رفتن به محتوای اصلی

همه چیز برای میهن، برای ما هیچ چیز
21.06.2009 - 14:45

به راستی چه می‌شد اگر آقای خامنه‌ای نتیجۀ واقعی انتخابات را می‌پذیرفت و دست به این تقلب آشکار و گستردۀ به قول خودش ده ملیونی نمی‌زد؟ میرحسین موسوی رئیس جمهور می‌شد. جمهوری اسلامی با شرکت 85 درصدی مردم در انتخابات برای دست‌کم یک دورۀ چهارساله همۀ مخالفین را آچمز کرده بود و دست کم اپوزیسیون برانداز را خانه‌نشین‌. بی این که هیچ یک از سیاست‌های کلان و نیز سیستم موجود سرسوزنی تغییر کند: رژیم کماکان برنامۀ اتمی‌اش را پی می‌گرفت و آمریکا و غرب را مجاب می‌کرد که اگر می‌خواهند بجنگند باید پیه جنگیدن با اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران را به تن بمالند. حداکثر این که لحن مقامات نسبت به اسرائیل و هولوکاست غیر جاهلانه و اندکی ملایمترمی‌شد. کمی فضای سیاسی بازتر می‌شد. روزنامه‌های کمتری توقیف می‌شدند. اما، چیزی بیشتر از آنچه قبلا می‌نوشتند نمی‌توانستند بنویسند. دانشجویان کمتری ستاره‌دارمی‌شدند. حکومت باز هم میان یاران امام و انقلاب طوری تقسیم می‌شد که همه کمابیش راضی باشند؛ اما باز دست بالا با رهبر می‌بود و حکم حکومتی او تا نگذارد کسی ازخط خیلی هم خارج شود.

نه!

دیگر بر ایران یکسره جنون است که حکم می‌راند. انگار این سرنوشت همۀ نمرودهاست که تیرهاشان آخر سر به سوی خودشان کمانه کند؛ چرا که یکسره منطق و تعقل را کنار می‌گذارند؛ جنون قدرت. جنون خودخداپنداری و احساس مالکیت بر نه تنها ملک، که برملت هم: دسپوت حقیر عزم جزم کرده‌است که به هر قیمتی کار را یکسره کند: اگر حاکم اوست برای تعیین تدارکاتچی (چنان که خاتمی مقام ریاست جمهوری را در جمهوری اسلامی تعریف کرد) اساساً نیازی به رأی مردم نیست و این صورت ظاهری انتخابات هم زائد است.

غیر از این، می‌ماند تنها این دلیل که تضادهای درونی رژیم آتش زیرخاکستر یک آنتاگونیسم بدون راه حل بوده‌است و حالی سرپوش کنار زده شده‌است. اما دراین صورت، یک پرسش بدون پاسخ می‌ماند: اگر او از نابرادری‌اش میرحسین موسوی خامنه و کروبی چنین وحشت داشت، چرا گذاشت کاندید شوند؟ می‌توانست با شرکت فقط دو کاندید (احمدی‌نژاد و رضائی) و یا همینها به اضافۀ یکی دو سیاهی لشکردیگر کار را تمام کند. مگر که بگوئیم آنگاه زورش به حامی مقتدر موسوی یعنی هاشمی رفسنجانی نمی‌رسیده است. و یعنی آیا در عرض همین چند ماه اقتدار و نفوذ هاشمی رفسنجانی اینقدرکاهش یافته‌است که به کل، معادلات درون‌حکومتی را به هم ریخته باشد؟ گمان نمی‌کنم. احتمال می‌دهم که آنان به خیال خریدن مشروعیت نظام دست به این قمار زدند. با شرکت فقط احمدی‌نژاد و رضائی و یکی دو سیاهی لشکر از قبیل لاریجانی، تنور انتخابات اینچنین گرم نمی‌شد. و آنها برای رودرروئی با آمریکای جهان‌خوار و سرکوب زنان و جوانان و کارگران در همۀ ایران و به ویژه، کشتارجوانان ترک و ترکمن و بلوچ و کرد به اثبات حقانیت برآمده از مشروعیت تمام‌ملی نیاز داشتند؛ تا همۀ آب رفته را به جوی بازآرند و آبروی نداشته را به مشروعیت ملی کامل بدل کنند؛ منتها شاید تا این حد از مشارکت و هجوم مردم به صندوق‌های رأی را حدس نمی‌زدند که بدون شک محصول تبلیغات مداوم رسانه‌های غیر ایرانی فارسی‌زبان به دستیاری حامیان اصلاح‌طلبان حکومتی بود و نیز حمایت بخشی از اپوزیسیون از کروبی و موسوی؛ و شاید این حد از ایستادگی موسوی و کروبی را هم گمان نمی‌بردند. هر چه هست اکنون جنگ داخلی اعلام شده است. به بهای جان تا کنون ده‌ها جوان.

آیا موسوی و کروبی جنم آن را دارند که تا پای جان بایستند و از رقبای انتخاباتی سوگلی رهبر به رهبران یک انقلاب تمام‌عیار پرخشونت بدل شوند؟ نمی‌دانم.

