رفتن به محتوای اصلی

بحثی در باره‌ی بوزقورت
04.10.2010 - 11:01

چند کامنت و یک مقدمه از کیومرث نویدی

آیا بوزقورت نماد همۀ ترک‌زبانان و ترک‌تباران است. یا نماد پان‌ترکیسم؟ من این پرسش را با همه‌ی کسانی که که در این باره صاحب‌نظر هستند در میان می‌نهم. آنچه در پی می‌خوانید (دو کامنت از تبریزلی سیامک، یک کامنت از فرهاد و یک کامنت از خود من،) گفت‌گوئی بوده‌است در صفحۀ شما در این باره. آقای تبریزلی ضمن توضیحاتشان فرموده‌اند که بوزقورت نه گرگ آسمانی که گرگ زمینی‌ست. منظور من از گرگ آسمانی، در واقع متافیزیکی و یعنی دمون بود. دمون‌ها نیمه‌خدایان هستند و در همۀ فرهنگها وجود دارند.

سیمرغ نیز یک دمون است؛ روشن است که ماده‌گرگی که بتواند از انسان باردار شود و بعد رهبر جنگ‌های ترکها علیه دیگران باشد یک گرگ زمینی و معمولی نیست. در واقع گونه‌ای نیای افسانه‌ای و در عین حال خدای جنگ یک قبیلۀ بدوی‌ست. من با آقای تبریزلی پرسش‌های دیگری نیز در میان گذارده بودم که به نظرم نخواستند وارد بحث در آن موارد شوند. از جمله سخنان اردوغان در مورد زبان کردی و به ویژه آنچه پیشتر گفته بود: «ترکیه وجود یک دولت مستقل کرد را حتی در کرۀ ماه تحمل نمی‌کند» و باری چنین سخنی بی‌شک یک گرایش راسیستی شدید و چون در قدرت است پس فاشیستی را نشان می‌دهد. گرایشی که در سرکوب خونین کردهای ترکیه و دستگیری توام با ضرب و شتم شدید نوجوانان کرد نمایان است.

غیر از این که در کامنتی دیگر که نیافتمش بر آنچه پرسش‌گونه با آقای تبریزلی در میان گذاشته‌ام این را افزودم که قیاس بوزقورت با گرگ روم که کودکانی را شیر داد یا سیمرغ که زال را پرود یک قیاس مع‌الفارق است چرا که در اسطورۀ بوزقورت نه پروردن که زائیدن نیاکان ترکان مطرح است و بنابراین چنین اسطوره‌ای از بنیاد نژادی‌ست و مقایسه کردم این اسطوره را با آنچه در تورات در بارۀ قوم برگزیده بودن بنی‌اسرائیل آمده است. اینجا بیفزایم که در دو اسطورۀ مرتبط با منشا انسان سامی و هند و آریائی، آدم و حوا و مشی و مشیانه پدر و مادر همۀ انسان‌هایند و یعنی در بنیاد خود با نژادگرائی ناهم‌خوانند. در عین حال که اسطورۀ بوزقورت یک پیوست نیز دارد: مانقورت یعنی یک شست‌شوی مغزی شده که مادر خود را نیز می‌کشد. باورمندان به نماد بوزقورت همه‌ی ترک‌تبارانی را که گونۀ دیگری می‌اندیشند مانقورت می‌نامند و این به گمان من بسیار خطربار است: آن کس را که مادر خود بکشد دیگر نمی‌توان انسان نامید و باید کشت. ما در کردی اصطلاح جاش را داریم. معنی لغوی‌اش کره خر است؛ اما در معنای سیاسی به کردهائی اطلاق می‌شود (در هر کشور) که با حکومت‌های سرکوبگر همان کشور علیه کردان همکاری داشته‌باشند. این مفهومی کاملا سیاسی و تهی از بار جادوئی و حتی فرهنگی‌ست.

به هر رو امیدوارم صاحب‌نظرانی که غور و بررسی بیشتری در این اسطوره‌ها دارند وارد این بحث شوند تا بتوانیم درک روشنتری از این نمادها پیدا کنیم.

بعد از تحریر: در باره‌ی این نماد، من نظرات موافق و مخالفی را که در اینترنت بیابم یا در کامنت یا از طریق برنامۀ مدیریت مستقیم در خود این متن می‌افزایم: از این جمله است آنچه مزدک بامدادان در مقاله‌ای راجع به هویت ملی نوشته‌است و در ایران امروز درج است. از کاربران علاقمند به این بحث نیز درخواست دارم چنین کنند تا بتوانیم که بحث جامع در این باره داشته باشیم. نظر آقای مزدک بامدادان در انتهای این مجموعه درج می‌شود:

........................................................

کامنت فرهاد خظاب به تبریزلی سیامک:

جناب سیامک تبریزلی، من چند وقت پیش در مورد بوزقورت از اساسنامه خودشان فاکت آوردم که ترک را نژاد برتر میدانند و معتقدند که عامل این برتری در خون ترک است!!! و همه چیز و همه کس باید فدای منافع ترک شود!!! و شما و همفکرانتان هم که بارها اشاره کرده اید که به بوزقورت معتقدید و بارها هم دیدیم که یا با صدای زوزه و یا با علامت دست و ترتیب انگشتان پایبندی خودتان را به این اندیشه نژاد پرست نشان داده اید، پس چرا دیگر منکر اندیشه راسیست در میان خودتان میشوید!!! دم خروستان را باور کنیم یا...؟؟؟!! ضمناً جناب Araz من خودم ترک هستم و به زبان و فرهنگ خودم هم میبالم ولی‌ فرهنگ خودم را از گرگ پرستی و گرگ صفتی مبرّا میدانم و معتقدم امثال شما با افکار ارتجأعی بوزقورتی مایه سرافکندگی خودتان هستید و مقابل من با امثال شما بخاطر مبرّا داشتن فرهنگ غنی و قوی آذربایجان از آلوده شدن به ویروس گرگ پرستی و گرگ صفتی است!! شما هم طبق مرامنامه بوزقورت نباید با هیچکس به جز ترک (البته ترک شبیه خودتان یعنی‌ نژاد پرست) همکاری کنید و اصولا دیگران (فارس،کرد،ارمنی،یونانی،روس، اسلاو،اریایی و....) را دشمن ذاتی ترک میپندارید!!! این یعنی‌ مالیخولیا

..............................

پاسخ آقای تبریزلی سیامک به فرهاد:

جناب فرهاد!. مسلما شما آزادید هر نظری داشته باشید و آنرا تبلیغ نیز بفرمایید. مثلا روزی پنج – شش دفعه اینجا کامنت بگذارید و مرتب بوق بزنید و جماعت را به خیال خودتان متوجه ماهیت بوزقوردها بکنید. اما با اجازه شما، من نیز ارزیابی خودم را از نظرات شما دارم. لذا باید در کمال خضوع و فروتنی عرض بکنم که بنده نظرات شما را در باب حرکت آزادیبخش ملت ترک آذربایجان، به شدت مغرضانه، سطحی و پوپولیستی و در سطح نشریات و روزنامه های زرد میدانم. یعنی دقیقا همان چیزی که از یک عنصر مرتجع، یک ترمز اجتماع (آن هم از نوع ای.بی.اس اش!) و در یک کلام از یک سلطنت طلب انتظار میرود. این شایعه سازیها، لجن پراکنیها و شانتاژهای شما را نیز نه در خدمت فرهنگ غنی آذربایجان، که در خدمت آپارتاید سیه روی حاکم و شوونیستهای ورشکسته همیشه طلبکار تبعیدی میبینم که نهایتا به هرچه بیشتر مفتضح شدن خود شما خواهد انجامید. مثل همین اصطلاح مسخره "گرگ پرست و گرگ صفت" که البته ما تا به حال ندیده ایم بین فعالین ملی کسی گرگی را پرستش کند!. اما بسیار دیده بودیم کاسه لیسانی را که تا کمر خم میشدند و دست محمدرضا شاه پهلوی شاه شاهان ,شاهنشاه آریامهر خدایگان بزرگ ارتش داران ایران زمین و غیره و غیره را میبوسیدند یا به پای ایشان می افتادند و زمین می بوسیدند. معنی پرستش برای مردم ایران معلوم و پرونده شما نزد ما مفتوح است آقای فرهاد!. شما لطف کنید ماسک خودتان را برای خودتان نگاه دارید!. این ماسک خیلی به شما می آید اما به صورت ما نمیچسبد حضرت آقا!.

شما با حالتی ذوق زده و در جهت تخریب یک حرکت آزادی بخش ضد راسیستی، قسمتهایی از مانیفست یک حزب فاشیستی شناسنامه دار و صاحب دبیر کل و دفتر و دستک یک کشور دیگر را اینجا می آورید. گویی که کشف خارق العاده ای انجام داده اید و کس دیگری پیش از آن از ماهیت این حزب مطلع نبوده است!. گویی که حرکت ملی آذربایجان در تاسیس این حزب نقشی داشته است!. به این ترتیب خوانندگان را در حد سطح فکر خود فرض کرده، آنان را تحقیر میکنید. مردم از شما خواهند پرسید که حال کدام یک از تشکلها و احزاب متعلق به حرکت ملی آذربایجان چنین بندهایی را در مرامنامه و اساسنامه خود دارند؟. بحمدالله تشکلهای ملی (اعم از استقلالچی و فدرالچی) کم نیستند و مانیفست همه آنها نیز در اینترنت موجود است. شخص کنجکاو آنها را خواهد خواند و به کین ورزی ناشیانه شما خواهد خندید!. مدعیات بی پایه و اساس شما هیچ نمود عینی در جهان واقعی ندارند.

من پیشتر نیز خدمت شما گفتم که بوزقورد اسطوره ای است متعلق به کلیه ملل ترک جهان که ریشه عمیقی در تاریخ دارد. یک ملت در جریان حرکات آزادی بخش خود مسلما نیاز به نماد، پرچم، سرود و نظایر آن دارد و اینها را از تاریخ خود اخذ می کند.

بوزقورد نشانه اتحاد ما و عزم راسخ و اراده خلل ناپذیر ما در تداوم مبارزه مدنی و دموکراتیک خود و در به زانو در آوردن رژیم آپارتاید و آن اندیشه پوسیده راسیستی است که فرهاد و فرهادها مدافعین سینه چاک آن هستند و نه هیچ چیز دیگر. در این راه مقدس، حرکت ملی آذربایجان به دور از هرگونه اندیشه ارتجاعی ناسیونالیستی، شوونیستی، راسیستی و نظایرهم به دفعات آمادگی خود را جهت همکاری با کلیه ملل تحت ستم مضاعف و آزاداندیشان هر ملتی از جمله ملت محترم فارس اعلام کرده و به کوری چشم بدخواهان، همکاریهای مشخص و بارزی نیز با آنها دارد. هیچ کس منجمله بوزقوردهای ترکیه اجازه به انحصار در آوردن نماد بوزقورد را ندارند. اگر در زمان نازیها از نماد "عقاب هشت پر" بد استفاده میشده، دلیلی ندارد که امروز این نماد از پرچم آلمان فدرال حذف شود. کسی اجازه چنین کاری را ندارد چون عقاب هشت پر محصول ابتکار نازیها نبوده. بلکه نماد یک تمدن ریشه دار است. گرگ نیز نه منحصرا نمادی متعلق به ترکان ترکیه است، نه منحصرا متعلق به ترکان. من یک بار دیگر نیز یاد آور شدم که این نماد، سمبل تمدنهای شناخته شده ای مثل روم باستان نیز بوده و همین امروز هم در ایتالیا کاربرد دارد. مثلا چندی پیش اجلاس سران ناتو در شهر رم برگذار شد. در سالن اجلاس تصویر بزرگ گرگ ماده ای که به رومولوس و روموس شیر میداد، به وضوح مشخص بود و البته کسی نیز ایتالیاییها را به خون آشامی و نظایر آن متهم نمیکرد. اما جواب شما چه بود؟. یک مشت حرفهای عوامانه در حد قصه های پیرزنها!. که گویا گرگ حیوانی است خون آشام و بی شرم! و سخنان مضحکی نظیر آن. شما عامدانه دارید به اسطوره ها و سمبلهای یک ملت توهین و به این وسیله مشخصا عقده گشایی میکنید. سطح فکر شما در همین حد است و چه کنیم که یا توان آنرا ندارید که از این حد فراتر روید یا عامدانه دارید به این مساله تظاهر میکنید که در هر حال تفاوتی ندارد.

................................

پرسش‌های کیومرث نویدی از آقای تبریزلی:

آقای تبریزلی سیامک! شما که بنا بود عصبانی نباشید برادر! و به کسی توهین نکنید. این نخستین بار است که چنین رویکردی از شما می‌بینم. نفرت شما از رژیم پهلوی‌ها احساس یک روشنگر سیاسی نیست در حد یک عنصر ایدئولوژیک است که تنها دو رنگ سیاه و سفید را می‌تواند تشخیص دهد. هم رضاشاه و هم شاه کارهائی هم در راه آبادانیدن انجام دادند و در عین حال کفن‌دزد اولی از آنجا به مرتبت «آن خدابیامرز» نائل می‌شود که کفن‌دزد دومی علاوهبر کفن دزدی، به مرده‌خوری (کانیبالیسم) نیز رو آورد؛ در ایران چنین شده‌است. در مورد اسطوره‌ی بوزقورت نیز من چند پرسش دارم که اگر پاسخ بفرمائید. مجموعه‌ی این کامنتها را به صفحه‌ی نخست منتقل خواهم کرد:

1 - بوزقورت را با عقاب پنج پر آلمان قیاس فرموده‌اید؛ آیا این قیاس مع‌الفارق نیست؟ آیا نخستین حزب یا جریان سیاسی‌ای که اسطوره‌ی بوزقورت را پرچم کرد یک جریان به قول خودتان فاشیستی نبود؟ اگر چنین بوده‌است، آیا خوراتر نیست که بوزقورت را با صلیب شکسته قیاس کنیم؟ عقاب پنج پر مهر و نشان دولت آلمان بوده‌است پیش از هیتلر هم، اما گمان نمی‌کنم بوزقورت پیشتر از این مهر و نشان هیچ دولت ترکی در جهان بوده‌باشد. غیر از این است؟ و توجه فرمائید که سوءاستفاده‌ای که فاشیسم از صلیب شکسته کرد این نشان را چنین بدنام کرده‌است که تنها جریان‌های فاشیستی مانند کوکلس‌کلان آن را احیا می‌کنند وگرنه صلیب شکسته در ذات خود یک نشان است. تفکر آن حزب که بوزقورت را نشان خود کرد اما منحصر به آن حزب نمانده‌است. رویای ترکستان بزرگ که شما نیز از آن دم می‌زنید از بنیاد یک اندیشه‌ی نژادی و فاشیستی‌ست. آن 450 ملیون نفری که شما همه‌شان را ترک می‌دانید از ملیتهای اتنیکی و فرهنگی متفاوتی تشکیل شده‌اند که اکثرا زبان یکدیگر را نمی‌فهمند. همه‌ی آلمانی‌زبان‌های کشورهای مختلف اروپا یک زبان مشترک و یک میراث مشترک ادبی دارند. اما آن کس که کوشید همه‌ی آلمانی‌زبان‌ها را در یک کشورملت گرد آورد شد هیتلر، پلیدترین نماد جنایت علیه بشریت.

2 - من هیچگاه از شما یک مرزبندی مشخص در قبال رویکردهای نژادی سکت پورپیرار ندیده و نخوانده‌ام که کوشیدند این سایت را جولانگاه ترک‌تازی‌هاشان کنند (اصطلاحی که آقای استاجلو با افتخار به کار برد) و کار را به تهدید همه‌ی مردمان ایرانی به حمله‌ی دمادم ترکان رساند. از سوی دیگر چنین دریافته‌ام که شما دارای گرایشات ریشه‌دار چپ هستید (نفرتتان از رژیم پهلوی نیز از همین بن‌مایه آب می‌خورد.) آقای تبریزلی تنها عنصری در اندیشه‌ی چپ که زیباست اومانیسم چپ است. وگرنه می‌ماند مشتی تئوری که ابطال‌پذیری اکثرشان در تجریه‌های مشخص تاریخی اثبات شده‌است و ابطال‌پذیری نظریه‌ها تنها رویکرد علمی در علوم انسانی‌ست. یک اومانیست البته که زبان مادری خود را به ویژه دوست دارد همانظور که زن و فرزندان خود را؛ اما تیغ به دست فرزند یا برادر جنایتکار خود نمی‌دهد و جنایات او را توجیه نمی‌کند. متشکر خواهم شد اگر در قبال آنچه اردوغان مطرح کرده‌است نیز از شما بخوانم: عدم امکان رسمیت یافتن زبان کردی در ترکیه و مهمتر از آن و یعنی فاشیستی‌تر از آن «تنها ترکی را زبان ملی و مادری در ترکیه برشمردن». او پیشتر این زیاده را نیز میل فرموده بود که ترکیه وجود یک دولت مستقل کرد را حتی در کره‌ی ماه تحمل نخواهد کرد. می‌پرسم از شما: آیا این یک اندیشه‌ی فاشیستی مشخص نیست؟

3 - کسانی در گوناز تی‌وی پیشنهاد داده‌اند که مردم آذربایجان به جای الله و اکبر یا شعارهای جنبش سبز بر بام‌ها، زوزه‌ی گرگ سردهند. شما چه می‌فرمائید؟ کسانی در استادیوم‌های فوتبال شعار خلیج مال عرب‌ها خزر مال ترک‌ها سر داده‌اند. این چاپلوسی حقیر آن کسان از شیخ‌نشینهای خلیج فارس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ وزیر امور خارجه‌ی کویت فرمود از آنجا که نام پرشین به ایران تبدیل شده‌است خلیج فارس هم باید بشود خلیج عربی و نگقت چرا نشود خلیج ایران؟!!! ببخشید که علامت تعجب سه تا شد. من معمولا از این کارها نمیپکنم. خنده‌ام گرفت. خب برادر! شما چه می‌فرمائید؟ و...اگر بنا باشد خزر مال ترک‌ها باشد، تکلیف ملیت‌های اتنیکی و فرهنگی غیر ترک کرانه‌های خزر چه می‌شود؟ می‌ریزیدشان توی خزر تا سطح آب بالا آید؟

عرایض دیگری نیز دارم؛ فعلا به همین اکتفا می‌کنم. گمان کنم عصبانیت شما بیشتر به خاطر بلوک شدن آی‌پی آقای آراز باشد؛ سر آقای فرهاد خالی‌اش کرده‌اید. وساطت کرده‌بودید که ایشان نه راسیست که فقط اندکی عصبانی هستند. آقای تبریزلی! ما اینجا گلاب به روتان دارالخلای تخلیه‌ی روانی باز نکرده‌ایم که هر کس که سرگیجه می‌گیرد دل و روده‌اش اینجا بالا آرد. این سایت با خون دل شماری عاشق زحمت‌کش اداره می‌شود. ما اینجا خواهان خواندن نظر و گردش آزاد اطلاعات هستیم و نه خواندن توهین و دشنام. به صراحت عرض می‌کنم: بس است!

.................................................

پاسخ آقای تبریزلی سیامک:

آقای نویدی گرامی؛ با سلام و احترام. لطفا از من نرنجید و تاخیر من را به حساب سهل انگاری و بی نزاکتی نگذارید. باور کنید که مشغله های روزمره باعث این تاخیرات میشود وگرنه دلیل دیگری در بین نیست.

اما در ابتدا یک خواهش دارم، بعد در سطح سواد نه چنان زیاد خود تلاش خواهم کرد که به پرسشهای مطروحه پاسخ دهم، در نهایت نیز به چندتایی توضیح و گله گذاری و از این قبیل خواهیم رسید. لذا خواهش من این است که لطف کنید و با گذاشتن این کامنت در صفه اول، اسباب زحمت سایر خوانندگان را فراهم نکنید و سطح مطالب سایت را پایین نیاورید. جای این کامنت همین جا خوب است. خصوصا که خیلی هم طولانی شده. قصد دخالت در وظایف شما را ندارم اما فکر میکنم که صفحه اول جای مطالب جدیتری است.

اما در مورد سؤال یا پاراگراف اول:

ببینید من هرگز از ترکستان بزرگ دم نزده ام. بلی حق با شماست و ایده ترکستان بزرگ، پان ترکیسم و پان تورانیسم مثل هر پان دیگری از اساس یک اندیشه استعماری و با استناد به ترمینولوژی آشنای قدیمی، یک اندیشه تماما بورژووایی است. این ایدوئولوژی در زمان ضعف امپراطوری عثمانی به منظور جذب سرباز صفر و گوشت دم توپ برای لشکر سلطان از ترکان قفقاز و آسیای میانه (و نه حتی به منظور تامین رفاه و سعادت ترکان آن مناطق) ابداع و تبلیغ شد و سیر تاریخیش را همه ما می دانیم و مشخص است که با روی کار آمدن مصطفی کمال آتاتورک و آن سخنرانی معروفش عملا به پایان خط رسید (توجه فرمائید که پان تورانیسم و پان ترکیسم را عرض میکنم نه ناسیونالیسم ترکی را). مسلما تمام ترکان ساکن در این جغرافیای بسیار وسیع را نمیتوان یک ملت به حساب آورد چون متعلق به ملتهای فرهنگی و سیاسی بسیار متنوعی هستند و بعلاوه ملتهای دیگری اعم از تاجیک و ارمنی و کرد و طالش و غیره نیز در این جغرافیا ساکنند. اما سؤال من از شما این است که چه مستند مشخصی دال بر قوت گرفتن این اندیشه در بین کوشندگان نهضت ملی آذربایجان یا در سیاستهای کلان کشورهای ترک در اختیار دارید که چنین بر خطر پان ترکیسم پای می فشارید؟. میخواهم بگویم که این خطر اصلا وجود خارجی ندارد و تاکید میکنم که یکسره ساخته و پرداخته دستگاههای تبلیغاتی رژیم و پان ایرانیستهای خارج نشین و در یک کلمه راسیسم موجود و به ارث گذارندگان آن است. یکی از ابزارهای مرسوم این گروه راسیستهای آریایی (چه اوپوزوسیون و چه پوزوسیون)، جوسازی و ترساندن مردم از لولوهای ساختگی است. مثلا با چسباندن بوزقورتهای ترکیه به حرکت ملی آذربایجان با صد من سریش. فاز جدید بیداری و نهضت آزادی بخش آذربایجان ریشه در نهضت آزادیستان، ریشه در جنبش فرقه دموکرات، ریشه در اندیشه های مترقی صمد بهرنگی و رشادتهای بهروز دهقانی و علیرضا نابدل، ریشه در آثار پروفسور زهتابی و دکتر جواد هیئت و اشعار بولوت قره چورلو دارد. این حرکت ریشه دارتر از آن است که عده انگشت شماری از روی ناآگاهی بتوانند آن را به انحراف بکشانند.

اما راجع به اصالت سمبل گرگ باید عرض کنم که مقالات بسیاری راجع به این مساله نگاشته شده است ولی شخصا جنابعالی را به مقاله "گرگ در اساطیر ترک" تالیف آقای ماشاالله رزمی ارجاع میدهم که در اینترنت به سهولت قابل دسترس است. مقاله کوتاه و در عین حال جالبی است و زیاد وقتتان را نمی گیرد. به هر حال نویسنده این مقاله از چریکهای فدایی سابق است و همین شاید اطمینان حداقلی راجع به دوری اندیشه ایشان از ناسیونالیسم در شما بوجود آورد. در این مقاله چند سلسله ترک که از سمبل گرگ استفاده میکردند و نیز کاربردهای متنوع توتم گرگ در میان ترکان نام برده شده است و این را نیز بنده اضافه میکنم که بیرق سلسله گوگ تورک (تورکان آسمانی) که دویست سالی حکومتشان در اراضی وسیعی از دریای سیاه تا اقیانوس آرام دوام داشته است، سر گرگی بر زمینه آبی رنگ بود. لذا در اصالت سمبل گرگ در میان ترکان به عنوان یک پرسوناژ با کارکرد سیاسی شکی وجود ندارد. مبتکر سمبل گرگ اصلا و ابدا بوزقوردهای ترکیه نبودند و جایی هم ندیده و یا نخوانده ام که ایشان مدعی انحصار آن باشند. یک ملت در جریان مبارزات ملی خود، طبیعتا به حافظه تاریخی خود رجوع میکند و از پرسوناژهای ریشه دار فرهنگ خود کمک میگیرد. یک چینی اژدها را سمبل میکند، یک آلمانی عقاب را و یک ترک طبیعتا گرگ را. ترکان آذربایجان نیز با رجوع به ریشه های تاریخی خود، برای حرکت ملیشان نماد گرگ خاکستری را انتخاب کرده اند که چیز قبیحی در این بین به نظر من نمی آید. چرا ما بیشتر به ماهیت پدیده ها توجه نمیکنیم و توجه ما صرفا به ظواهر قضایا معطوف است؟. من یک سؤال ساده ای پرسیدم به این ترتیب که این تئوری پان ترکیسم در اساسنامه کدام یک از احزاب و تشکلهای حرکت ملی نمود دارد؟. چنین حزب و تشکلی را شما نمی توانید نام ببرید. شما می بینید که در تهران و در استادیوم آزادی یک ساعت تمام به این ملت توهین نژادی میشود. پیشتر نیز در کرمان و سایر شهرهای فارس نشین این شعارها مسبوق به سابقه بوده است. اما درست در اولین بازی خانگی تیراختور در تبریز مقابل ملوان بندر انزلی، حتی یک شعار نژاد پرستانه از دهان هواداران خارج نمی شود که دقیقا در جهت عکس خواسته های رژیم است. خوب آیا شما تصور میکنید که این دستاورد همین طور مفت و مجانی حاصل شده یا با حداقل داشته ها و امکانات روی اذهان مردم کار سنگین فرهنگی صورت گرفته؟. جواب مشخص است.

تلویزیون گوناز رسانه ای است که با تمام ضعفهای آن یگانه تلویزیون حرکت ملی به شمار میرود و واقعا نقش بزرگی در بیداری ملی ترکان آذربایجان داشته است. به این تلویزیون اشخاص مختلفی از فدرالیستهایی که احتمالا خود شما نیز قبولشان دارید مثل آقای دکتر صدرالاشرافی، آقای بنی طرف، آقای دکتر لقایی (که البته فدرالیست اقتصادی هستند) و سایرین تا استقلال طلبان از ترکان آذربایجان و ملیتهای دیگر، به عنوان کارشناس دعوت می شوند و در مورد مسائل گوناگون از آنان نظرخواهی میشود. اتفاقا گوناز در جریان جنبش سبز اخبار تظاهرات، دستگیریها و ... را به قیمت قبول رنجش برخی بیننده های تندرو خود، به نحو گسترده ای بازتاب داد و از سیاسیون مختلفی با آرای متفاوت برنامه های زیادی تهیه کرد. در ماههای بعد نیز، از تجاوزها، شکنجه ها و سایر مصائب رفته بر فعالین این جنبش گزارشات واقعا مبسوطی (مثلا در حد سه ساعت کامل) پخش نمود. حال مسلما در میان آن همه کارشناس دعوت شده، کسانی نیز ممکن است پیدا شوند که به سبب دوری از قضایا و بعد مسافت و چند دهه اقامت در خارج یا ضعف تئوریک یا هر دلیل دیگری، به جای تحلیل سیاسی فالتهای بزرگ بزرگ بدهند یا به قول معروف آروغ سیاسی بزنند و مردم را دعوت به کارهای سبک بکنند. سؤال این است که آیا حتی یک نفر در آذربایجان چنین عمل مسخره ای را انجام داد؟. و آیا مگر چنین نیست که در همین آذربایجان یک جنبش ملی نیرومندی در جریان است؟. حال بیایید بیندیشیم که چه کسانی با چه اغراض و نیاتی از میان آن همه نظرات مفید و بیدارگرانه این فکر مضحک را بیرون میکشند و جوری در بوق و کرنا میکنند که گویا تمام وقت این تلویزیون مصروف آموزش زوزه به مردم میشود؟.

در باب پاراگراف دوم:

آقای نویدی! من این اصطلاح "سکت پورپیرار" را جای دیگری بجز در نوشته های شما نخوانده ام. لذا تصور میکنم که ابداع شخص شما باشد. به هر حال این دوستان اعضای فلان فراموشخانه که نیستند. عده ای معتقد به آرای تاریخی آقای پورپیرار -که البته بار نژادی مگر در ضدیت با یهود هم ندارد- هستند. خوب معصیت کبیره که نکرده اند!. معتقدند که بنای تخت جمشید نیمه کاره است و هرگز استفاده نشده و هخامنشیان اسلاوهای تحت نفوذ یهودیان بوده اند و در مورد ادبیات فارسی هم که خودتان مستحضرید و از این قبیل. اصلا فرض را بر این بگیریم که تمام این تئوریها عین حقیقت است. حال چه اندیشه نژادپرستانه ای از این تو در می آید که شما چنین به موضوع حساس شده اید؟. مهم این است که هم اکنون زبان ملتی فارسی است و نسبت به آثار ادبی اش چه در هندوستان نوشته شده باشد، چه در جیبوتی، چه در هر جای دیگر دلبستگی عمیق دارد.

بنده هم کاربری هستم ساده و عادی بدون هیچ مسؤولیت و جایگاه بالاتری نسبت دیگر کاربران و بی هیچ ادعای بیش دانی. در تمام کامنتهایم حداکثر کوشش را کرده ام که از اندیشه های راسیستی اجتناب کنم و دیگران را نیز در حد توان به این کار فرا بخوانم. لیکن مسلما نه وقت آنرا دارم که پای هر کامنتی نظر بدهم، و نه به این شیوه اعتقادی دارم. این کار حساسیت بیمورد و مقاومت در طرف مقابل ایجاد مینماید. مگر خود شما پای هرکدام از کامنتهای آقای جمال در مدح پ.ک.ک یا پای هرکدام از مقالات آقای کرمی در صفحه اول توضیح می گذارید؟. مرزبندی شما در مقالاتتان، در کامنتهایتان، در سابقه سیاسیتان و در دهها مورد دیگر مشخص است.

در ثانی صمیمانه بگویم که من برخی تندرویها در تعداد واقعا محدودی از دوستان را مطلقا نمودی از اندیشه های راسیستی نمیدانم. به قول آقای هدایت سلطانزاده، شوونیسم متهاجم ملت حاکم، طبیعتا ایجاد نوعی شوونیسم پرخاشگر در ملت محکوم نیز مینماید. این گونه چپ رویهای زودگذر چیزی جز ترکشهای مقطعی آن پرخاشگریها نیستند. وگرنه ترکتازی و نظایر آن که کار هر کسی نیست و روحیات مخصوص بخود را طلب میکند.

حرکت ملی آذربایجان و سایر نهضتهای آزادیبخش ملل ساکن در ایران، مبارزاتی هستند در راه کسب حقوقی مشروع و قانونی مانند حق تحصیل به زبان مادری، رسمیت زبانهای ملل غیر فارس، حق تعیین سرنوشت و نظایرهم. این حقوق مطابق منشور جهانی حقوق بشر و معاهدات بین المللی دیگر، مسلما جهان شمول هستند و شامل کلیه ملل جهان از جمله ملت کرد ترکیه نیز میشوند. تا اینجای کار که قضیه واضح و مشخص است. باقی مسائل بر میگردد به ملاحظات سیاسی و یارگیریهایی که بین تمام ملتها و دولتهای جهان در سیاست پراتیک وجود دارد. اگر حقی برای کسی وجود دارد، آیا به نفع من هست که از آن مدافعه و در راهش هزینه بدهم یا نه؟. لذا بنده به عنوان تنها یک فرد از ملت ترک آذربایجان معتقدم و پیشتر هم عنوان کرده ام که برای اجتناب از هرگونه اصطکاک بیمورد، بهتر است که ملل تحت ستم مضاعف در جغرافیای ایران، روی مسائل و مشکلات محلی و روزمره خودشان تمرکز بکنند و از بحثهای حاشیه ای نامربوط راجع به کشورهای همسایه که نفوذی هم در آن مناطق ندارند، بپرهیزند. اینکه عربها از ما انتظار داشته باشند که همگی در قضیه فلسطین اعلام موضع بکنیم و ما آذربایجانیها انتظار داشته باشیم که سایر ملتها در قضیه قره باغ جانب ما را بگیرند و شما کردها انتظار داشته باشید که همه بر ضد ترکیه جبهه گیری کنند، و بلوچها به همین ترتیب و الی آخر، مطلقا حاصلی نخواهد داشت جز تنش آفرینی بیمورد و دعواهای الکی راجع به مسائلی که در دایره قدرت و نفوذ هیچ کدام از ما محرومان از حقوق اولیه یک انسان نیست. انسانی که از ابتدایی ترین حقوق خود محروم باشد که اصلا انسان نیست. برده است. این برده ابتدا باید زنجیرهای خود را پاره کند، بعد ببیند که کاری برای دیگران از دستش بر می آید یا خیر.

راجع به بند سوم:

شعار "خزر دنیزی بیزیمدیر – خلیج عربلریندیر" با ترجمه ای که خودتان آوردید، با هدف اعلام حمایت از ملت مظلوم عرب ساکن ایران داده شد هرچند مورد استقبال برخی مطبوعات کشورهای عربی قرار گرفت. شما بهتر از من میدانید که این ملت تحت شدیدترین و بیرحمانه ترین نوع آسیمیلاسیون و تبعیض اقتصادی ممکن قرار دارد. حقیقتا بنده خودم هرگاه در گوناز تی وی شرح رنجنامه این ملت مظلوم را از فعالین ملی عرب میشنوم، لعن و نفرینی نمی ماند که نثار حکومتیان نکنم و دردهای خودمان را فراموش میکنم. من کاری به ظاهر شعار داده شده ندارم اما به هرحال ملتی که عادت کرده اسامی شهرها و کوهها و سنگهای ملل دیگر را به نفع خود تغییر دهد، باید منتظر عکس العملهای مشابه نیز باشد. امروز درست یا غلط، هیچ کدام از ملتهای غیر فارس از ته دل نسبت به تغییر نام خلیج فارس حساسیتی نشان نمیدهند هر چند که خوب میدانند این روال، نه دلایلی تاریخی که سیاسی دارد. چرا که همین ملت فارس، به عنوان مثال کاملا از جعل نام دریای خزر به دریای مازندران حمایت میکند چون گویا خزرها ایرانی تبار نبوده اند. این واکنشی طبیعی است نسبت به خوشنودی، حمایت آشکار و پنهان یا در بهترین حالت انفعال تاریخی قاطبه ملت فارس از سیاست همسان سازی فرهنگی و تبعیضات اقتصادی که ملتهای دیگر را به خاک سیاه نشانده و در نقطه مقابل اسباب فخرفروشی آنان را فراهم نموده است. به هر حال این ملت باید یاد بگیرد که نمی تواند هرجور دلش خواست با دیگران رفتار نماید و همچنانکه در جریان جنبش سبز دیدیم، در روزهای سخت انتظار جانفشانی از دیگران داشتن، بیمورد و انتظار بیجایی است.

درنهایت آقای نویدی گرامی، بنده و سایر ملتچیهای آذربایجان هرگز معتقد به ریختن سایر ملتها در دریای خزر و شعارهای پوپولیستی از این قبیل نیستیم. ان شاالله روزی بیاید که از این بحثها یک بار برای همیشه گذشته باشیم و همه ملتها چه در قالب یک کشور واحد، چه در قالب کشورهای مستقل در صلح و آرامش واقعی زندگی بکنند. سطح آب خزر هم که بخودی خود هی دارد بالا می آید و اسباب مشکلات فراوان شده است. حالا ما چرا دوست داشته باشیم وضع را بدتر کنیم؟.

اما می رسیم به توضیحات و گلایه ها:

اولا من هرچه کامنتم را زیر و رو میکنم، توهینی در آن نمی یابم. اینکه بگوییم نظرات کسی سطحی است یا نظایر آن که فکر نکنم توهین بحساب بیاید. به هرحال تشخیص این موضوع را به شما واگذار میکنم.

ثانیا البته من از بلوک شدن آقای آراز ناراحت شدم (فکر کنم خود شما نیز چنین احساسی داشتید) اما دلیل اصلی واکنش من مشخصا شخص آقای فرهاد و بهتانهای بی پایه و اساس ایشان بود. البته مدت چند ماهی است که شخصا کامنتهای ایشان را بکل نادیده میگیرم چون آنها را بشدت بی مایه و فاقد ارزش پاسخگویی می یابم. اما به هر حال کاسه صبر بنده نیز ظرفیتی دارد و کسی که عادت دارد هر دو ساعت یک بار خرق عادت و تشبث محیر العقولی در اتهام زنی و فرافکنی بخرج دهد، بایستی انتظار عکس العمل متناسب را نیز داشته باشد. این که نهضت آزادی بخش یک ملت را که تنها فاز جدید آن محصول خون دهها شهید است، ایشان بدون ارائه حتی یک سند و مدرک دستپخت اطلاعات رژیم میدانند، بنظر شما چه چیزی جز بهتان و سیاه نمایی نام دارد؟. آیا شما میتوانید توضیح دهید که این "گرگ پرستی و گرگ صفتی" دقیقا چه چیزی است؟ چون بنده که چیزی از آن سر در نمی آورم. آیا شما هیچ گروهی از ملتچیهای آذربایجان را می شناسید که گرگ را پرستش کنند؟. آیا اگر نهضتهای آزادی بخش ملی آذربایجان را از نهضت آزادیستان تا به امروز بررسی کنیم، هیچ موردی از قتل عام، ترورهای کور یا هر فاکتی که بالاخره یک جوری بشود آن را به خونریزی چسباند، میتوان پیدا کرد؟. آقای نویدی گرامی! برای بار هزارم پیشنهاد میکنم که از این بحث ترکیه و ترک کوهی که اصلا ربطی به ترکان آذربایجان و کردهای ایران ندارد بیرون بیایید. شما هی مرتب مسائل نامربوط را با هم قاطی میکنید. ناسیونالیسمی که در ترکیه به عنوان یک محصول وارداتی از غرب پیاده شده، ارتباطی با ما ترکان آذربایجان که قربانیان نسخه دیگری از این ناسیونالیسم وارداتی هستیم، ندارد. مشکل اینجاست که که شما کردها در هر دو طرف قربانی هستید و این کار را سخت میکند. مظالمی که بر کردان در ترکیه رفته و میرود، دخلی به بوزقورد بینوا ندارد. همچنانکه این بوزقورد در مثلا قزاقستان مشکلی ایجاد نمیکند. این مظالم محصول آن اندیشه لعنتی ناسیونالیستی است که در حال حاضر و در ایران، کرد و ترک و عرب و بلوچ و ترکمن و لر و لک را در یک آتش میسوزاند.

از موضوع خارج نشویم. به هر حال نفرت این آقای فرهاد از حرکت ملی آذربایجان کاملا قابل درک است چون ایشان خیلی خوب متوجه است که این همان نهضتی است که علی رغم سرکوب خونینش در 21 آذر 1325 با 25000 شهید، در نهایت تخت و تاج اعلی حضرت همایونی محبوبش را به باد داد و آواره دیار غربتش کرد. اما اینکه ایشان صفات لایق خودشان را به ما نسبت دهند، دیگر قابل تحمل نمی باشد. در ضمن مگر بنده چه چیزی راجع به خاندان پهلوی گفتم که در حد یک عنصر ایدوئولوژیک است؟. مگر در زمان زمامداری آن سایه خداوند بر روی زمین، پابوسی و دستبوسی آن اعلی حضرت امری روزمره و عادی نبود؟. مگر "کاسه لیس" صفت نامناسبی است برای کسی که خودش را در حد بندگی انسان مشابه خودش پایین می آورد به این امید که مردم را بهتر بچاپد؟. من با توجه به پیشینه سیاسی جنابعالی وارد بحث بیحاصل راجع به خاندان پهلوی نمی شوم چون احتمال میدهم که اشتراکات بیش از نقاط افتراق باشد. اما تاکید می کنم که اجازه ندهید که دوری از محیط و احتمالا متاثر شدن از همنشینی با این مثلا اوپوزوسیون سلطنت طلب برخی اصول بدیهی را به چالش بکشد.

این سطور را که تمام کردم، دیدم توضیحی راجع به ماهیت نژادی افسانه بوزقورد نوشته اید. من شخصا چنین دیدگاه و برداشتی ندارم. در همان مقاله آقای رزمی و در سایر مقالات متعدد منتشر شده، اشاره میشود که یکی از دلایلی که مردمان سردسیر از جمله ترکان، گرگ را به عنوان توتم خود برگزیدند، احتمالا ترسی بوده که از حمله این حیوان به گله های خود داشتند. مسلما آنان نیز مانند تمام انسانهایی که در جهل میزیسته اند، قادر به تبیین درست پدیده های طبیعی نبوده اند و چاره ای جز متصل کردن منشاء خود به گرگ یا چیزهایی از این قبیل نداشته اند. لذا فکر میکردند که با التماس و دعا، میتوان گرگها را به رحم آورد و مانع حمله آنان شد. در ضمن در افسانه بوزقورد، جایی صحبت از گرگ آسمانی نشده. گرگ همان گرگ زمینی است. شما این "آسمانی" را احتمالا با آن صفت سلسله ترکان آسمانی اشتباه میگیرید. به هرحال من دلایل این درجه از حساسیت را واقعا درک نمیکنم.

