رفتن به محتوای اصلی

به همایش چهارم اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران /بخش یکم
12.10.2009 - 20:19

پیشگفتار

● روابطِ بین دو ملّتِ آمریکا و ایران با جنگِ دوّم جهانی آغاز میشود. کودتای 28 مرداد که جبههءِ ملّی و حزب توده با همکاری حرکتِ قومی مشخص عاملانِ اصلی و یا سهم بیشتری را از حکومتِ وقت در وقوع آنرا داشتند، باعثِ کاهش نفوذ سیاسی انگلستانِ قدرتِ یکتا و مسلط در فاصلهءِ زمانی بین دو جنگِ اوّل و دوّم جهانی در خاور میانه شد.

ایالاتِ متحّدهءِ آمریکا با کودتای 28 مرداد موفق شد به هژمونی استعماری بریتانیای کبیر در ایران و  منطقه پایان بخشد امّا با رقیب ایدئولوژیک و نظامی جدید یعنی اتحّادِ جماهیر شوروی سوسیالیستی مواجه گردید. سقوط سیستمهای سلطنتی در مصر و عراق با برپایی جمهوری های سوسیالیتسی در این دو کشور بعلاوهءِ کشور سوریه، مواضع کشورهای اروپایی با قدرت نوپای آمریکا را در مقابل گسترش اندیشهءِ سوسیالیستی انقلابی در خاورمیانه منفعل کرده بود.

● خروج کشور آلبانی از محدودهءِ ایدئولوژیک اتحّاد جماهیر شوروی و پیوستن آن به جمهوری سوسیالیستی چین باعث شد که ناوگانِ جنگی و هواپیمابر با زیر دریایی های ارتش شوروی دیگر مکانی در بندرها و ساحلهای دریای میانه نداشته باشند. تنها آلترناتیو برای ارتش شوروی که خود از بنیادگذاران کشوری بنام اسرائیل بود، استفاده از سرزمینهای خشک و فرودگاههای کشورهای عربی شمال آفریقا و کشورهای عربی که با دریای میانه مرز مشترک دارند بود. تحولات سیاسی در مصر با برقراری جمهوری متمایل به سوسیالیسم همسو با شوروی به رهبری جمال عبدالناصر، دیگر عاملی بود که اردوگاهِ سوسیالیسم گذشته از هدف فراگیر کردنِ اندیشهءِ سوسیالیسم، در جبههءِ اعراب ضد کشورهای غربی، ضد کشور اسرائیل و ایران  قرار گیرد.

● اتحّادِ جماهیر شوروی از جنبشهای آزادیبخش کشورهای عربی با اندیشهءِ سوسیالیستی و همزمان از جنبش و مقاومت بنیادگرایانِ اسلامی تروریست جوامع عربی ضد غرب حمایت بیدریغ میکرد. قدرت گیری روزافزون ایران در خاورمیانه با پشتیبانی آمریکا و اسرائیل جهان عرب را بشدّت نگران کرده بود و سبب رویگردانی اعراب از کشورهای اروپایی و آمریکا و زیر چتر قرار گرفتن اردوگاهِ سوسیالیسم و شوروی شد. در چنین فضایی کشور و حکومت ایران ناگهان برای سه قطب: 1- غرب به سرگردگی آمریکا 2- اردوگاهِ سوسیالیسم به نمایندگی شوروی 3- برای کشورهای عربی، به یک مشکل مشترک این سه قطب تبدیل گردید. بازتاب نگرانی کشورهای غربی را میتوان از اخطاریه های آنها به حکومتِ وقتِ ایران که همه حاکی از دست کشیدن اجباری ایران از موضع قدرت و برتری طلبی خود در خاورمیانه هست درک کرد و خواند. 

