رفتن به محتوای اصلی

گفتمان‌هاي ايدئولوژيك و سياسي قومگرايانه
31.01.2010 - 16:19

بهای شالوده شكني گفتمان‌هاي ايدئولوژيك و سياسي قومگرايانه

(نگاهي به ويژهنامه چشم‌انداز ايران درباره كردستان و واكنش‌هاي به آن)

مطالعات‌ قومي در ايران، گذشته ازداشتن مشكلات مربوط به روششناسي (Methodology) ، هستي‌شناسي(Ontology) و معرفتشناسي (Epistemology)، ازيك مشكل اساسي ديگر رنج ميبرند و آن جنبه تابو بودن و ماهيت بسيار سياسي ـ ايدئولوژيك و احساسي آنهاست. در واقع همين جنبه احساسي و سياسي ـ ايدئولوژيك است كه به آن نوعي ماهيت تابوگونه داد و پرداختن به آن را بويژه با توجه به كاربرد معيارهاي علمي و پژوهشي بي‌طرفانه بسيار دشوار ميكند.

اين ويژگي احساسي و سياسي ـ ايدئولوژيك از آنجا ناشي ميشود كه اصولاً بخش عمده ادبيات و نوشتههاي مربوط به بحثهاي قومي در ايران توسط افرادي نوشته شده كه به يكي از گروه‌هاي سياسي در حوزه اقوام ايراني تعلق داشته و تحت‌تأثير اين ذهنيت بوده‌اند كه گويا تمامي مشكلات اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي موجود در منطقه زندگي گروه مورد نظر از تعصبات قومي دولت مركزي و از سياسـت‌هاي تبعيضگرايانه قومي آن و يا گروه مسلط قومي در كشور كه در اينجا به «فارسها» تعبير ميشود، ناشي ميگردد.

اين احساس ذهني، كه در صورت انجام پژوهش‌هاي تاريخي و اسنادي مشخص مي‌شود بخش زيادي از آن جنبههاي غيرواقعگرايانه دارد، باعث ميشود كه نوشتههاي مورد نظر قومي سرشار از گلايههاي معتدل و تند و گاه آميخته با ابراز نفرت و خشم نسبت به كساني باشد كه گمان ميرود عامل همه مشكلات مورد نظر هستند.

گذشته از اين بخش، ادبيات و نوشتههاي مربوط به مسائل قومي بويژه نيم قرن اخير است كه توسط گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي چپگراي ماركسيستي ـ داراي ريشههاي قومي و غير قومي ـ توليد ميشده و بحثها در آنها، تحت‌تأثير برداشتهاي ايدئولوژيك و سياسي قرار داشته و سرشار از ابراز نظرهاي احساسي و يا طرح دعاوي كوچك و بزرگ در رابطه با اِعمال ستم قومي از سوي دولت يا به اصطلاح «قوم مسلط» عليه ديگر اقوام بوده است.

بدين‌گونه در نيم قرن اخير نوعي ادبيات نوستالژيك و غيرواقعگرايانه مبتني بر احساسات تند و يا انگيزههاي سياسي و ايدئولوژيك قومي در رابطه با اقوام ايراني ايجاد شده كه تأثير بسزايي نيز بر جريان‌هاي روشنفكري و جريان‌هاي سياسي غيرقومي و غير ماركسيستي معاصر ايران گذاشته است.

ممنوع بودن بحث پيرامون اين مسائل در دوره گذشته و نيز گرفتاريهاي گوناگون انقلابي (نظير جنگ و مسائل آن) باعث شده بود تا پژوهشگران بي‌طرف و محافل دانشگاهي ايران و يا شاهدان و دستاندركاران مسائل يادشده از پرداختن به اين بحث پرهيز كنند. همين نكته باعث شده است تا بحث هاي قومي در ايران به صورت تابو باقي بماند و جريان‌هاي سياسي ـ ايدئولوژيك چپ و محافل قومگرا همچنان به اعمال هژموني در ايجاد ادبيات و روايتهاي كلان قومي مشغول باشند و از توليد اين گفتمان در راه اهداف سياسي ـ ايدئولوژيك خود بهرهبرداري كنند.

