رفتن به محتوای اصلی

آن جا که «حداکثر آزادی» به «حداکثر عدم رضایت» منتهی می شود
12.03.2011 - 19:10

هرمس

آزادی، آنومی و جهانی شدن رالف دارندورف در کتاب «در جست و جوی یک نظم نوین» که مرکب از شش درسگفتار او در باره «سیاست و آزادی در قرن بیست و یکم» است، برداشت خود را از وضعیت جوامع انسانی از نقطه نظر «سیاست آزادی در جهان بی بنیاد» در پرتوی شاخصه های دوران پس از فروپاشی نظام دوقطبی ترسیم می کند.

از نظر او «جهانی شدن» که مصادف با «سال انقلاب، یعنی سال 1989 میلادی» یعنی سالی که به واسطه انحلال جنگ سرد، نوید پیدایی«عصر اطلاعات» بود؛ به معنای بی بنیان شدن جهان است و این نیز به معنای بیم و امید است. جهان زنجیرگسسته، جهان ممکنات است و این ممکنات نه نوید قطعیت تعالی جهان است و نه نوید قطعیت انحطاط. بی تردید در این نگرش دارندورف به تاریخ جهان هیچ اثر و نشانه ای از آن اعتماد و شکوهی که برای مثال شاخصه نگرش هگل بود به چشم نمی خورد.

او که هوادار پر و پا قرص «دمکراسی کلاسیک» است - البته نه دمکراسی آتنی بلکه سنت دمکراسی لیبرال- هوادار بی قید و شرط «روشنگری» است و موطن خود را قرن هجدهم می نامد، به کشاکش میان «سیاست آزادی» و جهان بی بنیاد «جهانی شدن» به مثابه کشاکش اصلی و عمده دوران می پردازد. دارندورف به سنت «لیبرالیسم» وفادار است و تاریخ را میدان قطعیت نمی داند و، همانند پوپر، بر این نظر است که «تاریخ بی معنا است» و نخست این ما هستیم که باید به تاریخ معنا بدهیم. اما او برخلاف آن چه برای مثال در اعلامیه استقلال آمریکا آمده است که «خوشبختی» و «آزادی» توامان است؛ تصریح می کند که میان این دو رابطه علّی وجود ندارد و «آزادی» بیشتر به طور خودکار و به طور الزامی به معنای «خوشبختی» بیشتر نیست. دارندورف به نظریات آمارتیار سن اشاره می کند، تا نشان دهد که چرا این رابطه علّی نیست.

آمارتیا سن دو سئوال طرح می کند. یکی این است که رشد اقتصادی و اجتماعی بایستی سبب چه تغییروتحولاتی گردد؟ و سئوال دوم این است که تحت چه پیش شرط هایی رشد و پیشرفت با موفقیت قرین خواهد بود؟ پاسخ «سن» به این دو سئوال فقط یک کلمه است: آزادی یا به عبارت دقیق تر آزادی ها. به نظر آمارتیا سن پیشرفت فرآیند بسط و توسعه آزادی ها است. از دید او آزادی دارای دو نقش است: یکی نقش «میزان» یا سنجه که براساس آن می توان محک زد چقدر پیشرفت صورت گرفته است. و نقش دیگر آزادی نقش ابزاری یا کاربردی است به این معنی که فقط در پرتوی این آزادی یا آزادی ها است که رشد و پیشرفت ممکن می گردد.

دارندروف با این نظریه آمارتیا سن که «آزادی موجب توسعه و گسترش آزادی می گردد» مخالفت دارد و می گوید این بیشتر یک شعار کلی است که موجب آشفتگی و پریشانفکری می گردد. زیرا به نظر او «آزادی به مثابه یک ارزش راهنما نه رفاه است نه مشارکت اجتماعی است، نه کار سخت و طاقت فرسا است نه آموزش مناسب و نه عدالت. اهمیت بنیادین آزادی عبارت است از فقدان زور ودعوت به فعالیت مستقل است.» به همین جهت از مفهوم «فرصت های زندگی» به جای مفهوم «آزادی» به عنوان توصیف و سنجه رفاه انسانی سخن می گوید. «فرصت های زندگی» از «ممکنات» هستند و روی دیگر آنان، وجود «عرضه» است. به بیان دیگر، فرصت های زندگی، مانند مفهوم آزادی، هم می توانند مورد استفاده قرار بگیرند هم عاطل و باطل بمانند. امکان انتخاب واقعی است و مانند هر امر واقعی ممکن است این «امر واقعی» به شکست بینجامد.