● ایران در نسخهءِ استراتژی بعد از جنگ دوّم جهانی کشورهای غربی با استراتژی تسکیل دولتهای ملّی برپایهءِ گسترش و رشد سیستم کاپیتالیستی با تقویت دین و مذهب در مقابل سوسیالیسم، نقشی را دیگر بازی نمیکرد و تازه برای آمریکا و هم پیمانان آن نتیجهءِ عکس را هم داشت. در چنین شرایطی دو راه پیش روی آمریکا و کشورهای غربی نبود: یا به پشتیبانی خود از حکومتِ ایران ادامهءِ میدهند و در مقابل همبستگی شوروی و کشورهای عربی ایستادگی میکنند و یا با هدفِ حذب جهانِ عرب، ایران و حکومت آن باید قربانی تعیین خطِ مشی سیاسی جدید در منطقه شوند.

در گذشت نا بهنگام جمال عبدالناصر در 52 سالگی در 1970 میلادی و جانشین آن انور سادات با داشتن گرایش به اسلام و همسو با کشورهای غربی، شکستِ پی در پی ارتش کشورهای عربی از ارتش اسرائیل، سفر پرزیدنت آمریکا ریچارد نیکسون به چین 1972 میلادی، بحران نفت و انرژی 1973 میلادی که غرب را به وحشت انداخت و ایران در سازمان انرژی اوپک نقش رادیکال و محوری را در آن داشت، قرارداد صلح و اتحّاد چین و ژاپن 1977، برقراری روابط دوستانه بین آمریکا و چین و بستن قرارداد همبستگی 1979، بستن قرارداد کاهش سلاحهای هسته ای آمریکا با شوروی، برنامهءِ صلح بین مصر و اسرائیل در کمپ دواید، حضور ارتش سرخ شوروی در افغانستان، و بسیار تحولاتِ ریز و درشتِ دیگر همه باعث شدند که سیاستمداران آمریکا و مشاوران آنرا  وادار به این پرسش کند که :  [چگونه و طبق کدام استراتژی آمریکا میتواند منافع ملّی و امنیّت خارجی خود را در منطقه تضمین کند اگر حکومتِ شاهنشاهی در ایران سقوط کند ؟ ] .

● آمریکا که از سالهای 1950 میلادی دین اسلام را در ایران و در منطقه در مقابل اندیشهءِ سوسیالیسم گذاشته بود بعد از جایگزینی آن بعد از وفاتِ جمال الناصر 1970 میلادی درمصر ، آنرا در کشورهای: سودان، اندونزی، مالزی، الحزایر، در جنوب لبنان، و در هر کجای دیگر که ضرورت داشت بر مسند قدرت نشاند. حکومت شاهنشاهی ایران که دیگر به سود منافع ملّی آمریکا در منطقه نبود و خود هم در برنامه های درونی موفقیّتِ پیش بینی شده را کسب نکرده در نتیجه نارضایتی ها به مبارزات طبقاتی حاد تبدیل گشته بود، بهترین مکان و مهره برای چرخش 180 درجه ای سیاستِ آمریکا و کشورهای غربی در مقابل شوروی در خاورمیانه انتخاب گردید.

در نهایت رهبرانِ کاخ سفید با چیره دستی وزارت امورخارجهءِ آن کشور در مورد سیاست ایران، آمدن خمینی را از برکناری شاه ایران ترجیح دادند و در صدد یافتن طرفِ گفتگو در میانِ اپوزیسیون معتدل و طبقهءِ آخوندها شدند. در نوامبر 1978 میلادی تا ژانویهءِ 1979 که شاه ایران خارج از کشور بسر میبرد، ملاقاتهای پنهان بین نمایندگانِ کراواتی خمینی و کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا برای آلترناتیو سازی حکومتِ آیندهءِ ایران در اروپا صورت گرفت.

نتیجهءِ این نشستهای پنهانی کسب اطمینان غرب و دادن تضمین برای حفظ منافع آمریکا و غرب در منطقه از سوی نمایندگان روح الله خمینی بود. نشستِ سران کشورهایِ صنعتی در گوادلوپ تصویب شروع عملیّات در این سیاست بود که پس از آن روح الله خمینی را به عنوانِ سمبل و رهبر انقلاب به اتفاقِ همراهانِ ایشان با  هواپیمایِ فرانسوی برای انجام این مأموریّت به ایران رهسپار کردند. غرب موفق شد با انقلاب اسلامی 57 در ایران به حضور و هژمونی شوروی در خاورمیانه پایانی بخشد و زمینهءِ فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم تا سال  1990 فراهم کند.