بروز مشكلات چند لايه اجتماعي سياسي، فرهنگي و اقتصادي در جمهوري اسلامي از يك‌سو و دگرگونيهاي بزرگ جهاني و منطقهاي، نظير فروپاشي شوروي و استقلال جمهوريهاي تحت سلطه آن در قفقاز و آسياي ميانه و تشديد فعاليتهاي پان‌عربي و پان‌تركي عليه بخش‌هاي مرزي ايران ازسوي ديگر و به تبع آن فعال‌شدن گروه‌هاي سياسي قومگراي كوچك، اما پر سر و صدا در داخل باعث شد تا شايد براي نخستين بار پژوهشگران فعال در حوزه جامعه مدني ايران در پي پرداختن به اين مسائل و كنكاش پيرامون چند و چون مشكلات يادشده و بويژه كالبد شكافي ادبيات هژمونيك گروههاي چپ و محافل قومگرا در رابطه با ايران برآيند. كم‌توجهي دولت جمهوري اسلامي به مسائل ملي و هويت ملي ايراني و تأكيد آن بر مسائل فراملي چون همبستگي اسلامي و عدم‌درك چالش برآمده از اين گفتمان قومگرايانه كه از كشورهاي منطقه نيز پشتيباني ميشد، انگيزه بيشتري به اين دسته از پژوهشگران جامعه مدني داد تا با استفاده از ابزارهاي علمي و تكيه بر دادههاي تاريخي و اسنادي در پي پرداختن به مسائل قومي و ملي ايران برآيند.

اما آغاز اين تلاش با واكنش سخت و تند محافل قومگرا و كساني كه تا آن زمان بر ادبيات قومي هژموني اعمال مي‌كردند روبه‌رو شد. اين واكنش سخت و تند كه گاهي به شكل حملات مطبوعاتي و وارد ساختن انواع و اقسام اتهامات به اين پژوهشگران درميآمد، از اين واقعيت ناشي ميشد كه نوشتهها و پژوهش‌هاي نوين، بخش بزرگي از فراروايتهاي به‌ظاهر موجه سياسي ـ ايدئولوژيك و احساسي نيم قرن اخير را زير سؤال ميبرد و به گفته پژوهشگران پست‌مدرن، به شالوده‌شكني ادبيات مسلط و هژمونيك قومي در ايران مي پرداخت. بديهي است كه زير سؤال رفتن اين فرا روايتها و دعاوي گوناگون تاريخي آن در رابطه با مسائل قومي و ملي ايران، به نوعي مشروعيت جريان‌هاي قوم‌گرا و يا چپ‌گراي ايراني را، چه در گستره ملي و چه در ميان اقوام ايراني، كه محافل يادشده مدعي رهبري آنها بودند، تضعيف ميكرد.

بدين‌گونه بود كه با آغاز انتشار اين ادبيات شالوده‌شكنانه نوين، اتهامات فراواني چون «فارس‌گرا»، «پان‌فارسيست»، «نويسندگان حكومتي» و نظاير آن در نشريات و يا پايگاه‌هاي اينترنتي محافل قومگرا به اين پژوهشگران وارد شد. از آنجا كه بسياري از اين پژوهشگران نيز خود به مناطق محل زندگي محافل قومگرا تعلق داشتند، نوشتههاي آنان مي‌توانست تأثير بسيار بيشتري بر شالودهشكني گفتمان مسلط هژمونيك قومگرايانه وارد كند، به همين خاطر بود كه واكنش بسيار شديدي از سوي محافل قومگرا در داخل و خارج از ايران عليه نويسندگان آذري، كرد يا خوزستاني اين‌گونه پژوهش‌هاي واقعگرايانه بروز كرد و از آنها به‌عنوان «خائن» و «قلم به مزدهاي حكومتي و جيرهخواران فارس‌ها يا پان‌فارسيست‌ها» ياد شده است. حملات تند و تيز قلمي محافل پان‌تركي به نويسندگان آذري چون احمد كسروي، محمود افشار، منوچهر مرتضوي،رضازاده شفق، فيروز منصوري، كاوه بيات و... از اين جمله است. اين اتهامات، كم و بيش به نويسندگان ايران دوست كُرد همچون رشيد ياسمي، مجتبي برزويي، علي‌اصغر شميم، مهندس شاه‌اويسي و برخي ديگر نيز وارد شده است. با اين همه تا چند سال اخير، بيشتر تلاش‌ها براي شالوده‌شكني گفتمان‌هاي سياسي ـ ايدئولوژيك احساسي قومگرا، عمدتاً ازسوي نويسندگان آذري ايران دوست صورت ميگرفت و گرچه برخي نوشتههاي محققانه و تاريخي چون اثر مجتبي برزويي، پژوهشگر كرد، به‌طور غيرمستقيم به شالوده‌شكني مسائل قومي در كردستان ايران پرداخته بود، اما واكنش تند جريان‌هاي قومگرا و يا افراد برخوردار از ذهنيت‌هاي خاص و تحت‌تأثير احساسات را برانگيخته بود.

انتشار دو شماره از نشريه چشمانداز ايران در سال‌هاي 1382 و 1384، درباره مسائل كردستان ايران آغاز اين كشمكش ميان محافل قومگرا و پژوهشگران بومي كرد بود. چشمانداز ايران در اين دو شماره ويژه خود، مسائل كردستان ايران را از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار داده بود و با انجام مصاحبههاي مهم با افراد دست‌اندركار رويدادهاي كردستان، ارائه تحليلهاي تاريخي و تجزيه‌وتحليل اسناد موجود در بايگانيهاي گوناگون ايران كمك بسيار مهمي به روشن‌شدن بسياري از زواياي تاريك رويدادهاي كردستان كرد. گرچه ويژه‌نامه نخست چشمانداز ايران درباره كردستان نيز بسيار اهميت داشت و نخستين گام اساسي براي بازكردن پرونده رويدادهاي تاريخي اين ناحيه از كشورمان بود، اما ويژه‌نامه دوم آن بود كه بيشترين واكنش را در ميان برخي نخبگان كرد ايران از نوع مثبت و منفي فردي و گروهي به‌دنبال داشته است. رويدادهاي سال‌هاي نخست قرن بيست‌ويكم بويژه سرنگوني رژيم صدام‌حسين و ايجاد منطقه خودمختار در كردستان عراق كه تأثير بسزايي در گسترش فضاي سياسي در كردستان به‌جاي گذاشت و برخورد زمان انتشار ويژه نامه دوم با اين مسائل، باعث بروز اين واكنشها شد.

با اين همه، نميتوان جار و جنجال بر سر ويژهنامه دوم چشم‌انداز ايران درباره كردستان را صرفاً ناشي از اين هژموني دانست، بلكه از مسئله بسيار مهمتري نيز ناشي ميشد. در ويژهنامه دوم، نه‌تنها پاسخ رسمي حزب دموكرات كردستان ايران به مسائل طرح شده در ويژهنامه نخست درج شده بود، بلكه داراي بحث‌هاي بسيار مهمتري بود كه تاكنون درادبيات مربوط به رويدادهاي كردستان ايران در جايي مطرح نشده بود. اين نكته مهم به پژوهش‌هاي احسان هوشمند، پژوهشگر كرد ايران درباره رويدادهاي كردستان ، بويژه سال‌هاي 25ـ1324 مربوط ميشد. احسان هوشمند كه با مراجعه به مراكز مهم و اصلي اسناد ايران، سندهاي دست اولي درباره كردستان و آذربايجان و ديگر نقاط ايران در رابطه با بحثهاي قومي به‌دست آورده است، به انتشار گوشه كوچكي از اين اسناد در رابطه با رويدادهاي مهاباد بويژه فعاليت‌هاي قاضي محمد و نقش او در ظهور و سقوط جمهوري خودمختار مهاباد و جايگاه او در جامعه آن روز كردستان دست زد. در واقع همين اسناد بود كه خشم بسياري از محافل قومگراي فعال در كردستان ايران را برانگيخت و ادبيات انبوهي را عليه او در نشريات و جایگاه‌هاي اينترنتي آنها در دو سال اخير خلق كرد. گرچه دراين نوشتهها، افراد ديگر دستاندركار شالودهشكني رويدادهاي كردستان، بویژه فاروق كيخسروي مورد اتهام قرار گرفتند، اما نوك پيكان حمله، متوجه احسان هوشمند بود. نكاتي كه هوشمند در مقاله خود با عنوان «نگرشي جامعه شناختي بر شكلگيري حزب دمكرات كردستان ايران» در ويژه نامه دوم چشمانداز ايران (ص 109ـ75) با استفاده از اسناد بازيافته مطرح كرده بود از ابعاد گوناگون ادبيات موجود محافل قومگراي كردي ايران را درباره رويدادهاي كردستان، نقش احزاب سياسي كردي، سیاست دولت مركزي و دست‌اندركاران رويدادهاي كردستان به چالش كشيده و غيرتاريخي بودن آنها را نشان ميداد. نكته محوري بحثهاي وي نيز به قاضي محمد مربوط ميشد، كه تا آن زمان شخصيت و نقش فعاليت او در كردستان ايران در هالهاي از ابهام مانده بود و ادبيات قومگرا در طول نيم قرن اخير به افسانه‌پردازي و قهرمان‌سازي درباره زندگي او پرداخته بودند، اما در اسناد ارائه شده در چشم‌انداز ایران نكات جديدي درباره او مطرح شد كه به نوعي ابهام‌زدايي از اين چهره مهم سياست‌هاي ايران معاصر مي‌پرداخت. نكات عمده مطرح شده در مقاله هوشمند به شرح زير بود:

