رفتن به محتوای اصلی

روان‌کاوی انتخابات و معضل اپوزیسیون
03.06.2009 - 11:31

گفتمان سیاسی در بطن جامعه ایران در حال یک تحول بنیادین است . از درون بحران سیاسی دو سده و به ویژه چند دهه اخیر ایران، اکنون شاهد رشد و نمو گفتمانی جدید هستیم که بدون توجه به این تحول گفتمانی و همراهی با آن، هر حرکت سیاسی و اجتماعی صحیح در جهت رشد دموکراسی و جامعه مدرن ایرانی محکوم به ضعف و تناقض شدید درونی است. خصایل این گفتمان سیاسی در حال رشد را می‌توان، با توجه به انتخابات اخیر و موضع‌گیری اپوزیسیون، در سه تحول اساسی جمع‌بندی کرد:

1/ همان‌طور که در کتاب جدیدم به نام « از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی (1)» مطرح کرده‌ام، هر انسان ایرانی و پدیده ایرانی نقطه تلاقی سنت و مدرنیت و تبلور بحران مدرنیت است و در یک تلاش مداوم برای عبور از بحران و دست‌یابی به یک تحول مدرن نو قرار دارد. این بحران و تلاش برای عبور از آن یک ضرورت و پیش‌شرط تحول بنیادین جامعه مدرن ایرانی است. در این معنا، ما در همه نیروهای سیاسی درون و خارج کشور و در هر پدیده سیاسی و اجتماعی ایرانی شاهد علائم این بحران و تلاش برای یافتن جوابی و راهی برای عبور از بحران مذهبی، سیاسی، فرهنگی، جنسیتی، هویتی، قومی و غیره هستیم که در کتابم من این بحران‌های مختلف را برای اولین بار در کنار یکدیگر آسیب‌شناسی و بررسی کرده‌ام.

وقتی از این منظر به انتخابات اکنون و چهار کاندیدای اصلی و نیز به نظرات اپوزیسیون بنگریم و همه آنها را به سان بخشی از این تحول گفتمانی (دیسکورسیو) و به سان بخشی از این گفتمان ببینیم، آنگاه می‌بینیم که هر کدام از این نیروها تبلور بخشی از این بحران مدرنیت ایرانی و تلاشی برای پاسخ‌گویی به آنها هستند. تفاوت آقای احمدی نژاد و یا اقای محسن رضایی با اپوزیسیون خارج کشور، تفاوت میان انسان سنتی و نیروی مدرن نیست بلکه تفاوت میان دو تلاش مختلف برای جذب و هضم مدرنیت با خواست‌های سنتی و ویژگی‌های فرهنگی خویش است.

هر دوی این نیروها تبلور مدرنیت و یک نیروی مدرن هستند، با گرفتاری‌ها و معضلات و تناقضات درونی خویش. در این معنا آقای احمدی‌نژاد نماینده تلاش بخشی ار جامعه ایرانی است که خواهان یک مدرنیزاسیون، یک مدرنیت کاربردی همراه با حفظ خواست‌های سنتی خویش است و قدرت و تناقضش در همین تلاش نهفته است. همان‌طور که هر نیروی اپوزیسیون از چپ مدرن تا لیبرال و یا مشروطه‌طلب مدرن، به سان تبلور بخشی دیگر از این تحول، دارای قدرت‌ها و تناقضات خاص خویش است . حتی اگر این نیروهای سکولار در توانایی قبول مبانی مدرنیت از بسیاری جهات، پیشرفته‌تر از نیروهای درون کشور باشند. حاصل این تحول گفتمانی و مدرن این است که ما هم شاهد رشد یک جریان قوی سکولار در درون و خارج از کشور و نیز شاهد رشد نگاه‌های بینابینی مدرن دیگر در درون و خارج از کشور و نبرد سیاسی و اجتماعی آنها برای بدست‌گیری تحولات گفتمانی و قدرت سیاسی و اجتماعی هستیم.

