رفتن به محتوای اصلی

زمان منطقی و «مراحل سه‌گانه» تحول فردی و جمعی ایرانیان
10.06.2010 - 15:10

لکان درباره تحول بیمار و در نهایت هر انسان و مراحل عبور از بحران فردی و یا جمعی از سه مرحله سخن می‌گوید. او این تحول و مراحل سه گانه را «زمان منطقی» تحول و عبور از بحران و بیماری می‌داند که روانکاو و یا منتقد باید در بررسی بحران بیمار، بحرانهای اجتماعی و یا نقد بحران درون یک متن به آنها توجه داشته باشد. این مراحل سه گانه با توجه با تحولات چند دهه اخیر ایران به شرح ذیل هستند:

1/ مرحله « شروع بحران»: در این مرحله شخص و یا گروه می‌خواهد در واقع به تمنا و خواستی از خویش، آگاهانه یا ناآگاهانه، دست یابد، به عشق و یا سعادتی دست یابد، اما به دلیل معضلات عمیق درونی این تمنا و خواست به حالت بحران‌وار خویش را نشان می‌دهد. به دلیل نبود دیالوگ میان فرد و دیگری، میان فرد و تمنایش، میان جمع و خواستهایش، به دلیل نبود شناخت از معضلات خویش، حال این خواست و تمنا به حالت «سقط جنین» و یا به حالت یک «کودک گوژپشت و ناقص» به دنیا می‌آید.

بیمار در بیماری افسردگی و یا نارسیستی خویش دقیقا با تمنای عمیق خویش به دنبال عشق و وصال، قدرت در ارتباط است اما چون این تمنا هنوز به یک تمنای بالغانه و سمبولیک تبدیل نشده است، چون بیمار هنوز به یک «سوژه بالغ» دگردیسی نیافته است، به فردیت خویش به خوبی دست نیافته است، پس تمنایش به حالت بیماری و به حالت ناقص‌الخلقه بروز می‌یابد.

همین حالت در باب تحولات جمعی صادق است. انقلاب بهمن پنجاه و هفت یک نماد تولد این «فرزند ناقص‌الخلقه» است. زیرا جامعه ما در آن زمان هم خواست مدرن دارد، ازینرو آزادی و استقلال و جمهوری می‌طلبد و هم از تمنا و خواست خویش و بهای آن و قبول تحولات عمیق فردی، خانوادگی و هویتی هراس دارد، پس خواهان بازگشت به خویشتن و به حکومت اسلامی نیز هست. می‌خواهد طوری عمل کند که نه سیخ بسوزد و نه کباب و به ناچار تحولش ناقص می‌ماند و این تحول ناقص به بهترین وجهی معضل و بحران درونی او و هر فرد ایرانی را نیز نشان می‌دهد. ازینرو مفهوم مدرن جمهوری و مفهوم سنتی اسلام با یکدیگر گره می‌خورد و یک تناقض عمیق و چندپارگی عمیق سیاسی و فرهنگی بوجود در مفهوم و حکومت «جمهوی اسلامی» بوجود می‌آید. این «عارضه جمعی» و ثمرات سیاسی، فرهنگی و فردی آن بهترین حامل تمنای انسان ایرانی و همزمان معضل اوست.

2/ دوران « درک و لمس معضل خویش». بیمار در مسیر روانکاوی و در دیالوگ با « دیگری» خویش، با بحران و بیماری خویش، حال کم‌کم به معنا و راز بحران خویش پی می‌برد و حاضر می‌شود بهای بلوغ و سلامتی را بپردازد، از ترسهایش بگذرد و تن به نیازش به «دیگری»، به تمنای خویش دهد و وارد رابطه پارادکس با بیماری و بحران خویش شود و او را هر چه بیشتر به قدرت نوین خویش تبدیل کند. او با لمس معضل خویش سرانجام قادر به ایجاد روایتی نو و خلاقیتی نو از تمنایش می‌شود، قادر به پوست‌اندازی نو می‌شود.

این دوران سی‌ساله در واقع «دوران لمس و درک معضل فرهنگی و فردی» ایرانیان بوده است. زیرا از یک طرف جامعه ما با لمس «حکومت دینی»، با لمس هر روزه «بازگشت به خویشتن» سنتی، پی برده است که این بازگشت به خویشتن ممکن نیست و یک دروغ فاجعه‌آمیز است. این بحران و معضل عمیق جامعه ما اکنون با خویش شکست هر چه بیشتر فرهنگ سنتی و علاقه به ایجاد یک جامعه مدرن و پاسخگویی مدرن به بحران های سیاسی، جنسی، جنسیتی، گیتی‌گرایانه و غیره را بوجود آورده است. اکنون تلاش برای پاسخگویی مدرن به این بحران هرچه بیشتر به یک «اجماع جمعی» در حال تبدیل شدن است.

