رفتن به محتوای اصلی

به همایش چهارم اتحّادِ جمهوریخواهانِ ایران/ بخش دوّم
15.10.2009 - 16:19

● ساختار و تشکیلاتِ عمودی و افقی اجرایی در اتحّادِ جمهوریخواهان مانند نظام جمهوری اسلامی: ولایت فقیهِ بدونِ لباس روحانیّت، مجلس خبرگان، شورای نگهبانِ خاصِّ خود را در نوکِ هرم سیاسی دارد، شورای مجتمع مصلحتِ اتحّادِ نظام را دارد، افرادِ غیر انتخابی مانند احمدی نژاد را از برکتِ عضوهای افتخاری آشکار و پنهانی بر میگزیند که خطِ سیاسی و موضع گیریهای محوری این اتحّاد را مشخص میکند بدونِ اینکه امضاءِ کنندگانِ این بیانیّه اطلاع داشته باشند.

در همایش اوّل این اتحّاد شرکت کنندگان گروهی را مانند مجلس خبرگان و شورای نگهبان رژیم اسلامی انتخاب کردند که در همایشهای بعدی نامحدود کردنِ زمانِ در شورایِ رهبری ماندنِ این افراد در اتحّاد را با جمع آوری تعدادی رأی بدونِ تغییرات و جابجایی مؤثر مانند تا پایان حیاتِ بر مسند قدرت ماندنِ دستگاهِ ولایتِ فقیه تبدیل شده اند و اگر همینطور پیش رود در همایش چهارم آن انتظار معجزه ای را هم نباید داشت و همان افراد دو باره انتخاب خواهند شد، اصولأ ارگانِ این اتحّاد یک مالکیّتِ خصوصی گروهی از مُدل افتاده و از کاروان وامانده هست که عده ای را فقط بازی داده اند.

● به افرادِ بنیادگذار و مسئولین شورایِ رهبری تا کنونِ اتحادِ جمهوریخواهان حتّی در یک دمکراسی قانونمندِ جهان سوّمی و یا در جوامعی که شهروندانِ آن به منابع فردی و ملّی خود آگاهی دارند دیگر کمترین مسئولیّتِ اجتماعی را هم واگذار نخواهند کرد و بطور یقین آنها را به مناسبتِ: خیانتهایِ ملّی پی درپی، تکرار اشتباهاتِ جبران ناپذیر تاریخی، همسویی با نظام استبدادِ دینی از آغاز تا کنون، عدم بر خورداری از دانش و مهارتهایِ سیاسی لازم و مناسب زمان و شرایطِ خاصّ کشور به محاکمه میکشند و خواهند کشید.

ضعفِ اساسی جامعهءِ و روشنفکرانِ ایرانی این هست که اجازه میدهند مُجرمان و خیانت کاران با تکرار اعمال ناشایستِ خود در جایگاهِ قاضی بر تختِ دادگری بنشینند و برای آسیب دیدگان، مُلک و ثروت از کف داده شدگان رأی و دستور صادر کنند. امروز چنانکه از گفتار و نوشتارهای ایرانیان در آمریکا و نقاطِ مختلف اروپا و اسکاندیناوی و از سایر کشورها به گوش میرسد از مسئولین رهبری اتحّادِ جمهوریخواهان هم بطور رسمی و آشکار به لابی گری برایِ جمهوری اسلامی بکار مشغولند.

