رفتن به محتوای اصلی

دولت منتخب فارس که فارس را به زندان نمی اندازد؛ شکنجه نمی کند
14.10.2011 - 17:12

رهگذر

قابل توجه جناب حامد

از ستم پان فارس ها ، به « ملل ! » تحت ستم ایران ، هر چه بگویم کم گفته ام . مثلأ ، همین جنبش سبز و حوادثِ بعدی اش ، یک نمونه ی فردِ اعلای جنگ دولت پان فارس ، با «ملل ! » تحت ستم غیر فارس است. والا ، دولت منتخب فارس که فارس را به زندان نمی اندازد؛ شکنجه نمی کند؛ به گلوله نمی بندد و... اصلآ ، مگر فارس ها مغز خر خوردند که با دولتی که نماینده ی نژادی آن ها و حافظ منافع شان است، بجنگند و تضعیف اش کنند ؟! پس، در این شک نباید کرد که احمد زیدآبادی ها ، عیسی سحر خیز ها ، مسعود باستانی ها ... نمایندگان « ملل ! » تحت ستم ایران هستند که در راستای « حق تعیین سرنوشت تا مرز استقلال/جدائی‌خواهی » با رژیم پان فارس جمهوری اسلامی می جنگند . و البته ، شش دانگ حواسشان جمع است که پای شان را آن طرف « مرزِ استقلال/ جدائی‌خواهی » نگذارند. زیرا خوب می دانند که ، در غیر این صورت ، از طرف پان فارس ها ،« رأی به نسل‌کشی و قتل عام ملیتها » ی تحت ستم ِایران داده خواهد شد!

چو ایران نباشد ... چه بهتر از این !

در ربط با مقاله ی «یک یادداشت خیلی نادر سیاسی» نوشته ی هایده ترابی

Wed 14 09 2011

مازیار تپوری

سید احمد کسروی تبریزی هم ، به زور سرنیزه ی « رضاخان » ، در پالایش زبان فارسی می کوشید . وگرنه ، می خواست سر به تن زبان فارسی نباشد . این که ، کسروی در کتاب « آذری ، یا زبان باستان آذربایجان » می گوید : « زبان منطقهٔ آذربایجان تا چند سده پیش ، زبانی از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی بود » ، در واقع از ترس داغ و درفش ِمفتشینِِ رضاخان و آیرم و سرپاس مختاری بود. همه ی مورخین حلال زاده و منابع موثق ، متفق القول اند که ، بعد از قضایای شهریور 1320 و رفتن رضاشاه ، کسروی از فرصت استفاده کرد و حرفش را پس گرفت و گفت زبان منطقه ی آذربایجان ، از خلقت آدم ، ترکی استانبولی بوده است !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانم ترابی ! در کیفر خواست تان (علیه هرچه ایران و ایرانی است ) آن قدر احساسات به خرج داده اید که ، راستش حیفم آمد ، به سرفه ای ، یا حتی به سینه صاف کردنی ، نظم شاعرانه ی این واژگان مواج را درهم شکنم.

چه زیبا احساس تان را بیان کرده اید. اما ، حیف و هزار حیف که این شعرمنثورِ حماسی ( یعنی همین ، کیفرخواست ) به زبان پلید فارسی سروده شده است ! این را هم بگذارید به حسابِ دیگر مصیبت هایی که از رهگذر ما « فارس ها » و « زبان فارسی » بر شما ملل! تحت ستم فرود آمده است . اگر فارس های راسیستِ حاکم بر ایران ( که بلا استثنا، همه ی مشاغل و مقامات مهم و غیر مهم کشوری و لشگری را اشغال کرده اند ) مدارسی به زبان ها و لهجه های کردی، ترکی (آذری ، قشقایی و ... ) ترکمنی، طالشی ، لهجه های مختلف گیلکی و مازندرانی و... تآسیس می کردند و پس از ده ـ دوازده سال دانشگاه هایی به همین زبان ها و لهجه ها » راه می انداختند و پس از چند سال ، این « ملیت !» ها ، سازمان های اداری شان را ، با همین زبان ها و لهجه ها می گرداندند ، چه می شد؟!

و اگر این اتفاق مبارک می افتاد و ملل! تحت ستمِ آذری و کرد و بلوچ و عرب و قشقایی و ... دولت ـ ملت ! های خودشان را ( به سبک دموکراسی های اروپایی ) تداوم می بخشیدند ،کجای نظم عالم به هم می خورد؟!

