رفتن به محتوای اصلی

مردم شناسی و ایرانِ یکپارچهءِ دکتر اسماعیل نوری علا
12.12.2010 - 18:05

■ چندی پیش در سایت ایران گلوبال دو نوشتار از آقای دکتر رضا حسین بُر به نام ممالک محروسه و ملوک الطوایفی در سایت ایران گلوبال انتشار یافت. من در پاسخ به ایشان دو نوشتار تحقیقی و مستند را در همین سایت انتشار دادم. آقای دکتر رضا حسین بُر مدّت زمانی در شبکیهءِ سکولارهای سبز مسئول مسائل ملّی قومی بودند و هم اکنون نامزد شورای رهبری این شبکیه هستند، در همین راستا موضعگیری قومی قبیله ایِ آقای حسین بُر را با دکتر اسماعیل نوری علا در میان گذاشتم که شاید بشود در شبکیه سکولارهای سبز فرهنگ سیاسی قومی و ملّی جدیدی را مطرح کرد، زیرا مسائل مطرح شدهءِ تا کنون موفق نبوده و تکرار آنها تکرار اشتباهات گذشته است، کاری که آقای حسین بُر در مقالات خود دچار آن شده است.

■ اکنون در نوشتهءِ جدید (ایران یکپارچه یعنی چه ؟) آقای دکتر اسماعیل نوری علا می بینم که مشکل اصلی نهادینه نشدن و مورد پژوهش دانش محور قرار نگرفتنِ مسائل ملّی با شناخت راسیونال مردم شناسی در ایران تنها فقط قومگرایان ضد ایرانی نمی باشند بلکه برخی از ایرانیان همچنان بنا درستی با نامیدن ملّتی بنام فارس عملأ به مسئلهء قومی و پراکندگی در بین خودِ ایرانی تباران دامن میزنند. امری که تا کنون چندین بار به آقای دکتر نوری علا هشدار دادم که از ادامهء آن خودداری فرمایند. پاسخ دادن به سبک و نوشتار، و اهداف نهفته آقای دکتر نوری علا در نوشتهءِ "ایران یکپارچه یعنی چه ؟" طولانی خواهد بود بنا بر این به گوشه ای از نوشته هایی که دو هفته پیش بطور خصوصی فقط برای دکتر نوری علا فرستادم با رعایت حقوقی و اصول دمکراسی که تغییراتِ کوچکی را شامل میشود اکتفا میکنم:

■ دو هفته پیش برای آقای دکتر نوری علا نوشتم که: تقسیم بندیهای قومی: آذری، کُرد، لُر، بلوچ، گیلکی، مازندرانی، عرب مربوط به دوران ملوک الطوایفی بوده است که طبق منابع تحقیقاتی دانش محور مدرن امروز نامگذاری و تقسیم اقوام ایرانی تبار بدون پشتوانه و بی اعتبار هست. ملّتی بنام فارس وجود ندارد تا با محور قرار دادن آن تیره های ایرانی دیگر مانند کُرد و لُر (که هیچ کدام معنی نژادی و فرهنگ خاصی را ندرارند) و در مجموع زاگرس نشینان تا خلیج فارس را قوم باشند. این دو تیرهء ایرانی بنیاد گذاران حکومتهای مادها و هخامنشیان و ساسانیان بودند و هستند، و از این به بعد باید در ساختار سیاسی و مردم شناسی ایرانیان بجای تُرک تباران برجسته شوند چنانکه در ایران باستان برجسته بودند. تا زمانکیه قدرت سیاسی و اهمیّت ایرانیّت در ناحیه زاگرس مانند دوران قبل از اسلام در ایران باز نگردد و برجسته نشود، ایران دچار بحران هویّتِ قومی هست و یک ساختار سیاسی حکومتی پاتریوتیسم ایرانی جایگزین نخواهد شد.

