رفتن به محتوای اصلی

ملاحظاتی پیرامون آزادی خلقهای تحت ستم
26.09.2014 - 02:26

در این نوشته "خلقها" برابر "ملتهای بدون دولت،مردمان گوناگون ایران، ملل ایران ، ایران کثیرالمله، و مانند اینها بکاربرده شده است.

و برابر «خالق لار» در ترکی آذربایجان است. آزادی خلقها جدا از انقلاب دموکراتیک ایران نیست و در داخل آن مورد توجه قرار گرفته است.
بدیهی ست، نوشته اندیشه های فردی نگارنده است و اشتباهات و کمبودها می تواند توسط دیگران تصحیح شود. از "نقد" آن استقبال میکنم.

آزادی خلقهای تحت ستم:
«آزادی»چیست ؟ 
آزادی رهایی از «قید و بند» است. قید و بند در مفهم "منفی" میتواند «شئی، محیط- رابطه، معنویت، دستور و قانون و غذاب و ستم و غیره باشد. و هر آن چیزی ست که علی رغم میل انسان آسایش و راحتی و «اختیار» را از او سلب میکند. قید و بند مثبت هم داریم که خود انسان برای خود و یا جامعه با موافقت او در جهت راحتی و امنیت و پیشرفت برایش ایجاد میکند. این قید و بند مثبت آزادی را از مطلقیت در آورده و بدان گوهر نسبی میدهد. از این رو آزادی انسان در جامعه و محیط توسط «شرایط» محدود میشود. انسان زندانی جاودانه ی «شرایط» است. و هر قدر این شرایط را در جهت راحتی و پیشرفت خود و دیگر انسانها بسود آزادی تغییر بدهد «آزاد تر» است. آزادی فردی و آزادی اجتماعی هردو بجای خود مستقل اند و در عین حال پیوند متقابل دارند و مکمل هم اند. اختیار انسان در داخل "جبر" شرایط عمل میکند. کسی که از آزادی «بی قید و شرط» سخن میگوید منظورش داشتن «قید وشرط» مثبت است. آزادی نامحدود وجود ندارد. تفکر انسان در جسم و علم خود محدود است و خودش نیز در داخل «شرایط محیط». از اینرو اختیار انسان در داخل "جبر" شرایط عمل میکند. تنها آرزو و خیال و تخیل از شرایط آزاد است. البته آنهم نه مطلق.

در مورد آزادی چیست، میتوان کتابها نوشت. نمیخواهم خواننده را با تاریخ آزادی،نظریات فیلسوفان و حقوق دانان خسته کنم و آخر سر هم معلوم نشود که اندیشه خودم چیست. 

آزادی از چه؟
جنبش1 خلقها ، تلاش برای آزادی ست. آزادی از «ستم». ستم یعنی "نقض حقوق". از «ستم حکومتی، فرهنگی،سیاسی،اقتصادی،جنسی،مذهبی،و گروهی، حزبی، و فقر وغیره» . با کسب «اختیار». اینجا وارد «چگونگی و مقدار ستمها» نمیشویم که موضوع مقالات دیگر است. ستم گروهی و حزبی به این معناست که «هر گروه اجتماعی و سیاسی و حزبی، ستم و نقض حقوق مردم را تأیید میکند و بردوام آن میکوشد به نوعی دارد ستم روا میدارد. خلقها نیاز دارند حتی از این زاویه ها نیز از رنج خلاص شوند. 

ستم از کدام سو اعمال میشود؟
ستمها عمدتاً از سوی سیاست و حکومت و دولت که اداره ی جامعه را به عهده دارد اعمال میشود. اما این «اعمال» مبنای «فرهنگی و اجتماعی» دارد. هیچ دولتی بدون این مبنا نمی تواند چیزی را اجرا کند. بخشی از«فرهنگ جامعه و مردم»  این امکان را در اختیار دولت  و حتی حزبها و گروهها قرار میدهد تا در اجرای ستمگریها کوشا باشند. هر جریان سیاسی و هر روشنفکری که در این راه با اجرای ستمگری ها موافق است و به نوعی مهر تأیید بر آنها میزند شریک  "ستمگری" است. لازم است رفتار خود را نقد کند. اما حساب مردم را باید از دیگران جدا کنیم. مردم بخاطر دور بودن از «کسب آگاهی» میتوانند کج و بیراهه روند و اینها در میان همه جوامع و مردمان طبیعی ست. و هیچ مردمی قلباً راضی به ستمگری و ستم دیدن نیست. تنها ابزار کنندگان هستند که ستمگراند.
در ایران عامل اصلی و عمده ی ستمگری حکومت دیکتاتوری مذهبی ست. باید از این دیوار عبور کرد. و نیروی خود را در جاهای «فرعی» بهدر نداد.

عبور از دیکتاتوری مذهبی چگونه ممکن است؟

گذر از دیوار تنها با نیرو ممکن است. نیروها کدام اند؟
1-جنبش دموکراسی خواهی و حرکت برابری طلبانه زنان؛ 
2-جنبش عدالتخواهانه زحمتکشان یدی و فکری. و همگام آنان چپ و نیروهای دموکرات و سوسیالیست.
3-جنبشهای ملی- دموکراتیک ملیت ها
( جنبش رفع تبعیض). 
این نیروها لازم است متحد عمل کنند2. اما برای چه اهدافی؟ برای:
1-رفع استبداد در حال و آینده با انحلال حاکمیت دیکتاتوری موجود.
2-رفع تبعیض و نقض حقوق بشر از همه. به ویژه زنان و ملیتها یعنی برابری در همه عرصه ها. فرهنگی-سیاسی- اقتصادی...
4-جمهوری (منطبق با معیارهای جهانی)
5-جدایی دین از دولت 
6-انتخابات آزاد منطبق با معیارهای جهانی
7- عدم تمرکز قدرت یا اجرای قدرت غیر متمرکز (فدرالیسم یا اشکالی از این نوع).
8- عدالت اجتماعی برای همه به ویژه کارگران و همه زحمتکشان یدی و فکری.
9- قانون اساسی جدید برپایه قوانین حقوق بشری.
10-لغو اعدام
11- آشتی ملی
12- حفظ حقوق قانونی مخالفان نظام نوین
13- حفظ استقلال و عدم وابستگی به نیروهای خارجی.عدم وابستگی به نیروی خارجی برای واحدها و دولت مرکزی هر دو ضروری ست.
 14-عدم مرز در داخل ایران بین خلقها و برداشتن موانع مرزی بین مردمان تقسیم شده در کشورهای همسایه 
از طریق ایجاد اتحادیه های منطقه ای و پیمانهای همکاری و دوستی. به روشی مثل اتحادیه اروپا.
15- صلح و دوستی و برادری بین مردمان مختلف کشور و با همسایگان.
16- اتحاد داوطلبانه برای حفظ چهارچوبه مرزی کشور.
17- استقلال واحد های فدرال را در امور خرد و دولت مرکزی را در امور کلان قانون سراسری فدرال مشخص میکند.
و مانند اینها.

چگونه میتوان همبستگی ایجاد کرد؟
همبستگی و اتحاد عملی با سیاست درست که اصولش در بالا ذکر شد پدید میاید، و نه با سیاست «ملت حاکم-ملت محکوم؛استعمار و مستعمره، جدایی؛ و انزواگزینی.
و ناسیونالیسم های یک رنگ فارس و کرد و ترک و عرب و غیره. نه با این سیاستهای غلط تنها دشمنی و نفرت و کینه میروید که مقدمه ی جنگ داخلی ست. 
مبارزه ی حقوقی را لازم است از ایده لوژی ناسیونالیسم جدا کرد و تکلیف خود را با آن مشخص نمود. «مبارزه ی حقوقی آری، ناسیونالیسم نه!» چنین است راه سیاست درست.
ناسیونالیسم در میان هر ملت ایده لوژی قشر سرمایه دار یعنی برده دار آن جامعه است.در خدمت فقر و تیره روزی زحمتکشان است. ناسیونالیسم ایده لوژی برده داران است. 
اگر دوست دارید برده باشید و در خدمت برده داران بفرمایید راه باز است و جاده دراز. در خدمت ناسیونالیسم ملت خود باشید . ولی بدانید که در انتهای جاده «فقر و بردگی و استبداد» مثل همیشه منتظر شماست.  