گیریم که در بخش های زیادی از ایران ( که «ملیت !» های چندگانه ، در کنار هم زندگی می کنند ) این « ملیت!» ها ، برای رفع کسالت ِ روحی و یکنواختی زندگی ، گهگاهی هم با چوب و چماق و داس و تبر و کلاشینکف و ... یکدیگر را کمی بنوازند و ، در این میان ـ هر بارـ چند دوجین انسان بیگناه هم لت و پار شوند ! و اصلا ، گیریم که حمام خون راه بیافتد ! خوب ! که چی؟!

فدای سر رهبران و نمایندگان خود خوانده ی این «ملت !» ها . اصلآ ، ده ، صد ، هزار، ده هزار کشته ، در مقابل استقلال یک دولت ـ ملتِ نوینِ فردِ اعلا ، چه قابل است!

آخ ، که این فارس ها چه قدر راسیست و خودخواه تشریف دارند و چقدر بر طبل «انکار ستم ملی، انکار چندگانگی زبانی و ملیتی در ایران، انکار مبارزۀ مستقل میلیونها انسان حیّ و حاضرِ غیرفارس‌زبان ، برای حاکم شدن بر سرنوشت خویش ... » می کوبند؟

راستی ! تا فراموش نکرده ام ، بگویم ( بر اساس اطلاعات دست اولی که از « حماسه ی خروشان ِ» خانم ترابی به دست می آید ) ما نه تنها به لحاظ ذخایر معدنی ( مثل نفت و مس و ...) غنی هستیم ، به لحاظ تعدد « ملت!» نیز سخت ثروتمند ایم و قرار است ـ به زودی ـ شرکت های اسرائیلی ، فرانسوی ،انگلیسی و آمریکایی ( همانگونه که در یوگوسلاوی ، لیبی و... عمل کرده اند ) برای استخراج این ملل ِ! تحت ستم ، در ایران نیز فعال شوند. ( البته ، اگر ما فارس های راسیستِ خبیث بگذاریم!)

داشتم می گفتم ، اگر ما راسیست های پان فارس نبودیم و اگر رضا خان ، ایل ها را وادار به اسکان و شهر نشینی نمی کرد ، خانم ترابی ، هنوز« ریشه ی قشقایی» خود را داشت و می توانست از « گنجینۀ فرهنگِ یگانۀ کوچ نشینی آن تعذیه » کند . با این تفاوت که مجبور بود ، « موبایل» به دست و سوار بر پیکان و پراید ، دنبال گاو و گوسفند راه بیافتد و ییلاق و قشلاق کند. و شاید ( در هنگام زایمان ) از سر ناچاری مجبور بود با همان دست ها استرلیزه شده ی « ماما »ی قبیله ، کنار بیاید و بلافاصله ، پس از زایمان نیز ، به دنبال ایل طی طریق کند . و البته ( در چنین حال و هوایی ) معلوم نبود که دختر نازنین ایشان ( زبانم لال ) بتواند ، از انواع و اقسام بیماری ها جان سالم به در بَرَد و به غرب بیاید و « دررقص عربی ، زُبده » شود.

داشتم می گفتم که امواج خروشان ِ احساسات خانم ترابی ، چنان متأثرم کرد که شرمم آمد ( در ربط با این کیفرخواستِ منثور) به « اما » و « اگر» ی و حتی پرسش ملیحی ، بیشتر جریحه دارشان کنم و ناخواسته ، بر طول و عرضِ جرمنامه ی سیاسی ـ تاریخی شان بیفزایم.

از این رو ( همچون « مُجرم ِ بالفطره » ای که ، تنها با تأیید « کیفرخواست » و اظهار ندامت ، می تواند از بارگناهان تاریخی اش بکاهد ) می کوشم ، بر بند ـ بند این کیفرخواست صحه بگذارم.

سرکار خانم ترابی!

شما صحیح می فرمایید . تاریخِ ایران ، تاریخِ ستمِ « فارس ها» بر «غیر فارس» هاست. در طول هزار سال اخیر (البته ، از بد حادثه ) این فارس ها و پادشاهان فارس تبار بودند که بر ایران حکومت کرده اند و ستم مضاغف بر « مللِ! » غیر فارس روا داشته اند . همانطور که واقف اید ، پادشاهان غزنوی ، از تبار داریوش و کوروش و یزدگرد بودند . خوارزمشاهیان نیز ( جد اندر جد) نَسَب شان به شاهان ساسانی می رفت . سلجوقیان هم ، همین طور . صفویان هم که در فارس نژاد بود نشان ، ذره ای تردید روا نیست . ( ای کسی که اعتراف مرا به دیده تردید می نگری! جنگ های صفویان با ترک ها را به خاطر بیاور . آخر بی انصاف ، ترک که با ترک نمی جنگد . این ایرانی است که با انیرانی می جنگد!)