● از سال 2003 میلادی تا کنون عملکردِ اتحّادِ جمهوریخواهان: پاک کردن صورت مسئلهءِ مسائل بحرانی و ضروری کشور/ خنثی کردنِ شکل گیری جنبشهای ساختار شکن در جبهه های مختلف بسودِ نظام جمهوری اسلامی/ عرضه کردنِ آمارها و طبقه بندیهای جامعه شناسی نادرست از بافت جامعهءِ ایرانی و تقلیل توانِ جنبشهای مدنی آنها/ دادنِ رهنمود ها در سیاستِ خارجی و داخلی و پیشنهاد پیاده کردنِ سیستم اقتصاد بازار آزاد به رهبران و کارگزارانِ جمهوری اسلامی با ادامهء دیکتاتوری لجام گسیخته و با پرهیز از باز کردن فضای سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی در کشور/ دروی جستن از اپوزیسیونِ راستین فوندامنتالِ بیرون از ساختار نظام جمهوری اسلامی که ایراندوستان را هم در بر میگیرد/ در مقابل نزدیکی و همسویی با اصلاح طلبان حکومتی/ تشویق اندیشهءِ ایران ستیزی و نفی تاریخی آن/ جلوگیری از پرورش کادر سیاسی جانشین و مطرح نشدن افراد غیر خودیها در اتحّادِ جمهوریخواهان، در عوض پذیرش نظرات و دعوت به افرادی که حتّی این بیانیّه را امضاءِ نکرده اند و از دانش سیاسی و علمی چندانی هم بر خوردار نیستند، امّا یا از حزب توده، سازمان اکثریّت، و از اصلاح طلبان حکومتی بوده اند و یا مدافع منافع تُرک آذری بوده و هستند/ زیر سئوال نبردنِ جدی اُرگانهای غیر انتخابی مانند مقام رهبری، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجتمع مصلحتِ نظام/ تأ کید نکردن بر اندیشهءِ راسیونالیسم و هومانیسم با قوانین این جهانی در رقابت با اصول و شریعت دین سنّتی، اهمیّت ندادن به لائیسیته و سکولاریسم در پروسهءِ حاکمیّتِ دمکراسی مدرن/ و با مسائلی دیگر از این قبیل بوده و خواهد بود.

● اتحّادِ جمهوریخواهان در مدّت تأسیس خود معلوم نیست بر اساس چه فاکتور و با برداشتها، از کدام توانمندیها و یا کدام سایقهءِ درخشان صداقت و شکوفایی رهبری سیاسی گذشته افرادِ آن و یا با پشتیبانی از کدام نیرویِ حکومتی درونِ کشور و قدرتهایِ خارجی پیوسته خود را در مقام رهنمود دادن و حکم صادر کردن تا در جایگاهِ برمسند قدرت نشستن بر حق خود ارزیابی کرده است که با انتشار بیانیّه های مختلفی تلاش میکند تا در ذهن جامعهءِ ایرانی و ارگانهای گلوبال پایگاهی پیدا کند که این اتحّاد نمایندهءِ بخش قابل توجّهی از ایرانی تباران هست. ربودنِ رأی مردم در شکل کودتا در انتخاباتِ دهمین ریاستِ جمهوری نظام اسلامی بوسیلهءِ علی خامنه ای تُرک آذری به جنبش دمکراتیکی انجامید که تمامی سیاستها و ارزیابی های تاکنون اتخاذ شده از سوی شورای رهبری اتحّادِ جمهوریخواهان را نقش بر آب کرد.

● اکنون مبتکرین اتحّادِ جمهوریخواهان با اوج گیری جنیش جدید بر علیه انتخابات و دستگاهِ ولایتِ فقیه بار دیگر وحشت زده شاهدِ لرزش جدّی پایه های نظام جمهوری اسلامی بوده و موقعیّتِ آنرا در خطر دیده اند در نتیجه سراسیمه با انتشار بیانیّه هایِ تند به طرفداری از جنبش سبز از چند هفته پیش در سایتهای اینترنتی : /ایران امروز/ اخبار روز / و سایتِ این اتحّاد/ برنامهء برگزاری همایش چهارم خود را از 24 تا 26 اکتبر 2009 در شهر کلن آلمان که با حومهءِ آن مرکز اصلی سکونتِ هوادارانِ سازمانِ فدائی اکثریّت و محلّ سکونت قوم تُرک آذری و سایر احزاب همسو میباشد را اعلام کرده است تا در این همایش بر حسبِ وظیفهءِ تاریخی خود صورتِ مسئلهءِ خواسته های اصلی ملّتِ ایران را در این جنبش پاک و آنرا از محتوا خالی و حنثی کند و بر رهبری آن بنشیند، تا محور اصلی تبلیغاتی و فعالیّتِ این اتحّاد را که برایِ به انحراف کشاندنِ مبارزاتِ مردم به بر رویِ محمّدِ خاتمی با رفُرمایش متمرکز کرده بود اینبار بر فرد دیگری بنام " میر حسین موسوی" متمرکز کند که شاید بر بحرانهایِ جدید به نفع نظام جمهوری اسلامی فایق آیند و کنترل از دست رفته را دوباره بدستِ ولایتِ فقیه بسپارند.