کسی یا جریانی میتواند به حقوق خود برسد که در «مبارزه مشترک» با سیاست درست شرکت کند، و با به عهده گرفتن بخشی از کار «مبارزه مشترک» ، انجام شایسته کار خود، حقوق اش را به انقلاب «تحمیل» کند. مثل تحمیل « اصل ایالتی-ولایتی» درانقلاب مشروطیت، که توسط «شرکت در مبارزه مشترک علیه دیکتاتوری قاجار» توسط ملیتها اعمال شد. بدون اینکه «مبارزه را مشترک حساب کنی، و وظیفه خود را در کار مشترک به شایستگی انجام بدهی، و حقوق خود را به انقلاب تحمیل کنی»؛ مطمئن باش « صد سال سیاه» هم حقوق ترا کسی نمی پذیرد؛ اصلاً کسی ترا به حساب نمیاورد. کسی که در کار مشترک شرکت نمیکند، به دنبال رویاهای فردی میدود، سهمی هم از انقلاب به او نمیدهند. در انقلاب «نیروهای سهیم در مبارزه مشترک به علت رقابتها، کنارزده میشوند و حقوق شان ندیده گرفته میشود»؛حالا بیایند به کس و جریانی که «نخواسته سهم کار خود را انجام دهد، رفته دنبال کارشکنی در مبارزه مشترک» ، سهمی از انقلاب بدهند؟ 

شرکت کننده ، به سبب رقابت دست خالی بر میگردد، به شرکت نکننده در کار مشترک ، حق و حقوق میدهند؟ آنان که رهبری انقلاب را به دست میگیرند و کار را یک سره میکنند نتایج آن را هم صاحب میشوند. دوست داری حق ات را بگیری باید «مبارزه را مشترک بدانی و سهم کار خود را انجام بدهی و هزینه اش را هم بپردازی، و شایستگی خود را هم نشان بدهی؛ تا به حساب بیایی، مجبور کنی حق ات را بدیده بگیرند».با سیاست «انزوا» کسی و جریانی شما را به حساب نمیاورد. این سیاست سیاست شکست است. سیاست پیروزی، امر مبارزه را مشترک می بیند و به ایفای نقش هر کس در مبارزه ، به انجام کارسهمی، تأکید میکند. بدون اینکه در مبارزه مشترک همبستگی داشته باشی سهمی به شما نمیدهند. این سیاست« ستیزه با همبستگی»، « تفرقه جویی» «حقوق خواهی بدون انجام کار مشترک» ؛ سیاست شکست جنبشهاست که توسط تئوریسین های حکومت فرموله شده و بین فعالان ترویج گردیده است. افراد بی تجربه هم آنرا گرفته اند و دارند تبلیغ اش میکنند. 

حق آذربایجان را - در جنبش مشروطیت که  نقش خود را با شایستگی بی همتایی ایفاء نمود- به او دادند؟ حق چریک فدایی و مجاهد را  -که نقش خود را به شایستگی بازی کردند - در انقلاب بهمن به آنها دادند؟ نه. در اثر رقابتها، نیروی غالب -خمینی-آنها را نابود کرد. متأسفانه قانون اکثر انقلابات چنین است. باید حساب همه چیز را کرد. حالا چه رسد به حق جریانی که انزوا پیشه و کار شکن است. اصلاً حرفش را هم نمیزنند. صدایش در آمد خفه اش هم میکنند. متأسفانه «قدرت گیری» با «وحشیت» سر و کار دارد. امید است آینده چنین نباشد ولی واقعیتها تاکنون چنین بودند ه اند.

چگونه میتوان قربانی «رقابتها و دیکتاتوری آنها» نشد؟
برای قربانی نشدن در رقابتها» ضروری ست "سازمان دهی مستحکم و نیروی پر قدرت ، و اتحادی نیرومند با دیگر نیروها ، در دفاع از دموکراسی  » داشت. و نقش تعیین کننده ای در مبارزه بعهده گرفت .در چنین حالتی حذف این نیرو برای رقیبان ممکن نیست.
 