ـ قاضي محمد، صدر قاضي و سيف قاضي برخلاف تصور رايج، شخصيت‌ها و چهره‌هاي همیشه ضد دولتي نبوده، بلكه پيش از تأسيس جمهوري تحت حمايت شوروي روابط خوبي با دولت مركزي ايران داشته و قاضي محمد عهده‌دار مشاغلي چون رياست جمعيت شير خورشيد سرخ ايران در ساوجبلاغ تا 1321 بود و با ارتش ايران نيز از رابطه خوبي برخوردار بود و به همراه سيف قاضي و صدرقاضي حتي تا پايان رويدادهاي سال 1325 حقوق‌بگير ارتش، ژاندرمري و دارايي بودند.

ـ روابط خوب خاندان قاضي با حكومت رضا شاه.

ـ رويدادهاي قاضي‌محمد و رابطه او با افسران انگليسي و آمريكايي و اتحاد جماهير شوروي در سال‌هاي پيش از تأسيس جمهوري خودمختار و در جريان آن.

ـ مهاجرت خاندان قاضي محمد از گرجستان به داخل ايران در قرون گذشته.

ـ مسافرت قاضي محمد به اتحاد جماهير شوروي به پيشنهاد افسران ارتش سرخ وديدارهاي او با مير جعفر باقراُف، طراح اصلي مسائل آذربايجان و كردستان ايران در سال‌هاي جنگ جهاني دوم.

ـ نارضايتي مردم كردستان از نفوذ خانواده قاضيها چه در شهر مهاباد و چه در شهرهاي ديگري چون سقز و شكايت آنها از تهديدات جاني نسبت به خود از سوي قاضي و طرفدارانش و ایجاد رعب و وحشت میان مخالفان قاضي و گاه ترور آنها.

ـ ملاقات قاضي‌محمد و رؤساي ايلات و عشاير كرد با شاه و عريضه قاضي‌محمد به شاه و دستور شاه برای رسيدگي به تقاضاي وي.

ـ ارائه گزارشاتی مبني بر انحصار قاضي‌محمد و ياران او بر کالاهاي عمومي و از جمله سهميه قند و شكر و قماش مردم مهاباد.

ـ موضع افراطي قاضي محمد در جداسازي كردستان از ايران و تمايل او به گرفتن كمك از همه كشورها از جمله، انگلستان، آمريكا و شوروي.

ـ اسناد مربوط به تحويل كاميون‌هاي محموله اسلحه و دستگاه‌هاي چاپ و كاغذ از سوي شوروي به قاضي محمد.

ـ محدودبودن اقتدار قاضي و طرفداران او به بخش كوچكي از كردستان و مخالفت دیگر مناطق كردنشين ايران از جمله سنندج با او و شكايتهاي گسترده اهالي از اقدامات قاضي به دولت مركزي.

ـ در خواست قاضي محمد براي حذف لباس و زبان کردي.

ـ مخالفت بيشتر عشاير و ايلات كردستان با حزب دموكرات و آمادگي آنها براي همكاري با دولت مركزي براي در هم شكستن حزب دموكرات و حاميان روسي آن.

ـ تلاش برخي نخبگان سياسي مركزي براي نجات قاضي محمد از اعدام و درعين حال ارسال تلگرافها و نامههاي ممتد ازمهاباد كردستان و درخواست اعدام او .