داشتم می گفتم . نادرشاه افشار و کریمخان زند هم ، نطفه شان (در پاسارگاد ) از سوی پدرانی ( که در نِسبَت شان به شهریاران ساسانی ، هیچ شک وشبهه ای روا نیست ) بسته شد . آقا محمد خان قاجار هم ( که بدخواهان ، به قصد ِ جعل تاریخ ، تُرک نژاد یا ترکمن نژادش می خوانند ) اصالتأ فارس تبار بود . تکلیف فتحعلی شاه و محمد شاه و ناصرالدین شاه و ... هم ( به این ترتیب ) معلوم است که آریایی پاک نژاد بودند . (البته ، با همان کینه ی تاریخی ، نسبت به « ملل!» غیر فارسِ ساکن ایران.)

درست به همین دلیل بود که دربارِ بسیاری از این شاهان ، محل اعتلای شعر فارسی بود و خودشان نیز ، به فارسی شعرمی سرودند و به آن فخر می فروختند.

اصلا ، این که ( تا پیش از نفوذ انگلیس ، در هندوستان ) ضبط و ربط ِ امور دیوانی هندوستان ، به زبان فارسی بود، شاهدی است بر قلدر مآبی پادشاهان ایرانی ِ حاکم برهندوستان ! مثل همین اکبر شاه گورکانی ، که در چند سطر پایین ، خدمت تان معرفی اش خواهم کرد.

همین حلوا ـ حلوا کردن زبان فارسی ، ( به صورت سنت شاهنامه خوانی ) در دربار سلاطین سلجوقی روم و دربار عثمانی نیز رواج فراوان داشته است . این که سلاطین عثمانی ( در سرزمینی ترک زبان ) به زبان فارسی شعر می سرودند و به آن فخر می کردند ، شاهدی بر ستم زبانی ـ فرهنگی شاهان آریایی تبارِ عثمانی، بر هر چه ترک و ترک تبار است.

در اثبات ِستم ملی و زبانیِ سلاطین آریایی نژادِ امپراتوری عثمانی ، همین بس که ، ژدانف های آریاییِ دربار عثمانی ( با تهدید و تطمیع ) نویسندگان ترک را وا می داشتند که تاریخ ایران باستان را خمیرمایه کارهای ادبی خود بکنند. محض افشاگری تاریخی ، چند نمونه به نظر مبارکتان می رسانم:

1ـ تراژدی سیاوش، نمایشنامه در 4 پرده ، از احمد مدحت.چاپ استانبول 1301

2ـ سرگذشت پرویز ، از علی حیدر ، چاپ استانبول 1282

3ـ رستم زال ، از راسم اوگن 1962

4ـ شاه اسمعیل، از فریدون فاضل تولیندچی ، چاپ های 1952 و 1956

و...

اصلآ چرا راه دور برویم . این که زبانِ درباری ِگورکانیان فارسی بود ، دال بر این نیست که گورکانیان ( بر خلاف نظر بعضی تاریخ نگاران مسئله دار و مشکوک ) فارس نژاد بودند و نه مغول تبار؟ و به همین دلیل نیست که کتاب « اکبرنامه » ( که زندگی نامه ی اکبر شاه گورکانی است ) توسط وزیرش به زبان فارسی ( نه هندی یا مغولی ) نوشته شد؟

راستی ، تا فراموش نکردم ، بگویم که جواهر لعل نهرو هم « پان فارس » بود . می گویید ، نبود ؟ اگر نبود ، چرا برای دخترش مهاتما گاندی نوشت : اگر زور استعمار انگلیس نبود ، امروز زبان اداری ما هندی ها ، فارسی بود؟

در همین بعد از مشروطیت خودمان ( در دوره رضا شاه ) سید حسن تقی زاده ، هی میگفت که باید از سر تا پا غربی شویم . اما ، ناجنس ، به زبان و فرهنگ که می رسید ، « دبه» می کرد. می گفت (جز زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ) در همه چیزمان باید مقلد غرب باشیم.

این تنها تقی زاده نبود .حسین کاظم زاده ایرانشهر هم می گفت ، زبان فارسی عامل وحدت ما ایرانی هاست.

