راستش را بخواهید امروز نمیخوام درد دل کنم بلکه میخوام یک گزارش از کارم ارائه بدم. آخه درسته که من یک سانسورچی هستم ولی به هر حال یک کمی دمکراسیسرم میشه. میگن که یکی از اصول دمکراسی هم گزارشدهی به مردمه (راست و دروغش گردن اونایی که میگن).
از وقتی که این وظیفه خطیر رو به عهده گرفتهام تا این ساعت که این گزارش رو مینویسم، مجموعا 26425 کامنت نوشته شده که از این مقدار موفق شدهام 3425 کامنت را سانسور کنم. اگر درصد بگیریم متوجه میشویم که من فقط 7.71 درصد از کامنتها رو سانسور کردهام.
وقتی این گزارش را به شورای گردانندگان سایت ارائه دادم کلی از من گله کردند و بجای اینکه از من تشکر کنند و بگن دستت درد نکنه، تنبیهام کردن. ایرادشون هم این بود که گفتن ما انتظار داشتیم که حداقل 20 درصد را سانسور کنی. خیلی بد کار میکنی، فقط خودتو مشغول کردی، کارگر بدی هستی! خوب این هم دستمزد من بینوا بود دیگه! چه کنیم!
در ادامه گزارشم به شما (اینها رو به شورا گزارش ندادهام، بهشون نگین) میخوام از کامنت نویسان سایت بگم. البته از درد دل قبلی تا حالا اتفاقات زیادی نیفتاده ولی باز هم خوبه که بگم.
در رابطه با جناب درسا:
در این فاصله جناب درسا که ظاهرا خانم است خوشبختانه فعالیتش را کمتر کرده. اینکه میگم ظاهرا خانمه به این دلیله که من تجربه بدی از بعضی از کامنت نویسا دارم. قبلا یکی اومد و با اسم زنانه هی نوشت و نوشت و بعد هم از کامنت نویسی به مقاله نویسی رسید و البته باز هم از کامنت نویسی دست بر نداشت. یک عکس خوشگل هم از خودشو گذاشت اون بالا و هی نوشت و نوشت و جنگ 72 ملت را در سایت برافروخت و آخرش هم وقتی گذاشت رفت، سر از بازار شوهریابی درآورد و بعدش هم معلوم شد که اصلا زن نبوده!
در رابطه با جناب سعید:
مورد دیگه در گزارشم این جناب سعید خان است که معرف حضورتان است، این سعید خان همانطوریکه میبیند باز هم مرتبا کامنت مینویسه. آن هم نه یکی و دو تا و سه تا بلکه تا دلتون بخواد. بین خودمون باشه این کامنتا رو هم که مینویسه، اصلا مطالب رو نمیخونه. فقط نگاه میکنه ببینه کسی از زبان مادری، حق و حقوق یادگیری یا تحصیل به زبان مادری و از این چیرا نوشته یا نه. بعد شروع میکنه به نوشتن. وقتی هم که از این چیزا پیدا نمیکنه، باز هم کوتاه نمیاد. برمیداره زیر مقالهای که اصلا به این چیزا مربوط نیست، باز هم کامنت مینویسه. اگه کل کامنتاشو هم ببینین متوجه میشین که فقط چند جمله است که هی با انشاهای مختلف تکرار شده. کل کلماتش هم نژادپرستی و عشیرهگری و فاشیم قومی و اینجور چیزاست. خلاصه هر کی حرفی زد زود بهش میگه تو فاشیت قومی هستی و نژادپرستی و تجزیهطلبی و...
دیشب که میخواستم نوشتن این گزارش رو شروع کنم، عینک دودیم را درآوردم و گذاشتم روی میز بهش گفتم: "من سانسورچی سایت و تو هم سعید کامنت نویس." گفت: "باشه" و همین باشه کارمو عقب انداخت. کلی باهاش صحبت کردم و مجبور شدم که این گزارش رو امروز شروع کنم. کلی باهاش صحبت کردم. تا نصف شب. نگران نباشین. نمیخوام همه صحبتامو با جناب سعید بهتون گزارش بدم. فقط چند جمله رو براتون نقل میکنم.
به این جناب سعید گفتم که: "آقا جان مجبوری برای هر مطلبی کامنت بنویسی؟"
گفت: "معلومه، اگه اینکارو نکنم که باید بیکار بشینم کنج خونه!"
گفتم: "چرا همش یک سری حرفارو تکرار میکنی؟ چرا چیز تازهای نمینویسی؟
جواب داد: "برای اینکه حال میکنم. راستشو هم که بخوای چیز دیگهای بلد نیستم."
پرسیدم: "اصلا مطالبو میخونی که بهشون جواب میدی؟"
گفت: "خدا پدرتو بیامرزه، آخه کی حال داره این همه مطلبو بخونه. برای جواب دادن که لازم نیست آدم مطلبو بخونه، حال داری تو هم! بیچاره! این تویی که باید همه کامنتها رو از اول تا آخر، واو به واو بخونی تا بتونی سانسورشون کنی!"
پرسیدم: "آقا سعید حالا چرا یک کامنتو هفت هشت تکه میکنی و میذاری؟ چرا همه کامنت رو یکجا نمیفرستی؟"
قاه قاه خندید و گفت: "توی همه مطالب که این کارو نمیکنم. فقط توی مقالاتی این کارو میکنم که ازشون خوشم میاد. اونوقت برنامه ورد رو باز میکنم و دو صفحه پر میکنم از کامنتهایی که تا حالا نوشتهام، بعد اونو تکه تکه میکنم و میفرستم تو سایت. اینجوری تعداد کامنتا زیاد میشه و به 30 تا که رسید، این کیانوش توکلی برمیداره اونو میذاره تو بخش ویژه ایرانگلوبال و دو هفته اونجا میمونه!"
بهش گفتم: "آقا سعید، کور خوندی! من متوجه این موضوع شدم و به کیانوش توکلی چغلی تو رو کردم. اون هم تصمیم گرفته که کامنتهای تکه تکه را فقط یک کامنت حساب کنه. از این به بعد باید کلک دیگهای بزنی!"
آخرین چیزی که ازش پرسیدم این بود که: "آقا سعید چطور میشه که 24 ساعته کامنت مینویسی؟ مگه نمیخوابی؟"
باز هم قاه قاه خندید و جواب داد: "من یک برادر دوقلو دارم، 12 ساعت من میخوابم و اون مینویسه، بعدش هم اون میخوابه و 12 ساعت من مینویسم."
آخرش به من گفت: "میشه حالا من یک سؤال از تو بکنم؟"
گفتم: "بفرما."
پرسید: "حالا تو چرا هی به من میگی آقا سعید، از کجا میدونی که من سعیده خانم نیستم؟"
موندم که چی جواب بدم!!!
درباره جناب پاپک خرم دین:
این جناب پاپک خرم دین حسابی منو عصبانی میکرد. بسیاری از کامنتاش تکراری بود و کپی پست کامنتای قبلیش! تقریبا توی تمام کامنتش هم تکرار میکرد که من آذری هستم و صاحبخانه و ترکها مهاجم هستتد و مهاجر و عربها هم مهاجم هستند و مهاجر و بعدش هم شروع میکرد به بد و بیراه گفتن به ترکها و عربها.
چندین و چند بار بهش گفتم جناب پاپک قبول، شما آذری هستین، بر منکرش لعنت! ولی این دلیل نمیشه که به ترکها و عربها توهین کنین و هی بنویسین که این ترکها و عربها بیفرهنگ و بیتمدن هستند و... گوش نکرد و نکرد. من هم خوب طبیعیه که اینجور کامنتاشو سانسور میکردم. آخرش تصمیم گرفتم که مدتی کامنتاشو منتشر نکنم. این جناب پاپک هم زود راهشو پیدا کرد. زنگ زد به کیانوش توکلی و شروع کرد به آه و ناله که بله من آذری هستم و این سانسورچی شما کامنتهای منو سانسور میکنه. این جناب توکلی ما هم که آدم دل رحمیه، شروع کرد با من چک و چونه زدن و آخرش هم که دید من قبول نمیکنم، به من دستور داد که کامنتای پاپک خان رو منتشر کنم. من هم این کار رو کردم ولی راستشو بخواین هی خودمو میخوردم.
چند روز پیش این جناب پاپک خان باز هم چند کامنت نوشت که به مردم عرب و ترک توهین میکرد و آنها رو بی فرهنگ و وحشی و... مینامید. من هم زود یک بشکن زدم و بالا پریدم و سانسورشون کردم. اعتراض کرد. من هم جوابشو در کامنتا دادم. ایمیل زد به شورای محترم گردانندگان سایت و شکایت کرد. این دفعه خوشبختانه کیانوش توکلی دستوری صادر نکرد. بقیه هم بی خیال شدند. بعدش جناب پاپک خان کامنتی نوشت و مرا " ضد ایرانی" و "همانند ولا فقیه در خدمت بیگانگان" خواند. من هم حسابی عصبانی شدم و خودسرانه تصمیم گرفتم که دیگه کامنتاشو منتشر نکنم. به این کیانوش توکلی هم توپ و تشر زدم که اینجا یا جای منه یا جای این پاپگ خان خرم دین. کیانوش هم که دید من آتشم تنده، چیزی نگفت. یکی از اعضای شورا هم به ایمیلش جواب داد و نوشت که شما به مردم توهین کردهاید و کامنتهایتان منتشر نشده و حالا هم که به سانسورچی ما توهین کردهاید، دیگر از انتشار کامنتهایتان معذوریم. من هم کلی خوشحال شدم. حالا هرچی این پاپک خان کامنت مینویسه، من اصلا نمیخونمشون و زود دکمه عدم انتشار رو فشار میدم. آخیش نفس راحتی کشیدم.
در ضمن به کیانوش اعتراض هم کردم و گفتم که چرا منو جزو لیست نویسندگان سایت نگداشتی؟ اون هم زود به مسؤل فنی گفت که منو جزو نویسندگان سایت بذاره. من هم کلی خوشحال شدم. مسؤل فنی هم زود یک نامه رسمی به من نوشت و از من خواست که یک قطعه عکس شش در جهار بفرستم. من هم امروز رفتم عکاسی و عکس گرفتم و براش فرستادم. حالا شدم جزو نویسندگان سایت. آخ که چقدر خوشحالم. هی بشکن میزنم و میرقصم. حالا از امروز هر جا که برم با افتخار خواهم گفت: "من یک نویسنده هستم".
من دلم میخواد گزارشمو ادامه بدم ولی میدونم که حوصلهتون سر میره. برای همین هم همینجا تمومش میکنم. در آخر هم برای همه خوانندگان کامنتها صبر ایوب آرزو میکنم چونکه بعضی کامنتها بی سر و ته هستند. برای کسانی هم که کامنتهاشونو منتشر نمیکنم آرزوی سلامتی دارم.
در آخر هم میگم که:
امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادنه نقد، نظرتان رادر مورد مطالب سایت بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید