رفتن به محتوای اصلی

مافیای حکومتی و رهنمودهای آقای سازگارا
17.01.2010 - 16:10

 

از خوانندۀ این نوشتار درخواست دارم پیش یا پس از خواندن آن، نگاهی بیندازد به سیاهۀ همه‌جا در دسترس ثروت‌های نقدی ملیاردی سران حکومتی و پایوارن سیستمی که در ایران به وجود آمده‌است و نیز به شرحی که در بارۀ قصرهای آقایان نشر یافته است.

آنچه من بارها بر آن تأکید کرده‌ام این است: ما مردم ایران گرفتار یک وضعیت بسیار پیچیده و بغرنج شده‌ایم. مافیائی به وجود آمده‌است که می‌توان آن را مافیای حکومتی نامید. بنیاد این مافیا را ثروت ملی ما نفت ممکن کرده‌است و اما، همۀ عرصه‌های تولید و توزیع ملی اکنون در ید سلطۀ این مافیا قرار دارد با عرصه‌هائی تقسیم شده و حصارکشی شده. نقش ولی فقیه و فرزندانش که سهم شیر از آنهاست در این میانه دقیقا نقشی‌ست که پدرخواندۀ تیپیک هر مافیائی به عهده دارد؛ او اگر هم بخواهد نمی‌تواند خیلی چوب لای چرخ سیستمی بگذارد که ظاهرا خود همه‌کارۀ آن است. والا چرخ خودش را چنبر خواهند کرد.

این مافیا حضور ناهمزمانی هم دارد. بر تئوری ولایت فقیه و حکومت اسلامی متکی‌ست. مدعی آن است که دارد راه امام و انقلاب را پیش می‌برد و دارای یک مأموریت الهی‌ست: اسلامی کردن همۀ شئون کل جامعۀ ایران که لازمۀ آن ارائۀ یک تعریف فراگیر و حکومتی از دین است و آنگاه خرکش کردن مردم به راه راستی که آن تعریف فراگیر ارائه می‌دهد و همۀ اینها باعث شده‌است که این مافیای حکومتی آن دنیای مردم را در وجه دوزخی‌اش به زندگی این‌جهانیشان حقنه کنند. مافیای حکومتی گرفتار دومینوی جنایت هم شده‌اند یا بهتر بگویم از این ستون به آن ستونش شده‌است از این جنایت به جنایت بعدی: آدم می‌کشند و بعد انگلیس پلید و آمریکا و سیا و موساد را قاتل قربانیان معرفی می‌کنند و باز آدم می‌کشند تا بباورانند که آدم نمی‌کشند و....

این مافیای حکومتی مردم ایران را از فاجعه‌ای به فاجعۀ دیکر می‌کشاند: از اعدام یک بی‌گناه به اعدام یک بی‌گناه دیگر. آنقدر زخم بر روح ملت وارد کرده‌است که مردم نمی‌دانند بر کدامش باید مرهم بگذارند.

این مافیای حکومتی نه سر دل کندن از قصرها و پناه‌گاه‌های امنی را دارد که با مصادرۀ اموال بخش‌هائی از مردم و نیز غارت ملیاردهای نفتی و به قیمت ویرانی همۀ بنیان‌های صنعتی فراچنگ آورده‌است و نه جائی در بقیۀ جهان دارد. اگر قدرت حکومتی از سران و پایواران این مافیا سلب شود در هیچ جای جهان خود را در امان نخواهند دید. هر جا بروند به اتهام جنایت علیه بشریت به دادگاه کشانده خواهند شد. بنا بر این ساده‌انگارانه خواهد بود اگر خواب انقلاب مخملی در ایران ببینیم. انتصخاب احمدی نژاد با کنار گذاشتن صندوق‌های رأی تنها راه این مافیا بود برای تداوم غارتگری‌اش. نه میرحسین موسوی و نه کروبی و نه حتی رضائی مورد اعتماد سران این مافیا نبودند.

با این مقدمه آنچه می‌خواهم بگویم این‌هایند:

1 - این مافیای حکومتی کنار نخواهد رفت، باید کنارش زد و این امر چندان هم با روش‌های نرم میسر نمی‌شود. ما باید خود را برای روزهای سخت‌تری آماده کنیم. من حسن نیت سخن‌گویان جنبش سبز را می‌فهمم. حتی می‌فهمم که پاره‌ای عقب‌نشینی‌ها صرفا برای جلوگیری از خون‌ریزی بیشتر ممکن است صورت گرفته باشند یا بگیرند. اما چاره‌ای ندارم جز این که به روشنی اعلام کنم که ادامۀ سلطۀ این مافیا به معنی نابودی کامل حیات ملی‌ست. این مافیا دقیقا به مثابه میکروبی عمل می‌کند که به جان یک موجود زنده افتاده باشد. می‌گنداند و ویران می‌کند تا آن موجود زنده را بکشد و البته بعدش خودش هم خواهد مرد و باز تأکید می‌کنم که تنها تا چند سال دیگر نفتی برای صادر کردن وجود خواهد داشت. در کشوری که همۀ صنایعش نابود شده‌اند یا دارند نابود می‌شوند و بهره‌وری کار در آن بسیار پائین‌تر از معیارهای جهانی‌ست، پایان یافتن صدور نفت یعنی رانده شدن اکثریت قریب به اتفاق ملت به زیر خط گرسنگی. بر این چگونگی باید کویرزائی دهشتبار را نیز افزود. در سی سال گذشته یک سوم جنگل‌های کشور را آقازاده‌ها نابود کرده‌اند. دریاچه‌ها خشکیده‌اند و یا دارند می‌خشکند و به سرعت بر دامنۀ کویرهای مرکزی ایران دارد افزوده می‌شود. در اگر بر همین پاشنه بچرخد و اقدامی عاجل برای بازداشتن کویر از پیش‌روی صورت نگیرد، تا یکی دو دهۀ دیگر جز واحه‌هائی بقیه ایران کویر و شوره‌زار خواهد بود. آنگاه که جمعیت به بالاتر از صد ملیون افزایش یافته باشد؛ آیا لازم است توضیح داده شود که چه جهنمی برابر مردم ایران دهان گشوده به انتظار ایستاده است؟ آدم آدم خواهد خورد و باید بگویم انسانیت یک پدیدۀ بسیار فرار است و تابعی‌ست از رفاه. ملت روسیه کم‌فرهنگ‌تر از ایرانیان نیستند. اما پس از انقلاب اکتبر موارد بسیاری از هم‌نوع‌خواری گزارش شد. آنچه بر سر روسی‌ها آمد گذرا بود. اما، آنچه بر سر ایران دارد می‌آید گذرا نیست. باید این چگونگی را دریافت. عقب‌ماندگی ایران یا هر سرزمین دیگری از چرخۀ تمدن صنعتی اگر از حدی برگذرد قابل جبران نخواهد بود یا بسیار سخت قابل جبران خواهد بود و ماجرای کویرزائی نه شوخی‌بردار است و نه قابل جبران. بنا بر این خلع ید از این حاکمیت جنون‌زده دیگر تنها راه نجات ملی‌ست و نه یک گزینۀ بهتر.