دارندورف در حقیقت سخنان آمارتیا سن را با اصطلاحات خود بیان می کند، اما از یک تفاوت ظریف پرده برمی دارد. آن تفاوت این است که او، برخلاف آمارتیا سن، بر این عقیده نیست که «آزادی به طور علّی موجب آزادی است». خطر شکست «آزادی» ممکن است و «آزادی» به طور قطعی و حتمی به آزادی های بیشتر نمی انجامد، همان گونه که رابطه آزادی و عدالت نیز موید همین کشاکش است. او برای

تبیین این تفاوت به دو نظریه اشاره می کند. یکی نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما است و دیگری نظریه «نزاع تمدن ها» ساموئل هانتینگتون. می گوید برخلاف آن چه فوکویاما می پنداشت شکست کمونیسم به معنای پایان تاریخ نبود، بلکه به معنای نزاع تمدن ها بود. پاشنه آشیل نظریه فوکویاما، از دید دارندورف، این است که او از هگل متاثر است و مانند هگل نگاهی قانونمند به تاریخ داشته است، در حالی که تاریخ به نظر او عاری از این نوع قطعیت ها است. همین عدم قطعیت یا وجود «ممکنات» است که نقد او را بر نظریه آمارتیا

سن تقویت می کند.

آن چه دارندورف درباره نظرات آمارتیا سن می گوید، شک و تردید درباره لزوم «آزادی» نیست. بلکه چون یکی از فرض های عمده استدلال او این است که نه «روح جهانی وجوددارد که بدون توجه به ضایعات انسانی جهان را به آماج از پیش تعیین شده رهبری کند، و نه ضرورت سرشتی پیشرفت ناگزیر تکنیکی در کار است»، او در این باره چون و چرا می کند که «آزادی به طور علّی و خودکار به آزادی های بیشتر بینجامد». «آزادی» یک «امکان» است نه یک «ضرورت»، چه رسد به این که یک«قطعیت» باشد. اما تعریف دارندورف از «آزادی» چیست.

دارندورف «آزادی» را به معنای «فعال بودن»، در «فعلیت بودن» می داند و حمل بر «عمل» و آزادی عمل می کند. او می گوید «آزادی همیشه یعنی فعالیت». یعنی «آزادی» معادل عمل کردن و کنش و «فعل» است. دارندورف مفهوم «آزادی» را به گونه ذیل تعریف می کند: «آزادی زندگی به مثابه فعالیت است، یعنی به مثابه عمل مستقل و خودبنیاد.» و در جایی دیگر تصویر زنده از آزادی و هشدار ماندگاری درباره خطراتی که آزادی را تهدید می کنند ارائه می کند. و این آن جااست که او می گوید آزادی بالینِ پرنیانی نیست که سر بر آن بگذارید و به خواب روید. آزادی چالش مستدام فعالیت است. اگر بخواهیم نظر دارندورف را در باب آزادی در یک کلام خلاصه کنیم، آن کلام این است: آزادی یعنی کثرت!

تعریف او از «آزادی» همنوا است با آن چه او در باره جهان معاصر می گوید. «جهان بی بنیاد» از نظر دارندورف به دو معنی است. یکی این است که کسی نمی تواند این تحول را سد کند و دوم این که؛ ما در آن «بنیادی» نمی یابیم. ازهمین روی دارندورف این جهان

بی بنیاد را «منبع خطرات فزاینده برای نظام لیبرال» می نامد. او که یک نظریه پرداز لیبرال دمکرات قسم خورده است و هم و غمش این است که «سیاست آزادی» را در این جهان بی لنگر به ساحل مراد برساند، تردید ندارد که از «آنومی» تا «جباریت» راهی نیست. زیرا در دوره «گذار» که ما همینک در آن هستیم، آن چه مانوس و مالوف می نماید نامانوس و نامالوف می گردد و آن چه نامالوف ونامانوس، مالوف و مانوس. بر بستر همین جذر و مدهای اجتماعی است که دوران «گذار» یا «انتقالی» حاوی «انحلال» است و این «انحلال» است که موجد بیم و امید، آزادی یا بندگی، پیشرفت یا پسرفت است.

