رفتن به محتوای اصلی

بهتر است ایستاده بمیریم
08.06.2009 - 19:45

بسیاری از احزاب و سازمان‌ها و نیز چهره‌های شناخته شدۀ آل اپوزیسیون پس از سی سال تجربه، برای شرکت در انتخاباتی فراخوان می‌دهند که هر چهار گزینۀ موجود در آن در همۀ این سه دهه جزو سران و گردانندگان اصلی نظام بوده‌اند.

هر چهار گزینه کاملا شناخته شده هستند و بنابراین نمی‌توان همچون مورد خاتمی به اینشاءالله گربه است در باره‌شان امید بست، فعالان سیاسی بدون اندیشۀ راهنما به یک اشارت مهرۀ بی‌شخصیت و هزار بار امتحان پس‌داده‌ای چون شیخ کروبی حتی به سر می‌دوند؛ چرا که گفته‌است اکثریت ملت ایران تشکیل شده است از اقلیت‌های قومی و دینی. آنان دارند می‌دوند که آرای خاموش را به پای صندوق‌های رأی بکشانند؛ تا به خیال خودشان جباریت حاکم را اندکی به عقب‌نشینی وادارند. اما، عقب نشینی از چه؟ از صدور حکم حکومتی؟ آیا شیخ کروبی تاب یک دم چانه‌زنی را در برابر حکم حکومتی خواهد داشت؟ او حق دارد تقیه بورزد؛ کارش این است. شغلش این است؛ مرام و مسلکش این است. اما، این به سردوندگان آل اپوزیسیون چه؟ دارند تقیه می‌ورزند یا حافظه‌شان را از دست داده‌اند؟ یعنی یادشان رفته است آن ماجرای قانون مطبوعات و تمکین شیخ را در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی در برابر حکم حکومتی آقا؟

سیستمی که در ایران به وجود آمده است به هیچ وجه یک سامانۀ پارادوکسیکال نیست که بتوان از تناقض‌های آن بهره‌های تاکتیکی گرفت. سد سکندری‌ست که کوچکترین راه رخنه‌ای در آن باز نیست. این یک فریب و خودفریبی‌ست که استدلال شود سامانۀ سیاسی ایران از یک سو سلطانی‌ست و از سوی دیگر جمهوری‌: سامانۀ سیاسی ایران یک نظام خلافتی هنوز غیر توارثی‌ست.

رهبر مجموعۀ بنگاه‌های تولیدی و تجاری تحت پوشش بنیادهای چندگانه‌ای را که با مصادرۀ اموال طاغوتیان ساخته شدند در اختیار دارد که ده سالی پیش گفته شد حدود چهل درصد تولید ناخالص ملی را در بر می‌گیرند. نمی‌دانم که آیا اوقاف در این محاسبه وارد شده بود یا نه و اما، گفته می‌شود که فقط یک آستان قدس رضوی از واتیکان ثروتمندتر است. این بنیادها به هیچ کس غیر از خود رهبر حساب پس نمی‌دهند.

رهبر قوۀ قضائیه را دربست دراختیار دارد.

رهبر نیروهای نظامی و انتظامی را دربست تحت فرماندهی دارد.

رهبر کنترل سیاست خارجی و امنیت داخلی را سفت و سخت در اختیار دارد. در تمام دوران رهبری او، جز دورۀ رفسنجانی که گاه صابونی به قبای رهبر می‌زد و اندکی سرخر را کج می‌کرد، بقیه در برابر او تسلیم محض بوده‌اند. رفسنجانی کرکری‌هائی می‌خواند و گاه با اعلام عدم مرجعیت مقام معظم رهبری، رهبریت او را هم به پرسش می‌گرفت؛ مثلا با این گفته‌ها در نماز‌جمعه: (وضع با حضرت امام جور دیگری بود. ایشان اعلم بودند..... اما بنده با مقام معظم رهبری هم‌دوره بودیم؛ سطح سوادمان مثل هم است..... مرتب بند می‌کنند که رهبر مرجع تقلید نیست. حق ندارد فتوا بدهد. دارند به ایشان ظلم می‌کنند. ایشان خودش هم ادعای مرجعیت ندارد.....) جملاتی که من از حافظه نقلشان می‌کنم اما، همین‌ها بودند - شاید یکی دو کلمه پس و پیش و البته به روشنی می‌توان «زبان بسته»ای را که در جملۀ آخر مستتر است دریافت.

گمان من این است که اگر این و آنی به فساد مالی رفسنجانی و خاندانش بند کردند. به اشارۀ رهبر بود و برای آچمز کردن او، اکنون، برای رفسنجانی به ویژه در پی شکستش در انتخابات پیشین راهی نمانده است جز این که دیگرانی را جلو بیندازد که تا حدودی مانع حملات دور و بری‌های رهبر به خودش و خاندانش باشند. این شاید بزرگترین و تعیین کننده‌ترین تضاد موجود در سامانۀ سیاسی ایران است. در عین حال می‌توان اینگونه نیز نتیجه گرفت که جناح‌های گوناگون سرمایه‌داری پوسیده و مافیائی ایران قطعا تقابل منافع نیز دارند و حتما جناحی که دست بالاتر را در مقام‌های به ظاهر انتخابی داشته باشد، امکان بیشتری برای حذف رقبای تجاری خود خواهد داشت.

تنها هنر خاتمی که از آن رو از او سر زد که جای حاشا نمانده بود، رو کردن دست وزارت اطلاعات در قتل‌های زنجیره‌ای بود. و اما، و بلافاصله با اعلام این که منظورش از جامعۀ مدنی همان مدینه‌النبی بوده‌است و تذکر این که خود او هم جزوی از همین نظام است، آب پاکی بر روی دست ملتی ریخت که هجومی غیر منتظره برده بود پای صندوق‌های رأی تا او انتخاب شود و حال از این امام‌زاده انتظار معجزه داشت.

رهبر دیگر حتی صبر نمی‌کند که شورای نگهبان رأی دهد؛ در دورۀ پیش با یک تشر موسوی را از ادامۀ کاندیتاتوری برحذر داشت و در این دوره اعلمی را سرجایش نشاند.

رهبر همۀ سیستم به وجود آمده در ایران است. خروجی این سیستم رهبر است. بنا براین این سخن خاتمی که رئیس جمهور در ایران یک کارگزار است عین حقیقت است و این که رهبر سه چهار کس را از سرسپردگان به ولایت برای تصدی این پست گزیند و با صرف مبالغی گزاف از بیت‌المال انتخاب یکی از آنان را به مردم ایران بسپارد تا بتواند در بوق و کرنا بدمد که ما در ایران انتخابات داریم کجایش نشان پارادوکسکال بودن سیستم است؟ به راستی آیا کسانی از اپوزیسیون که این شده است محور استدلالشان خواب‌نما نیستند؟

آنها می‌گویند می‌خواهند با شرکت در انتخابات از پارادوکس موجود برای عقب راندن وجه غیردموکراتیک سیستم بهره گیرند. آما چگونه خواهند توانست سد شورای نگهبان را کنار بزنند؟ تنها راه این است که شورای نگهبان را مجاب کنند که نمایندگان دیگری به غیر از دوروبری‌های رهبر برای نمایندگی در خبرگان رهبری برگزینند که آنها رهبر را خلع کنند یا در فشارش قرار دهند که تن به اصلاحات بدهد؛ و تا شورای نگهبان چنین کنند لازم است رهبر را محاب کرد که ترکیب شورای نگهبنان را به صرر خویش تغییر دهد.

هوادارن شرکت در انتخابات می‌گویند راه انقلاب بسته است و اصلا انقلاب از بیخ و بن بد است و نگاه انقلابی نگاهیست دولت‌محور و باید نگاه را جامعه‌محور کرد و به ایجاد نهادهای جامعۀ مدنی پرداخت. اما چکونه می‌توان زیر سرنیزۀ بسیج و سپاه که برخورندگان از خوان نعمت غارت و سهمیه‌بران خاص نظام‌اند نهادهای جامعۀ مدنی را شکل داد؟ وانگهی کدام انقلاب دولت محور است؟ انقلابهای دموکراتیک یا ایدئولوژیک؟ انقالی که یک انسداد سیاسی را از سر راه بردارد که جلوی نفس کشیدن مردم را گرفته کجایش دولت‌محور است؟ لابد این ترم جدیدی‌ست در علم سیاست که تنها استادان از آن خبر دارند. کاش لطف کنند و توضیح دهند به ما که آیا انقلاب مشروطیت هم.......

باری،

آنها می‌گویند بدیل دیگری وجود ندارد. و پاسخ هم نمی‌دهند اگر بپرسی هم که چگونه می‌توان بدیلی در برابر جمهوری اسلامی ایجاد کرد اگر که مدام رهبران فکری اپوزیسیونی که باید آن بدیل باشد، بدوند پای صندوق‌های رأی که به جمهوری اسلامی رأی دهند؟

و انگار این را هم نمی‌شنوند از دست‌اندرکاران رژیم که به صدای رسا جار می‌زنند همۀ آرای مأخوذه صرف نظر از این که به کدام کاندیدا رأی داده شود و چه کسی رأی بیاورد، در اصل رأی به جمهوری اسلامی است. یعنی رأی به ولایت فقیه. و به راستی کدامشان حق دارند؟

طرفداران شرکت در انتخابت می‌گویند: از همه چیز گذشته، انتخاب مجدد احمدی‌نژاد برای ایران عواقب بسیار خطرباری به همراه خواهد داشت.

اما، آیا هر آنچه امروز در ایران می‌گذرد از برکت هالۀ نور بوده‌است: هواداران شال سبز با اتکا به آمارهای بانک مرکزی ایران و نهادهای زیرمجموعۀ ریاست جمهوری چنین ادعا می‌کنند. در دوران او میزان تورم افزایش چشم‌گیری نسبت به دوران خاتمی داشته است و یادشان می‌رود (اگر تقیه نمی‌کنند) که درصد تورم در ایران تابعی‌ست از درآمد نفت. در دوران خاتمی بهای نفت یا درجا زد یا سقوط کرد. دلار کمتری به بدنۀ بیمار و بی‌کشش اقتصاد ایران تزریق شد، به بهای خانه‌خرابی مردم نفت‌خوار و نفت‌پوش و از بنیاد نفت‌زی، نرخ تورم کمتر بود. در دوران احمدی‌نژاد تورم عنان گسیخت ازیرا که ناگهان نفت بشکه‌ای ده یا دوازده دلار رسید به صد و پنجاه دلار هم حتی و سیر فزایندۀ تورم در یک جامعۀ بیمار که حتی امکانات کافی برای واردات ندارد معلوم است که با تزریق چنین حجمی از پول شتابان بالا خواهد رفت. هالۀ نور به قولش اما عمل کرده بود و بخشی از پول نفت را برده بود سرسفره‌های.... نه! در خانه‌های مردم. به سفره‌هایشان چیزی نرسید چرا که قیمت‌ها شروع کردند به دوبرابر شدن و باری سالی 25 درصد. این است نتیجۀ قول دادن و پای قول خویش ایستادن یک نادان. ولی جمهوری اسلامی سیستم اتفاق است. سیستمی‌ست که همواره از این ستون به آن ستون را فرج می‌داند؛ یک سیستم نه فقط غیر که بل ضدتعقلی‌ست. آیا احمدی‌نژاد می‌توانست درآمد بادآوردۀ نفت را به جای بردن به در خانه‌های مردم، صرف رفع موانع ساختاری اقتصاد در ایران بکند؟ نه او که هر رئیس جمهوری بخواهد چنین کند نخست باید بایستگی‌های رشد نسبتا پایدار را که همانا حدی از عقلانیت و قانونمندی‌ست در جامعه به وجود آورد؛ باید از شبکه‌های مافیائی خلع ید کند؛ باید آزادی نسبی به مطبوعات بدهد و.... و در نخستین گامی که در این راه‌ها بردارد با چماق حکم حکومتی مواجه خواهد شد. اگر نه امروز که فردا.

هواداران شال سبز بر مبنای داده‌های آماری بانک مرکزی و زیرمجموعه‌های ریاست جمهوری، حساب کرده‌اند که در دوران خاتمی در ازای هر ملیون دلار درآمد نفت مثلا 10 یا بیشتر اشتغال و در دوران احمدی‌نژاد فقط 5 اشتغال به وجود آمده است. و نمی‌گویند که در یک اقتصاد قفل شده، از بنیاد ایجاد اشتغال یا در واقع فائق آمدن بر دور باطل فقر به بسیاری عوامل دیگر غیر از درآمد و آن هم درآمدی که ناشی از یک اقتصاد تک‌پایه‌ایست نیاز دارد. ایجاد اشتغال در چنین سامانه‌‌ای نمی‌تواند صرفا با درآمد نفت متناسب باشد. اگر به جای 200 ملیارد دلار 300 یا 400 ملیارد دلار نیز نصیب دولت احمدی‌نژاد می‌شد، ایجاد اشتغال، بدون همان تغییرات پایه‌ای که اشاره شد، برای دولت او ممکن نمی‌بود. احمدی‌نژاد حالیش نیست یا به صرفه نمی‌داند که پاسخ دهد؛ شال سبزی‌ها دیگران را هم هالو فرض کرده‌اند؛ و انگار ناحق هم نیستند چرا که همین بررسی‌های به ظاهر علمی در نوشته‌های قلم به دستانی از اپوزیسیون نیز دیده می‌شود.

آقای موسوی ادعا می‌کند که جنگ را بدون استقراض خارجی به پایان برده‌است و یادش می‌رود بفرماید که استقراض بی در و پیکر از سیستم بانکی کشور (بخوانید راه اندازی بدون تعطیل چاپخانه‌های اسکناس) که به بیست برابر شدن حجم نقدینگی در پایان جنگ نسبت به سال انقلاب انجامید، در حالی که تولید ناخالص ملی بسیار پائین تر آمده بود و یعنی باری، تبدیل کردن پول ملی به کاغذ باطله در دوران ایشان صورت گرفته‌است.

احمدی‌نژاد متهم است که ایران را به یکی از منزوی‌ترین کشورهای جهان بدل کرده‌است. اما، در واقع گنده‌گوئی‌های نابخردانۀ او که عمدتا مصرف داخلی دارند و در راه استحمار هواداران جاهل حکومت بر زبان می‌آیند، تنها نوک یک کوه یخ‌ هستند. بدنۀ این کوه یخ کل سیستم است. اگر احمدی‌نژاد گفته است کشور اسرائیل باید ازنقشۀ جغرافیا حذف شود؛ خاتمی نیز بارها اعلام کرد همه چیز کشور اسرائیل بر دروغ استوار است. این دو گفته یک معنا دارند. رفسنجانی حتی به صراحت برای بمباران اتمی اسرائیل فراخوان داد: «در یک جنگ اتمی اسرائیل نابود می‌شود و به جهان اسلام تنها خسارت‌هائی وارد می‌شود.»

در پی سخنان اوباما در قاهره، رهبر در جمع سران حکومتی و از جمله در حضور هر چهار کاندید انتصخابات پیشارو اعلام کرد که حرف کافی نیست و رئیس جمهور آمریکا باید در عمل نشان دهد که سیاست آمریکا تغییر کرده‌است. بی این که بگوید این عمل چیست. اوباما چکار باید بکند. نه! این گفته نخواهد شد. ولی آیا یکی از چهار کاندید جرأت خواهد کرد از رهبر بپرسد پیشنهادش چیست؟ یقین دارم که نخواهند پرسید. آنها دست‌اندرکاران یک سیستم هستند. سیستمی که به تمامی شکل گرفته است و این کشف بزرگ آنتونی گیدنز را باید آویزۀ گوش داشت: «سیستم را عوامل به وجود می‌آورند ولی این سیستم است که به عوامل چگونگی عاملیت را تحمیل می‌کند» سیستم در ایران شکل گرفته است؛ بر خلاف آنچه که بسیارانی می‌پندارند (ومن خود نیز در دورانی شریک این پندار باطل بوده‌ام) این سیستم یک سامانۀ پارادوکسیکال (ناسازواره نیست). همه چیز آن یک‌دست است. آیت‌الله مصباح یزدی آن را سلطنت الهی می‌نامد و خواهان آن است که جمهوری از نام نظام حذف شود و نامش به حکومت عدل اسلامی تغییر کند. اما، خامنه‌ای بهتر می‌داند که نیازی به این حرکت ابلهانه نیست. بنایان باروئی که حکم حکومتی او بالاترین چکاد آن است، سر سوزنی راه رخنه باقی نگذاشته اند؛ ولی راه تحمیق مردم و فراخوان دادن به آنان را که با نشاط هجوم برند به صندوق‌های رأی باز گذاشته اند؛ بروید از میان بد و بدتر دست کم بد را انتخاب کنید. اما، آیا به راستی شرکت در انتخابات، انتخاب مبان بد و بدتر است؟ آخر باید «بد» سر سوزنی امکان جنبیدن و بیرون زدن از خط و فرمان رهبری را داشته باشد که کارش کمتر از «بدتر» به گند زدن برسد؟ رسیدن به این پندار باطل که موسوی یا کروبی ممکن است به ملیتهای ایرانی آزادی آموزش به زبان مادری بدهند و امورشان را تا حدودی به خودشان بسپارند، تنها با چشم‌بستن بر همۀ واقعیتهای موجود ممکن است. از آنچه اعطا شده‌است که عبارت باشد ازگنجاندن دو واحد انتخابی در سیستم دانشگاهی کشور برای آموزش چهار زبان کردی و ترکی و ترکمنی و بلوچی سر سوزنی فراتر نخواهند رفت. نه به یک سنی اجازۀ استاندار شدن خواهند داد و نه به یک بهائی اجازۀ وکیل مجلس شدن. و همین حد از عقب نشینی اما، حاصل مبارزات همین اپوزیسیون نیمه‌جان بوده است و جان گذاشتن جوانان ملیت‌های ایرانی. سیستم اجازۀ زده شدن استارت فروپاشی خویش را به احدی نخواهد داد و همۀ آنانی که بپذیرند در دل این سیستم عمل کنند و در باروی آن پناه گیرند، جز از سر تقیه و تحمیق شعاری نخواهند داد که عملی شدنش با ویران شدن پناهگاه خودشان توأم باشد. رسیدن به این پندار باطل که کروبی و موسوی نظارت استصوابی را حذف خواهند کرد از آن هم ساده‌انگارانه‌تر است. حذف نظارت استصوابی یعنی فروپاشی آنی نظام. تمام مسئلۀ خامنه‌ای و کل سیستم حالی ایجاد هیجان در مردم است برای هجوم بردنشان به پای صندوق‌های رأی؛ و اگر کروبی و موسوی و حتی رضائی با دادن چهار شعار کلی توخالی دل‌ها را گرم نکنند، مردم به عشق جه بروند پای صندوق‌ها؟ یک فاجعۀ تمام‌عیار برای ایران این است که انتخابات پیشارو به یک مشارکت 40 ملیونی بی‌انجامد، چنین رویدادی رژیم را هم در برابر همۀ فشارهای خارجی بیمه خواهد کرد و هم در برابر تقلاهای اپوزیسیون؛ و باری، باید این را فریاد زد: چنین رویداد شومی یعنی قطعیت یافتن زوال تاریخی ایران.