نمی‌توان از جوانان آن سرزمین درخواست کرد که با دست خالی بروند جلوی مشتی لمپن قداره بند و تروریست فلسطینی و لبنانی بایستند. اگر دستور انقلاب قهرآمیز صادر شده‌است باید مسلح شوند. باید دست به کوکتل مولوتوف ببرند. باید باریگادهای خیابانی درست کنند. سنگربندی کنند. خلع سلاح کنند. خود را سازمان‌دهی کنند و تا به آخر...

و اگر این خیال در سر است که با مقاومت مدنی بدون خشونت این جنگ پیش برده شود، باید تاکتیک‌های مقتضی به کار گرفته شوند. چنین مقاومت مدنی‌ای با دست خالی، در رودرروئی‌های خیابانی با قصابان ممکن نیست. با کشتار مردم را فرسوده خواهند کرد و به خانه‌ها بازشان خواهند گرداند. باید تناسب قوا را دید؛ اگر چنین روشی حاصلی جز افزوده شدن بر سیاهۀ شهدا ندارد، باید عقب‌نشینی کرد. باید شیوه‌های دیگری غیر از رودرروئی مستقیم با دژخیمان پیش گرفت؛ و باید به این توجه داشت که هیچ مبارزه‌ای بدون عقب‌نشینی‌های تاکتیکی به پیروزی نخواهد رسید. باید همه‌مان بی‌اندیشیم و هر راهی که به نظرمان می‌رسد در میان بگذاریم تا مردم انتخاب کنند. من همین کار را می‌کنم. به عنوان یک شهروند آنچه را می‌‌اندیشم، بی‌وقفه بیان می‌کنم. امید که دیگران نیز چنین کنند. این حرفها بی این که مهم باشد از کدام دهان یا قلم بیان شده‌اند، دهان به دهان خواهند گشت. مردم انتخاب و عمل خواهند کرد.

1 - قطعا شعاردهی‌های شبانه نباید قطع شوند. این یکی از مهمترین دست‌آوردهای این جنبش است که مردم بر ترس ازهمسایگان فائق آمده‌اند و دیگر از هم نمی‌ترسند. دوباره با هم آشتی شده‌اند؛ یاور هم شده‌اند و رازدار هم.

2 - در کامنتی در ایران‌گلوبال پیشنهاد دادم و در رادیو صدای ایران نیز که مردم می‌توانند هر روز جمعه با پوشاک عادی، در شهرهای بزرگ، به محل نمازجمعه بروند و بدون شعار و تظاهرات بایستند، بدون این که در نماز شرکت کنند. ضمن اقامۀ نماز، کسی نمی‌تواند به آنها کار داشته باشد، چون نماز به هم می‌خورد. پس از نماز هم امکان بازشناسائی شرکت کنندگان در این آکسیون اعتراضی خاموش و نمازگزاران از یکدیگرممکن نیست. چنین کاری اگر چند هفتۀ پیاپی صورت گیرد. نماز جمعه‌های با امامت گماشتگان ولی فقیه یعنی عملۀ ظلم به مضحکه بدل می‌شوند: آنگاه که دوربین‌ها نشان دهند که ده بیست برابر جمعیت نمازگزار، معترضین خاموش دوروبرشان ایستاده‌اند، نماز دشمن‌شکن جمعه به رسواگر رژیم بدل می‌شود.

3 - مردم و به ویژه جوانان در محله‌های خود، هر عصر با پوشاک و سر و ضعی تر و تمیز و یک شاخه گل یا یک سرشاخۀ کوچک کاج و حتی یک برگ در دست، ساعتی گردش کنند. بدون ازدحام و بدون شعار؛ روشن است که هر جا سر و کلۀ مأموران رژیم پیدا نبود می‌توانند شعار هم بدهند و به محض حضور آنها به رهگذران عادی بدل شوند. این آکسیون هنگامی موثر است که در همۀ محله‌ها، کوچه‌ها و خیابانهای همۀ شهرها اجرا شود؛ مهمترین دستاورد این انتخابات و آنچه پس از آن گذشت، این بود که مردم یکدیگر را دوباره کشف کردند و مهمتر از همه چیز هم، این است که دیگر هم را گم نکنند.