از طرف دیگر جامعه ایران یک جمعیت چندمیلیونی از بهترین روشنفکران و اندیشمندان خویش را به خارج تبعید می‌کند و این جمعیت مجبور به لمس روزمره جهان مدرنی می‌شود که برای انسان ایرانی هم اغواگر و هم ترس‌برانگیز است. این جمعیت چندمیلیونی نیز در مسیر بحران مهاجرت خویش که از دو مرحله عبور می‌کند، کم‌کم از میان خویش قدرتهای نو و تلفیقی، تواناییهای نو در حال تولید است. در مرحله اول او از هراسهای سنتی خویش از مدرنیت می‌گذرد و قادر به ایجاد روابط نوین مدرن می‌گردد و جای خویش را در این جهان مدرن و فرهنگ نوین می‌یابد. در مرحله دوم و اساسی‌تر بحران مهاجر، او هر چه بیشتر پی می‌برد که نگاه و روایت حاکم بر مدرنیت مرتب بخشی از او، فرهنگ و هویت اولیه او را سرکوب می‌کند و او اکنون یک انسان بی‌ریشه و بدون خانه است. حال از درون این بحران جهان پسامدرن و چندصدایی هنرمند و اندیشمند مهاجر بروز می‌کند و خانه نوین او که بر آب است، اما زیبا و قوی است. او اکنون هر چه بیشتر قادر به تبدیل شدن به یک انسان دو ملیتی و هنرمند و اندیشمند پسامدرنی مثل جیمز جویس، ناباکوف، دریدا، ژولیا کریستوا، جودیت باتلر و غیره است.

3/ دوران نهایی و مرحله «تولد فرزند زیبا، تمنای نو، قدرت نو و عبور از بحران». بیمار در این مرحله در واقع دست به یک پوست‌اندازی می‌کند و قادر می‌شود با لمس تمنای عمیق خویش، از طریق دیالوگ با خویش و بحران خویش، حال به جای افسردگی سابق به قدرت نوین «عشق‌ورزی» دست یابد و نارسیسم او به قدرت « خویشتن‌دوستی سالم همراه با قبول نیاز و علاقه به دیگری» تبدیل شود. به یک نارسیست خلاق و خندان و عاشق تبدیل شود.

امروزه نیز ما در مرحله گذار از مرحله لمس و درک بحران به مرحله پوست‌اندازی فردی و ملی هستیم. در مرحله گذار از بحران به دوران رنسانس ایران و تحول سیاسی و فرهنگی هستیم. علائم اولیه آن در قالب جنبش سبز و در واقع رنگارنگ، در قالب حضور چند نسل هنرمندان و روشنفکران درون کشور و یا هنرمندان و مهاجران تلفیقی و چندفرهنگی خارج از کشور نمایان است. علامت مهم دیگر آن شروع درک ضرورت دست‌یابی به یک «وحدت در کثرت مدرن» است. همان‌طور که هر چه بیشتر در جامعه و انسان ایرانی این شناخت در حال جا افتادن است که او نه می‌تواند مدرنیت را کپی و تقلید کند و نه می‌تواند بازگشت به خویشتن جدیدی کند بلکه تنها راه درک و پذیرش سمبولیک مفاهیم مدرن در فرهنگ و فردیت خویش و ایجاد مفاهیم تلفیقی و چندلایه و همیشه ناتمام است. موضوع رنسانس فردی و فرهنگی و ساختاری است. موضوع یک تحول چندجانبه و تلفیقی است.

موضوع دست‌یابی به سیستم سکولار و دموکرات در سیاست و ساختار حقوقی ایرانی همراه با تلفیق این ساختار مدرن با ویژگیهای فرهنگی و ساختاری ایران است،اما تلفیقی به شیوه مدرن. موضوع نه بومی کردن مدرنیت یا تقلید مدرنیت است بلکه ساختن و خلق «مدرنیت ایرانی» است که یک روایت ناتمام است. موضوع ایجاد «هویت ملی و رنگارنگ» نوین ایرانی است. موضوع ایجاد هویت فردی هر انسان ایرانی است که قادر می‌شود بر بستر هویت جنسی و جنسیتی و تنانه خویش، مفاهیم و تجارب مدرنش را با بستر و هویت فرهنگی خویش پیوند زند و حالتی خاص و نو از خویش، حالتی چندلایه و همیشه قادر به ایجاد تفاوتی نو ایجاد کند. موضوع ایجاد هزار حالت از «عاشقان زمینی، عارفان زمینی، خردمندان شاد ایرانی» است.