● با تحقیقاتِ مستند میشود نتیجه گرفت که ملّت و حکومتِ وقتِ ایران در روابط جهانی قبل از شروع انقلاب آگاهانه منزوی و تنها گذاشته شدند و قدرتهای اقتصادی و رقیبان در خاورمیانه آنرا به توپ فوتبالی انگاشته و به یکدیگر پاس میدادند، احزاب سیاسی معتبر آنزمان مانند حزب توده، جبههءِ ملّی، نهضت آزادی، و غیره علاوه بر اینکه مهارت و شایستگی سیاسی لازم و مستقلی را در چنین شرایطی از خود نشان نداده اند، تازه خود در نقش نمایندگان و عاملین فعّال در خدمتگذاری به بیگانگان و حراج سرزمین و منافع ملّی ایران با همدیگر به مسابقهءِ جدّی پرداخته بودند.

 

● بلوک غرب پس از فروپاشی و غلبه بر اردوگاهِ سوسیالیسم خواهانِ برکناری اسلام سیاسی که خود پرورش دهندهءِ آن بوده اند میباشد. آلترناتیو اسلام سیاسی ارزشهای برنامهءِ گلوبال نئولیبرالیسم هست که در دو دورهءِ ریاست جمهوری پرزیدنت دبلیو بوش آنها را در منطقه به معرض امتحان گذاشتند که بحرانِ جدیدِ اقتصادِ جهانی روندِ عملی شدن آنرا مشکل ساخته است. 

انتخاب پرزیدنت اوباما (با پیشینهءِ آفریقایی، شرقی، اسلامی، و فرهنگِ غربی) نتیجهءِ هوشیاری و پی بردنِ بلوکِ غرب هست که با ابزارهایی مانند کاپیتال پیوسته در گردش و با تکنولوژی غیر متمرکز و تقسیم شده در جهان دیگر نمیتوانند بوسیلهءِ آنها به اهداف سیاسی خود نایل آیند و عدم موفقیّتِ کوتاه مدّت برنامه های پیش بینی شدهءِ خود در مقابله با اسلامگرایان بنیاد که با ناسیونالیسم آمیخته گشته است، شیوه مسالمت آمیز و کنار آمدن با جهان اسلام رادیکال و با رژیمهایی مانند ایران را در پیش گرفته است،

 امری بسیار خطرناک که به بنیادگرایی اسلام و حکومتهای دیکتاتوری میدان تاخت و تاز بیشتری را میدهد، خطری که فرهنگِ مسیحیّت و  تمدنهای غیر اسلامی، دست آورهای قانونمند و راسیونال، دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، حاصل زحماتِ مفیدِ نسلهایِ گذشتهءِ جامعهءِ جهانی را تهدیدِ به نابودی میکند. پیامدهای ناگوار و چند بُعدی سازش و کوتاه آمدنِ کاخ سفید با رژیم ولایتِ فقیهِ تهران برای ملّت و پرستیژ آمریکا و سایر جوامع دمکراتیک، برای امنیّت و صلح فراگیر، خیلی بزرگتر از صدماتی هست که به جنبش آزادیخواهی ملّتِ ایران وارد خواهد آورد. امیّد بر آن هست که اهدای جایزهءِ صلح نوبل به پرزیدنت اوباما، ایشان را مجبور به زیارتِ حج  و زیارت بارگاهِ قبر خمینی در ایران نکند.

نظام  اسلامی و اتحّادِ جمهوریخواهان ایران،

● پیروزی انقلاب اسلامی 57 بدونِ همکاری تنگاتنگ حزب توده، جبههءِ ملّی،  نهضت آزادی، و سایر سازمانهای دینی و غیر دینی، با دیدگاهِ فئودالیتهء قومی امکان پذیر نبوده و نیست. اندیشهءِ زیر بنایی و افراد بنیادگذار " اتحّادِ جمهوریخواهان ایران " از همین احزاب و افراد در بالا مذکور هست که هیچوقت تحلیل درست و منطقی از موقعیّتِ سیاسی ایران را ارائه نداده و هرگز تعهدی در برابر تمامیّتِ ارضی، منافع ملّی کشور، و ناسیونالیسم سالم ایرانی نداشته و نخواهند داشت.

