رفتن به محتوای اصلی

گزارش روزنامه مهم هلندی از وضعیت بهزاد علیشاهی
29.08.2014 - 21:25
ترجمه و تلخیص:
کانون وبلاگنویسان مستقل ایرانی

گزارش روزنامه مهم هلندی از وضعیت آقای بهزاد علیشاهی در تاریخ سه شنبه 19 اوت 2014

داستان زندگیش مانند یک رمان پیچیده جاسوسی است که با رومئو ژولیت هم گره خورده است.ولی بهزاد علیشاهی اتهامات را رد میکند.

علیشاهی 6 ماه است که در زندانی در هلند به سر میبرد اما وی با این اخراج مخالف است چون در آنجا جهنم در انتظارش است.او گفت که در تمام زندگیش بر ضد رژیم ایران بوده است.
اما چگونه سازمان امنیت هلند میتواند فکر کند که او یک جاسوس است؟
وکیل او فکر میکند که مدارک گمراه کننده است و میگوید اداره مهاجرت هلند کورکورانه از سازمان امنیت هلند پیروی کرده است.
وکیل اوتلاش بر این دارد که اداره مهاجرت هلند ، خود شخصاً مدارک پشت پرده را بررسی کند . آن مدارکی که دستگیری بهزاد علیشاهی در ماه فوریه بر اساس و پایه آن میباشد.
یک سخنگوی امور پناهندگان میگوید که بازداشت وی میتواند تا دوازده ماه دیگر هم ادامه یابد.
اما چگونه آقای علیشاهی در این موقعیت ناگوار قرار گرفت؟
او در تماسی که در زندان به همراه همسرش با وی داشتیم برا ی ما شرح میدهد .
داستانش مفصل است .در سالهای 1970، هنگامیکه رضا پهلوی دیکتاتور ایران سقوط کرد و خمینی به قدرت رسید ،علیشاهی این زمان را دوران بسیار بی ثبات و به هم ریخته ای مینامد.اومیگوید  مثلا پدرم سلطنت طلب و من نو جوان 16 ساله با گرایشهای دیگر بودم که با گروه های مختلف شروع به همکاری نمودم وچند بار بخاطر فعالیتهای ژورنالیستی زندانی شدم .
وقتی علیشاهی از زندان خارج شد ،توسط یکی از آشنایان به گروه مجاهدین معرفی شد و  مهلت فکر کردن ،برای پشنهاد مجاهدین ،جهت پیوستن به آنها را درخواست کرد.امابه طور ناگهانی ، گروه مجاهدین به او گفتند که تمامی تلفنها و ارتباطات تو توسط زژیم کنترل شده و حالا رژیم از ارتبا ط تو با MKO آگاه است و تو اعدام خواهی شد.او میگوید بعدها فهمیدم که این حیله و نیرنگ مجاهدین بوده که فعالان را فریب داده و به کمپ اشرف بکشاند.
او در آن زمان با ناهید نامزد بود . او در سال 1984 به پاکستان فرار کرد  ونهایتا در سال 1985 وارد کمپ سابق اشرف شد واین زمانی بوده است که MKO از دیکتاتور عراق “صدام حسین “که ا ز سال 1980 با ایران در جنگ بود ، کمک میگرفته است .

و دیگر ناهید و بهزاد 20 سال همدیگر را ندیدند.

در هنگام ورود به اشرف پاسپورت علیشاهی را گرفتند و بدلیل داشتن تجربه کار ژورنالیستی ،در قسمت کارهای رسانه ای و تبلیغاتی مشغول به کار شد.

ناهید که در شهرستان کرمانشاه به تدریس بیولوژی مشفول بود دیگر چیزی بیشتر از او نشنید.
ناهید میگوید که من میدانستم که او هنوز زنده است ،چون برنامه هایش را در تلویزیون MKO  از طریق ماهواره نگاه میکردم .
ناهید میگوید ما دوستان نوجوانی هم بودیم و خانواده هایمان هم همدیگر را میشناختند..او در حقیقت عشق زندگیم بود وبه همین دلیل وقتی او را در تلویزیون میدیدم این احساس  را داشتم که او به من باز میگردد.
علیشاهی از طرف مقامات MKO شنید که همسرش ازدواج کرده است .
او بارها برای نامزد و خانواده اش نامه نوشت ولی هیچ جوابی دریافت نکرد .
او میگوید که در ابتدای سال 1990 بود که وقتی در مجاهدین به مراتب بالاتر رسیدم، متوجه شدم که من در یک فرقه گرفتار شده ام. من باید نامه هایی را که دیگر اعضا به خانواده هایشان نوشته بودند میخواندم. آنها میخواستند از محتوای نامه ها مطلع بشوند . این نامه ها هیچگاه برای خانواده ها فرستاده نمیشد ..فقط فرمانده ها میخواستند  کنترل کامل بر اعضا داشته باشند و بفهمند اعضا بر روی چه مسایلی مشغول به تفکر هستند.
دوستی با یکدیگر در آنجا ممنوع بود و صحبت با لهجه خود نیز ممنوع بود. چون آنها دیگر نمیتوانستند ترا کنترل کنند.
آن زمان بود که علیشاهی دریافت که نامه های خودش هم هیچگاه فرستاده نشده است.
علیشاهی میگوید که وقتی من به این موضوع اعتراض نمودم من را زندانی نمودند و آن در سال 1999 بود. من مورد شکنجه قرار گرفتم.
علیشاهی 7 ماه در زندان بود . او راهی نداشت . تو یک انتخاب بیشتر نداشتی .دو سال در ایزوله بمانی تا اطلاعاتت بسوزد و تازه بعد از آن تحویل سازمان امنیت عراق میشوی ویا میبایستی به MKO بر میگشتی و با آنها ادامه میدادی.
علیشاهی راه آخری را انتخاب و در همانجا در قسمت کار دستگاه تبلیفاتی باقی ماند.
او میگوید این برای من مشکلی نبود زیرا من هم بر علیه رژیم بودم ولی دیگر به آنها اعتماد نداشتم.
او به طور متناوب  در ماموریتهای خطرناک مثل خنثی سازی مین بین منا طق مرزی خطرناک ایران و عراق به کار گرفته میشد. MKO  از منتقدین خود به عنوان گوشت دم توپ استفاده میکرد.
او نه سال در این موقعیت بی امید و انگیزه ادامه داد.
او میگوید که من گاهی آرزو میکردم که در یکی از عملیاتهای نظامی مرده بودم.
سرانجام در سال 2003 صدام حسین ،پشتیبان MKO ، سرنگون شد . علیشاهی  به کمپ امریکاییها فرار کرد.
او میگوید در کمپ آمریکاییها ما اجازه داشتیم گاهی اوقات 5 دقیقه با خانواده هایمان صحبت کنیم .من نمیخواستم تماس بگیرم چون هراس داشتم بشنوم که ناهید ازدواج کرده است و بچه دارد.
اما چند سرباز پورتریکایی به من پیشنهاد دادند که تو هم یکبار باید تماس بگیری .
اشک در چشمانش جمع شد وقتی تعریف میکرد که چطور خوشحال شده که شنیده ناهید ازدواج نکرده و هنوز منتظر اوست.
او با میانجیگری صلیب سرخ به ایران رفت .شاید این سوال برای بعضی پیش بیاید که او چرا به ایران برگشت ،جایی که احتمال شکنجه برایش وجود داشت.
علیشاهی میگوید که صلیب سرخ ضمانت داد که هیچ خطری برای من و خانواده ام پیش نیاید .علاوه بر آن میخواستم دوباره به ناهید برسم.
ناهید میگوید که بهزاد در سال 2005 برگشت وما ازدواج کردیم .جشن عروسی خوبی داشتیم . ما در ایران فقط یک ماه آرامش داشتیم . در محله ما بهزاد امن نبود . مردم میگفتند که او خیانت کرده .از نظر آنها یک مجاهد همیشه مجاهد بود و او تحت فشار قرار گرفته بود .او میبایست مجددا فرار میکرد.
علیشاهی در  همان سال 2005 از طریق قاچاقچی مجددا فرار کرد یکسال بعد هم ناهید .
ناهید میگوید که بهزاد در فرانسه بود و قاچاقچی ناگهان به من گفت در هلند هستم.
بهزاد نیز به هلند آمد و هردو در کمپ پناهندگی منتظر جواب شدند .
پروسه پناهنگی بخاطر جریان f1 که آقای بهزاد علیشاهی طی میکرد، به طول انجامید. در سال 2010 او اجازه اقامت دریافت کرد .
ناهید میگوید که ما فکر کردیم که عاقبت به آرامش رسیدیم.و ما میتوانیم زندگی جدیدی را شروع کنیم.من یادگیری زبان هلندی را در دانشگاهی در  هلند دنبال کردم .ولی آن هنگام من دچار بیماری سرطان شدم و بهزاد 2 سال تمام شب و روز از من مراقبت میکرد.
در این دوره علیشاهی تنها  فقط  بر روی اینترنت فعال بود . مقا له های متعددی در مورد ماهیت فرقه ای مجاهدین مینوشت .
علیشاهی میگوید که من فکر میکنم که این وظیفه من است که تعریف کنم که درانجا چه اتفاقی افتاده است و به آن  دوستانم فکر کنم که در یک وضعیت مشابه من قرار داشته اند وهنوز هم در آنجا هستند.. من با خود  گفتم که من در یک کشور دارای آزادی بیان  زندگی میکنم و بنابر این فکر میکردم بیان حقایق  باید بدون مجازات باشد.
آن زمان بود که آزار و اذیت و تهدیدهای MKO در هلند شروع شد وبدلیل اینکه من بر ضد MKO شده بودم ،از طرف آنها جاسوس رژیم محسوب شدم .

 علیشاهی میگوید MKO از این  مستله سود میبرد که غرب با ایران رابطه خوبی ندارد ، در حال حاضر MKO خیلی در غرب فعال است ، اعضای سابق جدی ترین منتقدین MKO هستند.

در آپریل 2013 با نامه ای از سازمان امنیت هلند مواجه شد .به نظر ناهید و بهزاد ،این باهمان تاکتیک مجاهدین مطابقت دارد.

ناهید میگوید که ما در یک خانه ساده رندگی میکنیم .بهزاد هم اصلاً برای چنین فعالیتهایی حتی وقتی هم نداشته است و او در تمام مدت مشغول مراقبت از من بوده است.

آقای علیشاهی گفت هیچ تصوری در مورد اتهاماتی که سازمان امنیت به او زده، ندارد .

وی گفت :این اتهامات منطقی نیست .من 20 سال با MKO بودم .در سال 2005 فقط چند ماه به ایران بازگشتم .یک مخالف به این سرعت اعتماد رژیم را نمیتواند و موفق نمیشود بدست بیاورد . اگر هم چنین چیزی را قایل قبول بدانی ، پس ایران باید خیلی پر قدرت باشد که به این سرعت بتواند یک مخالف دیرینه را تبدیل به جاسوس کند.

Missing media item.

* www.volkskrant.nl

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
کانون وبلاگنویسان مستقل ایرانی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.