■ حال جناب دکتر علا در نوشتهء جدید "ایران یکپارچه یعنی چه ؟" خود با بی توجهی به دانش باستانشناسی دقیقأ عکس این موضوع را بیان میدارند که در حقیقت ایشان غیر پارسی ها را پارسی، و بجای ایرانی تباران کُرد و لُر که از ترکیب آنها امپراطوری ماد و پارس تأسیس شد، تُرک آذری را برجسته میکنند، همان بینش و جبهه گیری کهنه شده ای که در ایران مرسوم بوده و ضربات بسیار سنگینی به تمدن، فرهنگ ایرانی، به پراکندگی ایرانیان، و خدشه دار شدن تمامیّت ارضی کشور و در نهایت به حکمرانی بیگانگان انجامیده است.

▬ آقای دکتر نوری علا در نوشتهءِ" ایران یکپارچه یعنی چه ؟" بدون متدلوژیک و بدون طبقه بندیهای کارشناسانه خود دوباره عوام گونهء بدون شناخت و بر اساس تعارفات بی مورد فرهنگ شرقی به تمجید و تعریف مبالغه آمیز بدون بنیاد تُرک تباران پرداخته و بنا درستی استمرار وجود سرزمین و فرهنگ ایرانی را به آنها نسبت داده است و با برجسته کردن بیجای ستارخان در مقابل جعفر پیشه وری از تُرک تباران عاجزانه تمنی میکنند تا در ایران بمانید و جدا نشوند. ما از هیچ قوم قبیله ای بویژه تُرک تباران خواهش ماندن در ایران را نکرده ایم و نخواهیم کرد، اگر آنها ماندن در ایران را بزرگترین افتخار خود نمیدانند، در تصمیم خود آزاد هستند و جغرافیای جعفر پیشه وری و تُرک آذری هم معلوم هست هر زمان خواستند میتوانند از ایران جدا شوند.

▬ من در همان نوشته های دو هفته پیش به آقای دکتر نوری علا هشدار داده ام که در شبکیه سکولارهای سبز هیچ تُرک تباری را در تصمیم گیری تنها نگذارید که هرکدام از آنها در نهایت محمد علیشاه و علی خامنه ای خواهند بود. باید شکر گزار خداوندان متافیزیک بود که تُرک تباران مانند مردمام کُرد تمدن و سلسله های ایرانی را بیناد نگذاشتند، وگرنه آقای دکتر نوری علا نه اینکه سند مالکیّت رسمی سرزمین آنها را بنام تُرک تباران مینوشت، تازه ایرانیان را سزاوار به بندگی به آنها هم وامیداشت.

▬ فرهنگی را که آقای دکتر نوری علا از آن به نیکی یاد کرده است، فرهنگی هست که بعد از هجوم اعراب و مهاجرت ویرانگر تُرک تباران به ایران بر اساس دین اسلام آمیخته به فرهنگ عربی و تُرکی بوجود آمده است که با جهان بینی و فرهنگِ واقعیِ ایرانیان سر سازگاری ندارد، حاصل این فرهنگ تربیّتِ فرزندانی مانند دکتر شریعتی، عبدالکریم سروش، ابراهیم یزدی ها، بنی صدرها، ولایتی ها، و ساختن حوزه های علمیّه اصفهان، تهران، قم، مشهد و غیره بوده است. چنین فرهنگی ایرانی نبوده و نیست. و ناسیونالیسم نوین ایرانی باید با گذار از چنین فرهنگی هویّت واقعی و حرکت جدید خود را در عصر معاصر آغاز کند.