● درست بعد از شکستِ دوران فرمانروایی مطلق روح الله خمینی تا وفات ایشان 1979- 1989 میلادی با هدفِ اسلام ایدئولوژیکِ سنتّی و صدور انقلاب اسلامی، بعد از  آنارشیسم در حکومتداری و سیستم اقتصادی، غارت سرمایه های مالی، رواج فرهنگ رشوه و چپاول، بدهکار شدنِ کشور به کشورهایِ خارجی، گسترش شیوهءِ ترور و وحشت، و بطور کلی بی اساس بودنِ ساختار خلیفه گری در عصر جدید را در دورانِ غارتگرانی بنام رفسنجانی و علی خامنه ای بعد از وفاتِ خمینی به نمایش گذاشت.

دقیقأ زمانیکه راه سوّم و یا اصلاح طلبی برای عبور از دو دورهءِ زیانبار قبل از خود بوسیلهءِ محمّد خاتمی و از سویی رهبر انقلاب و قانون اساسی جمهوری اسلامی در همان اوایل سال 2001 میلادی در نطفه خفه شد و ملّتِ ایران با نا امیدی کامل از تغییر و اصلاح رژیم اسلامی، از نظام جمهوری اسلایم رویگردان میشدند و خود را برای گامی ریشه دارتر آماده میکردند، به ناگهان  بیانیه ای از سویِ افرادی ناشناس در چندی از رسانه هایِ گروهی ایرانی انتشار یافت که  اساسی ترین خواسته های مناسب روز مردم و اپوزیسیون بویژه خارج از کشور در آن آورده شده بود. بیش از هزار نفر این بیانیه را تحتِ عنوانِ " اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران" امضاءِ کردند.

در اوّلین همایش در شهر برلین آلمان تازه هویّتِ سیاسی انتشار دهندگان بیانیّهءِ  اتحاد جمهوریخواهان ایران مشخص گردید که همان افراد با احزاب و سازمانهایی هستند که هموار کنندهءِ زمینهءِ انقلاب 57، آوردنِ خمینی به ایران، و تحکیم حاکمیّتِ جمهوری اسلامی با کارنامهءِ سی سالهءِ سیاهِ آن بودند و هستند.

در این همایش سه گروه برجسته و صاحب امتیاز بودند 1- بازماندگانِ پیر و جوان حزب توده 2- قوم تُرک آذری که تقریبأ هستهءِ مرکزی تصمیم گیری در اتحّادِ جمهوریخواهان بودند و هستند و میشود گفت ابتکار چنین بیانیه ای بوده اند 3- سازمان فدایی اکثریت. امتیازاتِ دیگر هم به منفردین بی خطر و همسو با افکار این سه گروه و یا به ایرانیانِ خود گم کردهءِ سرگردان داده شد. طرفدارانِ اصلاح طلبی درونِ ساختاریِ رژیم اسلامی و افرادِ با ایدهءِ قومگرایی تا مرز تجزیه طلبی هم امتیازاتِ ویژهءِ خود را دارا بودند.

از منافع ملّی ایرانیان، از پاتریوتیسم ایرانی صحبتی به میان نیامد، نشانه ای از ایرانیّت در پرچم به نمایش گذاشته در آن همایش وجود نداشت، از همه مهّمتر دمکراسی و آزادی بیان در همین نشست زیر پا گذاشته شد.  شورایِ هماهنگی انتخاب شده در این همایش تقریبأ همه از 3 گروه در بالا مذکور با اکثریّتِ تُرک آذری بود. بدونِ شک نسخه ای که از همکاری و ترکیب افکار این 3 گروه برای سرزمین ایران نوشته شود در جهت منافع ملّی ایرانیانِ : دیروز، امروز، و فردا نبوده و نیست.