● اگر به مصاحبهءِ مسئولین سایتِ "تلاس" با مهدی فتاپور در رابطه با جنبش سبز و به نوشتار جدید فرخ نگهدار در سایت اینترنتی "ایران امروز" با نام: " به مناسبتِ چهارمین همایش سراسری اتحادِ جمهوریخواهان" توجّه شود، بخوبی میشود به اهدافِ پلید از برگزاری همایش چهارم پی برد. مهدی فتاپور در این مصاحبه میگوید: [بیانیّه ای 8 ماده ای آقای میرحسین موسوی ( که همان جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش هست) میتواند زیر بنای خوبی برای ادامهءِ جنبش سبز ایران باشد].

فرخ نگهدار مینویسد: [..تکیه جنبش سبز برای احقاق حقوق تضیع شدهءِ ملّت فشار اجتماعی است، این فشار باید روی تغییر رفتار رهبر متمرکز شود و علیه مقام رهبری متمرکز نشود، رهبر باید بی تفاوت بماند و گرنه باعث سقوط دستگاه ولایتِ فقیه خواهد شد..]. واقعأ که این افراد با بی شرمی و شالاتانی گوی سبقت را از احمدی نژاد و علی خمامنه ای ربوده اند، اینها در مکتب رفسنجانی درس دروغ و ریا را آموخته اند که با وقاحت رو در رویِ انسانها با نگاهِ باز چهار چشمی به ملّت دروغ میگوید و خیانت میکند. مهدی فتاپور و فرخ نگهدار که به مدّتِ 30 سال ملّت و سرزمینی را به بازی گرفته اند،با گروهی تُرک آذری تعیین کنندهءِ خطوطِ اصلی و برنامهءِ سیاسی این اتحاد هستند، ایرانیانِ در این اتحاد فقط تماشاگر اوضاع و در حقیقت هیچ کاره میباشند.

● امّا چرا اتحّادِ جمهوریخواهان ایران میرحسین موسوی را فرد و مهرهءِ بی چون و چرایِ خود انتخاب کرده است، آیا سواد سیاسی و شناختِ جهانی آقای موسوی از مهدی کروبی، از احمدی نژاد، و محسن رضایی بیشتر بوده و هست ؟ و یا سابقهءِ اندیشهءِ انسانی، حقوق بشر و مبشر آزادی و دمکراسی آقای موسوی از سه نفر دیگر برجسته تر بوده است ؟. فرهنگ سیاسی و واژه های بکار گرفته شده، پیشنهاد و بررسیهای متون ساختار ها و سیستمهای اقتصادی و اجتماعی مطرح گردیده در مبارزاتِ انتخابی مهدی کروبی و محسن رضایی با جهان و مناسبات امروز مطابقت داشت و دارد یا گفته های میر حسین موسوی ؟ !.

مهدی کروبی از حقوق بشر آزادی، پلورالیسم و پشتیبانی از آسیب دیدگان در این جنبش بیشتر صحبت به میان آورد یا میر حسین موسوی ؟! اگر محسن رضایی در لباس پاسداری و فرمانده این ارگان به مدّت 8 سال جنگِ ایران و عراق از تمامیّتِ ارضی دفاع کرد و شاید در ردهءِ پایین فرمانبری هم مرتکبِ جرایمی هر چند سخت هم شده باشد، مگر میر حسین موسوی بالاترین مقام قوهءِ اجرایی و منبع اصلی صدور احکام حکومتی را در کنترل خود نداشت و مسئول تمام جنایاتی که در کشور صورت گرفته نبوده و نیست ؟. اگر آقای موسوی در انتخابات برنده از صندوقها بیرون می آید، غیر شاید یک یا دونکته در سیاست خارجی آیا با احمدی نژاد تفاوتی میداشت ؟! از همهءِ اینها گذشته توانِ رهبری و سیاسی آقایِ میرحسین موسوی در حدِ مشاور اخلاقی و حلّ مشکلاتِ خانوادگی، دبیر دینی دبیرستان و یا ارگانیزاتور یک شرکتِ کوچکِ آرشیتکت، معماری و ساختمانی در رشتهءِ خود آنهم در جهان سوّم در حوزهءِ طرح و برنامهءِ نوسازی مسجد و منبر و بقعه و آرامگاه هست.