موضوع ایجاد جهان گیتیانه ایرانی و دست‌یابی به جهان شور و شر و خندان انسان و فرهنگ ایرانی است که در آن دیگربار سعادت دنیوی، بازیگوشی و رندی مدرن اهمیت اساسی می‌یابد و انسان ایرانی با قلبی گرم و مغزی سرد قادر به دست‌یابی بهتر به سعادت زمینی و خلاقیت خویش است. موضوع توانایی دست‌یابی به چالش و دیالوگ مدرن ایرانی بر بستر رواداری مدرن است تا در عین اینکه هر کس می‌تواند به شیوه خویش حدیث عشق بخواند، بتوان میان نگرشهای سیاسی، فکری و هنری، میان قدرتهای اقتصادی و منطقه‌ای چالش و رقابت ایجاد کرد و مرتب دید که کدام نظریه و نگرش بهتر از نگاه دیگران می‌تواند فرد و جامعه را به اوج بازی عشق و قدرت، به ساختن بهتر پل‌های شکسته و به قدرت نوین اقتصادی، علمی و هنری برساند. این تحول به معنای ایجاد حالت خردمندان شاد ایرانی و بازی و سیاست مدرن ایرانی، دولتمردان و سیاستمداران مدرن ایرانی است. حالاتی که همیشه ناتمام و قادر به تحول بنا به شرایط و امکانات است، زیرا یک «تیپ شخصیت» نیست بلکه یک سناریو و حالت است.

موضوع اساسی بنابراین ایجاد یک سناریو جدید و ساختار جدید است که در آن تحول فرد ایرانی، قانون ایرانی و تمنا و خلاقیت مدرن در پیوند تنگاتنگ درونی و ساختاری با یکدیگر است و هر سه قادر به تحول هستند. موضوع رشد و قدرت‌گیری هنرمندان و اندیشمندان مدرن و چندمتنی ایرانی است که می‌توانند اسطوره و بستر فرهنگی ایرانی را در زندگی روزمره و بازی عشق و قدرت روزمره ببینند، یا بالعکس، و آثاری بیافرینند که چندلایه است و هر متن آنها هم ما را با روایتی نو از رستم/سهراب، سیاوش /سودابه و غیره آشنا می‌کند و هم با مباحث عشق‌ و روابط نوین، معضلات نوین انسان شهری مدرن ایرانی در داخل و خارج از کشور. همانطور که جیمز جویس در کتاب «اولیسس» به پیوند اسطوره «اودیسه» با یک روز زندگی قهرمان داستان «بلوم» در شهر دوبلین دست می‌یابد.

یا اکنون می‌تواند توانایی «اندیشیدن» سیستماتیک، شبکه‌وار و یا غیر سیستماتیک و چند چشم اندازی رشد کند و انسان ایرانی یاد بگیرد هر پدیده را از چند جنبه ببیند و یا قادر به کار گروهی و تولید گروهی بهتر باشد. همانطور که این تحول به معنای توانایی سخن گفتن و اندیشیدن به دو یا چندزبان مدرن توسط این مهاجران مدرن ایرانی و روشنفکران و هنرمندان مدرن ایرانی است. آنگاه با چنین تحولی هنر ایرانی نیز هر چه بیشتر توانایی «جهانی شدن» می‌یابد.

این تحول و پوست‌اندازی نهایی یکایک ما، به درجات مختلف، و جامعه ما همزمان به معنای شروع «نبرد و درگیری نهایی» نیز هست. زیرا همانطور که هر فیلمی در نهایت یک «فینال» دارد، همانطور نیز هر بحران فردی و جمعی به ویژه در لحظه پوست‌اندازی خویش دچار یک چالش و بحران عمیق می‌شود. همانطور که زایمان با درد شروع می‌شود. در این لحظه با آنکه گفتمان مدرن، جدید و یا بالغانه در بطن بیمار و یا جامعه بحران‌زاده به قدرت اصلی تبدیل شده است، اما هراسها و نیروی وفادار به سنت و حاکمیت وفادار به سنت یک بار دیگر همه نیروهای خویش را به میدان می آورند و در مقابل یکدیگر به شیوه‌های مختلف زورآزمایی و رویایی می‌کنند . ما نیز و جامعه ما نیز اکنون در مرحله این «نبرد فینال» و زورآزمایی نهایی قرار دارد تا نشان دهد که آیا به قدرت و توان جدید خویش باور آورده است و می‌تواند نیروی حاکم بر سنت و جامعه و عارضه و بیماری را به شیوه مدرن، به شیوه بالغانه و شهروندی و مدنی، با قلبی گرم و مغزی سرد، به شیوه یک «وحدت در کثرت» درونی و ساختاری، سازمانی، کنار بزند و «فرزند زیبایش» را بیافریند، خود و جامعه خویش را از نو بیافریند و به رنسانس بزرگ خویش دست یابد و یا نیروی کهن قادر می‌شود با تن دادن به برخی تحولات درونی و با بکارگیری برخی شیوه‌های مدرن همراه با سرکوب سنتی، این تحول را برای مدتی سرکوب کند، ناقص سازد و بار دیگر برای مدت و دورانی هر چند کوتاه راوی بوف کور و عنصر نو دیگر بار به پیرمرد خنرزپنزری سنت تبدیل شود و بار دیگر سنت برای مدتی پیروز شود. زیرا تحول نهایی و رنسانس نهایی ایران اجتناب‌ناپذیر است. زیبایی بشری این است که هر تحول او در چهارچوب دیسکورس زبان سمبولیک است و این زبان و تحولاتش دارای ساختار منطقی و یک «زمان منطقی» است. همانطور که هر داستانی سرانجام به فینال و تحول خویش دست می‌یابد، به شیوه‌ها و رنگها و شدتهای احساسی و خردی مختلف، با قدرتهای نوی مختلف.

باری موضوع کنونی یکایک ما و فرهنگ ما دست‌یابی به این پوست اندازی نهایی است. سرنوشت یکایک ما در واقع جزو جدایی ناپذیر این پروسه مشترک بوده است، همانطور که هرکدام جهان فردی و متفاوت خویش را داشته و داریم. هر کدام از ما هم این سه مرحله گذار را در عرصه‌های زندگی فردی و خصوصی تجربه کردیم و در بخشهایی در حال تجربه کردن هستیم، زیرا این پروسه هیچگاه کامل به پایان نمی‌رسد و همیشه پایان هر بحرانی به معنای شروع بحران در عرصه ای نوین نیز هست. زیرا زندگی و نگاه سالم و بالغ همیشه یک جایش می‌لنگد تا مرتب تحول یابد. از طرف دیگر یکایک ما جزوی از این پروسه مشترک بوده و هستیم. یکایک ما سعی می‌کند روایت خاص خویش از این پروسه مشترک و هویت مشترک را بیافریند و اینجاست که ما می توانیم هر چه بیشتر به یک «وحدت در کثرت نو و مدرن» و و سپس به یک جهان «کثرت در وحدت» چندصدایی و پسامدرن ایرانی دست یابیم.

با چنین نگاهی همزمان می‌توان بخوبی دید که چرا ما هنوز به این پوست‌اندازی به خوبی دست‌ نیافته‌ایم و چرا بایستی مواظب باشیم که این بار دچار سقط جنین و زایش فرزند ناقص‌الخلقه نشویم با آنکه تحول عمیق گفتمانی ایران و یکایک ما هیچگاه پایان نمی‌یابد و به شیوه دیگر ادامه می‌یابد. اما با شناخت دقیق قدرت و ضعفهای فردی و جمعی خویش، ما می‌توانیم در این دوران مشخص و حال این بحران فردی و جمعی را به پایان برسانیم و به «فرزند زیبای» خویش و جامعه مدرن و شکوهمند نوین ایرانی دست یابیم و این «سرنوشت و ضرورت» زندگی یکایک ماست. ما نسل «برگزیده و نخست‌زادیم».

باری آن شویم که هستیم و با چیرگی بر خطاهای ساختاری و فرهنگی یا فردی هر چه بیشتر این ساختار حقوقی، سیاسی، فرهنگی و فردی را بوجود آوریم و به سرنوشت خوش و ضرورت خویش تن دهیم. آن شویم که هستیم. این «فرزند زیبا و خندان و همیشه متفاوت» من و تو، ما هستیم. باری آن شویم که هستیم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.