دلیل این همه پارتی بازی برای زبان فارسی این بود که هم تقی زاده و هم حسین کاظم زاده ایرانشهر ( که بدخواهان ، به غلط آذریشان می خوانند و زاده تبریزشان می دانند ) در شیراز و کنارِ« آب ِ رکناباد» زاده شدند ! ( حالا اقای پور پیرار بگوید ، که تقی زاده و کاظم زاده ایرانشهر ، اگر شیرازی هم بودند، تُرکِ شیرازی بودند. و این شعر حافط را شاهد بیاورد که می گوید : اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را // به خال هندویش بخشم تمام ملک ایران را . بعد تقی زاده ـ با همان لهجه ی شیرین تبریزی ـ در جواب بگوید: مرد حسابی! برو پی کارت. من خودم تو این مملکت صاحبخانه ام.)

داشتم می گفتم . سید احمد کسروی تبریزی هم ، به زور سرنیزه ی « رضاخان » ، در پالایش زبان فارسی می کوشید . وگرنه ، می خواست سر به تن زبان فارسی نباشد . این که ، کسروی در کتاب « آذری ، یا زبان باستان آذربایجان » می گوید : « زبان منطقهٔ آذربایجان تا چند سده پیش ، زبانی از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی بود » ، در واقع از ترس داغ و درفش مفتشین رضاخان و آیرم و سرپاس مختاری بود. همه ی مورخین حلال زاده و منابع موثق ، متفق القول اند که ، بعد از قضایای شهریور 1320 و رفتن رضاشاه ، کسروی از فرصت استفاده کرد و حرفش را پس گرفت و گفت زبان منطقه ی آذربایجان ، از خلقت آدم ، ترکی استانبولی بود!

راستی ، تا از خاطرم نرفته بگویم ، دکترمحمد مصدق ( همان سمبل ناسیونالیسم ایرانی ) نیز، گرچه از شاهزادگان قاجار بود، اما برخلاف نظر مورخین مشکوک و مسئله دار، تُرک تبار نبود . بلکه نسل اندر نسل دهقان زاده ( یعنی ایرانی) بود. واِلا ، آنقدر ، ایران ـ ایران نمی گفت.

(بعد التحریر : اصل و نسب شاهان قاجار، به بهرام پنجم ـ معروف به بهرام گورـ می رسد! درست به همین خاطر ، شاهان قاجار ـ مثل ناصرالدین شاه و مظفرا لدین شاه ـ عاشق شکار بودند . اما ، چون در آن موقع ، در اطراف تهران گور خر پیدا نمی شد ، این بود که کبک شکار می کردند. در کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه آمده است که یکی از شاعران دست چندم در باری ـ پس از ترور ناصرالدین شاه ، توسط میرزا رضا کرمانی ـ این بیت را ، محض عبرت مظفرالدین شاه سرود : ناصر! که تو کبک می گرفتی همه عمر ــــ دیدی که چگونه کبک ناصر بگرفت؟)

داشتم می گفتم ـ اصلآ ، در ایران ، بر همه چیز مُهر و نشان آریایی و غیر آریایی خورده است . حتی فقر و تنگدستی و مرض و نکبت نیز برمدار آریایی و غیر آریایی می چرخد . از این رو، « فقرو فلاکت » وقتی می خواهد وارد خانه ای شود ، اول شناسنامه ی ژنتیکی ( یعنی ، « دی .اِن .آ » ) ی اهل خانه را می خواهد . وقتی دید که « دی .اِن .آ » ی اهل خانه ، با « دی .اِن .آ » ی آریایی ها همخوان نیست ، آنوقت بی اجازه و بی آن که محرم و نامحرم حالیش باشد و « یا الله» بگوید، به خانه دخول می کند و دمار از روزگار ساکنینش در می آورد. درست به همین دلیل است که بازار تهران دست فارس هاست و آذری ها را به آن راهی نیست!