● آنچه مسلم هست و تاریخ یک قرن گذشته آنرا هم بطور مستند تأیید میکند میرحسین موسوی پیرو "خط امام" که حزب توده و سازمان اکثریّت مخترع آن بودند میباشد که چندی پیش آنرا تکرار و اعلام کرد: جمهوری "اسلامی نه یک کلام کم و نه یک کلام بیش"، نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی. از این گذشته آقای موسوی تُرک آذری از تبار علی خامنه ای، جعفر پیشه وری، و مهدی بازرگان هم هست.

ایدئولوزی مبارزاتی آقای موسوی و گذشتگانِ ایشان دین اسلام شیعه گری، همان ابزار سرکوب ایرانیان از سوی تُرک تباران بوده و هست. رنگِ سبزی که در انتخابات بخود نسبت داد همان رنگِ شیعه گری گذشتگانِ خود یعنی صفوّیان بنیادگذار شیعهءِ 12 امامی قزلباش در ایران میباشد که پرچم رسمی آنها کاملأ رنگِ سبز داشت و شکل هلال ماه در آن نقش بسته بود. حتمأ اتحّادِ جمهوریخواهان میروند که در همایش چهارم خود، دایرهءِ کامل ماه را در رنگِ سبز پرچم سمبل آقای موسوی بر گرفته از صفویّان بچسپانند و مشروعیّتِ آنرا از خودیها این اتحّاد و تُرک آذری تبار کسب کنند. تا بنادرستی بار دیگر انقلاب مشروطهءِ دیگری را در کارنامهءِ تُرک آذری به ثبت رسانند و از آقای میرحسین موسوی یک ستارخانِ بدونِ عملکردِ مفید و ضد انقلاب مشروطهءِ دیگر را در جامعهءِ ایران به عنوانِ قهرمانِ ملّی در اذهانِ عمومی به معرض فروش بگذارند. تا دو دروغ تاریخی دیگر را در سرگذشتِ این سرزمین به ثبت رسانند. آقای موسوی اکنون خود به یک عامل بازدارندهءِ جنبش ایرانی تبدیل شده است که باید از سر راه برداشته شود.

آلیاژ و ترکیباتِ آقای موسوی همان فردِ موردِ تأیید امام خمینی و خط امام حزب توده و سازمانِ اکثریّت، و همان عنصر موردِ نظر آندسته از قوم تُرک آذری هست که فعلأ ماندنِ با ایرانیان را صلاح منافع قومی موقتِ خویش میدانند و مسلمأ فردِ ایده آل و موردِ طبع و سرشتِ بنیادگذارانِ اتحّادِ جمهویخواهان هم میباشد. نا گفته نماند که علیرغم سر و صداهای پیرامونی، آقای موسوی فرد و مهرهِ مناسب برای مانورهایِ دستگاهِ رژیم ولایتِ فقیهِ علی خامنه ای، رفسنجانی، و اصلاح طالبانِ حکومتی هم هستند.

بیانیّهءِ 11 حاوی 9 ماده ای آقای موسوی که اتحّادِ جمهوریخواهان از آن پشتبیانی محکمی کرده اند به بیانیّهءِ معروفِ 8 ماده ای روح الله خمینی دسامبر 1982 میلادی که بیانگر پیروزی رژیم اسلامی بر اوضاع سیاسی دورنِ کشور بود به بهای اعدام و تیرباران هزاران زن و مرد ارزشمند ایرانی و با انقلاب فرهنگی جامعه و دانشگاه را اسلامیزیره کرد میماند. این بیانیّهءِ اعلام پایانِ جنبش سبز و دعوت به آرامش و دست به دامن نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن علی خامنه ای ُبردن از سوی آقای میرحسین موسوی محسوب میشود.