گزینۀ بد برای مردم ایران انتخاب شدن هر یک از چهار کاندید با شرکت گستردۀ مردم در انتخابات است و البته بدترین گزینه هم در این صورت انتخاب شدن احمدی‌نژاد. آنانی که دارند خودکشان می‌کنند که بلکه آرای خاموش را بکشانند پای صندوق‌های رأی آیا حساب این را کرده‌اند که اگر با یک مشارکت 40 ملیونی، باز هم در دور اول یا دوم احمدی‌نژاد برندۀ انتخابات شود چه با تقلب و چه بدون تقلب، چه فاجعه‌ای رخ خواهد داد و رژیم چه سلاخی‌هائی را به نام حمایت مردمی سازمان خواهد داد؟

این رژیم نمی‌تواند بدون دشمن خارجی موجودیت ایدئولوژیک و رادیکالیسم کورش را که همه چیز خود را از آن دارد توجیه کند و این دشمن خارجی تا جمهوری اسلامی باشد، به ناچار اسرائیل و آمریکا خواهند بود. تا کنون هم مردم دو کشور و هم سیاست‌ورزانشان در ظاهر هم که شده، حساب مردم ایران را از حساب حکومت جدا دانسته‌اند. بخش‌هائی از این اپوزیسیون نیمه‌جان با اعلام حمایت از هر یک از کاندیدها و فراخوان شرکت در انتخابات، تنها خود را نکشتند و نمی‌کشند. به جهان اعلام کردند و می‌کنند که میان مردم ایران و حکومتش چندان هم فاصله نیست. این اعلامی تلویحی به آمریکا و اسرائیل نیز هست که جز از طریق قهر نخواهند توانست از دست تروریسم بنیادگرای حکومتی ایران خلاص شوند. چرا که رژیم یک پایگاه توده‌ای بسیار گسترده دارد؛ و بنا براین جنگ آنان نه با حکومت تنها که بل با مردم ایران است. با همۀ حسن نیت اوباما گمان نمی‌کنم که او مرگ اسرائیل و زوال آمریکا را به ویرانی ایران ترجیح دهد.

و این چرخۀ تباه آغاز به چرخیدن کرده‌است. اپوزیسیون دارد ناباوری به نیروی عظیم خویش و اکثریت مردم مخالف با کلیت نظام را جار می‌زند. چرا که به دموکراسی اعتقاد ندارد و چرا که نمی‌تواند خود را حتی سازماندهی دموکراتیک کند. و این در عین حال، یعنی پایان اصلاحات نیز. اگر تا کنون رژیم گاه عقب‌نشینی‌هائی کرده‌است، از این پس و در صورت هجوم چهل ملیونی مردم به پای صندوق‌های رأی دیگر نخواهد کرد. آیا برای جبران این خطای بزرگ دیگر دیر نشده است؟ با وجود بی‌بی‌سی و دهها سایت اینترنتی و تلویزیون و رادیو که سرگیجه پخش می‌کنند، از دست من و امثال من چه بر می‌آید. نمی‌دانم. با این همه، بهتر است ایستاده بمیریم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.