2/ خصلت مهم تحول گفتمان سیاسی ایران امروزی، رشد قدرت و اهمیت مباحث مدرنیت و دموکراسی در بطن جامعه و فرهنگ سیاسی امروز ماست. اگر امروز از آقای کروبی و موسوی تا آقای محسن رضایی و یا آقای احمدی‌نژاد، هر کدام در حد و توان خویش، از موضوعات دموکراسی، حقوق شهروندی و ضرورت انتخابات آزاد و عدالت اقتصادی سخن می‌گویند و حتی کسانی مثل آقای کروبی از شورای انتصابی انتقادات شدید در مناظره تلویزیونی می‌کنند، اینها نماد فرهنگ و جامعه‌ای است که در آن بحران‌های مدرن سیاسی و فرهنگی هر چه بیشتر رشد و دوام یافته است و در پی یافتن جواب‌های خویش است. این تحول گفتمانی به ناچار هر نیروی سیاسی را وادار می‌کند که متناسب با قدرت و توانش و برای حفظ قدرت و توانش، تن به خواست‌های این گفتمان نو دهد، این خواستها را در برنامه خویش بپدیرد، آنها را در حد توانش جذب و هضم یا مسخ کند و تحول مداوم یابد. ار این‌رو همه این نیروها نیز در عین جان‌سختی درونی، مرتب در حال تحول مداوم و گفتمانی هستند. اکنون یکایک این نیروها مبدل به یک قدرت اقتصادی و سیاسی شده‌اند و برای حفظ این قدرت اقتصادی و سیاسی ناچار به تن دادن به پراگماتیسم مدرن یا سنتی و ( یا تلفیقی از هر دو) هستند.

این تحول و گذار مداوم ، تحت تاثیر بحران مدرن درون و برون از کشور، اجتناب‌ناپذیر است. مهم این است که کدام نیروها با شناخت دقیق از این تحول گفتمانی، قادر به حرکت بهتر دیسکورسیو و قادر به کمک به رشد و قدرت‌یابی هر چه بیشتر این تحول گفتمانی بنیادین در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایرانی هستند. آنکه این شناخت گفتمانی را در اختیار گیرد و قادر به شناخت امواج متفاوت این جنبش مدنی و فرهنگی و این تحول گفتمانی باشد، می‌تواند هر چه بیشتر به رشد فرهنگ و ساختار مدرن ایرانی کمک رساند. با آنکه خود او نیز بخشی از این گفتمان و تبلوری از این گفتمان است. زیرا انسان خارج از گفتمان و شناخت متاگفتمانی وجود ندارد.

3/ حالت مهم و بنیادین این تحول گفتمانی را می‌توان در عبور از« تفکر ایدئولوژیک و جنگ خیر/شری» سابق به سوی « جدل مدرن میان رقیبان سیاسی» مشاهده کرد. امروزه هر چه بیشتر هم در نیروی اپوزیسیون، هم در بطن جامعه ایران و هم در نیروهای سیاسی درون کشور، اندیشه ایدئولوژیک و بنیادگرا، تفکر خیر/شری در حال پس‌روی است و میل و خواست دست‌یابی به بازی سیاسی مدرن و همراه با رواداری متقابل در حال رشد است. طبیعی است که این رشد به هیچ‌‌وجه یکدست و بدون تناقض نیست و یا پس‌رفت‌های موقتی و تحولات زیگزاگی همراه است، اما پیش‌روی مداوم این تحول نو غیر قابل نفی و اجتناب‌ناپذیر است. اکنون در جامعه ایران جو رعب و وحشت سابق شکسته شده است و جنبش‌های سکولار ایرانی مثل جنبش زنان و جوانان و جنبش‌های اقتصادی و سندیکایی در حال پیشرفت است. همین‌طور حاکمیت نیز هر چه بیشتر از یک حاکمیت ایدئولوژیک به سوی یک حاکمیت سیاسی/اقتصادی خواهان حفظ قدرت و حاکمیت خویش در حرکت است و خواهان مدرنیزاسیون و یا مدرن‌سازی خویش و جامعه خویش، در حد توان فردی و گروهی خویش، است.

ازین‌رو می‌بینیم که برای مثال چگونه «مبارزات ایدئولوژیک انتخابی سابق» اکنون هرچه بیشتر به یک « شوی انتخابی مدرن»، با تناقضات و ویژگی‌های ایرانی و بحرانی خاص خویش، تبدیل می‌شوند. یا چگونه هر کاندیدای انتخابی با ایجاد فیلم انتخاباتی خویش به شیوه مدرن سعی در یافتن آرای مردم می‌کند. در این فیلم‌ها می‌توان دید که چگونه هر کاندیدا سعی می‌کند، دقیقا بخشی از خواستها و احساسات مردم را مورد توجه قرار دهد و حتی از کارهای انتخابی رقیبان غربی کپی‌برداری و یا استفاده می‌کند. مثل فیلم انتخاباتی آقای کروبی که از جمله باراک اوباما « ما می‌توانیم» استفاده می‌کند. یا اکثر کاندیداها مثل باراک اوباما با همسرشان در کارزارهای انتخابی ظاهر می‌شوند و آقای موسوی شال سبز را به عنوان سمبل خویش انتخاب می‌کند که پیوندی میان اسلام، محیط زیست و میل تحول مدرن در رای‌دهندگان به وجود آورد. طبیعی است که در این راه تناقضات سنتی و حالات ایرانی خویش را هم حفظ می‌کنند و بیان می‌کنند و گاه به هم حملات بسیار سختی می‌کنند . یا آقای احمدی‌نژاد از این حملات برای تبدیل ساختن خویش به «عنصر مظلوم» و استفاده از احساسات مذهبی استفاده می‌کند.( که البته به عنوان یک کاندیدای سیاسی حق دارد از این مباحث استفاده کند، چه ما خوشمان آید یا نیاید.)

مناظرات تلویزیونی میان این کاندیداها و بحث شدید انتخاباتی درون اینترنت، در روزنامه‌ها و در درون جامعه نمادی دیگری از این تحول درونی و رشد هر چه بیشتر یک گفتمان نو است. حتی تلویزیون‌های مهم خارج از کشور، مثل تلویزیون « صدای آمریکا» و یا تلویزیون جدید « بی‌بی‌سی» ، با ایجاد برنامه‌های متنوع انتخاباتی و مناظره تلویزیونی، به رشد هر چه بیشتر این گذار و تحول و به رشد هر چه بیشتر این « شوی مدرن و جذاب انتخاباتی» کمک می‌رسانند. این تحول گفتمانی و عبور از تفکر ایدئولوژیک و خیر/شری سابق مهم‌ترین و بنیادی‌ترین تحول فرهنگی و سیاسی جامعه ماست که بایستی هر چه بیشتر تحکیم و رشد یابد. مهم‌ترین وظیفه نیروهای مدرن ایرانی کمک به رشد این گفتمان نو از طرق مختلف فعالیت‌های سیاسی/اجتماعی/فرهنگی و یا از طریق روشنگری است. زیرا طبیعتا این تحول نو هنوز بایستی بر موانع فراوان دیگری چیره شود تا بتواند به گفتمان حاکم تبدیل گردد و هر چه بیشتر زمینه‌ساز فرهنگ و ساختار آزادی، قانون و رواداری مدرن گردد. تا همه نیروهای درون و برون کشور قادر به شرکت در این تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی گردند.

همین تحول مهم را می‌توان در نیروهای اپوزیسیون نیز دید که از اندیشه خیر/شری و جنگ مسلحانه هر چه بیشتر به سوی حرکت مدرن و مسالمت‌آمیز در حرکتند و هر چه بیشتر تن به تحول مدرن و حرکت مدرن می‌دهند؛ در رقیب دیگر یک دشمن سیاسی و ایدئولوژیک نمی‌بینند بلکه یک رقیب سیاسی و یا دگراندیش می‌بینند و خواهان تحول مدرن و مسالمت‌آمیز جامعه خویش هستند. از بالغ‌ترین بخش‌های این نیروهای جدید و سکولار ایرانی، جنبش زنان و کمپین زنان هستند که با درک «پارادکس بازی مدرن»، یاد گرفته‌اند که در «چهارچوب قانون و برای تحول مدرن قانون» حرکت کنند و از حرکات افراطی بپرهیزند. بدون آنکه بخواهیم نقاط ضعف مدرن آنها را نادیده بگیریم. بخشی از این نیروی بالغ نیز برای مثال، اکنون به جای آنکه خویش را درگیر جنگ حیدری/نعمتی سنتی سازد، از یک « شیوه مطالبه محوری مدرن» حرکت می‌کند و می‌خواهد از کاندیدایی دفاع کند که بیشتر به مطالباتش تن دهد. این یک شیوه حرکت مدرن است، بی‌آنکه تنها شیوه حرکت مدرن باشد و مثل هر حرکت مدرن دارای قدرت‌ها و ضعف‌های خاص خویش است.

