رفتن به محتوای اصلی

جنبش کردستان از مبارزه مسلحانه تا نافرمانی مدنی
12.07.2010 - 15:20

بخش اول

اگرچه نظامهای استبدادی در ایران همیشه برمطلق گرایی سیاسی استوار بوده، ولی دوران استبداد جمهوری اسلامی بیش از همه مطلق گرایی و خود محوری را به نمایش گذاشته است.

استبداد دینی جمهوری اسلامی از همان بدو تولد تاکنون تلاش نموده فضای سیاسی را تنگ کرده و در واقع این انسداد سیاسی نوعی تحقیر و ناکامی همه جانبه مردم را به همراه داشته است. بویژه در کردستان و ازهمان روزهای بعد از انقلاب بروز خشونت از جانب حاکمیت فضا را بر هر نوع فعالیت سیاسی- مدنی مسدود کرد. روحانیت تازه به قدرت رسیده با این تصور که دنیای تازه ای ساخته اند و مخالفین نیز می خواهند از برقراری آن جلوگیری کنند، بنا براین باید از سر راه برداشته شوند. بویژه که حاکمیت دارای جنبه های مذهبی و قدسی بود و همه خیر و صلاح بر ایدئولوژیی استوار بود که هر کسی در مقابل آن قرار گیرد به عنوان گناهکار، مرتد، مفسدفی الارض، محارب، تجزیه طلب و ....تلقی می شد. یعنی به حکم این ایدئولوژی تامگرا مخالفین از حد یک مخالف سیاسی فراتر رفته و به عنوان دشمن اصلی ایدئولوژی اسلامی سیاسی باید توسط نگهبانان نظام از بین بروند.

بند پوتینها را باز نکنید تا غائله کردستان خاتمه یابد، چیزی نبود جز اصرار و پافشاری حاکمیت بر ملیتاریسمی افسار گسیخته درکردستان. و اساساً همین حضور مسلحانه حاکمیت بنابر ماهیت ملیتاریستی و خشن خود نمی توانست آفریننده ی راهکارهای مدنی باشد و همین مسئله عامل مهمی بود تا احزاب و جریانات کُرد بیشتر بسوی مبارزه مسلحانه سوق داده شوند.

این روند سرکوب سیاسی و اعمال خشونت بر کُردها راهی دیگر جز مواجهه و بروز یک حرکت مسلحانه را باقی نگذاشته بود. احزاب و جریانات سیاسی با وجود اینکه می خواستند از طریق گفتگو حسن نیت خود را نشان دهند و هیئت های مزاکره در مقاطع مختلف که متشکل از احزاب و شخصیتهای با نفوذ بود تشکیل شده بود، ولی از جانب حاکمیت با ناکامی روبرو شد. رفتار تندخویانه ی حاکمیت و به بن بست رساندن هر نوع دیالوگ و راهکارعقلانی دستاوردی نداشت جز واکنش مسلحانه در کردستان. در این وضعیت که حکومت به شکل روز افزون سرکوبهایش را شدت داد، به موازات آن جنبش کردستان نیز رادیکالتر شد.

رادیکالیزم در کردستان بعد ازانقلاب و بویژه در دهه ی 1360 در واقع محصول روابط نظام حاکم با کُردها بود. یعنی در واقع مقاومت مسلحانه واکنشی در مقابل نظام استبدادی و محرومیت سیاسی بود و جنبش کردستان درای "حق طبیعی" مقاومت بود. با توجه به اینکه هیچ کدام از ابزارو روشهای قانونی نیز کفایت نمی کرد، لذا ناکامی کردها در رسیدن به خواستهای دمکراتیکشان را بیشتر عیان ساخت و مبارزه مسلحانه میتوانست پاسخی به این ناکامی سیاسی باشد.

تجارب تاریخی نشان میدهد که ناکامی زمینه ساز تمایل به نوعی خشونت سیاسی در ایران بوده است. در نظامهای استبدادی همچون ایران زبان سیاست، زبان خشونت بوده است. در واقع خشونت سیاسی و نظام استبدادی در ایران دو روی یک سکه می باشند. خشونتی که حکومت از همان آغاز در کردستان اعمال می کرد جایی برای رضایت و نوع رابطه شهروندی باقی نگذاشت. به قول فرانتس فانون «هر قدرتی ایجاد ضد قدرت میکند.هر خشونت، ضد خشونت ایجاد میکند».

این وضعیتی که جمهوری اسلامی خالقش بود جرایانات سیاسی کردستان را در دوراهی قرار داد. یا بایستی در چهارچوب قوانین غیردمکراتیک جمهوری اسلامی فعالیت میکردند که اکنون دیگر خبری از وجودشان نبود، یا اینکه بمنظور بقای خود و جنبش کردستان چاره ای دیگر می جستند. مبارزه مسلحانه در کردستان نهایتاً تا اواخر دهه شصت ادامه یافت و در طول بیش از یک دهه مبارزه مسلحانه رودررو اگرچه بعضاً حرکات مدنی بوقوع می پیوست اما افکار عمومی به لحاظ سایکولوژی به نوعی با مبارزه مسلحانه عجین شده بود. یعنی در واقع پادگانی کردن مناطق کردنشین و کشتارهر روزه، تنفر کُردها از حاکمیت را به اوج رسانید و جنبش کردستان را در وضعیتی قرار داد که مبارزه مسلحانه در اولویت قرار گیرد. و همین مسئله کافی بود تا راهکارهای مدنی با توجه به شرایطی که در فوق به آن اشاره نمودم، در چنین فضای پلیسی نتواند چنان جذابیتی داشته باشد.

البته نمی توان شرایط جهانی را نیز نادیده گرفت. تحولات مهم و شگرف قرن بیستم منجمله ظهور جنگ سرد و جهان دوقطبی عامل مؤثری بود در تقویت هژمونی رادیکالیزم انقلابی در بخشی از جهان و همین امر تحولات بزرگی در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی واقتصادی موجب شد، که کردستان نیز از این قاعده مستثنا نبود.

از طرفی دیگر نیز وضعیت ژئوپلیتیک کردستان شرایط را برای یک مقاومت مسلحانه مردمی تمام عیار در کردستان مهیا ساخت. و همین مسئله حتی در ترغیب احزاب وجریانات سراسری نیز دخیل بود، بصورتی که اوایل انقلاب 1357بخشی از این سازمانها به کردستان روی آوردند. با همه این عواملی که در شکلدهی مبارزه مسلحانه درکردستان دخیل بود، هیچگاه مبارزه مسلحانه بمثابه استراتژی درجنبش کردستان قرار نگرفت و بیشتر جنبه ی تاکتیکی داشت در برابر زورگویهای نظامی حاکمیت. بعنوان مثال کومله بمثابه یکی از احزاب سیاسی جدی در عرصه فعالیت سیاسی در کردستان در کنار مبارزه مسلحانه مدام برمبارزات مدنی تأکید داشته که نمونه بارز آن کوچ تاریخی مردم مریوان به بیرون از شهر بود که با توجه به فضای سیاسی آنزمان در نوع خود یک حرکت مدنی بی نظیر بود.

نکته دیگر اینکه علی رغم هزینه هایی که مبارزه مسلحانه در بر داشته در طول این سالها مبارزه مسلحانه بمثابه دست آوردی برای کُردها توانسته بود جنبش کردستان را مطرح نگه دارد و از طرفی دیگر نیز تا اندازه ای توانسته بود چهره خشن و استبدادی حاکمیت را به همه نشان دهد. و شاید این کافی بود تا روش و متددهای دیگر مبارزاتی همچون مبارزه ی مدنی نتواند همپای مبارزه ی مسلحانه در کردستان ارتقاء یابد.

سرانجام دهه ی شصت به اتمام رسید و جنگ ایران وعراق خاتمه یافت، وشرایط به کلی تغییر کرد. و مضافاً به قدرت رسیدن کردها درعراق و با ایجاد حکومت اقلیم کردستان نیز امکان مبارزه مسلحانه همچون سابق ممکن نبود. از طرفی ضرورت حفظ منافع حکومت اقلیم کردستان برای احزاب کردستان ایران امری مهم به حساب می آمد و از طرفی دیگر نیز ادامه مبارزه مسلحانه به همان سبک پیشین امکان پذیر نبود.

با وجود اینکه در نیمه ی اول دهه ی 1370 در قالب تیمهای کم تعداد حضور نیروی پیشمرگ بمنظور ادامه مبارزه مسلحانه بصورت پراکنده در کردستان بچشم میخورد، اما این روند نیز نمی توانست مستمر باشد. زیرا از جهتی نیروهای دولتی توانسته بودند تمام مناطق کردنشین را زیر تسلط نظامی خود درآورند و از جهتی دیگر نیز نیروی پیشمرگ نیز با همان امکانات و سبک کلاسیک چریکی قادر به ادامه فعالیت نظامی نبود. علی رغم اینکه ورود به دهه هفتاد و نیمه اول دهه هفتاد برای احزاب سیاسی کُردستان زیاد خوش یُمن نبود، اما تحولات سیاسی نیمه دوم دهه 1370وضعیت سیاسی ایران را به نفع مردم تغییر داد. اگرچه با تأخیر، ولی کردستان نیز از قاعده مستثناء نبود.

