رفتن به محتوای اصلی

پاسخی کوتاه و فشرده به مقاله ی آقای هژبر پلاسچی
02.07.2010 - 15:40

(دروغ های کدیور و مصائب ما...)

بیدل:

ابنای روزگار برای گلوی هم/ خنجر شدن اگر نتوانند دسته اند

آقای پلاسچی! شما از دیگاهِ یک متدین به قضیه نگاه می کنید و در مقابلِ شعارِ مردم که گفتند(نه غزه نه لبنان/جانم فدای ایران) موضع گرفته اید. آیا مردم ایران حق ندارند شعاری برخاسته از دل و جان را بر زبان بیاورند؟ شگفتا از روشنفکران که هنوز هم می خواهند مردم را در یک خط به صف کنند! هنوز هم نمی خواهند بپذیرند که حرفِ واپسین را مردم خواهند زد. شما جنگِ هشت ساله(صرف نظر از چرایی و چگونگیِ آن) را فراموش کرده اید که تمامِ ایران را به آتش و خون کشید. کدام کشور عربی به نفعِ مردمِ ایران شعار داده یا قدمی مثبت به سودِ ما برداشته است! آیا یادتان هست که تمامِ جهانِ عرب(و غرب) روبروی ایران ایستاده بود و هر اسیرِ جنگی که می گرفتند کمتر عراقی بود و بیشتر از دیگر بلادِ اعراب بودند و آمده بودند تا دوباره قادسیه ای بسازند و می گفتند که در تنِ هر عرب خونِ خالد ابن ولید و سعد ابن وقاص به جوش آمده است. اگر غرب و اسرائیل دوباره خاکِ ایران را به توبره بکشند و مردم را به خاک و خون، آیا شما گمان می کنید، حتی یک عرب دلش به حالِ مردمِ ایران خواهد سوخت! مرهمی بر زخم هایش خواهد گذاشت! جامعه ی ایران را نگاه کنید: فقر و فحشا و اعتیاد، فروش دختران به امیرنشین های خلیج فارس، دختران فراری، کودکانِ کار و کارتون خواب، گرانی، زندان و دار و شلاق و شکنجه و ورشکستگیِ معنوی و روحیِ ایران و از دست دادن وجه ی جهانی، خدشه دار شدن کرامت انسانی و احترامی در خورِ آن، نضج ناامیدی و اندوه و انبوهِ آوارگان که از پسِ سی و اندی سال همچنان ادامه دارد...آنوقت این رواست که سرمایه های مردم ایران را به لبنان و فلسطین و... فرستاد! به سفره های خالی نگاه کنید؛ آیا این رسمِ انسانی است که نان از دهان مردم ایران بستانند و برای این و آن بفرستند! مگر کشورهای عربی( که تنها در مقابلِ ایران متحد اند و دشمن خو) فقیرند و ندار و مردمِ ما بدهکارِ آن هاست و باید تاوان بپردازد! هنوز شهرهای ویرانِ ما، آباد نشده اند، ولی با پولِ مردمِ ایران ببینید در لبنان چه کرده اند! شما که دیندار و تائب اید می دانید: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

تازه این دعوای تاریخیِ دو پسر عمواست و در یک خانه؛ پس به همسایه ها مربوط نمی شود. متن های دینی؛ تورات و قرآن را خوانده اید! مگر ابراهیم را دو پسر است: یکی اسحاق و دیگری اسماعیل؛ اسحاق از ساره و اسماعیل از هاجر؛ پس چگونه است که در تورات، ابراهیم اسحاق را به قربانگاه می برد و در قرآن، اسماعیل را؟

نمی دانم هنگامی که از قومِ غایبِ فارس سخن می گویید منظورتان چیست؛ کدام قومِ فارس را می گویید! قومِ فارس را تازشِ تازیان و ترکان از میان برد و هرآنچه مانده است تنها و تنها، زبانِ فارسی است که آن هم میراثِ نیاکانِ ما و محصولِ همکاریِ همه ی ایرانیان است و به کسی خلاصه نمی شود. کدام مردمی را در تاریخ سراغ دارید که اینقدر با دشمنان مدارا کنند و لباسِ سلطانی، امیری، شاهی بر تنِ آن ها بپوشانند و تمامِ نیرو و توانِ خویش را برای اعتلای آن ها بکار گیرند! می دانید که اکثرِ اندیشمندان و علمای بلاغت و کلام و تفسیر و فلسفه و... ایرانی اند. دو نمونه برای مثال می آورم: سیبویه ی فارسی بیضاوی و کتابِ گرانسنگ او «الکتاب» که برای اعراب و در صرف و نحو به سالِ 180، نوشت؛ کتابِ «قاموس» را محمد یعقوب شیرازی فیروزآبادی؛ که در لغتِ عرب به عرب است نوشت و هنوز که هنوز است کتابی مرجع و معتبر است و هر کتابِ لغتی را «قاموس» گویند.