● تأسیس اتحادِ جمهوریخواهانِ ایران بر پایهءِ سه فاکتور بنا شده است: 1- بعد از فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم، احزاب چپّ مانند حزب توده و اکثریّت با متلاشی شدنِ شوروی سیالیستی با یتیم و بی سرپرست شدن گرفتار آمده در بیابانی نه جای پایی در سرزمین ایران داشتند و با شرمندگی نه پایگاهی در بین ملّت 2-  حزب توده و سازمان فدائیان اکثریّت مدافعان و ایدئولوگهای رژیم اسلامی تنها میتوانند در میدانِ مغناطیسی ایی که نظام اسلامی آفرینندهءِ آن باشد زنده بمانند و مؤثر واقع شوند امّا وقتی متوجه شدند که رژیم اسلامی در همهءِ برنامه ها حتّی اصلاح طلبی که سنگِ آنرا خود به سینه میزدند با شکستِ کامل مواجه شده است و بنیاد رژیم از سوی مردم زیر سئوال رفته است، به فکر چاره اندیشی افتادند، زیرا بخوبی میدانند که ضعف رژیم اسلامی و سقوط  آن به زندگی سیاسی و اجتماعی این حزب و سازمان هم پایانی خواهد بخشید،

از طرفی دیگر پایین کشیدنِ دین شیعه بر تخت قدرتِ سیاسی که پیوسته ابزار و ایدئولوژی تُرک تباران برای تسلط بر فرهنگ و نابودی تاریخ ایران هست تُرکان آذری را هم خلع سلاح خواهد کرد  3- با بی اعتمادی مردم به رژیم  و با کم رنگ و محو شدن نقش سه گروه: حزب توده، سازمان اکثریت، و قوم تُرکِ آذری، باعث رشد ناسیونالیسم ایرانی در جایگزینی یک سیستم جمهوری ایرانی بدونِ اسلام، و یا برجسته شدن بازگشتِ مشروطهءِ سلطنتی با شعار لائیسیته و سکولاریسم خواهد شد.

چکیدهءِ افکار ایدئولوژیک و ماهیّتِ افرادِ بنیاد گذار اتحّادِ جمهوریخواهان متشکل از حزب توده، سازمانِ اکثریّت، و تُرک آذری، برای آلترناتیو سازی، پاسخ گویی و یا جلوگیری از سه فاکتور در بالا میباشد. یکی از مسئولین شورایِ سیاسی این اتحّاد( آذری تُرک)  بعد از همایش اوّل به روشنی بیان داشت: (... ما دیدیم که رژیم اسلامی پایه های قدرت خود را از دست میدهد و دارد ضعیف میشود در مقابل سلطنت طلبان دارند جان میگیرند و برجسته میشوند، در نتیجه ما آمدیم و این اتحّاد را تأسیس کردیم...)، به عبارتی دیگر: یعنی تا زمانیکه رژیم اسلامی ضدِ ایرانی از قدرتِ تمام برخوردار بوده احتیاج به تشکیل چنین اتحّادی مانند جمهوریخواهان نبوده و فقط وقتی قدرتِ سیاسی آن رو به کاستی نهاد ما به میدان آمدیم،  از این گذشته منظور این فرد مسئول شورای سیاسی این اتحّاد از "سلطنت طلبان"، شامل همهءِ ایرانیان با داشتن ناسیونالیسم سالم ایرانی که تلاش در پاسداری از فرهنگ و تاریخ ایران داشته اند و دارند میباشد. بنا بر این ماهیّتِ اصلی بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان مانند رژیم اسلامی ضدِ ایرانی بوده و خواهد بود.

● سیّد علی خامنه ای و رفسنجانی ایران را بسوی فروپاشی هدایت میکنند و هم تباران این دو نفر از جمله قوم تُرک آذری در اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران چه بصورت حزبی و سازمانی در شکل حزب توده و سازمان فدایی (اکثریّت) و چه در شکل دیدگاهِ دین باوری و قومگرایی تجزیه و تقسیمات جغرافیایی ایران را از مدتّها پیش آغاز کرده اند و اهدافِ جعفر پیشه وری را در شکل و شیوهءِ دیگر مطرح و قصد نایل آمدن قطعی آنرا دارند و دیگر اقوام را هم به سرکشی دعوت میکنند.