انتقادهاي شديد به قاضي محمد و شيوه نادرست سياستهاي او در جريان جمهوري مهاباد از سوي بارزاني، نخست‌وزير جمهوري مهاباد و حزب دموكرات كردستان ايران.

ـ ابراز پشیمانی قاضي‌محمد از اقدامات خود و پيروي از سياست‌هاي شوروي در جريان محاكمات. اين در حالي است كه ادبيات سياسي ـ ايدئولوژيك گروه‌ها و محافل قومگرا داستان‌هاي زيادي از «دفاعيات قهرمانانه» قاضي، بدون ذكر هيچ منبع و استنادي انتشار داده بودند.

علاوه بر نكات بالا كه به نقش قاضي‌محمد و رويدادهاي كردستان مربوط ميشود، هوشمند در مقاله خود با استفاده از اسناد، نكات ديگري از رويدادهاي آن سال‌ها ذكر كرده كه ازجمله ميتوان به تأسيس حزب كومله و سياستهاي آن اشاره كرد. در اين ميان دو نكته تازه در اين اسناد قابل ذكر است.

ـ نقش اتحاد جماهير شوروي در تأسيس نخستين گروه سياسي كرد در ايران، يعني كومله ژيان كردستان، درحالي‌كه منابع قوم‌گرا تأسيس آن را مستقل و پیش از آمدن شوروی به ایران اعلام كردهاند.

ـ حمايت كومله از واگذاري امتياز نفت شمال به اتحاد جماهير شوروي.

ـ بديهي است كه انتشار اين يافته‌هاي اسنادي كه دعاوي اساسي محافل قوم‌گرا و ادبيات آنها را در گذشته به چالش طلبيده و به نوعي ابطال ساخته است، بازتاب بسيار گستردهاي ايجاد ميكرد. از زمان انتشار ويژه‌نامه دوم تاكنون، ده‌ها و بلكه صدها مقاله و مطلب كوچك و بزرگ درباره چشمانداز ايران و نقد آن انتشار يافته است. بيشترين حساسيتها درباره هوشمند و مقاله او برانگيخته شده است. در اين ميان، دو گونه انتقاد از هم قابل تفکیک است:

1ـ درصد كوچكي از انتقادها و واكنش‌ها، معتدل بودند.

2ـ بخش گستردهتري از انتقادها، حملات و اتهامات تند و گاه خصمانه نسبت به محتواي نوشته‌هاي وی و همكاران او بودند.

واكنش‌هاي معتدل نيز به دو گونه قابل تقسيم بندي است:

1ـ انتقاداتي كه انتشار ویژه‌نامه چشمانداز ايران را گامي مثبت در راه شناخت مسائل كردستان ايران ميدانند، اما به محتواي برخي مقالات آن و بويژه مقاله هوشمند انتقاد ميكنند.

2ـ انتقاداتي كه به جنبههاي مثبت انتشار ويژهنامه اشارهاي نداشته، اما با لحن آرام به مطالب آن ايراد ميگيرند، ازجمله اين‌گونه نوشتهها ميتوان به انتقادهاي فاروق كيخسروي، محمدعلي توفيقي، خالد توكلي، عبدالعزيز مولودي، صلاح‌الدين خدیو، حسن آيتي و ... اشاره كرد.

اما نكته مهمتر در واكنشهاي صورت گرفته، واكنشهاي بسيار تندي بود كه در نشريات محلي و پايگاه‌هاي اينترنتي عليه چشم‌انداز ايران و شخص احسان هوشمند صورت گرفت. اين‌گونه واكنشها كه بيشتر از روي احساسات و يا مواضع سياسي و ايدئولوژيك صورت ميگرفت و تا مرز بي‌حرمتي و هتاکی و افترا مي‌رسيد، كمتر به دادن پاسخهاي منطقي و ارائه دادهها و منابع معتبر براي رد نكات مطرح‌شده در مقاله هوشمند و يا ديگر نويسندگان يا مصاحبه‌شوندگان نشريه بویژه فاروق كيخسروي پرداختهاند.