شیوه مبارزه:

دوگونه است: الف- مبارزه مسالمت آمیز سیاسی- مدنی . 
ب- بکار بردن روشها و ابزار لازم مشروع در دفاع از خود، بهنگام تهاجم نیروهای حکومت حین انقلاب .

 نسلهای جوان در آذربایجان و حتی در سرتاسر ایران میگویند:« خودم فکر میکنم ، خودم تصمیم میگیرم،خودم انتخاب میکنم. بخواهی زور بگی جواب میگیری». 36 سال است مبارزه ی «مسالمت آمیز و خشونت گریز» را پیش گرفته و از «حقوق برابر سیاسی-فرهنگی-اقتصادی -جنسی-مذهبی و عدالت اجتماعی»دفاع میکند. میگوید «من خودم فرهنگ دارم ، فرهنگ غیر را به من فرو نکن!» انتخابش را کرده و به کسی هم اجازه نمیدهد «زور»بگوید. قانون خود را قانون میداند. به کسی هم اجازه نمیدهد برایش قانون تعیین کند. بله مستقل میاندیسد و مستقل هم عمل میکند. این پایه ی فدرالیسم است که این نسلها در خود پرورده اند.

وقوع انقلاب: 
وقوع انقلاب تنها در شرایط انقلابی ممکن است. شرایطی ست که حکومت قادر به اعمال قدرت نیست و مردم قدرت آنرا تحمل نمیکنند. پیروزی اانقلاب در جهت اهداف تنها به سازمان یابی مردم
برای اهداف مشترک امکان پذیر است. خلقهای تحت ستم ضرورت دارد در سازمانها و تشکلهای خود و تشکهایی که  اهدف آنها را دارند متشکل شوند. 

شکل انقلاب:

امید است مسالمت آمیز باشد ولی احتمالش بسیار کم است. نیروها در صورت نیاز مجبوراند از خود دفاع کنند.

 جرقه ی انقلاب
در شرایط مناسب ،  ممکن است هرچیزی جرقه انقلاب را روشن کند. پیش بینی آن امکان ندارد. اما روشن است که بدون شرکت سازمان یافته در انقلاب، تحقق اهداف میسر نیست. انقلاب دموکراتیک ایران نیاز مبرم به سازمان یابی از پایین دارد. ضروریست نیروهای پیشرو در اندیشه آمادگی قبلی باشند.

سیستم پیشنهادی : فدرالیسم.

 راه حل را کی تعیین میکند؟

راه حل را مردمان ایران تعیین میکنند: اقشار مختلف اجتماعی، نیروهای چپ، نیروهای دموکرات و آزادیخواه و رفع تبعیض، نیروهای دموکراتیک ملیتها تعیین میکنند. میشود خواست خود را توسط
پارلمان قانونی کرد. همه مسایل با مراجعه به آرای مردم به صورت دموکراتیک بهترین راه حل ممکن مشکلات است . و تغییر و تکمیل آنها در جریان عمل. هیچ نسخه ی از پیش تنظیم
شده ای نمیتواند باشد.اما همه در بیان و پیشنهاد خود آزاد اند.

در جامعه سیاسی ایران راه حل فدرالیسم،تعییین سرنوشت، اتحاد داوطلبانه، برابری حقوقی، عدم تمرکز قدرت وجه غالب اندیشه ی سیاسی را تشکیل میدهد. و این راه مشکل گشا و مترقی و عملی ست. راه قدرت متمرکز، سلطنت نمایشی، مشروطه ی آزمایش شده، سد راه پیشرفت، و صلح و دوستی و آزادی ست. با اینهمه حقوق و آزادی کوشندگان این راه نیز طبق قانون باید محفوظ باشد.

راه حل مناطق چند ملیتی و یک ملیتی:
 0-
در ایران همه ی شهروندان دارای حقوق برابر هستند.
(بدون توجه به عقیده، گرایش سیاسی ، مذهب و دین و تبار و زبان و جنس و غیره. )

1- در هرواحد فدرال که مردم زندگی کنند از قانون «برابری حقوقی همه جانبه »برخوردار میشوند. 
2- مردم حق دارند شهر یا منطقه ی «خود گردان=خود مختار=واحد فدرال»  داشته باشند ، با نام "ایالت "= استان ،= یا غیره. 
3- کوچ ( مثلاً به آذربایجان )اختیاری و طبق قانون آزاد است . 
4- شهر های چند ملیتی ، چند ملیتی اداره میشوند. با قوانین واحد فدرال. یعنی توسط همه شهروندان آنجا اداره میشوند. 
5- مردم خود- با روش رأی گیری- انتخاب میکنند که چه «راه حلی» را برمی گزینند. 
6- تعلق یک شهر یا یک منطقه به یک واحد فدرال انتخابی ست. توسط خود آنها. و تغییر تعلق طبق قانون امکان پذیر است. 
7- پارلمان هر واحد فدرال بر اساس قوانین عمومی ایران فدرال، چگونگی حل این مسایل را قانون گذاری کرده و اجرا می نماید. 
8- محدوده ی واحد های فدرال را پارلمان مرکزی با توجه به رأی مردم همان شهر یا منطقه تعیین میکند. 
و غیره. 

سیستم فدرال راه حل مناطق چند ملیتی و عدم تمرکز قدرت است. این راه حل در اروپا هم پیاده شده است. برای مثال شهر هامبورگ و برخی شهرهای دیگر در آلمان خود به تنهایی یک واحد فدرال هستند و خود مختاری دارند. 

جنبش خلقهای تحت ستم: 
این جنبشها در ماهیت خود حرکات رفع تبعیض اند. و برابری حقوقی را دنبال میکنند. و در مجموع خصلت دموکراتیک دارند. علی رغم وجود گرایشات مختلف و حتی غیر دموکراتیک درآنها.
نقد اصولی راه تصحیح گرایشات غیر دموکراتیک است. با نشان دادن رگه های غیر دموکراتیک نمی تواند آنها را تخطئه کرد.این جنبشها یکی از ستونهای دموکراسی و آزادی در ایرانند. 

ضرورت ایجاب میکند این جنبشها از یکدیگر «حمایت»کنند. اتحاد و همبستگی عملی داشته باشند؛ و مانند یک نیرو عمل کنند. متحد این جنبش ها هر آن کس و نیرویی است که از خواسته های
آنها در جهت رفع تبعیض و ستم حمایت و دفاع میکند.

زبان و فرهنگ:
1-همه ی زبانها و فرهنگها رسمی و برابراند. و نسبت به احتیاج و شرایط آنها  لازم است طبق قانون حمایت شوند. و تدریس شان در مدارس اجرا شود.
2-زبان واحد های فدرال نسبت به شرایط آنها میتواند بیش از یک زبان باشد . 
3-زبان یا زبانهای رابط داخل ایران و جهان از سوی مردم  انتخاب میشود. همه زبانهای داخل ایران (و حتی زبان انگلیسی) میتوانند کاندید شوند.
4-عملاً زبان فارسی زبان رابط داخلی ست و زبان انگلیسی زبان رابط جهانی. میتوان هردو زبان را بعنوان زبانهای رابط داخلی انتخاب کرد.
5-دولت فدرال مرکزی میتواند ، انتخابی به یکی از زبانهای رابط کارکند.
6-تحصیل تا پایان دانشگاه در واحد های فدرال  میتواند به زبان مادری باشد - در کنار آن ، زبان رابط نیز -از یک مرحله- آموخته شود. 
7- در مورد آموزش زبان و تحصیل ، افراد حق انتخاب دارند. 
8- آموختن-تدریس- انتشار اثر ، در همه زبانها  و در سراسر ایران آزاد است.
9- زبان یا زبانهای واحد های فدرال انتخابی ست.از سوی مردم.