دارندورف فرآیند «توسعه» و «تجدد» را نماد همین فراگرد «انحلال» می نامد و آن را عبور به «قرارداد» از طریق انحلال «توارث» نام می نهد. و با تردستی سخن معروف کانت درباره «روشنگری» را که «روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است» به مفهوم «توسعه» و «تجدد» تعمیم می دهد، توسعه و تجدد را خروج انسان از صغارتی می داند که خود بر خویش تحمیل کرده است. و این صغارت ناشی از محدودیت ها و وابستگی هایی است که فرصت های انتخاب را مقید می کنند.

در این جهان «بی بنیاد» که نه «پناه» است نه «سرپناه»، زیرا هر آن چه که نمادی از همگنی و همذات پنداری و این- همانی در چارچوب پروژه ملت - دولت بوده است به ناهمگنی و ناهمذات پنداری دگردیسیده می شود. در این جهان که نه مظهر «روح جهان» هگل است و نه دیالکتیک مارکس بر تاریخ آن فرمانروا است و نه آن نظام معنائی که شاخصه «جامعه اخلاقی جمعگرا» است، و «جامعه حقوقی شخص محور» مبتنی بر «دست نامرئی» بازار آدام اسمیث «قوه قاهره» است و ما همه، به قول زیگموند باومن، زائران معاصر بدون آئین «طواف» هستیم، این جا است که دارندورف دست بر نکته ای می نهد که به طور معمول در میان نظریه پردازان

لیبرال و سنت لیبرالیسم متاع کمیاب بوده است.

دارندورف از «آنومی» و دورکایم می گوید و از جائی سخن می گوید که «آزادی» به «آنومی» بدل می شود. یعنی از آن جا که « حداکثر آزادی» به «حداکثر عدم رضایت» منتهی می شود. و این آنجایی است که شیرازه نظم اجتماعی و همبستگی اجتماعی به چالش کشیده می شود. ناخرسندی از «آزادی» که آن روی دیگر سکه ی ناخرسندی از تجدد است، هنگامی پدید می آید که پیوند معناداری میان فرد و جامعه، میان آحاد یک جامعه پدید نیاید. «جهان بی بنیاد» که دارندورف از آن سخن می گوید و آن را تهدیدی برای نظام آزادی و دمکراسی لیبرال خود می داند، حاوی این گرایشات است. «انحلال پیوندهای معنادار کلاسیک» موجب ناخرسندی از آزادی است و بذر

گرایشاتِ ضدآزادی است.

برخلاف اکثر نظریه پردازان لیبرال، دارندورف، به مساله «پیوندهای عمیق و معنادار» اجتماعی اشاره می کند که ناشی از توافق در

مورد ارزش های درونی و پیوندهای عمیقی است که وجودشان به فرصت های انتخاب معنا می دهد. این پیوندها جنبه ذهنی هنجارهایی هستند که تضمین کننده ساختارهای اجتماعی اند. دارندورف بر این عقیده است که دین نیز از زمره این «پیوندهای عمیق» اجتماعی می تواند باشد، اگر دعوی انحصار حقیقت و مطلقیت نداشته باشد. با این حال دارندورف تاکید می کند که این «پیوندهای عمیق» به معنای پایمال کردن حق و حقوق دیگران و یا محدودساختن «فرصت های انتخاب» نیست. به بیان دیگر، دارندورف که مدافع پیگیر و خلاق سنت لیبرالیسم بود، به موضوع حفظ شیرازه اجتماعی و همبستگی اجتماعی در پرتوی وضعیت آنومیک «جهانی شدن» اشاره دارد و خطراتی را خاطرنشان می کند که آزادی و نظام لیبرال را با خطر روبه رو می کنند.

او تصریح می کند که نظام حقوقی و زرادخانه قانون شاید شرط لازم برای حفظ شیرازه اجتماعی باشد اما شرط کافی نیست. «قانون» و «نظم» توسط «آزادی» به هم قلاب می شوند و تار و پود این انسجام را اعتقادات ارزشی مشترک می سازند. بدون این اعتقادات

مشترک تخم «آنومی» در همه جا پراکنده می شود و «آنومی» چون پیچکی به دور جامعه می پیچد. دارندورف برای مقابله با خطر «آنومی» در فرآیند «جهانی شدن» پیشنهاد می کند که باید نهادسازی کرد و «زیرساخت آزادی» را تقویت و تحکیم بخشید. مراد از «نهادسازی» در حقیقت ایجاد شبکه های گسترده و مستمر اجتماعی است که هم می تواند شامل کلوب ورزش باشد هم شامل جلسه بحث در باب مسائل روز. «زیرساخت آزادی» در گروی«جامعه شهروندی» و «حکومت قانون» است. «جامعه شهروندی» نه با دستور دادن نه با ابلاغیه های حکومتی پدید می آید بلکه جامعه شهروندی بیانگر « رویکرد اجتماعی است که نه از طریق قدرت و اطاعت و نه از طریق سوده و منفعت محض قابل تعین و تعریف پذیر است». دارندورف بر این نظر است که «جامعه شهروندی» جامعه انجمن های آزاد و داوطلبانه است و بنابر ماهیت اش «آنارشی خلاقانه» است.

هم و غم دارندورف در ارائه پیشنهاداتی که ناظر بر «سیاست آزادی» باشند از این روی است که او به بحران دمکراسی و بحران اندیشه های لیبرال اشارت دارد. او از پایان دمکراسی کلاسیک سخن می گوید و از آغاز دوره جدیدی که او دوره «پسا-دمکراسی» نام می نهد. به همین جهت او بر این اعتقاد است که لازم است در باره شاخصه های «دمکراسی نوین» تامل کرد. او بر این نظر است که باید درباره مبانی عمده دمکراسی در پرتوی تغییر و تحولات بنیادینی که در شرف تکوین اند و هنوز به پایان نرسیده اند از نو اندیشید و تجدیدنظر کرد.

«ماندِ دمکراسی» حاکی از بحران نظارت و مشروعیت در پرتوی تحولات بنیادین پس از فروپاشی جهان دوقطبی و مارش پیروزی «جهانی شدن» است. الگوی کلاسیک دمکراسی که به نظر دارندورف بر بستر دولت ملی موفق و کارگر بود، در پرتوی جهانی شدن که به معنای کاهش قدرت نظارت و در نتیجه کسر شدن آرای مردم در فرآیند سیاسی است، تاب نمی آورد. دارندورف به «وضعیت انسانی» در پرتوی «جهانی شدن» نظر می افکند و شاخصه های گذار از ریختمندی های نظریه کلاسیک دمکراسی صورتبندی «ملت- دولت» که مبتنی بر «همگنی» و «همذات پنداری» است را به آن چه که در شکل و شمایل جهانی شدن در وضعیت سیال و جنینی قرار دارد نام می برد.

از زمره این شاخص ها عبارت است از این که جهان ما جهان بدون بنیاد و بدون قطب نما است، جهانی شدن توامان با منطقه ای و محلی شدن است، رابطه «سرمایه و کار» تحول بنیادی پیدا کرده است و مبارزه طبقاتی کلاسیک که در سندیکاها و احزاب و نهادها بزرگ و متشکل تبلور داشت جای خود را به «منازعه اجتماعی نو» می دهد. منازعه ای که بر پیشزمینه «فردی شدن» صورت می گیرد و حلقه های پیوند میان جامعه و فرد که به طور عمده و چشمگیر سازمان ها و تشکلات بزرگ و فراگیر هستند را به چالش می کشند. مبارزه طبقاتی جای خود را به مبارزات بدون طبقه می دهد و «فرد» بر جای «طبقه» می نشیند. طبقه در این جامعه متحول الگوی، از دید دارندورف، به معنای گروه بندی های اجتماعی است که بر اساس منافع شان متشکل می گردند. اما آنانی که از جامعه حذف شده اند و می شوند، «حذف» خود را امر فردی می انگارند که باید از طریق تلاش فردی تغییر کند. فردی شدن فقر و ثروت که محصول ذهنیت مسلط فرهنگ «خطرپذیری» است، بر وجود طبقات که در «جامعه کار» کلاسیک عمده بودند سایه می افکند. این به این معنی است که نزاع اجتماعی تا حد زیادی سبک و سیاق فردی به خود می گیرد که با «طبقات بدون مبارزه طبقاتی» همخوانی دارد. او معتقد است که جهان امروز نه جهان روسو است و نه حتا جهان هابرماس.

دارندورف در تعریف دمکراسی می گوید: «دمکراسی یک سبک از زندگی است.» دمکراسی حکومت متمدنانه است و دستکم دارای

دو پیش شرط. این دو پیش شرط که به نظر دارندورف هسته اصلی نظام لیبرال را تشکیل می دهند، همان طور که گفته شد، عبارتند از: جامعه شهروندی قوی و حاکمیت قانون . دارندورف با فروکاستن «دمکراسی» به «حکومت قانون» مخالفت دارد اما تصریح می کند که در شرایط «جهانی شدن» و در سازمان های فراملی و بین المللی «حکومت قوانین» گاهی کارسازتر از جامعه شهروندی قوی است.

جامعه شهروندی قوی و حاکمیت قانون لازم و ملزوم نظام دمکراسی هستند، وقتی نظام دمکراسی بخواهد به سه وظیفه اصلی خود عمل کند.

این سه وظیفه عبارتند از:

1- امکان تغییر حکومت و حاکمان بدون خونریزی. یعنی امکان تحول اجتماعی به روش مسالمت آمیز از طریق عزل حکام و قدرتمندان فعلی و نصب حکام و قدرتمندان آتی

2- نهادینه ساختن نظارت مستمر بر صاحبان قدرت

3- ایجاد بسترهای لازم برای شکلگیری و بیان اولویت های مردم و مشارکت دادن این اولویت ها در فرایندهای سیاسی

این سه وظیفه حکایت از آن دارد که دمکراسی، به قول دارندورف، مجموعه ای نهادها و سازمان ها است که هدف شان مشروعیت دادن به اعمال قدرت سیاسی است. اما آن روی دیگر مشروعیت بخشیدن به اعمال قدرت سیاسی درواقع محدود و مشروط کردن قدرت در صورتبندی حقوق اساسی است. این سه وظیفه بیانگر سه حوزه و پاسخ به سه پرسش اند. دارندورف این پرسش ها را با تاسی از کارل پوپر و جان استوارت میل صورتبندی می کند.

این سه پرسش عبارتند از:

1- چگونه می توانیم در جامعه خود تغییر و تحول ایجاد کنیم بدون اعمال زور و خون ریزی؟ این همان پرسشی است که پوپر صورتبندی کرده است و به آن پاسخ داده است.

2- چگونه می توانیم با استعانت از سیستم «نظارت و موازنه» مجریان قدرت را کنترل کنیم و تضمین کنیم که اولیای قدرت از قدرت خود سوءاستفاده نکنند؟

3- «مردم»، یعنی همه ی شهروندان بدون استثناء، چگونه می توانند در اجرا و اعمال قدرت تاثیر بگذارند؟

به نظر می آید رابطه آزادی، آنومی و دمکراسی در پرتوی «جهانی شدن» از دغدغه های عمده اواخر عمر دارندورف بوده است. آن چه جالب است، توجه او به مساله «ارزش های درونی» جامعه است که سبب ساز پیوندهای مستحکم و عمیق شهروندان می گردد. همبستگی

اجتماعی مبتنی بر این ارزش ها است که تحقق پیدا می کند. به عبارت دیگر، آزادی به مثابه فعالیت زمانی می تواند مایه رضایت و همبستگی جامعه گردد که متوجه خطر «آنومی» باشد و به همین جهت لازم است مدام درباره «زیرساخت آزادی» تامل کند. گویی چهره ژانوسی«آزادی» «آنومی» است، وقتی «آزادی» که مقدم بر همه «فعالیت» است، بر بستر پیوندهای عمیق و مستحکم اجتماعی تحقق

پیدا نکند. دغدغه های دارندورف درباره پل صراط «آزادی» به نظر می آید در هیاهوی روزمره گم شود و ناشنیده باقی بماند. اما این سخن او را بایسته است آویزه گوش قرار داد که « فاصله میان آزادی و جباریت در پرتوی جهانی شدن یک قدم است».

___________________________________

منابع:

1- Ralf Dahrendorf, Auf der Suche nach einer neuen Weltordnung, C.H. Beck Verlag, München 2003

2- Ralf Dahrendorf, Die Krisen der Demokratie, C.H. Beck Verlag, München

2002

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.