اصلآ ، یک نگاه به همین جمهوری اسلامی خودمان بیاندازید . راستی ـ راستی آریایی پرستی از در و دیوارش می بارد. رهبر مملکت، آریایی نژاد است ! ( یعنی، نه اهل خامنه است و نه سید اولاد پیغمبر ، که نَسَبَش به عرب برسد) . مهندس میرحسین موسوی ـ رهبر جنبش سبزـ هم همین طور. موسوی اردبیلی ( رئیس دیوان عالی کشور، در سال های اول انقلاب) هم از اَعقابِ یزدگرد سوم است. آیت الله خلخالی هم ، هیچ ربطی به خلخال ندارد و بچه ی نافِ تخت جمشید است . موسوی تبریزی هم ، اهل تبریز نیست و « تبریزی» ، به ضرورت ِ« موسیقی بیرونی کلام !» ، به دنبال اسمش آمده است . آیت الله ملاحسنی هم از اعقاب تَنسَر ( از مؤبدان عصراردشیر اول) است. فقط لهجه اش ( به خاطر سر و کله زدن با مامورین مرزی ترکیه ) کمی عوض شده است . و قس علیهذا.

این که نشد وضع ، که پان فارس ها ، همه ی مملکت را قُرُق کنند و محض تفریح و رفع بیحوصلگی هم که شده ، هی ، به « مللِ !» غیر فارس ، ستم ملی و زبانی و تاریخی ... روا دارند.

مثلآ ،همین دکتر تقی ارانی . طفلک ، قبلآ اسمش «دکتر تقی آذربایجان شمالی » بود، نه تقی ارانی . آیرم ، رئیس نظمیه رضاشاه ( که نه زاده ی باکو، بلکه بچه ی محله ی سنگلج تهران و یک پان فارس دو آتشه بود) مجبورش کرد که اسمش را عوض کند و بگذارد دکتر تقی ارانی . تا ، تاریخ را به نفع پان فارس ها تغییر دهد و سرزمین تاریخی ، به نام « آذربایجان شمالی » ! را از منابع تاریخی حذف کند و نام جعلی « اران » را ، به جایش بنشاند ! و تا امروز، هیچکس هم ، به این جعلِ آشکار ِتاریخی اعتراض نکند!

حالا، خدا پدرِ دست اندرکاران کشور شوراها را بیامرزد که پس از انقلاب اکتبر ، حق را به حقدار رساندند و به کوری چشمِ پان فارس ها ، نام جعلی «اران» ، دوباره « آذربایجان» شد!

از ستم پان فارس ها ، به « ملل ! » تحت ستم ایران ، هر چه بگویم کم گفته ام . مثلأ ، همین جنبش سبز و حوادثِ بعدی اش ، یک نمونه ی فردِ اعلای جنگ دولت پان فارس ، با «ملل ! » تحت ستم غیر فارس است. والا ، دولت منتخب فارس که فارس را به زندان نمی اندازد؛ شکنجه نمی کند؛ به گلوله نمی بندد و... اصلآ ، مگر فارس ها مغز خر خوردند که با دولتی که نماینده ی نژادی آن ها و حافظ منافع شان است، بجنگند و تضعیف اش کنند ؟! پس، در این شک نباید کرد که احمد زیدآبادی ها ، عیسی سحر خیز ها ، مسعود باستانی ها ... نمایندگان « ملل ! » تحت ستم ایران هستند که در راستای « حق تعیین سرنوشت تا مرز استقلال/جدائی‌خواهی » با رژیم پان فارس جمهوری اسلامی می جنگند . و البته ، شش دانگ حواسشان جمع است که پای شان را آن طرف « مرزِ استقلال/ جدائی‌خواهی » نگذارند. زیرا خوب می دانند که ، در غیر این صورت ، از طرف پان فارس ها ،« رأی به نسل‌کشی و قتل عام ملیتها » ی تحت ستم ِایران داده خواهد شد!

داشتم از جنبش سبز می گفتم . دولت پان فارس جمهوری اسلامی ، گرچه می داند ، فارس ها از صد متری تظاهرات جنبش سبز هم رد نمی شوند ، به رغم این ، وقتی به کشور های اروپایی ( مثلآ آلمان ) ادوات جنگ های خیابانی و ضد شورش را سفارش می دهد ، سخت تأکید دارد که ( به مَثَل ، باطوم و تفنگ ) دارای سیستم های تشخیص DNA باشند. تا اگر ( در هنگام تظاهرات ) یکی از فارس ها ، بر حسب اتفاق از خانه اش خارج شد ( تا مثلآ ، برای خانواده اش نان سنگک بخرد ) و ناخواسته در مسیر گلوله ی تک تیراندازان قرارگرفت ، آن گلوله، با تشخیص سریعِِ« دی. ان .آ» ی او ، راهش را کج کند و به طرف دیگر برود . یا اگر باطومی بالا رفت و در پایین آمدن ، گذارش به سرِ این فارس ِاز همه جا بی خبر و بیگناه افتاد ، به جای « شتلق !» ، قِلقِلَک اش دهد . ( و البته ، آنقدر قِلقِلَک اش ندهد که طَرَف ، از فَرط خنده غش کند و زیر دست و پای «ملل !» تحت ستم بیافتد و لگد مال شود .)

مثل آن که زیاده روی کردم . پس ، کوتاه کنم ، که به قول شیخ اجل : زبان بریده به کنجی نشسته صُمُ بُکم / به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.

http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?ob…

حامد

اگراشتباه نکنم آقای بهروزستوده ازگروه ،فلسطین برهبری زنده یادشکراله پاکنژاد ازیاران بزرگانی چون هدایت سلطان زاده، محمدرضاشالگونی... و اززندانیان دوران ستم شاهی بوده است وآنطوریکه دراین نوشته نشان داده میشود،نمیتواندآدم ناآگاه بمسائل روزایران باشد!

امروزه جنب وجوشی درمحافل روشنفکری قومگرای فارس محورنسبت بمساله حساس ملی/قومی براه افتاده است!اگردیروز آقای اسدسیف تنها نویسنده فرهیخته فارس زبان بودکه یکه وتنهاازاستبدادزبان فارسی سخن میگفت وموردلعن ونفرین قومگرایان فارس محوربود،امروزه نویسندگانی چون دلاورزنی بنام هایده ترابی،بهروزورزیده که مقاله اش باتیتر"برتری نژادی...."درهمین سایت دیروزچاپ شد وآقاس صادق زیباکلام و...باجسارت باین ندای آقای اسدسیف لبیک گفته وشجاعانه ازخواسته های بحق ملیتها(گرچه بانام قوموقومیت!!!) دفاع میکنند.

باین مطلب کوتاه ازنوشته آقای صادق زیباکلام توجه کنید:(مقاله ایشان بانام :خیلی ازماایرانی هانزادپرست هستیم،هفته قبل درهمین سایت چاپ شد)

""البته برخی از همکاران خود من با رویکرد من مخالفند. آنان معتقدند اگر پیرامون مسئله قومیت بصورت علنی حرف بزنیم این باعث می شود قومیت ها جری تر شوند و آب به آسیاب دشمن داریم می ریزیم. قبح مسئله باصطلاح میریزد و آنها علنی و بی پرده آنوقت بیایند جلو. برخی اساتید مهم و مطرح علوم سیاسی ما مثل جناب دکتر عباس مصلی نژاد ، دکتر حمید احمدی ،دکتر ابراهیم متقی ، دکتر احمد نقیب زاده ، بخصوص استاد حمید احمدی و خیلی های دیگه این نظر را دارند که اصلا نباید در مورد مسائل قومیتی حرف زد. فکر می کنم خیلی از مسئولین هم چنین نظری دارند که حرف زدن پیرامون این موضوع باعث گسترده تر شدن آن می شود.""

همانطوریکه میبینیم آقای بهروزستوده درخواب نیست بلکه آگاهانه موضوع حساس ملی رابفراموشی می سپارد وجنبش سبز محلی فارس زبانان رابه همه نسبت میدهد!توگوئی مسله اختلاف فرهنگی وزبانی که یکپارچگی کشورراتهدیدمیکند!!!اصلآوجودخارجی ندارد!

وجنبش سبزآگاهانه ازطرف کردهاوآذربایجانی ها وعربها و...آگاهانه بایکوت شدتا روشنفکران قومگرای فارس ازخواب خرگوشی بیدارشوندوقبل ازبالکانیزه شدن ایران،برابری زبانی وفرهنگی رابه پذیرند!الهی آمین یارب العالمین بقول مذهبی ها!!!

التبه همانطوریکه مبارزات خانم بهبهانی وهمراهیشان بازنان مبارزقابل تمجیدوتائیداست،نظرات راسیستی وضدانسانیشان نیزمحکوم است.

چندسال پیش خانم سیمین بهبهانی دربرنامه آقای احمدرضابهارلودرصدای آمریکا،زمانیکه درپارک لاله همراه زنان مبارزتهرانی،موردضرب وشتم حزب الهی هاوبسیجی هاقرارگرفته بود،درمصاحبه زنده،درجواب آقای بهارلوکه ازطرف چه کسانی موردحمله قرارگرفتند؟بیان داشت:آنها(مهاجمین) آریائی نبودند!

این است درک راسیستی این بانوی شعرشما آقای اقبالی !لابدایشان دنبال موطلائی ها وچشم آبی های آریائی های هیتلری بودند!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.