.....................

نظر آقای مزدک بامدادان:

کنون ببینیم اندیشه پردازان هویت طلب با این پدیده و این گرایش چگونه برخورد می‌کنند. برخورد درست و روشنگرانه باید این می‌بود که آن جوانان ناآگاهی که هنوز نمی‌دانند در زیر این نماد و بنام این نشان چه جانهای بیگناهی ستانده شده‌اند و چه خونهای بیگناهی بر خاک ریخته‌اند، فراخوانده شوند، تا دیگر این نشان را بکار نبرند و از آن دوری بجویند، چرا که در جهان امروز هرکسی که دست خود را با این نشان بالا ببرد، نژاد ترک را برترین نژاد می‌داند (هر عیرقین اؤستؤنده، تؤرک عیرقی!) و خواهان برپائی امپراتوری سراسری ترکان از دریای زرد تا دریای مدیترانه است. ولی این یک چشمداشت بیهوده است.

ماشاءالله رزمی، همان کسی که می‌گوید یونسکو زبان پارسی را سی سومین لهجه زبان عربی و زبان ترکی را سومین زبان توانمند جهان نامیده است، در نوشتاری بنام "میدان گرگ در تبریز (قورت میدانی)" (۷) می‌نویسد:

«چنانکه اکنون نیز هر وقت نام گرگ خاکستری مطرح می‌شود ، افرادی که اطلاعی از اسطوره گرگ خاکستری در فرهنگ ترک ندارند ناآگاهانه (بعضی‌ها نیز آگاهانه)، گرگ خاکستری را معادل یک گروه سیاسی بهمین نام در ترکیه دانسته و موضعگیری سیاسی می‌کنند. گروه سیاسی یاد شده یک جریان جدید است ولی اسطوره گرگ خاکستری در اعماق تاریخ ترکان جای دارد».

نخست باید گفت که در میان ترکان و ترکزبانان پهنه فرهنگ ایرانی، هیچ کجا نشان و نماد گرگها را بر روی پرچم‌ها نمی‌بینیم و بجای آن همیشه شیر که نماد میترای گاوکش و برگرفته از میتختهای پیشازرتشتی است ، بکار می‌رفته است (بنگرید به دیواره بیرونی کاخ تچر در تخت جمشید). همچنین است نامهای ترکی شاهان دودمانهای ترکتبار ایرانی که در هیچکدام از آنها واژه "قورد/قورت" به چشم نمی‌خورد، ولی بجای آن بسیاری از آنان واژه "ارسلان" (شیر) را در نام خود دارند و افسانه ارگنه قون تازه بروزگار بالندگی پانترکیسم بود که دوباره زنده شد، تا به آنزمان، همانگونه که در "سیاوش زمانه" نوشته محمد امین رسول‌زاده و همچنین نوشته‌های نزدیک به همه اندیشمندان آذربایجانی و قفقازی می‌بینیم، شاهنامه فردوسی زیربنای ساختمان اسطوره‌ای این مردمان بوده است.

اگر امروز هر کسی، در هرکجای جهان و به هر انگیزه‌ای، در گردهمائیها نشان "چلیپای شکسته" را بر سر دست بگیرد، همه او را یک نازی و باورمند به برتری نژاد آلمانی می‌دانند. با اینهمه نشان چلیپای شکسته هیچ پیوندی با تاریخ و فرهنگ و میتختشناسی ژرمنی-سلتی ندارد و خاستگاه آن ایران و هند است. این نشان را در آلمانی "سواستیکا" می‌نامند، که برگرفته از "سو-استکه" سانسکریت(۸) و به معنی "بَخت آوَر" است، (از "سو" که در پارسی "هو/خوب" خوانده می‌شود و "اَستی" که همان کارواژه "استن/بودن" است، با پسوند "ـَکه"، بر روی هم "آنچه که نیکوست". برابرنهاد پارسی باستان آن می‌تواند "هو-اَستاکه" باشد). از آنجا که این نماد هم در هنر ایلامی و هم در هنر هندی (در پیوند با گَنِشا خدای هندی) یافت شده است و هم در کاوشگریهای رودبار و تپه مارلیک و سِیَلک، به گمان می‌رسد سواستَکَه یا گردونه مهر، نخست در هند یا پُشته ایران پدید آمده و سپس در سرتاسر آسیا و اروپا پراکنده شده باشد. با اینهمه هیچ انسان خردمندی حتا به این اندیشه نخواهد افتاد که بکار گیری این نماد را در یک گردهمائی سیاسی، تنها به این بهانه که "گردونه مهر ریشه در ژرفنای تاریخ هفت هزارساله ما دارد، ولی نازسیونال سوسیالیسم زائیده سده بیستم است" کاری درست بداند بر خرده گیران بتازد که "اطلاعی از اسطوره گردونه خورشید در ایران ندارند". بکارگیری نماد بوزقورت یا گرگ خاکستری درست به همان اندازه نکوهیده است، که بهره گیری از نماد صلیب شکسته، و بر خردمندان این جنبش است که بکاربرندگان این نماد را از این کار بازدارند، نه اینکه با افسانه پردازی در پی توجیه آن برآیند و اگر چنین نکنند، نشان داده‌اند که آگاهی آنان از نمادهای سیاسی بیش از دانسته‌های احمدی نژاد نیست که در آذربایجان دستش را به نشانه گرگ خاکستری بالا می‌برد، بی آنکه بداند چه می‌کند .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.