● امروز حاکمیّتِ جمهوری اسلامی بسیار ناتوان تر و منزوی تر از سیستم شاهنشاهی دورانِ قبل از انقلاب میباشد. شرایطِ سیاسی و اجتماعی امروز ایران بسیار پیچیده تر و حاکمیّت متکی به سپاه پاسداران و بسیج یان افسار گسیخته دیکتاتوریِ مطلق نظامی پلیسی را به نقطهءِ اوج خود رسانده است. ارزشهای دینی و اجتماعی را لگدمال کرده است دیگر پردهء حیا و شرم اجتماعی ایی را نیست که سردمدارانِ سیستم اسلامی و فرمانبرانِ آن پاره نکرده باشند، رژیم دیگر نسخه و تاکتیکی برای پاسخگویی به نارضایتی ها ندارد. آشتی دادنِ طبقات اجتماعی و سیاسی به منظور فروکش تضادهای طبقاتی دیگر امکان پذیر نیست. شیوهءِ سرکوب ادامه دار رژیم به نابودی خودش منجر خواهد شد. نبض عمومی جامعه به مانندِ آتش شعله ور زیر ورقهءِ نازک خاکستری هست که با کوچکترین فرصتی سر بر خواهد افکند.

رژیم جمهوری اسلامی نه پایگاهی در درونِ کشور دارد و نه جایگاهی در جهان. اینک نظام اسلامی ولایتِ فقیه، سرزمین و ملّتِ ایران را بسیار شدیدتر از دورانِ شاهنشاهی قبل از انقلاب به یک مشکل مشترک جهانی: برای ملّتِ ایران، آمریکا، اروپا، خاورمیانه و خاور نزدیک، همسایگان ایران، رقیبان تاریخی ایرانیان، برای کنفدراسیون روسیّه، چین، برای جهان عرب با داشتن سیستم های نیم بند دمکراتیک، و در مجموع به یک غدهءِ سرطانی زیانبار برای صلح و امنیّتِ، برای همبستگی و همزیستی مسالمت آمیز فراگیر گلوبال تبدیل گشته است.

کشورهای غربی و قدرتهای اقتصادی با نا اُمید شدن از روندِ رفُرم در ساختار سیستم اسلامی با پا فشاری رهبرانِ رژیم بر اسلامگرایی بنیاد گرا با مشی ایدئولوژیکِ رادیکال و پشتیبانِ تروریسم بین المللی از همان نیمهء دوّم ریاست جمهوری محمّد خاتمی اعتدال بنیادی تا تغییر ساختاری رژیم اسلامی را در دستور کار خود گذاشته اند و در تکاپوی جستجوی نیروی آلترناتیو رژیم اسلامی در بین طبقات و اپوزیسیونِ ایرانی بسیار فعّال بوده و در این زمینه سرمایه گذاریهای کلانِ انسانی و مالی را هم متحمّل شده اند.

کشورهایِ غربی با همین نظام جمهوری اسلامی با رهبر انقلابی مانند محمّد منتظری و یا مهدی کروبی، با تنش زادیی در سیاست خارجی، فاصله گرفتن از چین و مسکو و همسویی با بلوک غرب، آمریکا، و اروپا، باز کردن نسبی فضایِ سیاسی اجتماعی در درون کشور، کنار خواهند آمد. بنیادگذاران و مسئولین گذشته و اکنون "اتحّادِ جمهوریخواهان" که قطعأ بر آن هستند تا از دگردیسی نظام اسلامی میوه ای بچینند که تز راهِ رشدِ غیر سرمایه داری و حمایتِ بدریغ خود از ساختار خلیفه گری ولایتِ فقیه را توجیح تا گناهان و جرایم مرتکب شدهءِ خود را تبرئه کنند، در این نگاه هم با کشورهایِ غربی هماهنگی کامل دارند.