2 – برای کنار زدن این مافیا، هر آن کس که بیرون این مافیا قرار دارد، جزو جنبش سبز باید به حاب آید. روشن است که آقای خاتمی و حتی رفسنجانی خواهان برقرار ماندن جمهوری اسلامی هستند. اما، اگر در کنار مافیای حکومتی قرار نداشته ‌باشند. جزو نیروی جنبش سبز می‌توانند به حساب آیند. و البته به هیچ رو منظور من این نیست که باید از آنان حرف‌شنوی داشت و مردم ایران هم تا کنون نشان داده‌اند که از هیچ کس چندان حرف‌شنوی‌ای ندارند. آنها به شیوۀ خودشان حرفشان را می‌زنند و ماسکولارها هم به شیوۀ خودمان. مهم نجات ایران از دامگاهی‌ست که در آن گرفتار آمده‌است و حکمیت یافتن صندوق‌های رأی برای تعیین از سر تا پای دستگاه سیاسی. توافق بر سر این یگانه محور قابل توافق امضای پیوستگی با جنبش سبز است.

3 – من نمی‌گویم دست به سلاح ببریم و کوکتل مولوتف را به عنوان یگانه راه‌حل برگزینیم. می‌گویم اما، که باید آمادگی‌اش را داشته‌باشیم. مافیا نشان داده‌است که هیچ حرفی ندارد که به همین شیوه یعنی با دومینوی جنایت ادامه دهد.

4 – اختلاف نظر من با آقای سازگارا که الحق نقش برجسته‌ای به عهده گرفته‌است و خستگی‌ناپذیر دارد کار را ادامه می‌دهد این است: نباید به رژیم امان داد که بتواند اقتدارنمائی کند. راه‌پیمائی روز قدس را به خاطر بیارید. مردم بلندگوها را خفه کردند. چرا باید تشییع جنازۀ استاد ترور شده علی‌محمدی را نیروهای حکومتی بتوانند مصادره کنند؟ چرا باید سفرهای استانی آقای احمدی‌نژاد به نمایش هرچند مضحک استقبال مردمی از او تبدیل شود. این فرصت‌ها و نیز نماز جمعه‌ها بهترین پوشش برای جوانان جنبش سبز هستند که در استتار (بدون نشان دادن علامت سبز) گرد آیند و هنگامی که انبوه شدند، یکباره با تغییر شعارهای وزیر شعارها حضور سهمگینشان را اعلام کنند. اگر می‌خواهیم کار به خشونت و کوکتل مولوتوف نرسد، باید سران مافیای حکومتی را چنان محاصره کنیم که جز در پادگان‌ها و قصرهای محافظت شده‌شان احساس امنیت نکنند. فعلا با عدم استقبال از دعوت حکومت برای راه‌پیمائی در روز نهم دی‌ماه این فرصت به رژیم داده‌شد که با جمع آوردن مشتی لمپن و واداشتن کارمندان قراردادی به آمدن و نشان دادن خود، برای خود حماسه‌سازی کند و بتواند از حضور سه ملیونی در تهران سخن بگوید. فقط توجه کنید که چه می‌شد اگر انبوه جمعیت سبز درست در بزنگاه همچون روز قدس بلندگوهای حکومتی را خفه می‌کرد. بی‌تردیدی بخش عمده‌ای از جمعیت خنثی‌یی که گرد آمده بود هم به جنبش سبز می‌پیوست. آیا به اندازۀ کافی محور اختلافم را با آقای سازگارا روشن کرده‌ام؟ به هر رو اما، به هیچ رو نمی‌خواهم شایبه‌ای در مورد زحمات شبانه‌روزی ایشان ایجاد کنم که الحق این کار روزانه‌شان روحیه و نیرو و ایمان می‌طلبد. امید که خسته نباشند و ادامه دهند. اما به انتقادات هم توجه کنند و بی‌اندیشند.

با امید و آرزوی رستاخیز ملی ملت یکپارچۀ سبز ایران که زمینه‌ساز رهائی همۀ ملیت‌ها و اقوام دربند و تحت ستم ایران نیز هست.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.