فدرالیسم،جدایی، استقلال:
استقلال هم مقوله ای نسبی ست و مطلق نیست. نگارنده استقلال را در فدرالیسم میجوید و عملی میداند. استقلال با  جدایی هم تأمین میشود. اما سیاست جدایی را پیش از تحقق فدرالیسم عملی و امکان پذیر
نمیدانم. همینطور بسیار زیانمند برای پیروزی فدرالیسم میدانم. این سیاست در شرایط حاضر مانع پیروزی ست.و در خدمت دوام اسارت. تنها میتواند گزینه روی میز باشد که اگر فدرالیسم جواب نداد در 
شرایط مناسب با رأی و انتخاب مردم میتواند بصورت مسالمت آمیز تحقق یابد. آزادی جدایی خواهان نیز طبق قانون باید حفظ شود.همینطور دیگر گرایشها و مخالفان نظام نوین.

با پیروزی چه چیز گیر مردمان ایران میاید؟
با انقلاب و دموکراسی و فدرالیسم ، تنها می توان ستمها را کم کرد و هر قدر دموکراسی مستقیم تر و فدرالیسم آزادی را بیشتر تأمین کند ، از حجم ستمها کاسته خواهد شد. اما متأسفانه در دنیای 
امروزی نمی توان به کلی از «ستم» رها شد. استثمار دوام خواهد داشت ولی آنرا محدود خواهیم کرد تا شرایط داخلی و جهانی برای قطع آن فراهم شود. ستمها کم خواهد شد ولی تمام نخواهد شد.
اما غمی نیست چون «مبارزه را پایانی نیست».و این تنها قدم مثبتی ست که میتوان بسوی آزادی  و رفاه برداشت.

لغو «استثمار» 
این کار در جهان و جامعه خیلی پیشرفته ، از راه « جایگزینی « روابط تولیدی  و اجتماعی و سیاسی » پیشرفته بجای عقب مانده ، دردموکراسی ممکن است. لغو استثمار از راه دیکتاتوری احزاب ممکن نیست. استثمار شدگان دیکتاتوری ندارند، بل دموکراسی دارند، این احزاب اند که دیکتاتوری خود را بحساب استثمار شدگان می نهند. لغو استثمار یک کار و پروسه ی جهانی ایست و نه
محلی. در یک کشور نمی توان استثمار را -چه از راه دیکتاتوری و چه از راه دموکراسی-لغو کرد، که به رفاه و سعادت  و آزادی و پیشرفت نسبی عمومی رسید.
یعنی تحقق «دموکراسی استثمار شدگان » تنها از راه «دموکراسی» و در دموکراسی ممکن است. نه از راه دیکتاتوری. استثمار شدگان -یدی و فکری- فاقد «خصلت دیکتاتوری» اند. این احزاب و گروههای سیاسی اند که بین «دیکتاتوری و دموکراسی» در نوسان اند. و زحمتکشان را ابزار میکنند. ضرورت دارد این کجراهه ها در رهایی از استثمار به کنار روند.
ناسیونالیستها تنها وقتی میتوانند از دید «محدود»ناسیونالیستی خداحافظی کنند که صاحب نگاه «جهانی» شوند. با دید «همه ی زحمتکشان و تبعیض دیدگان ایران» به مسایل نگاه کنند و خود را با ستمکشان و استثمار شدگان جهان در همبستگی ببینند. راه دیگری نیست. هر وقت احزاب  و سازمانهای محلی توانستند عملاً و نظراً خود را تشکلهای همه مردم ایران به ثبوت برسانند میتوان امیدوار بود که نگاه بازی را صاحب میشوند.
نوشته بهمراه خوانندگان میتواند اصلاح و تکمیل شود.
-------
1 و 2 جنبش چیست -چگونه میتوان اتحاد ایجاد کرد-را رجوع شود به مقاله ی استراتژی و تاکتیک :
http://www.iranglobal.info/node/11857
و استقلال در سیاست و فرهنگ
-------
مقالات مربوط به موضوع:
0-استقلال در سیاست و فرهنگ
1-مبارزۀ برابر حقوقی مسالمت آمیز هم استراتژی هم تاکتیک جنبش آذربایجان
2-تاکتیک جنبشهای ملی-دموکراتیک
3-ایران در آستانه انقلاب دموکراتیک
4-چگونه جنبش ایران پیروز میشود؟
5-شهر خودمختار در نظام غیر متمرکز

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.