● انتخاب آلترناتیو رژیم اسلامی از سوی غرب به یقین احزاب مارکسیستی و سوسیالیستی رادیکالِ جهان سوّمی مانندِ ایران نیست، مجاهدین خلق هم نمیتواند باشد، طیفِ حزب مشروطه و سلطنت طالبان که اصلأ شانسی را ندارند. با این وصف سه گروه در لیست قرار گرفته و میگیرند، 1- سرمایه گذاری بر اقوام پیرامونی جغرافیای سیاسی ایران که با تحریک و تقویّت آنها حکومت مرکزی را تضعیف و به زانو در آورند، آنگاه سیستم فدرالی مانند عراق را در ایران پیاده کنند. برای کشورهای غربی و دشمنان ایرانیان در منطقه این تاکتیک بهترین و سود آورترین برای چپاول و غارت منابع ملّی، تجزیه و تضعیفِ ایران هست که ازهمان سال 2003 تا کنون روی آن کار میشود 2- جبههءِ اصلاح طلب درون ساختار رژیم اسلامی، رانده شدگان مانند اکبر گنجی و محسن سازگارا، و معترضین و دستگیر شدگان افراد اصلاح طلب بعد از انتخابات، جذب روحانیونی مانند منتظری، کروبی میباشد.

3- ارگانهایی مانند اتحّادِ جمهوریخواهان که ترکیبی از دو گروهِ در بالا مذکور بعلاوهء حزب توده و سازمان فدائیان اکثریّت که بنا به شرایطِ سیاستِ روز تغییر عقیده میدهند و همانطور که از شکم ماتریالیسم دیالکتیکِ مارکسیسم اسلام سیاسی امام خمینی خود را و دین شیعهءِ قزلباش تُرک تباری را بیرون آوردند، از ترکیب مارکسیسم و اسلام سیاسی با شیعهءِ قزلباش صفویان میتواند نئولیبرالیسم را بزایند و یا از دهانِ خود بیرون آورند. تنها راهی که این حزب و سازمان و اتحّادِ جمهوریخواهان برایِ بقایِ حیاتِ سیاسی در پیش رویِ خود دارند رقصیدن به هر سازی، بجز همسویی با ایرانیان راستین میهن دوست و جبههءِ ساختار شکنانِ نظام اسلامی میباشد،

● امّا جنبش سبز دمکراتیکِ ایرانی با پیشتازی جوانانِ برومند کشور هر سه گروه در بالا را به حیرت و عقب نشینی واداشته است: گروه اوّل یعنی اقوام پیرامونی از نزدیکی با جنبش سبز خودداری کردند. گروه دوّم اصلاح طلبان از جنبش سبز نوع ایرانی آن هراسیدند و در آینهءِ رادیکال شدنِ آن سقوط خویش را دیدند. گروهِ 3 اتحّاد جمهوریخواهان دریافتند که تا چه اندازه بنیاد افکار و سیاست اتخاذی از سوی آنها واپسگرایانه و کهنه شده است و بدرستی یک قرن از کاروانِ جامعه و اندیشه و توانایی هایِ جوانانِ ایرانی حتّی از اصلاح طلبانِ حکومتی عقب تر هستند تا چه رسد به جهان پیرامونی. به همین مناسبت نام همایش چهارم خود را با زیرکی "جنبش سبز" نامگذاری کرده و سمبل رسمی آنرا هم از پوستری از این جنبش در تظاهراتِ خیابانهایِ تهران انتخاب کرده است تا شاید خود را شریک آن سازد و هژمونی آنرا بویژه در خارج از کشور حداقل در نام هم که باشد بدست گیرند. در صورتیکه بدونِ شک بنیادگذارنِ اتحّادِ جمهوریخواهان بخوبی میدانند که جنبشی که برعلیه نظام جمهوری اسلامی باشد بطور اتوماتیک بر علیه خودِ آنها بوده و خواهد بود و به یقین بیوگرافی سیاسی با عملکردِ گذشته و حال آنها را هم در بر خواهد گرفت.