از افرادِ برجستهءِ قوم آذری و از بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان که بر زبان افتادنِ خویش را از روحانی بودنِ گذشتگانش به ارث برده است در نشستِ اقوام مجتمع در کنگرهءِ فدرال با نمایندگانِ پارلمانِ اروپا در بروکسل، حتّی بر خلافِ سندِ نیم بندِ تصویبی مسائل ملّی در همایش سوّم اتحّاد جمهوریخواهان، طرح ملّی ایی را که در آن تنها منافع قوم تُرکِ آذری در نظر گرفته شده است ارائه داده که در آن بی هویتّی تاریخی، تجزیهءِ رسمی و تسخیر سرزمین ایران بنام دمکراسی ولی بشکلی عامیانه و فئودالی آنارشیسم، فاقدِ مفاهیم تخصصی و با بی توجهّی به مناسباتِ جهانِ پیرامونی ترسیم شده است که عملی کردن آن غیر ممکن و از نظر حقوقی و حقیقی بی پشتوانه میباشد.

فردِ دیگری که مسئولیّت رهبری سازمان اکثریّت را بر عهده داشته و در این اتحّاد از جایگاهی چشمگیر بر خوردار هست، بیان داشت و نوشت: (... برای جلوگیری از خطر و گسترش ارگان "گرگهای خاکستری" ناسیونالیست تُرک تبار باید هرچه زودتر به حق تعیین سرنوشتِ مردم آذربایجان پاسخ مثبت داده شود...). طبیعی هست که چنین طرحهای ملّی و ترساندنِ ایرانیان از چند جوانِ بی تجربه بنام "گرگهای خاکستری" با دمکراسی مغایرت دارد و چنین مسائلی تنها میتواند در کنار حزب توده، سازمان فدایی اکثریّت، که خود از بینادگذاران ناسازگار و آفرینش واژه های قومی و ملّی نامتناسب با تاریخ ایران هستند صورت گیرد.

● از دیدگاهِ قومی ملّی، تنها تفاوت اتحّادِ جمهوریخواهان با "کنگرهءِ ملیّتهای ایران فدرال" در این هست که افراد قومگرایِ اتحّادِ جمهوریخواهان با هوشیاری و زیرکی خاصّ بنا مسئلهءِ جغرافیایی و بهره گیری هر چه بیشتر از منابع انرژی و نفتی ایران تا پایان یافتن آن و خارج نشدن از نوکِ هرم اقتصادیِ کلانِ کشور، فعلأ بطور  واضح مسئلهءِ جدایی و تجزیهءِ کامل ایران را مطرح نمیکنند اضافه بر اینها بخوبی میدانند که در صورت جدایی طلبی، سرزمین اصلی همهءِ تُرکان بعد از مهاجرتِ به ایران فقط ناحیّهءِ استان اردبیل امروز و حداکثر استانِ آذربایجانِ شرقی خواهد بود که باید از همهءِ نقاطِ ایران جمع آوری و در آنجا سکونت داده شوند.

● بنیاد گذاران چپّ اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران بر آن هستند که با این عمل سیاسی نقش از دست رفتهءِ خود در لباس حزب توده و اکثریّت در جامعهءِ ایرانی را از کانالی دیگر باز یابند، از سویی بشکل آشکار و قانونی از سیاستهای رژیم اسلامی تهران در پوشش پروژهءِ اصلاح طلبی درون ساختاری پشتیبانی کنند که در همین راستا خود را در پُستِ رهبری اصلاح طلبی درون و برون ساختاری حکومت به اپوزیسیون بویژه به طیفِ خارج از کشور معرفی کرد و در واقع بر آن سوار شد.

naser.karami@gmx.de

|اُکتبر|2009 میلای| آلمان|

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.