ويژگي مشترك اين حملات تند، واردكردن اتهام «خيانت» به كردها و جنبش كردي بوده است. خواندن اين‌گونه حملات شخصي، اين نكته را به ذهن مي‌آورد كه گويا كرد اصولاً بر اساس ضديت با دولت مركزي ماهيت پيدا مي‌كند و هيچ كُردي نبايد از علايق محدود محلي و قومي فراتر رفته و به علايق گستردهتر ملي و ايراني دلبستگي داشته باشد، يعني همان تصوير كليشهاي «كرديت» كه در ادبيات احساسي و سياسي ـ ايدئولوژيك گروه‌هاي قومگرا يا چپگراي نيم‌‌قرن گذشته ايران شكل گرفته است و هر كسي، بويژه يك كرد بخواهد اين تصور را مورد نقد قرار دهد به مزدور بودن و قلم به مزدی براي حكومت مركزي و در خدمت «پان فارسيسم» بودن متهم مي‌شود. در يكي از همين واكنش‌هاي تند، هوشمند و همكاران او چنين توصيف شده‌اند: «يك عده معلوم‌الحال و متأسفانه كردتبار.... كه اندكي از شهامت و واقع‌بيني كردانه در وجودشان نيست و از كرد بودن آنها آدم متعجب ميشود، چرا كه آنچه آنها ميكنند كمتر دشمنان اين ملت كردهاند.(1) درحالي‌كه به گفته اين‌گونه نوشته‌ها «آقاي هوشمند كه ظاهراً كرد هستند، با دشمنان قسم‌خورده ملت كرد عهد بسته‌اند كه ملت كرد را در شكم دشمنانش هضم كنند»، واكنش رسمي نيز به چشم‌انداز ايران دوستانه نبوده و دست‌اندركاران ويژه‌نامه ازجمله مهندس ميثمي و آقاي هوشمند به برخي مراكز رسمي فراخوانده شدهاند [و حتي نشريه در آستانه تعطيلي قرار گرفت.] با همه اينها، نشريات گروه‌هاي قوم‌گرا بر آن هستند كه «مصاحبهها و مقالاتي كه تنظيم و مونتاژ شده عليالعموم درصدد تبرئه حكومت مركزي با تمام نيرو و ابزارها و اشخاص و دستگاه سركوبش در رويدادهاي سياسي آن زمان كردستان برآمدهاند... افراد قلم به دستي چون احسان هوشمند، فاروق كيخسروي و مهندس شاه اويسي در اوج واماندگي از جنبش كردستان به همان غرقاب تبرئه‌نمودن حكومت مركزي و پاك و منزه جلوه‌دادن سيستم تازه به قدرت رسيده فرو غلطيده‌اند.»(2)

در واقع از منطق نگاه قوم‌گرايانه، طرح هرگونه بحث تاريخي، خلاف گفتمان ايدئولوژيك رايج ساخته و پرداخته گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي، نوعي جرم محسوب شده و هرگونه انتقاد از اين گفتمان و به چالش‌كشيدن بنيادهاي تاريخي و اساس هستي‌شناسانه آن «تلاش‌هاي حكومت و مزدوران آن» تلقي مي‌شود. در واقع به‌جاي اينكه طرح اين مباحث مغتنم شمرده شده و زمينه را براي بحثهاي جديتر فراهم سازد و از دامنه بحراني كه در اثر همين ابهامات در طول دهههاي گذشته مشكلات فراواني را براي مردم ايران ـ از جمله كردستان ـ فراهم ساخته بكاهد، با واكنش سخت و تند و گاه تهديدآميز جريان‌هاي سياسي و نمايندگان آنها كه بيشتر نگران تضعيف هژموني اقتدارگرايانه خود بر ذهن كردها هستند روبه‌رو مي‌شود.

البته اين نوع منطق از حدود نيم قرن پیش روش آشناي احزاب و گروه‌هاي سياسي چپ‌گرايانه ايران بوده است كه مخالفان سياسي و فكري خود را با هجوم گسترده تبليغاتي از ميدان بدر كنند و انواع برچسب‌‌هاي ريز و درشت را نثار آنها كنند. در راستاي همين منطق است كه سيل گسترده حملات تبليغي اين گروه‌ها و نمايندگان آنها براي تخريب چهره مخالفان خود، نظير هوشمند و كيخسروي به راه ميافتند. رايجترين اتهامات وارده نيز، طبق همان منطق قديم حزب‌گرايانه، همكاري با رژيم و گرفتن پول و پاداش است. در سيل حملات گسترده به هوشمند نيز بارها و بارها اين اتهام به او وارد شده كه «وقتي صحبت مي‌كند از گلوي رضاخان حرف مي‌زند»(3) و « با چنين كاري خود را تا سطح روشنفكرهای قلم به مزد تنزل داده است»(4) و «براي زندگي مرفه و جاه و مقام اين كار را با آگاهي انجام مي‌دهد.»(5)