● اصول و قوانین دمکراسی مدرن حکم میکند که مسئولین اتحّادِ جمهوری خواهان قبل از اعلام بر گزاری همایش چهارم، بار دیگر آن بیانیّهءِ 10 ماده ای سال 2003 میلادی خود را با تشریح کامل بیوگرافی انتشار دهندگانِ آن بار دیگر به معرض انتخاب عمومی بویژه امضاءِ گنندگان هزار نفری آن زمان بگذارد تا روشن شود امروز چند نفر از آنها به امضای خود وفادار هستند، این درست نیست که عدهء معدودی که در آخرین همایش تعدادِ شرکت کنندگان در آن بین 80 تا 120 نفر بوده است بنام جمعی هزار نفری اطلاعیّه ها صادر کنند و به سیاستِ حمایت از نظام اسلامی و ضدِ ایرانی خود ادامه دهند،

از این گذشته کسی در همایش چهارم از اتحّادِ جمهوری خواهان توقع پرداختن به حنبش سبز ایرانی را ندارد چون به آنها ربطی ندارد، امّا آنچه انتظار میرود پرداختن به این موضوع هست که چرا هر جنبشی که جنبهءِ واپسگرایی و خرابکاری مانند انقلاب اسلامی 57 را دارد، قوم تُرک تبار آذری در آن پیشقدم شده اند و میشوند، امّا در جنبش سبز دمکراتیکِ ایرانیان شرکت نمیکنند و در جهت سرقت و سرکوب آن به فعّالیّت هرگونهءِ آن میپردازند ؟ !.

● رهبری و هدایتِ جنبش سبز ایرانی که اکنون موضوع محوری جهان و غرب هم میباشد، از عهدهءِ هیچ کدام از احزاب و گروههای در بالا مذکور بر نمی آید، ظرفیّت آنرا ندارند، یقه و دامن خودشان را هم خواهد گرفت. این جنبش بعد از هفته های اوّل با مطرح کردنِ " جمهوری ایرانی" از "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و بیش" آقای میرحسین موسوی گذشته است، رنگِ سبز دینی آقای موسوی با رنگِ سبز ایرانی تفاوتهای بینادی و تاریخی حداقل 1400 سالهءِ اعراب و 500 سالهءِ صفویّان قزلباش را دارد، بنا بر این ایشان رهبر جنبش سبز ایرانی نبوده و نیست و نمیتواند باشد.

رهبری جنبش سبز ایرانی فقط و فقط میتواند گروهی از تیره های ایرانی تبار با داشتن قطعی ایدهءِ پاتریوتیستی و ناسیونالیسم سالم ایرانی که بتواند بر اندیشه ها و گروه بندیهای بازدارندهءِ: حزب توده، سازمانِ فدایی اکثریّت، و تُرک آذری، و سایر احزاب قومی با افکار فئودالیته و احزاب فراقومی سد کنندهءِ دمکراسی گام بردارد و با پشت سر گذاشتن آنها با استفاده از دست آوردهای جامعهءِ جهانی به بازسازی و هدایت کشور و هم آمیزی با جهان پیرامونی بپردازند.

سه سال پیش ضرورتِ تشکیل یک جبههءِ کنزرواتیو ایرانی را مطرح کردم هر روز که میگذرد نیاز تأسیس این جبهه و یا یک ارگانِ جدید روشن تر و به امری عاجل در همهءِ عرصه ها در بین ایرانیان برجسته تر میشود. گذر زمان با تحولات و مناسباتِ متغیّر، صف بندیهای سیاسی گلوبال، منطقه ای، کشوری، و قومی در حال زیر و روشدنِ خود را میطلبد، امّا آن فاکتور و تابع ثابتی که باید پیوسته وجود داشته باشد تا بتواند تحولاتِ روزگار را به سودِ کشور و ملّت از فیلتری ایراندوست بگذارند، وجودِ یک خانه، یک جبهه، و یک هستهءِ مرکزی از میهن دوستانِ راستین ایرانی مسلح به دانش با برخورداری از تجربیّات جهان امروز میباشد و دروازهءِ این خانه و یا جبهه و هسته باید پیوسته بر روی نسل جوانِ ایرانی با افکار آینده نگری مدرن، با کنجکاوی در پژوهش و بازدهی خلاق باز باشد. جستجو و تربیّتِ کادر سیاسی مجرّب متشکل از جوانان ایرانی از واجبات تاریخی میباشد.