شکل گرفتن NGOها و نهادهای مدنی، انتشار هفته نامه ها و نشریات متعدد کردی زبان، انتشار نشریات دانشجویی، برآمدن جنبش دانشجویی کُردی*، خیزش سراسری مردم کردستان دراسفندماه 1377و....، محصول تحولاتی بودند که به وقوع پیوسته بود.

در کل مجموعه اتفاقاتی که در این سالاها رخ داد، با متزلزل کردن معادلات پیشین، وضعیتی متغیر را پدید آورد. وضعیتی که از یک سو ظرفیت های بدیعی را در جامعه ایران هویدا کرد و از سوی دیگر ماهیت قدرت مستقر را عریان تر ساخت. پس از سالها انسداد سیاسی و رودررویی نظامی با جنبش کُردستان، موج جدیدی از فعالیت سیاسی_مدنی را به وجود آورد، و این بار نه تنها کردستان، بخش وسیعی ازجامعه ایران در برابر تمامیت خواهی دولت لب گشود. البته نه به این تعبیر که چنین تغییراتی را محصول کامل اصلاح طلبی دولتی دانست، ولی همین امر منفذی شد برای فعالین سیاسی و مدنی.

این روند اگرچه در دوره اول اصلاحات تا حدی توانسته بود پیش برود، اما سرانجام در چهار سال دوم اصلاح طلبی، جناح اقتدارگرا توانست خود را تثبیت کند. سرانجام حاکمیت بیش از این تاب نیاورد و کاسه صبرش لبریز شد و بگیر و ببندها از سر گرفته شدند. بویژه بعد از قدرت گرفتن دولت نهم و سرکارآمدن احمدی نژاد پروژه ی سرکوب فعالان سیاسی و مدنی در اولویت قرار گرفت.

...... بعد از قدرت گرفتن دولت نهم و سرکارآمدن احمدی نژاد پروژه ی سرکوب فعالان سیاسی و مدنی در اولویت قرار گرفت و زمینه ی شروع دوباره ای برای انسداد سیاسی در جامعه فراهم شد. سایه سنگین همان نگرش ایدئولوژیکی اسلام سیاسی سالهای اوایل انقلاب و فضای بسته سنتی اینباردر شرایطی متفاوت داشت عرضه میشد. در واقع تلاشی دوباره برای تجدید فضای جبهه و ایدئولوژیک کردن کل فضای ایران بر این اساس که می بایست، همچون سالهای جنگ بتواند فضای فرهنگی را بازتولید کند تا مقابله با آمریکا وغرب را بهانه ای باشد برای سرکوب دوباره غیرخودیها. درچنین فضای فرهنگی جامعه مدنی و تشکلهای مدنی بعنوان شعاری شرک آلود وهر فعالیت نوآورانه ای، حتی از جنس اصلاح طلبی دولتی نیز بیم تهاجم به پایه های حاکمیت را به دنبال داشت. جامعه ای با ساخت یک جانبه توسط اقلیتی دینی که ایجاد نهادهای مدنی و تقویت جامعه مدنی را مقولاتی غربی و وارداتی می پنداشت و راهی جز سرکوب و اختناق را نمی دید.

نهادهای قدرت، با استفاده از ایدئولوژی طبقه حاکم همواره سعی درمنحرف کردن افکار عمومی، بمنظور منفعل کردن جامعه‌ی مدنی دارند و فرایندی را سازماندهی و تعیین می‌کنند که از شاخص‌های آن می‌توان غیر سیاسی کردن توده‌ی مردم، تعریف دشمن‌های انتزاعی، ترویج و تبلیغ یک هویت ملی-مذهبی و برجسته کردن هویت مقابل آن (مثل ملحد، خائن یا تجزیه طلب) را نام برد. لذا برای حفظ دین و انقلاب، برخورد خشن و فیزیکی و بنیادگرایانه بدون در نظر گرفتن هیچ قانون وضابطه ای اعمال می شود.

اینطور که بنظر میرسید نوع رژیم مورد نظر آنها بسوی یک «توتالیتاریسم» عریان قدم بر میداشت. از یک سو تأکید دوباره برایدئولوژی رادیکال اسلام سیاسی و مخالفت با هر نوع تکثرگرایی و از سوی دیگر بازسازی یک جامعه بسته سنتی که بر مبنای عدم رشد جامعه مدنی استوار است.

«هانا آرنت» در مورد ریشه های «توتالیتاریسم»می نویسد: «توتالیتاریسم» از طریق زور و ایدئولوژی، به دو شیوه جامعه مدنی را درهم میشکند و شرایط یک جامعه ی توده ای را فراهم می کند. یکی از طریق ویران کردن روابط میان انسانها و دیگری از میان بردن روابط اداری انسان با واقعیت. این نگاه توجهی به آگاهیهای سیاسی و اجتماعی ندارد و روند شکل گیری اجنتاب ناپذیر احزاب و نهادهای مدنی را خالی از محتوا می بیند. به قول «کورن هاوزر» چنین نگرشی جامعه ی توده ای را در برابر جامعه ی مدنی و دمکراتیک قرار میدهد.

نگرش حاکمیت در ایران براین مبنا استواربوده که احزاب و نهادهای مدنی و نهایتاً تکثرگرایی و افکار متفاوت به ایجاد پراکندگی در فضای سیاسی جامعه یاری میرساند و اگر هم قرار است حزب یا نهادی وجود داشته باشد بایستی بازو و گوش حاکمیت باشد. این نگاه تک بعدی فعالیت سیاسی را برای عده ای محدود آن هم در چهارچوب نظام قانونی میداند و در حوزه جامعه مدنی، گروهها، احزاب و اصناف سیاسی بعنوان نماینده علایق مردم، نه آزادی فعالیت دارند و نه قانونی بحساب می آیند. بر این اساس در حوضه سیاست [دولت] نقش حفظ و مصالح عمومی را دارد و گروههایی که بخواهند به مصلحت خدشه وارد کنند، با آنها مقابله خواهد شد.

ولی نکته مهم اینکه علی رغم نگرش و رفتار حاکمیت در طول این سالها، تغییر فضای سیاسی و اجتماعی مورد استقبال مردم قرار گرفت و همین امر جامعه ی ایران را وارد فاز جدیدی کرد.همانطور که قبلاً (بخش اول مطلب)به آن اشاره نمودم تحولات سیاسی که در دهه ی هفتاد اتفاق افتاد جدای ازاینکه وضعیت سیاسی را به نفع مردم تغییر داد، از طرفی نیزشکاف درون حاکمیت را بیش از پیش برجسته نمود. همین مسئله تا حد زیادی روند شکل گیری فعالیتهای سیاسی و مدنی را تحت شعاع خود قرار داد و فعالیتهای سیاسی و مدنی علی رغم مخالفتهای حاکمیت اهمیت بیشتری پیدا کرد.

در این برهه ی زمانی که کُل جامعه ایران دستخوش چنین تحولی شده بود، طبیعتاً کُردستان با توجه به سابقه ی مبارزاتی انتظار میرفت بیش از بقیه پیشروی کند. ولی سالها بود که اثری از مبارزه یا مقاومت مسلحانه در همان شکل سابق نمانده بود وهمین مسئله تا حدی موجب رکود در فعالیتهای سیاسی مناطق کُردنشین شده بود، اما به این معنا نبود که جنبش آزادیخواهانه ی کُردها پس بنیشیند. جبر شرایط سیاسی که بر احزاب و جریانات سیاسی کُرد تحمیل شده بود و مضافاً ادامه ی همان فضای امنیتی که بر کُردستان حاکم بود آغاز تحولات سیاسی دهه ی هفتاد برای کردها با کمی تردید همراه بود وشاید دلیل کمی تأخیردر فعالیتهای سیاسی این دوره همین امر باشد. سرانجام انتشار هفته نامه ها، شکل گیری انجمن ها ونهادهای مدنی، فعالیتهای دانشجویی و...، سرآغاز جدیدی برای فعالیتهای سیاسی کُردها شد و اگر مبالغه نکرده باشم، در زمان اندکی نه تنها تأخیرش را جبران کرد، بلکه در حال پیشروی و سبقت از بقیه نیز بود!

تنها یک سال گذشته بود، یعنی دقیق اسفند 1377 بود که کُردها بعد ازچند سالی سکوت، اینبار خیابان رابا قدرت تمام تسخیر کردند. همان خواستهایی که سالها بود به خاطرش زندان، شکنجه، اعدام شده بود و برایش جنگیده بود، اینبار در خیابان و بدون آنکه اسلحه ای در کار باشد، مطرح شدند. اینبار نسلی داشت اعتراض میکرد که مبارزه ی مسلحانه را تجربه نکرده بود، اما زبان مقاومت را خوب میفهمید و برای همین هم به خیابان آمده بود. ولی باز سرکوب شد. گویا حاکم هیچ چیزی سرش نمی شود و کاری جز کشتن بلد نیست. به هر حال این حرکت در گام اول اگرچه بی هزینه نبود، ولی کار خودش را کرد و در گام بعدی در قالب یک نافرمانی عظیم صدای حق طلبیش را به گوش همه رسانید.

درست همین سالها بود که احزاب کُرد جان تازه ای گرفتند و تغییر فضای سیاسی بر وفق مُراد بود. نفوذ و پایگاه اجتماعی احزاب کُرد اگرچه قابل قیاس با دهه ی 60 نبود، اما تشخیص شرایط و درک درست از تحولات سیاسی این دوره تأثیر بسزایی در بازگشت هژمونی احزاب به عرصه سیاسی کردستان داشت. پس یاوه گویهای حاکمیت مبنی برساقط شدن و انحلال احزاب کُرد، دود شد و به هوا رفت.

در این مرحله گرچه اشکال مبارزه سیاسی و مدنی تا حدی ارتقاء یافته بود، اما اثرات فضای مبارزه مسلحانه در کُردستان هنوز مشهود بود ولی با این وجود احزاب کُرد تمرکز اصلیشان بر فعالیتهای سیاسی و مدنی بود و اگرنشریات و گفتارهای رادیویی آندوره ی احزاب را مرور کنیم محوری بودن فعالیتهای سیاسی و مدنی کاملاً مشهود است.

به عبارتی دیگر تاکتیک مبارزه مسلحانه در وضعیتی مشخص و تاحدی ویژه اگر توانسته بود راهکار اصلی مبارزاتی جنبش کردستان و در رأس آن احزاب کُرد باشد، اکنون تغییر معادلات سیاسی و شرایط موجود در سطح جهانی، منطقه ای و داخلی راهکاری دیگر را می طلبید. البته نه به این تعبیر که اهمیت و دستاورد مبارزه مسلحانه به فراموشی سپرده شود و نیروی پیشمرگ جایگاهی در عرصه سیاسی نداشته باشد، بلکه مهیا نبودن شرایط برای مبارزه مسلحانه و در عین حال آمادگی بیشتر جامعه کردستان برای فعالیتهای سیاسی و مدنی مستلزم چنین تغییری در اشکال مبارزاتی جنبش کُردستان بود.

اگرچه رژیم با بستن نشریات و نهادهای مدنی، بازداشت فعالین سیاسی و مدنی، کشتار مردم در اسفند 1377 بویژه در شهر سنندج و نهایتاً کنترل شدید و همه جانبه جامعه کُردستان تلاش نمود جنبش نوپای مدنی کُردها را مسدود کند، اما تلاش برای ساقط کردن فعالیتهای سیاسی و مدنی نهایتاً عقیم ماند. فضای امنیتی خشن در این مقطع تا حدی توانست وقفه ای ایجاد کند، اما اعتراض یکپارچه ی مردم کُردستان در مرداد ماه سال 1384 در واکنش به کشته شدن جوان کُرد "شوانه سید قادر" به این وقفه پایان بخشید.

اینبار نیزاعتراضات مسالمت آمیزخیابانی دراکثر شهرهای کُردنشین، جوابی جز سرکوب بی رحمانه ی حاکمیت دریافت نکرد و اینبار نیز کُردستان بیش از بقیه مورد هجمه قرار گرفت. کشته شدن دهها نفر در جریان این اعتراضات در شهر سقز و بازداشت صدها نفر در شهرهای دیگر نه تنها توفیقی نسیب حاکمیت نکرد، بلکه نافرمانی مدنی وسیعی را در قالب یک اعتصاب عمومی (16مرداد 1384) یکپارچه در پی داشت. با وجود اینکه دولت توانسته بود اعتراضات خیابانی را با گلوله پاسخ دهد، ولی هیچ گلوله ای یارای مقابله با چنین حرکت منسجم و یکپارچه ای را نداشت.

اعتصاب عمومی 16مرداد 1384بمثابه یک نافرمانی مدنی فصل جدیدی برای جنبش کُردستان بود که علاوه براینکه با کمترین هزینه دست آورد بزرگی را حاصل کرده بود، در همین حال نیز حامل یک دگرگونی بنیادین در اشکال مبارزاتی کُردها بود. در واقع میتوان گفت تا این مقطع شاهد چنین حرکت مدنی که بیشتر مناطق کُردنشین را شامل شود نبودیم و اهیمت همین مسئله بود که از یک طرف حاکمیت را بیش از پیش به رنج آورد و از سوی دیگر نیزجنبش کردستان را وارد فاز نوینی در ابعاد سیاسی و اجتماعی نمود.

ادامه دارد....

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
hajan.blogfa.com

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.