در لابه‌لاي اين حملات همه‌جانبه نشريات محلي يا پايگاه‌هاي گوناگون اينترنتي، كمتر بخشي از بحثهاي مطرح شده در چشم‌انداز ايران، بويژه مقاله هوشمند كه بيشترین حساسيت را ميان جريان‌هاي سياسي قوم‌گرا ايجاد كرد، مورد تجزيه‌وتحليل منطقي و تاريخي قرار گرفت و عمدتاً به واردساختن انواع و اقسام اتهامات براي تخريب چهره دست‌اندركاران آن بسنده شد. جالب اينجاست كه برخي از اين اتهامات و نوشته‌هاي پرخاشگرانه، داراي تناقضات عجيب و غريب نيز هست كه خواننده را دچار شگفتي و سردرگمي ميكند.

هوشمند از يك‌سو به قلم به مزدي براي جمهوري اسلامي متهم ميشود و اينكه «يكي از اقدامات اخير جمهوري اسلامي براي ادامه حيات خود، به كار گماردن افراد و گروه‌هاي تحقيقی است كه مثلاً تاريخ اقوام يا مليت‌ها را در ايران، مجدداً بررسي كنند، براي نمونه تاريخ كردستان كشف نشده را از نو كشف نمايند و به منظور انحراف اذهان عمومي، جنبش‌هاي صدساله خلق كُرد براي آزادي از يوغ ديكتاتوران را بي‌معني، پوچ و باطل جلوه دهند.»(6) ازسوي ديگر، گهگاهي كه هوشمند و يا ديگران پرونده ماجراي اسماعيل آقا سميكو را باز ميكنند و گفتمان ملي‌گرا و قهرمان‌پرور و كتمانكننده واقعيتهاي تاريخي گروه‌هاي قوم‌گرا را شالوده‌شكني ميكنند، با اتهام طرفداري از سلطنت روبه‌رو ميشوند: «... به نوه رضاخان الهام داده ميشود كه خيالتان جمع باشد، يواش يواش پدربزرگ شما را از زیر ضربه قاتل بودن و نيرنگ‌باز بودن، خارج خواهيم كرد، از اين‌رو حال و هواي ما را هم داشته باش. ما از آن كردهاي غيور و مرزدار زمان پدرتان هستيم(!)... به ديگر سخن، او با اين نوشته به شاهزاده رضا پهلوي دوم پيام مي‌فرستند كه من غلام حلقه به گوش خاندان خواهم بود، پس مرا بپا اگر آمدي.»

البته آنها كه به منطق تخريبي اين گروه‌هاي سياسي آشنايي دارند، از طرح چنين اتهامات و تصويرسازي و قهرمان‌سازي براي برخي چهره‌ها، يعني تبديل‌كردن برخي به «ديو» و ديگران به «پري» شگفت‌زده نميشوند. ارائه اين تصوير سياه و سفيد و كاريكاتورگونه به گروهي حق ميدهد كه هر چه مي‌خواهد به قتل و كشتار و تخريب ـ صرفاً براي اينكه جزء گروه قومي است ـ دست بزند، اما در برابر چنانچه يك ژاندارم يا سرباز حكومتي براي مقابله و دفاع از خود دست به اسلحه ببرد، به «قاتل» و «مزدور» بودن متهم ميشود. داستان قهرمان شدن و شهيد شدن اسماعيل آقا نيز از همين‌گونه است. در هيچ يك از ادبيات قومگرايانه و گفتمان‌هاي سياسي ايدئولوژيك گروه‌هاي قومگرا به اقدامات سميكو، در قتل‌عام دسته‌جمعي چند صد ژاندارم حكومتي در كنار درياچه اروميه، قتل و غارتهاي گسترده مراكز جمعيتي در كردستان و آذربايجان و غير انسانيتر از همه كشتار بيش از 200 ژاندارم اسير، آن هم باوجود خواهش و التماس مردم كردستان و علماي مذهبي آن دیار(8) اشاره نميكند و از تمامي ماجراي سميكو، تنها به اين بسنده مي‌‌‌‌‌شود كه او ازسوي سربازان مزدور حكومتي ناجوانمردانه كشته شد.