● چرا گروهی از جامعهءِ ایرانیان که ازلحاظِ داشتن پتانسیلهای گوناگون در خارج از کشور در ردیفِ ملّتهای پیشتاز قرار دارند، مانند همین بنیاد گذارانِ اتحّادِ جمهوریخواهان بیانیّه ای را انتشار ندهند تا هزار ایرانی میهن دوست را ماوراءِ وابستگی حزبی مانند مشروطه خواهان و سلطنت طلبان که سدّ بازدارندهءِ اتحّاد و همبستگی ایرانیان را فراهم کرده است و یا از طیفِ چپّ و راست که منافع و ارزشهای ملّی و پاسداری از ایرانیّت را بر عقیدهءِ ایدئولوژیکِ بدونِ آیندهءِ خود ترجیح میدهند بدور خود جمع کنند تا آنگاه با مواضعی مقتدر و روشن بر سر هر میز مذاکرهءِ درون کشور از جمله قومی و یا با هر کشور خارجی با رایزنی ثمربخش بپردازند.

در خلاءِ وجودِ یک جبهه و یا اُرگانِ کنزرواتیو ایرانی، همین احزاب و سازمانهایِ ایدئولوژیک و یا قومی که جز عقب ماندگی و مشکل سازی عایدی دیگر برای کشور نداشته اند سرنوشت فردای ایران را هم ورق خواهند زد ولی این بار وزنه ای را بر قلبِ سرزمین ایران بگذارند که ایرانیان هرگز توانایی جابجایی آنرا دیگر نداشته باشند.

● اتحّادِ جمهوریخواهان گذشته از بیانیّه های زیادی که هدفمند برای شناساندنِ خود به ارگانهایِ بین المللی فرستاده و میفرستد، برگزاری همایش جهارم را با نام و سمبل "جنبش سبز" هم به مثابه معرفی کاندیداتوری خود در کسبِ آلترناتیو رژیم اسلامی موردِ نظر دارد. این اتحّاد با جا زدنِ اعضای خود در رسانه هایِ کشورهای غربی از جمله "بی بی سی" اکنون مانند نمایندگانِ کراواتی روح الله خمینی در قبل از انقلاب 57 که در اروپا با نمایندگان غرب به گفتگو نشستند تا اعتماد آنها را جلب کنند و خمینی را بر بارگاهِ ولایتِ فقیه بنشانند، عمل میکنند.

در این راستا چند سالی هست که اعضای رهبری این اتحّاد به فعالیّتِ خود مشغول هستند. بنیادگذاران و مسئولین گذشته و حال این اتحّاد ترکیبی از همان افرادِ قبل از انقلاب 57 و یا نسل بعدی آنهاست که همان اندیشه و سیاستِ خیانتکارانه را نمایندگی میکنند. واکنش نشان ندادن تا کنون ایرانیانِ راستین در مقابل چنین اتحّادهایی خساراتِ زیادی به رهایی از استبداد دینی و بازگرداندنِ فرهنگ و اندیشهءِ ایرانی در سرزمین ایران وارد کرده است و میکند و اگر به همین شیوه پیش رود، سرنوشت آیندهءِ ایران به همان داستان: "بلدرچین و برزگر" دچار خواهد شد.

تشکیل جبههءِ کنزرواتیو ایرانی، اتحاد و همبستگی رمز پیروزی ما و ضامن جایگزینی دمکراسی بر اساس اندیشهءِ سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی به مفهوم واقعی آن در میهن مان ایران خواهد بود.

nasser.karami@gmx.de

|اُکتبر|2009 میلای| آلمان|

بخش یکم این نوشتار در لینکِ زیر:

http://iranglobal.info/node/39004

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.