4 - می‌دانم که رژیم زیر بار این پیشنهاد نمی‌رود. اما، حال که می‌فرمایند ابطال و تجدید انتخابات ممکن نیست (لابد از آنجا که نمی‌خواهند بیت‌المال مسلمین را هدر دهند)، اجازه فرمایند که روز جمعۀ دیگر، همان چهل ملیونی که 24 ملیون نفرشان به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند و هر چهل ملیونشان به انقلاب و خط رهبری، در یک راه‌پیمائی خاموش، در همۀ مراکز استان‌ها و شهرستانها خود را نشان دهند: صبح جمعه از 8 صبح تا ظهر، کسانی که به موسوی و کروبی و رضائی رأی داده‌اند، با تفکیک صف‌ها از هم، و بعد از ظهراز ساعت 4 تا 8 شب، همان 24 ملیونی که به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند در یک رژۀ خاموش شرکت خواهند کرد. همه هم موظف باشند شناسنامه‌های مهر شده‌شان را به دست بگیرند، طوری که صفحۀ ممهور شناسنامه رویت شود، تا تحریم کنندگان و ضدانقلاب‌ها و خس و خاشاک نتوانند خود را قاطی صفوف چهل ملیون تأیید کنندگان خط رهبری کنند. و البته، حضور همۀ خبرنگاران ایرانی و خارجی هم باید آزاد باشد. آنگاه، که می‌داند؟ شاید هم حق با رهبر معظم باشد. یقین است که در صورتی که بعد ازظهری‌ها بیشتر از یا حتی مساوی با پیش‌ از ظهری‌ها باشند، رهبر و آقای احمدی‌نژاد روسفید تاریخ خواهند شد و با گردن افراخته می‌توانند به جهان اعلام کنند که 85 درصد از مردم ایران به نظام و خط رهبری رأی داده‌اند. تا کور شود هر آن که نتواند دید. بهانه هم‌ نمی‌توانند بگیرند که «پس روستاها چه؟». هواداران موسوی و کروبی و رضائی که امکانات دولتی ندارند، نمی‌توانند روستائیانی را که به این سه رأی داده‌اند به مراکز شهرستان‌ها و استانها برسانند. شما که دارید و می‌آورید هم. بیاریدشان. مفت چنگتان، به صرف شما.

اجازه نخواهند داد. می‌دانم. اما، به گمانم بهتر است بگذارید نهایت حسن نیت و صلح‌طلبی ملتی را که گرفتار این خودخداپنداران خدامنه‌ای شده‌اند جهانیان و حتی رأی دهندگان به آقای احمدی‌نژاد بهتر بشناسند. رأی دهندگان به احمدی‌نژاد هم بخشی از مردم ایران هستند. ای بسا که واقعا می‌پندارند حق با خامنه‌ایست و تقلبی صورت نگرفته. بسیاری از آنها از شدت فقر و به خاطر ولیمه‌ای که نصیبشان شده رأی داده‌اند. آنها هم بدبختی خودشان و فرزندانشان و جوانان میهنشان را نمی‌خواهند؛ باید منتهای صبوری را با آنها داشت. باید کاری کرد که مچ دروغ‌گویان و مفتریان پیش آنها باز شود. و باری، با این درخواست که مطمئن هستم برآورده‌اش نخواهند کرد، مچشان حسابی باز خواهد شد: از چه می‌ترسید؟ اینها همان 40 ملیون نفری هستند که بارها از آنها خواستید با نشاط بروند پای صندوق‌های رأی. بگذارید حمایت مردمی‌تان را دوربین‌های همۀ فرستنده‌های تلویزیونی به خود ما و جهان نشان دهند؛ بگذارید خس و خاشاک‌ها و خرابکاران و آشوب‌گران ضدانقلابی‌ای که دولت پلید انگلیس و آمریکا و اسرائیل پشتشان ایستاده‌اند رسوای عالم شوند.

و سخنی نیز با آژیتاتورهای حتما خوب رادیوهای فارسی‌زبان خارج کشور.

گرامیان!

ما نمی‌خواهیم بر سیاهۀ شهدا بی‌افزائیم. اندکی پیش از هر فراخوان بیندیشید که نفس به خیابان ریختن جوانان منهای نتیجه‌ و پِی‌آمدش دیگر هدف نیست. این منظور برآورده شده‌است. جوانان ما نیاز به زمان دارند که خود را سازمان‌دهی کنند؛ جنبش مسالمت‌آمیز جامعۀ شهروندان ایرانی تا ابد نمی‌تواند شهیدپروری کند. قوانین جزائی مدرن نیزمسالمت را تا حدی تجویز می‌کنند که پای دفاع از جان در میان نباشد. اگر چنین باشد و مدافع بتواند دفاع از جان را به مثابه یک ضرورت گریزناپذیر ثابت کند، حتی اگر مرتکب قتل شده‌باشد، پادافرهی نخواهد کشید.

ما هم در خارج کشور، تنها وظیفه‌مان این نیست که افشاگری کنیم و دم سفارت‌های ایران یا هرجای دیگر تظاهرات برگذار کنیم. اینها همه خوب است. اما کافی نیست. باید برویم طرف سازماندهی خودمان؛ ستاد جنبش نمی‌تواند در ایران باشد. رهبری جنبش آنجاست. اما، ای بسا که رهبر یا رهبران پذیرفته شدۀ جنبش نیز ناچار شوند جلای وطن کنند. این بد است، خیلی بد که بیایند، یک چندی پذیرائی شوند و بعد در دریای بی‌کرانۀ غربت غرق گردند؛ سازماندهی ستاد جنبش وظیفۀ ماست. و شعار ما باید به گمانم این باشد: همه چیز برای میهن، برای ما هیچ چیز.

زنده باد آزادی.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.