و در حکومت هزار ساله ی ترکان که از شرقِ ایران آمدند و به شکلِ بندگان و غلامان در دستگاه سامانیان بودند تا برآمدن محمود و دیگران، ایرانیان شکیبا بودند و مدارا کردند و سوختند و ساختند.

به باورِ شما؛ هر کس سرزمین اش را دوست بدارد، کارِ ناپسند و بدی انجام داده و در زمره ی مرتدان است ! شما کورش و منشورش را به سخره می گیرید؛ اگر همین کورش؛ ترک بود، باز هم او را به نیشخند و سخره می گرفتید؟ چرا همه ی انسان ها حق دارند میهن شان را دوست بدارند و ما ایرانیان نباید و حق نداریم؟ شما هم، زاده ی همین سرزمین اید و هر بزرگی و افتخاری باشد شاملِ شما نیز می شود.

آیا استان سیستان و بلوچستان و استان ساحلی را با تهران و تبریز و اصفهان و شیراز مقایسه کرده اید؟ پولِ نفتِ استانِ خوزستان که خرجِ خودش نمی شود، بروید و آبادان و خرمشهر و... را نگاه کنید و به جاهای دیگر هم سری بزنید.

چگونه می توانید میهن دوستی را با راسیسم یکی بگیرید، پس همه ی دنیا راسیست است و هر میهن دوستی نیز به همچنان! میهن دوستی هیچ ارتباطی با وابستگیِ سیاسی کسی ندارد، آیا همان ها که تا دیروز و شاید همین امروز، به ایسم های رنگارنگ دل خوش داشته و چسبیده بودند مروجانِ اصلیِ پراکندنِ تخم نفاق و کینه و دشمنی در میان ما نیستند! آیا حقیقت دارد که همان چپ های دیروز؛ آتش بیارِ معرکه ی امروز اند یا نه؟ میهن دوستی در میانِ ما ایرانیان پناه و مستمسکی بوده است تا غرورِ جریحه دار شده ی خویش را التیام بخشیم. به علتِ استمرارِ حکومت های خودکامه و مستبد، همیشه دسترنجِ جان و جهانمان آماجِ غارت و یغما و تارج قرار گرفته است و مجبور بوده ایم، از نو بیآغازیم و در مزرعه ی سوختمان دوباره بذرِ امید بیفشانیم. من از شما می پرسم که؛ در زمانِ تاخت و تازِ اسکندر، ترکان کجا بودند که نامی از آنان در تاریخ و دفاع از سرزمینی به نامِ ایران(گیرم امپراتوریِ ایران) نیست؟ هنگامِ یورشِ تازیان، ترکان کجا بودند تا از ایران پشتیبانی کنند؟ در کجای تاریخ نوشته است که «مادها» ترک اند؟ چگونه ممکن است این نام های مادی: [دیاکو(دیوکس)،خشتریته(فرورتیش)، هوخشتره، آستیاگوس]؛ ناگهان دگرگون بشوند و به این نام ها تغییر ماهیت بدهند: چغری، جوچی، جغتای، طغرل، تولوی، چنگیز، اوگتای، شیکی قوتوقو، قنقلی، طوغای، قُتلُع، ارغون، بیغو، طمغاج، تمورخان، آقبوقا، قلموق، تکین، ایلک، قوبیلای قاآن، الغ، اباقا، نزغای، ابغای، هلاکو و... ولی؛کورش، داریوش، کمبوجیه، بردیا، جمشید،گیومرس،انوشروان، و رکسانا وآناهیتا، سمیرامیس و... همان باشند که بوده اند؟

آیا تاریخ نویسانِ دنیای باستان با ترکان کینه و خصومت و عداوتی داشته اند که نامِ آنان را از قلم و از یاد انداخته اند؟!

دیرینگیِ ایران دوستی بسی پیشتر و بیشتر از آن است که در این نوشته ی فشرده بتوان آورد.

منوچهری:

زود شود چون بهشت گیتی ویران/ بگذرد این روزگارِ سختی از ایران

ابوسعید ابوالخیر:

سبزی بهشت و نوبهار از تو برند

آنجا که به خلد یادگار از تو برند

در چینستان نقش و نگار از تو برند

ایران همه فال روزگار از تو برند

فردوسی:

تو با رستم ایدر جهاندار باش

نگهبان ایران و بیدار باش

نطامی:

همه عالم تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود یقین باشد

از گذشته و کنون؛ نشانه هاست بی شمار... گناهِ ایران دوستی را بر ایرانیان ببخشایید. یونانیان و رومی ها هم نباید به تاریخ و فرهنگ و تمدن و... خویش ببالند. کشورهای دیگر برای خویش تاریخ می سازند و ما نباید از تاریخ مان چیزی بر زبان بیاوریم، نباید یادی از گذشتگانمان بکنیم که گناهکار و متهم و محکوم به هزار رنگ و انگ و ننگ می شویم. ستارخان و باقرخان،علامه قزوینی، تقی ارانی، احمد کسروی،بهار، عشقی، عارف قزوینی، سیروس ایزدی و... همه به گناهِ ایران دوستی مجرمند. این ها بودند که در مقابلِ ادعای عثمانی ها که: زرتشت ترک بوده است؛ ایستادند و نوشتند و جهان؛ سخنِ بی سند و سست و جعلِ تاریخیِ ترکان را به پشیزی نخرید. در اکثرِ زبان های دنیا(به ویژه در زبانِ یونانی، آلمانی،انگلیسی، پرتغالی، فرانسوی، اسپانیایی) انواعِ مثل ها و نمونه ها و تشبیه ها راجع به ترک آمده است؛ ولی هرگز یک نمونه؛ تکرار می کنم هرگز یک نمونه راجع به آذری ها(نه در ادبیات فارسی و نه در زبان های دنیا) نخواهید یافت.

شما سرودِ ای ایران را به سخره گرفته اید، کدام کشوری در این جهان، سرودِ ملی اش، خلافِ مصالح مردم است؟ کدام کشوری در این جهان، سرودِ ملی اش، پیامی برای زنده نگه داشتن مردمان و سربلندیِ آن ها ندارد. این سنگ کوه که دُر و گوهر است و این سرفرازی برای همه ی ماست. آیا می باید در سرود ملی مان بخوانیم و بگوییم: زنده باد تازیان و معاویه و اصحابِ او و حجاج و قتیبه؛ که سرزمینمان را به خاک و خون کشیدند، زنده باد امین المله و یمین دوله( محمود سبکتکین-غزنوی) که بزرگترین کتابخانه ها از جمله ری را به آتش کشید، 15 بار هندوستان را به خون کشید و غارت کرد[انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می کُشت=بیهقی]، زنده باد محمد خوارزمشاه که در مقابلِ چنگیزیان گریخت و آن ها سرزمینمان را ویران کردند[تاریخ جهانگشای جوینی:«... به حدی که هر کجا صدهزار خلق بود، بی مبالغتی صد کس نماند...یکی از بخارا پس از واقعه گریخته بود و به خراسان آمده حال بخارا را از او پرسیدند گفت: آمدند و کندند و سوختند و بردند و کُشتند و رفتند»]؛ زنده باد تموچین (که با یاسا و تشت و تیغ و طغرا از کله های ایرانیان مناره ساخت) که سربازش را (برای آنکه نیزه در هانِ کودکی گذاشته بود و کودک آن نیزه را به جای پستانِ مارد مکیده بود و خندیده بود؛ گردن زد؛ و تیغِ خونچکانشان حتا سگ ها و گربه ها را کُشتند و تکه تکه کردند؛ جاوید باد دولتِ فرخنده غُز که آذرآبادگان را به خاک و خون کشید (و بعدها تتمه ی آن ها در سالِ 699 قمری به ریاست عثمان پسرِ ارشدِ طغرل، بیزانس، روم شرقی را ویران کرد و به زیرِ سیطره در آورد و کُنستانتینوپلی، قسطنطنیه را بعدها استانبول نامید) پاینده باد هلاگو که بغدادِ افسانه ای(بُغ دادِ ابومسلم، طاهر، ابن مقفع،برامکه و مدرسه ی نظامیه ی نظام الملکِ توسی)را ویران کرد(بغدای که بر خرابه های تیسفون بنا شده بود) و سپس آب دجله را بر خرابه های آن بست؛ زنده باد تیمور لنگ که بر تختی از استخوان های سوخته ی ما نشست و در جمجمه های مجوفِ کُشتگانِ ما، به رضای خاطر،ساتگین نوشید و قهقهه زد، زنده باد سلسله ی صفوی که شاه اسماعیل اش تبریز را با خونِ آذری ها رنگین ساخت( و مادرش را کُشت=سفرنامه ی ونیزیان)؛پاینده باد شاه عباس و سیاهچال اش در قلعه ی قهقهه و آدم خوارانش که محکومین را با لباس می دریدند و می خوردند، زنده باد شاه سلطان حسین و حرامسرایش و قُرُق اصفهان و تجاوز به هر زنی که میلِ مبارک بر آن قرار می گرفت(رستم التواریخ) جنت مکان باد شاه سلطان حسین که بر دست و پای محمود و اشرف افغان بوسه زد و ایران و تاج و تخت و زنانش را به او بخشید(محمود و اشرف افغان از قبیله افغان بودند و بعدها در زمان ناصرالدین شاه قاجار، توسطِ انگلیس ها این نام برای این سرزمین انتخاب شد و از پیکرِ ایران جدایش ساختند. درست مانندِ کشورِ اردن که با نامِ آلِ هاشم و عربستان که با اسمِ آلِ سعود شناخته می شوند) . زنده باد آغا محمدخان قاجار(خواجه تاجدار) که گرجی های ایرانی تبار را قتل عام کرد و خود در خیمه اش به دستِ یارانش پاره پاره شد. مانندِ نادر شاه) در زمانِ همین آغا محمد خان قاجار، انقلابِ کبیرِ فرانسه شکل گرفت و از سیاهی به سوی روشنی روان شد و ما برعکس... زنده باد فتحعلی شاه و دو قراردادِ «گلستان و ترکمنچای» که 17 شهر و روستای ایران را در جنگی بی شکوه و عبث، به روس ها باخت و اضافه بر آن چندین کرور ثروتِ مردم را به عنوان غرامت پرداخت؛ زنده باد شاهِ شهید ناصرالدین شاه(سلطان ابن سلطان ابن سلطان، خاقان ابن خاقان ابن خاقان) که بخشِ بزرگ و نازنینی از ایران را حراج کرد: سرزمین سنایی و ناصر خسرو و مولانای بلخی و...

در هیچ کجای تاریخِ ایران آذربایگان را؛ با «ز» ننوشته اند؛ در هیچ یک از این کتاب ها: «قول ابن مقفع، در کتاب «الفهرست» از محمد بن اسحاق ابن ندیم، مسعودی«التنبیه و الاشراف»، ابن فقیه همدانی«البلدان» پایان سده ی سوم ه، حمزه ی اصفهانی، حمدالله مستوفی«نزهت القلوب»، ابو اسحاق ابراهیم اصطخری «المسالک و الممالک»، محمدبن احمد خوارزمی «مفاتیح العلوم»، ابوعبدالله بشاری مقدسی«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، ابوعبدالله یاقوت حموی«معجم البلدان» و «معجم الادبا»، « ابوالقاسم ابن حوقل«صورت الارض» یا سفرنامه ی ابن حوقل، ابوالفداء (732) «تقویم البلدان»یعقوبی« البلدان» و...» نه آذرآبادگان را با «ز» نوشته اند و نه زبان آذری ها را ترکی قید کرده اند. آیا ویرانه های آتشکده ی «آذرگشسب» را در «ارومیه» ندیده اید؟ همانگونه که: آتشکده ی «فرنبغ=آذرخروه» در شیراز و آذر برزین مهر، در خراسانِ بزرگ و نازنین. فردوسی:

که آن مهر برزین بی دود بود / منور نه از هیزم و عود بود

این از تنبلی و بی مسئولیتیِ دولتی ست که بر مسند نشسته است و برایش مهم و جدی نیست که مشاهیر و بزرگانِ سرزمینی را در روزِ روشن و پیشِ چشمِ همگان؛ می ربایند و «خیرالنساء گل» زنِ رئیس جمهور ترکیه «عبدالله گل» دیوانِ اشعارِ مولانا را به «میشل اوباما» زنِ بارک اوباما؛ به عنوان یک شاعرِ ترک هدیه می دهد، گرگ های خاکستری در تلویزیون شان کوهی از شاهنامه ها را به آتش می کشند، بابک، خاقانی، نظامی،مولانا و...؛ ترک تبار می شوند تا آنها را رایگان به ترکیه ببخشند . اما اگر به قولِ همین ترکان که می گویند: نسبِ ترکی از مادر است؛ بسنده کنیم به نتایجِ جالبی می رسیم. نظامی:

اگر مادرِ من رئیسه کُرد/ مادر صفتانه پیشِ من مرد

مگر می شود نظامی ترک باشد و اینگونه بسراید:

به نفرین ترکان زبان برگشاد/ که بی فتنه ترکی ز مادر نزاد

چه داری تو ای ترک چین در دماغ/ که بر باد صرصر کشانی چراغ

قفچاق ها هم ترک اند. و باز نطامی:

که از بیم قفچاق وحشی سرشت/ درین مرز تخمی نیاریم کِشت

نامِ مادرِ خاقانی مریم است و مسیحی، و کنیزی که از روم به اسارت گرفته بوده اند. خاقانی:

مریم سکنات گاه بهتان

زهرا حرکات وقت احسان

نسطوری و موبدی نژادش

اسلامی و ایزدی نهادش

مولد بُده خاک ذوعطابش

فیلاقوس الکبیر بابش...

مولانا:

آن غُزان ترکِ خونریز آمدند/ بهر یغما در یکی ده در شدند

و راجع به خودش و شمس تبریزی می گوید:

تو ماهِ ترکی و من اگر ترک نیستم/ دانم من اینقدر که به ترکی است آب سو

نامِ تو ترک گفتم از بهرِ مغلطه/ زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو

و شمس تبریزی:

«...و زبانِ پارسی را چه شده است، به این لطیفی و خوبی؟ که آن معانی و لطایف که در پارسی آمده، در تازی درنیامده است»

سلطان ولد پسرِ مولانا بلخی:

گذر از گفت و ترکی و رومی/ چون از آن اصطلاح محرومی

لیک از پارسی و تازی گو/ که در هر دو خوش همی تازی

آنقدر نمونه ها فراوان است که مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. چرا شاعری بزرگ، تبعیدی و استثنایی به نامِ ناصر خسرو در دیوانش آن همه شعر راجع به این میهمانانِ ناخوانده یا همان مهاجمانِ جهنمی آورده است؟ برای نمونه:

ترکان رهی و بنده ی من بوده اند/ من تن چگونه بنده ی ترکان کنم

و شهریار:

فلک یک چند ایران را اسیر ترک و تازی کرد

در ایران خوانِ یغما دید و تازی ترکتازی کرد

در اجتماع آن روزِ ایران چه می گذشت که عبید زاکانی آن سان اجتماعِ بیمار و حریص و سودایی و فاسد را به شدت می کوبد و افشا می کند و تمامی پنهانکاری ها و بدی ها را به رخ می کشد.(برای آن ها که مایلند بخوانند و بدانند؛ مراجعه به کلیات عبید چاپ پرویز اتابکی را پیشنهاد می کنم)

شما هنگامی که چین(جد بزرگِ ترکان بنا بر شواهدِ تاریخی) اویغورها را که قیافه ی چینی دارند و ترک زبانند؛ صدتا صدتا می کُشد، صدایتان درنمی آید، هنگامی که قرقیزها، ازبک ها را قتل عام می کنند و از خانه و کاشانه شان آواره، اعتراضی نمی کنید، شما... ما می گوییم بزرگانِ ایرانزمین و آن ها می گویند ترک؛ و همه چیز را بسته و محدود می کنند، ما می گوییم ایران مالِ همه ی ایرانیان است و آن ها از تورکیه(عثمانلو) پشتیبانی می کنند و نابودی ایران را آرزو دارند، ما می گوییم امید به آن که روزی بیاید که همه ی ایرانیان با هر رنگ و زبان و نشان و نژاد؛ در ایران به زبان مادری بنویسند و بی ترس سخن بگویند، آن ها؛ قومِ غایب و شوینیسم فارس و نژادپرستی فارس و فاشیست فارس و پارس سگ... را پیش می کشند. اگر من را به این و آن دسته و مسلک و حزب سیاسی و مرام و فرقه و... متهم نکنید می خواهم بگویم:

اگر رضا شاه در سالِ 1313 به تمام سفارتخانه اعلام کرد که نامِ«پرس» را بردارید و به جای آن نامِ کهنِ «ایران»(ایرانویچ در اوستا) را بگذارید؛ بد کرد ه است یا ترکیه که حقوق ملیت هایی مانند: یونانی، آسوری، ارمنی، ایرانی، کُرد و... را نادیده انگاشته و نامِ عثمانلو را به ترکیه تغییر داده است! همیشه در ترکیه؛ رهبرانِ ترک نژاد در رأس حکومت بوده اند و حکومت کرده اند؛ آیا در ایران چنین بوده است؟ آیا زنِ رضا شاه، و زنِ سومِ محمدرضا شاه آذری نبودند؟ آیا رهبرِ نظام اسلامی در ایران، ترک تبار نیست؟ آیا فاشیستِ فارس او را مجبور کرده است که به زبان فارسی بنویسد، تمامِ قدرت که در اختیارِ آن هاست! آیا...

مقاله ی ایشان را در این نشانی بخوانید:

کانون دمکراسی آزربایجان

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.