■ مردم شناسی آقای دکتر نوری علا و سایر ایرانیان مرا بیاد داستانی انداخت که: در اوایل سالهای نود در آلمان در یک گروه 24 نفر از دانشجویان که به مناسبت رشته ای درسی گرد هم آمده بودند و برای آشناییِ جمعی، هرکس باید خود را معرفی میکرد، در این گروه دو نفر خارجی بودند آنهم ایرانی ( من و یک ایرانی دیگر)، نوبت معرفی به من رسید: «من ناصر کرمی هستم و از ایران می آییم»، بعد از چند نفر دیگر نوبت به دانشجوی دیگر ایرانی رسید، و خود را چنین معرفی کرد: «من م. ف. هستم و از پرزین یا پرشیا و پارس می آیم». پروفسور که از سردی و گرمی روزگار مو سفید کرده بود، به ناگاه با زبان فارسیِ شکسته حال و احوال ما را پرسید و جویا شد که زادگاهِ هر کدام از ما دو نفر دقیقأ در قسمت از جغرافیای ایران هست، هم میهن دانشجو گفت که از تهران آمده است، من هم از استان فارس دقیقأ محلِ زادگاهم را بیان داشتم، یک مرتبه پروفسور به زبان آلمانی برای همهء دانشجویان با تبسم گفت، آنکه از تهران آمده و پارسی نیست میگوید من پارسی هستم، ولی آنکه از سرزمین پارس آمده میگوید من ایرانی هستم. علّت را از دانشجوی تهرانی پرسید، او واماند و حرفی برای گفتن نداشت. من برای شکستن جوّ نامطلوب پدید آمده رشتهء سخن را بدستم گرفتم که نه فقط هم میهن تهرانی ام را در این گیر و دار نجات دهم، بلکه از لکه دار شدن، پا در هوا بودن، و غیر خردگرایی بودن فرهنگ ایرانی جلوگیری کنم. آقای پروفسور دکتر در رشتهء معماری(آرشیتکت) داشت، با هشت سال اقامت دائم در ایران جغرافیای سیاسی و آثار باستانی کشور ما را خوب میشناخت، گذشته از طریقهء شهر سازی، با بافت فرهنگی شهرهای ایران از جمله تهران و اصفهان آشنایی کامل داشت. با تحقیقات باستان شناسی و آرشیتکت خود بر جغرافیای استان فارس و جغرافیای غرب، جنوب غربی، و جنوب کشور که مرکز باستان شناسی پارسیان بوده و هست تسلط کامل داشت.

▬ هدف از بیان این داستانِ کوتاهِ در بالا مذکور این نیست که چه کسی پارسی هست تا دیگری نباشد، بلکه تأکید بر نوع نگرش و روش تحقیقاتی ما ایرانیان هست. که به جرأت در همهءِ محافل علمی و تحقیقاتی با تبسم و خنده به آن نگاه خواهند کرد. اغلب کسانیکه قلم کارشناسی و تحقیقی بدست گرفته اند مانند این دانشجوی تهرانی چنین می پندارند که چون فقط در تهران پایتخت کشور متولد و سکونت دارند دیگر پارسی هستند. چون من دامدار و کشاورز نیستم و در شهر متولد شده ام و تازه سفری هم به خارج شاید به کویت و دوبی داشته ام پس من پارسی اصل هستم.

▬ آقای دکتر حسین لاجوردی ( که در بعضی موارد انتقاد بر ایشان هم وارد هست) در همپرسی در مورد مسائل ملّی که از سوی آقای کیانوش توکلی انتشار یافته هست، بدرستی و مطابق با جامعه شناسی امروز ایران خود را درست و با شناخت کامل معرفی میکند که میگویند: [من یک ایرانی هستم در تهران متولد شده ام و ریشه در کاشان دارم و زبانم فارسی است] ایشان بخوبی میدانند که امروز دیگر نمیتوانند بگویند: « من پارسی هستم زبانم پارسی و از کاشان سرزمین پارس آمده ام، زیرا سرزمین پارس یک جغرافیای شناخته شدهء بین المللی هست، که نمیشود آنرا به کاشان و خراسان و مازندران و تهران بُرد. پارسیان هم کسانی هستند که در این جغرافیا زیسته اند و امروز هم روزگار میگذرانند.

■ در همان نوشتار اضافه کردم که: به صراحت خدمت شما عرض میکنم، که جغرافیای خراسان، کرمان، یزد، تهران، اصفهان، گیلان و مازندران، آذربایجان شرقی و غربی، بلوچستان، هرگز جغرافیای زیستی هخامنشیان و پارسی ها نبوده و نیست(گذشته از منابع اطلاعاتی بیشمار فقط با توجه به چند نقشه که اگر لازم شد آنها را دوباره برایتان میفرستم) بنا بر این میزان مردم شناسی ایران باید بر اساس دست آوردهای دانش امروز باشد، آنچه تا کنون گفته و نوشته شده است، داستان و افسانه سرایی هست.

