اکنون، بنده نمیخواستم در این وادی وارد شوم، که اصولا جنجال را خوش نمیدارم و ترجیحم بر این است که به دور از هیاهو به پژوهش و فعالیتم بپردازم. با این وجود، به خواهش عزیزانی که خواستهاند بنویسم، این چند خط مختصر را قلمی میکنم. تاکید میکنم که این وجیزه نه حکم است و نه فتوای کلی، بلکه نظر شخصیِ حقیر است به عنوان یک نویسنده و فعال سیاسی.
موضع بنده در قبال جمهوری اسلامی همیشه مشخص بوده است: این رژیم را رژیمی ضدانسانی و ضددموکراتیک می دانم که تمام شواهد نشان میدهد که روز به روز بدتر میشود، و هیچ امیدی به «اصلاح» آن نیست و در نهایت باید بیفتد تا ایران روی آزادی و دموکراسی را ببیند. اخیرا امید بعضی از هموطنانمان برای بهبود اوضاع به دولت روحانی بسته شده بود؛ که با وقایع اخیر از جمله افزایش تصاعدی اعدام هم میهنانمان، عدم آزادی زندانیان سیاسی و حتی افزایش شمار آنان، و عدم تغییر کلی در سیاستهای ضدمدنی رژیم، وزن و حقیقتاش به سخته عمل سنجیده شد. اینک، در شرایطی که جمهوری اسلامی زیر فشار بحرانِ عدم مشروعیت در داخل و خارج در حال خورد شدن است، بیعت جمعی از هنرمندان مملکت با رئیس جمهور نظام – که خود مهرهای امنیتی و پیشبرنده سیاستهای جمهوری اسلامی در طول سی و خوردهای سال اخیر بوده است و در نتیجه دستش به خون بسیاری آلوده است – تنها حکم بازگرداندن بخشی از مشروعیت از دست رفته رژیم به آن را دارد. هنرمندجماعت مسئولیت اجتماعی سنگینتری نسبت به بسیاری اقشار دیگر دارد، چرا که جمعی به قول سعدی «بر او روی دارند و پشت»، و حرکات و سکناتاش را دنبال میکنند. وقتی که هنرمند جمهوری اسلامی را تایید میکند، بسیاری از هنرمنددوستان نیز به تبعیتِ وی همین کار را میکنند. لذا به نظر حقیر، این عملِ برخی هنرمندان کشورمان از منظر اخلاقی جای اشکال فراوان دارد، چرا که به نظامی مشروعیت میبخشد که در نهاد با انسانیت و دموکراسی در ضدیت است؛ و این کاملا بر خلاف ادعاهای «آزادیخواهانه» و «آزادیبخش» هنر میباشد. هنرمندان گرامی، یادمان باشد که این رژیم میرود و ما هم بالاخره یک روزی میرویم، و تنها نام نیک و بد است که از ما باقی میماند، و اینکه در روز سختی چقدر پای آرمانهای انسانی ایستادیم و از حق و حقیقت دفاع کردیم.
اما سخنی هم با شاهین نجفی. اساس هنر نجفی به عنوان یک رپر بر آنچه بنا شده که در علم زبانشناسی آن را اصطلاحات خیابانی یا «اسلنگ» (slang) میگویند. میزان اسلنگسازی در زبانهای مختلف، بر اساس شیوه و پیشینه فرهنگی، متفاوت است. انگلیسی یکی از زبانهایی است که به شدت اسلنگساز است، و فارسیِ مدرن نیز. اسلنگ را معمولا جوانان دوستتر میدارند، چرا که عموما بر مسائل جنسی/بدنی یا هرگونه ساختارشکنیِ زبانی/اجتماعی استوار است که طبیعتا جوانان به آن اقبال بیشتری دارند. در ضمن، اسلنگ یکی از وسایلی است که افراد – به خصوص جوانان – به توسط آن برای خود زیرگروه های فرهنگی درست میکنند، و بنابراین آشنایی با اسلنگ امتیازی میشود برای آنهایی که میخواهند عضوی از این گروهها باشند. روی جنبههای علمی اسلنگ در فارسی خیلی کم کار شده، و هرچه داریم عموما از منظر فقهالغه و فیلولوژی سنتی یا ادبی است. نمونه اش برخی آثار جعفر شهری و احمد شاملو است. به نظر من، یکی از دلایل اقبال عمومی به آثار شاهین نجفی استفاده اعتراضی خلاقانه وی از اسلنگ بوده است. از قضا اعتراض وی به این هنرمندان را نیز وارد میدانم. با این وجود، آیا خطاب قرار دادن اشخاص حقیقی با اسلنگهای تند جنسی از لحاظ اخلاقی کار درستی است؟ یا به طریقی بازتولیدِ گفتمان پدرسالارانه و «همه-مفعول-پندارانهِ» رژیم جمهوری اسلامی – علیالخصوص گروههای فشار و کیهانِ شریعتمداری – است که ظاهرا قرار است همه آن را نفی کنیم تا فردای بهتری برای مملکتمان رقم بزنیم؟ قضاوت را به خود شاهین نجفی و خوانندگان این وجیزه میسپارم.
به امید آزادی ایران و بهروزی ایرانی
رضا پرچیزاده
22 دیماه 1392
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید