رفتن به محتوای اصلی

پندنامه ماکیاولی
26.04.2011 - 17:10

 

دهم پند جان پســــر، گوش کن!

غــم و درد و رنجت فرامـوش کن

چو خواهی شوی با خوشی یار و جفت

نگر تا که اســــــتاد دانا چه گفت

که بی خود ز فقر و نداری منال !

بچسبان خودت را به اهل "منال"

تـوانا بـود هـر کـــه "دارا" بـــــود

و الـباقیـش، حرف بی جــا بود !

نداری اگـــــر پول و مــال درست،

و یا پارتی یه صاحب جاه و پست،

گر از علم "پولتیک" بی بهره ای،

و گر آدمی بی غش و ساده ای،

نبـاشـــــد نجاتت از این مهلـکه،

کـلاهت بود در پس معـــــــرکـه!

چو هستی اگر عاقل و هوشیار

بیا آنچه را گویمت، گـــوش دار...

***

کنم قصــه ای پر ز اعجــاز و راز

ز "شـهرام" نامی برای تو سـاز

نبود اهل کاری که مزدش دهند

و یا بار سنگین به دوشش نهند

جوان بود و همچون تو بی پول بود

به"شلغم فروشی"ش مشغول بود

شبی "ماکیاول" به خوابش رسید

ورا گوش بگرفت و محکم کشــید

که ای خفــته ی غافل از روزگـار

زجا خــیز و بشـــتاب از بهــر کار

یخ و شــــلغم و بسـتنی را ولش!

تو این شغل پست و دنی را ولش!

ره و رسم سـرمایه در پیش گیر

فراهــــم نما دســـتمالی حریـر!

سپس رو سـوی اهل قدرت نما

بکن پـاک، خاک کف کفشـــــها

ببوس از پیش دست و پنجولشان

که بخشــند بر تو بسی پولشـان

ز ناموس و غیــرت، ز نام و زننگ،

مزن دم! که چیزی نیاید به چنگ

زبان باز می باش و فرصت طلب

دروغ و کلک سـاز کن روز و شب

بــرو راه رجٌالگــــی پیشـــه کن!

ز حق و حقیقت، کم اندیشه کن

کلاهی گرت هست؟ محکم بدار

ســر دیگران هم، کلاهــی گذار!

به هر گام باید حســـاب و کتاب

مخــور آب هرگز بدون حســـاب!

"هدف"چون تو را هست بالاشدن

"وســـــیله" بباید مهــیا شـــدن!

"وسیله"به هر راه و رسمی رواست.

چه با حقه بازی، چه از ره راست

به پیش "نقی" لابـه و نالـه کن

طلب صدقه و وام صد ساله کن

به پیش"تقی" بذل و بخشش نما

شـود سهل بهر تو دشـــوار ها

بریز اشگ تمسـاح پیش کسان

بخور لیک اندر خفا حقشــــــان!

کسی سد ره شد بکش درخفا

طلب کن ز مردم سپس خون بها

"دروغ" اصل و مبناست، هان ای پسر

اگر گـــنده تر بــود، ارزنده تــــر!

***

چو برخاست از خواب مرد جوان،

همی بست بر جهد و همت میان

نیـوشـــید فـرمایش اوســـــتاد

کمر بر میان بست و بازو گشاد

قضـا را شـد از گـردش روزگـار

شـــــــرایط فراهم در آغاز کار

هرآن حیله کاو بست، درجا گرفت

به ســـــرعت ورا کار بالا گرفت

شد آن "یخ" فروشنده ی کاردان

خـــریدار"کابینــه" و "پارلــمان"!

ز شلغم فروشی به شاهی رسید

وزغ بود و تا شاه ماهی رسـید!

***

کنون ای پسـر، نیک اندیشه کن

ره و رسم "شهرام" را پیشه کن

چه گویی ز انصاف و از حق و عدل!؟

زمــــردم، زتاریخ، کم کن تو نقل!

چه گویی تو ازحب خلق و وطن!؟

ز بیگانه و خویش، کم گو سخن!

کسی نفت را برد، ما را چه باک!

اگر کارگــــر مـرد، ما را چـه باک!

تو آزاد باش و دگـــــر ، گو مباد!

اگر حزب خواهی؟ فقط حزب باد!

کسی را که زور است، تو یار باش

هرآنکس که خر شد، تو افسار باش

به فکر خودت باش ! ای هوشمند.

نیــابی از این راه، هــــرگـز گــزنـد

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.