▬ ایرانیان تهران نشین غیر پارسی با دادن امتیازات به طبقهء تُرک آذری تبار آنها را جلو انداختند تا برای آنها هویّت پارسی تباری بنگارند، امیدوارم که شما آقای دکتر نوری علا از برجسته کردن افرادی مانند دکتر حسین بُر و دگر افراد تُرک آذری همان سنّت زشت را در شبکیه سکولارهای سبز تکرار نکنید. و شیوه و نگاهِ مدرنی را محور قرار دهید.

■ در همان نوشته ادامه داده ام که: برای من مردمان کُرد همانقدر ایرانی، پارسی، و فارس و فارسی هستند که مردم تهران، گیلان و مازندران و خراسان، یزد و کرمان، و اصفهان هستند. واژهء پارس نه از پاسارگاد هست و نه به مناسبت ویژگیهای سرزمین استان فارس امروز، بلکه برگرفته شده از رشته کوه زاگرس است که در قدیم پارزا و یا پارسه نامیده میشده است. جغرافیای اصلی هخامنشیان و پارسی ها هم از دریاچهءِ رضاییه شروع میشود ولی طبق آثار باستان شناسی و آرشیتکت امروز، جایگاه زیستی هخامنشیان در غرب کشور از استان کرمانشاه شروع میشود و استانهای لُرستان، چهار محال بختیاری، استان خوزستان، استان فارس و استان بوشهر تا خلیج فارس را در بر میگیرد. این جغرافیا در دوران ایران باستان هم در یک ساتراپ واحد "پارس یا پارسه" نامیده میسده است. غیر پارسی و قوم نامیدن این قسمت از جغرافیا اشتباه تاریخی هدفمند ساخته و پرداختهء حکومتهای تُرک تبار و بیگانگان هست که قشر روشنفکر و آکادمیک با نسل جوان این قسمت از جغرافیا بر این موضوعات و سیاست گذاریهای گذشته آگاهی عمیق دارند، و دیگر به هیچ عنوان آنرا نخواهند پذیرفت، اگر خانواده ای از بختیاریها "در کنگرهء ملیّتهای ایران فدرال هست" باید تحقیق کرد که به چه مناسبتی و طبق کدام سیاست های اشتباه حکومتهای مرکزی گذشته چنین موضعی گرفته اند.

■ گذشته از کسب اطلاعات از منابع دانش محور امروز، با شناختی مردم شناسی که از استان کهگیلویه و بویر احمد در خارج و درون کشور دارم، همچنین با داشتن اطلاعات کم و بیش از جامعهء بختیاریها، به جرأت میتوان گفت که آنها دیگر زیر این بار تقسیم بندیهای قومی که تهران، یزد، کرمان، اصفهان، مازندران، گیلان، مشهد و دیگر مناطق را فارس و پارس بنامند، ولی این مردمان را که خود از بازماندگان اصلی هخامنشیان و در همان سرزمین زیسته اند و هنوز هم بسر می برند، قوم بنامند نخواهند رفت. زمانی با برداشتهای نادرست ساکنان چند شهر که یا دین اسلام در آنها نهادینه و یا فرهنگ تُرک تباری در آن نفوذ کرده است را پارسی و بقیه را قوم مینامیدند که این دوران سپری شده است. به تازگی در آلمان مرسوم شده است که اگر کسی خود را پرشیا و پرزین و یا پارسی معرفی کند، می پرسند پارسی از کدام کشور افغانستان، تاجیکستان، و یا ایران ؟.

■ به حزب مشروطه که بنیاد گذاران و بدنهء آن حرب نه پارسی هستند و نه هخامنشی هشدار داده شده است که به هیچ عنوان حق ندارد خود را نمایندهء پارسی ها و هخامنشیان بنامد. آقای دکتر اسماعیل نوری علا و دیگران باید بپذیرند که فردوسی بزرگ، رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی پارسی نبودند و نیستند و ایرانی هستند. این به مفهوم بی احترامی و کم اهمیّت کردن خدمات آنها نیست، بلکه هدف اینجا یک بحث تاریخی و علمی و روشنگری مورد بحث هست. مازندرانی بودن آقای دکتر نوری علا که در آن سرزمین آثاری از هخامنشیان و ساسانیان و پارسیان و تولد زبان فارسی نیست بر خدمات ارزشمند و بی همتای ایشان در تاریخ معاصر نخواهد کاست.

■ در ادمه برای دکتر نوری علا نوشتم که: ائتلاف ایرانیان تهران نشین غیر پارسی، و تُرک تباری، که قرنها حکومت را تشکیل داده و باعث همهء ستم ملّی و طبقاتی بودند و یک تاریخ ساختگی را نوشته اند باید پایان پذیرد. در غیر اینصورت همانطور که در نوشتارهای دیگر اشاره کرده ام، به تشکیل کشوری بنام پارس با همبستگی استانهای غرب و جنوب غربی و جنوب ( در بالا ذکر شده) دامن زده خواهد شد. و زمینهء شکل گیری و جنبش آن وجود عینی دارد.

■ آقای دکتر اسماعیل نوری علاء در ایمیلی برای من نوشتند که آقای رضا حسین بُر را سالها میشناسند و در نوشتار "ممالک محروسه و ملوک الطوایفی" ایشان اصلأ بویی از تجزیه طلبی به مشام نمی رسد در پاسخ من چنین پاسخ دادم که: اگر شما آقای دکتر نوری علا آقای دکتر حسین بُر را میشناسید، و از نوشته های ایشان بوی تجزیه طلبی به مشامتان نمیرسد، من هم چندین بار هشدار دادم که مردمان غرب و جنوب غربی را قوم نامگذاری نکنید و بجای مردم ایرانی تبار کُرد، قوم تُرک آذری را برجسته نکنید و سرزمین و هویّت پارسی تباران را به کویرها، به قم عرب تبار، امام رضا مشهد، به شمال، و به شرق و به قفقاز، و به تهران مسموم به فرهنگ قاجاری و تُرک تباری نبرید، و عرض کردم ما یک ملّت "بنام ایرانی" هستیم که سرزمین، نژاد، و زبان آنهم به نام آن ایران نامیده شده است و ساتراپ پارس هم بخشی از آن بوده است، و یاد آور میشوم من هزار بار تجزیه ایران را بر چنین ادبیّات و گفتمان مانند آقای حسین بر و دگر قومگرایان ترجیح میدهم.

■ همانطور که در نوشتار ایمیلی خود حضور دکتر اسماعیل نوری علا عرض کردم، اگر با تحقیقات مستند روز در درازمدت به درستی موضوعی یقین حاصل کردم، با فرهنگی شایسته و رعایت اخلاقیّات و با احترام به دمکراسی و حقوق فردی و گروهی، برای اندیشهءِ روشنگریِ مسائل، هیچ مرزی و سانسوری را نخواهم شناخت در هیمن راستا :

■ من از آن بیم درام که دکتر اسماعیل نوری علا و دکتر رضا حسین بُر به مناسبت انتخابات شورای رهبری شبکیه سکولارهای سبز تا پانزدهم دسامبر برای کسب بالاترین رأی اقدام به نوشتن چنین مقالاتی به سبک قدیمی غیر علمی پرداخته اند، برای ما مسئلهء نژادی و فرهنگ ایرانی و ایران قبل از اسلام خیلی بیشتر از انتخاباتی زرودگذر اهمیّت دارد. اینجا جای سئوال هست که چرا دکتر نوری علا و دکتر حسین بُر قبل از اعلام نامزدی برای انتخاب شورای رهبری شبکیه سکولارهای سبز نوشتار خود را انتشار ندادند که بدانیم مسئلهء ملّی در این شبکیه چگونه است. رفتار و موضع گیری سیاسی آقای دکتر نوری علا و دکتر حسین بُر در انتخابات به تاکتیک رئیس پارلمان ایالتی هِسِن آلمان میماند که برای برنده شدن در انتخابات، سیاست ضد خارجی بودن را مطرح و به دامن زدن مسائل نژادی، قومی، و فرهنگی اقدام کرد. امّا بر خلاف اهداف دکتر نوری علا می بینیم که نوشتار جدید ایشان به یک آنارشیسم قومی و بحران هویّت دامن زده است.

▬ اگر شما آقای دکتر نوری علا هنوز سیاست ورزی و حتّی سکولاریسم را بر اساس قومی نژادی، جغرافیایی، تقسیم بندی میکنید، چرا از همان آغاز نگقتید که نامزدی شورای رهبری سکولارهای سبز هم بر پایهء همین تقسیمات قومی باشد، چرا که ما چنین اندیشیدیم که اندیشهء سکولاریسم و دمکراسی های چند گانهءِ امروز، نژاد، قوم ، جغرافیا نمیشناسد! وگرنه من با هر گرفتاری و نداشتن وقت بدون داشتن مجوز قانونی به نمایندگی از بخش تاریخی جغرافیای استان فارس، و یا به نماییدگی از تفکر بخشی از نسل جوانِ کشور در جغرافیای غرب، حنوب غربی،و جنوب خود را نامزد میکردم. رأی آوردن برای من مهم نبود و نیست مهم این بود که من به وظیفهء خود عمل کرده ام .

■ آقای دکتر نوری علا در ایران ملّتی بنام فارس وجود ندارد، و شما و همفکران شما با هزاران نوشته هم به آن جنبهء علمی جامعه شناسی و مردم شناسی نخواهید داد. سرزمین، نژاد، زبان، ملیّت، ما ایرانی هست. اگر قرار باشد ملّتی بنام فارس و یا پارسی باشد، در جغرافیای پارسه و یا پارس هست که در غرب و جنوب غربی کشور و بر فرار و دوسوی زاگرس عزیز بوده و تا ابد خواهد بود.

▬ برای پایان دادن به این سوء استفاده ها از سرزمین و مردمان پارسی، باید نهادی پژوهشی با کارشناسان بیطرف ایجاد گردد که به تاریخ مستند و زندهء واقعی آنها پرداخته شود، آنگاه امثال دکتر اسماعیل نوری علاها میتوانند مطالب تحقیقی خود را آنجا بفرستند تا مورد ارزیابی قرار گیرد. برای آغاز این بحث من از آقای دکتر نوری علا رسمأ دعوت به عمل می آورم در هر کجا که ایشان مناسب بدانند به باز کردن این بحث بپردازیم، عدم آمادگی دکتر نوری علا برای پرداختن به این موضوع همان جریان دانشجوی متولد تهران هست که خود را پرشیا و پرزر یا پرزین معرفی کرد امّا وقتی از ایشان پرسیدند چرا مات و مبهوت حرفی برای گفتن نداشت.

■ اوّلین قدم مردم شناسی در ایران طبقه بندی کلی هست که تیره های ایرانی را در کنار هم قرار دهد، پس از آن مردمان مهاجر عرب و تُرک را. قدم دوّم طبقه بندی تیره های ایرانی به نسبت وابستگی به ایرانیان باستان ( پارسی ها) هست که مرمان زاگرس نشین از دریاچهء رضائیه و همدان گرفته تا خلیج فارس در ردهء اوّل این وابستگی قرار خواهند گرفت، پس از آن ایران مرکزی، شرقی، شمال شرقی ، شمال، و جنوب شرقی در ردهای بعدی این وابستگی قرار میگرند، و به همین ترتیب مسائل مورد پیگیری قانونمند علمی قرار خواهد گرفت.

▬ امیدوارم که آقای نوری علا و سایر همکاران ایشان شبکیه جهانی سکولار های سبز ایران را به ارگانی مانند حزب مشروطه که ترکیبی از تهران نشینان غیر پارسی و تُرک تباران و دیگر دوستان خودی هستند تبدیل نکنید. و یا شبکیه سکولار سبز را به ارگانهای سنتّی مانند حزب توده و احزاب چپ، و سلطنت طلبان با رابطه بازیها و ساختاریهایی غیر دمکراتیک هدایت نکنند.

Nasser.karami@gmx.de

| دسامبر| 2010| آلمان|

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.