به هر روي آنچه كه ايران معاصر به آن نيازمند است، تداوم تلاش روشنفكران و گروه‌هاي درون جامعه مدني ايران براي بازنگري تاريخ معاصر خود بويژه در رابطه با بحثهاي قومي است، چرا كه اين بحث‌ها به‌دليل كمبود اطلاعات درست و مستند و فراواني نوشتههاي سطحي و ايدئولوژیک سياسي گروه‌هاي قوم‌گرا يا چپ پيشين، در هالهاي از ابهام گذاشته شده و همین ابهام عامل تداوم ذهنيت‌هاي پيشين و موضع‌گيري‌هاي گذشته چه از سوي حكومت و چه احزاب و گروه‌هاي قوم‌گراست. آنچه در اين ميان اهميت دارد، روشن‌شدن زواياي تاريك تاريخ ايران و اذهان انبوه مردمي است كه در ميان روايتهاي كلان حزبي و حكومتي گرفتار شدهاند. تلاش‌هاي يك دهه اخير نويسندگان ايران، بويژه نويسندگان و پژوهشگران برآمده از مناطق زيست اقوام ايراني، براي شالودهشكني مستند گفتمان‌هاي مسلط اقتدارگرايانه قومي بسيار قابل ستايش است. تداوم اين تلاشها، اميد كاهش بحران‌هاي گذشته را، كه بيشتر ناشي از تيرگي و عدم‌شفافيت بحثها و فضاي سياسي و اجتماعي بوده است، بيشتر مي‌كند.

* براي اطلاعات و آشنايي بيشتر با كتاب‌ها و تأليفات آقاي دكتر حميد احمدي‌ به سايت www.hahmadi-persia.com مراجعه نماييد.

دكتر حميد احمدي در سال 1336 در مشهد متولد شد. تحصيلات متوسطه را در رشته ادبي در مشهد گذراند. كارشناسي و كارشناسي ارشد را در رشته علوم سياسي از دانشگاه تهران و مدرك دكتراي علوم سياسي را از دانشگاه كارلتون كانادا دريافت كرد. ايشان هم‌اكنون استاد دانشكده علوم سياسي دانشگاه تهران و پژوهشگر ارشد مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه هستند.

دكتر احمدي بيش از بيست كتاب تأليف و ترجمه نموده و بيش از پنجاه مقاله را به رشته تحرير در آورده كه برخي از عناوين كتاب‌ها به اين شرح است: «ريشه‌هاي بحران در خاورميانه» (تهران، انتشارات كيهان، چاپ دوم؛ 1377) ، «سيري در انديشه حزب بعث در جهان عرب» (تهران، 1360)، «قوميت و قوم‌گرايي در ايران: از افسانه تا واقعيت» (نشر ني، تهران، 1378) و «ايران: هويت، مليت و قوميت) (تهران، مؤسسه توسعه علوم انساني، 1384) و... . مقاله‌هاي ايشان به زبان‌هاي فارسي، عربي و انگليسي در نشريه‌هاي مختلف داخلي و خارجي به چاپ رسيده است.*

پي‌نوشت‌ها:

1ـ آزاد مهابادي،«نگاهي به بیانات آقاي احسان هوشمند و آقاي فاروق كيخسروي در نشريات داخل كشور»، در چشمه رگه كان.

2ـ سالار پاشايي ، «چشم‌انداز ايران، چالش بي‌راهبرد». www.iran-chanbes.de

3ـ سعدون مازوجي«نقدي بر گفت‌وگوي احسان هوشمند با پيام كردستان».

4ـ مراد گلمرادي، « چشم‌انداز ايران ويژه‌نامه كردستان چه هدفي را دنبال مي‌كند؟ سايت ديدگاه.

7و 6 و 5ـ همان.

8ـ در اين رابطه بنگريد به: «وحشت در سقز»، مصطفي تيمورزاده، نشر شيرازه و «اروميه در محاربه عالم‌سوز».

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.