جنبش سکولار ایران بایستی با تن دادن به بازی مدرن و گفتمان مدرن هر چه بیشتر به نیروی اصلی و اساسی این تحول گفتمانی و به سخنگوی اصلی این تحول نوین و مدرن تبدیل شود اما از آنجا که او نیز خود بخشی از این گفتمان و دیسکورس است و در خویش همین بحران مدرن را در بردارد، از آنرو نیز دارای معضلات خاص خویش است که هنوز نیز باعث ناتوانی او از پوست اندازی نهایی مدرن و باعث قدرت‌گیری بیشتر او می‌شود.

به قول فوکو در کتاب « نظم دیسکورس (گفتمان)»، هر گفتمانی در واقع نیروی مخالف خویش را نیز به وجود می‌آورد که در نهایت به بازتولید گفتمان کمک می‌کنند، اگر که این نیروی مخالف یا اپوزیسیون به این شناخت دیسکورسیو دست نیابد و در حد توان خویش به یک تحول مدرن و در چهارچوب دیسکورس کمک نرساند. اگر در گذشته نیروی چپ سنت و راست سنتی هر دو فدایی اسلام و یا فدایی خلق بودند و متوجه پیوند‌های عمیق درونی خویش نبودند، امروز نیز هنوز بخشی از اپوزیسیون متوجه این پیوند درونی و گفتمانی با نیروی مخالف یا با باصطلاح دشمن خونی خویش نیست و به ناچار او و خویش را و جهان سنتی را به گونه‌ای جدید بازتولید می‌کند.

معضل اپوزیسیون و جنبش سکولار

اپوزیسیون و جنبش سکولار که در واقع مهمترین نیرو و پیش‌برنده این تحول و گفتمان مدرن است، هنوز ، با تمامی تحولات مدرن و قویش، دچار تناقضات قدیمی است و این تناقضات هم مانع تحول درونی مدرن او و هم مانع رشد‌گیری و قدرت‌یابی هر چه بیشتر این گفتمان مدرن می‌شود. همان‌طور که این تناقضات مانع می‌شود که او به یک بازیگر مدرن جهان سیاست و فرهنگ ایرانی تبدیل شود که به قول نیچه ، با قلبی گرم و مغزی سرد، تن به بازی مدرن می‌دهد و مهر خویش را بر این بازی می‌زند و به تحول مدرن و قدرت‌گیری خویش کمک می‌رساند. این تناقضات به اختصار به شرح ذیلند:

1/ جنبش سکولار و اپوزیسیون هنوز تا حدودی گرفتار یک نگاه دوآلیستی و خیر/شری است. بنابراین مرتب بین موضوع تحریم و یا شرکت در انتخابات در نوسان است و یا این را می‌خواهد و یا گاه به ناچار تن به شرکت می‌دهد تا از میان بد و بدتر یکی را انتخاب کند. او متوجه نیست که گرفتاری او در این دوآلیسم بیش از هر چیز نماد آن است که او هنوز از تفکر سابق خیر/شری و غیر مدرن جدا نشده است و پی نبرده است که او با یک دشمن خونی روبرو نیست بلکه با یک رقیب سیاسی روبرو است. بدیهی است که ما نباید ویژگی‌های ساختاری دیکتاتورمنشانه، سلطان‌مابانه جامعه ایران را فراموش کنیم، اما این بدان معنا نیست که ما با یک جامعه سنتی و یک دیکتاتور سنتی روبرو هستیم، بلکه با یک جامعه و فرهنگ در حال گذار مدرن روبرو هستیم. ما با یک بحران و گذار مدرن سیاسی و ساختاری روبرو هستیم.

یک نیروی مدرن ایرانی که خویش را بخشی از این تحول مدرن می‌داند و در عین حال متوجه بحران و گذار درونی خویش نیز هست، به جای اینکه عمدتا هر چند سال یکبار در دوران انتخابات فعال شود و تصمیم به شرکت یا عدم شرکت بگیرد، در پی آن هست که، با خرد سیاسی مدرن، روزانه تاثیر‌گذار بر این تحول سیاسی و گفتمانی باشد. برای او تحریم و یا شرکت تنها دو شکل از مبارزه مدرن است تا بتواند بنا به شرایط به خواست‌های استراتژیک و یا تاکتیکی خویش، یعنی به رشد گفتمان و ساختار مدرن و گذار مدرن ایرانی کمک رساند. پس اگر تحریم می‌کند، می‌خواهد با این تحریم کمک به رشد تحول مدرن و سکولار کند و فردای تحریم نیز حاضر به قبول رای جامعه و قبول رقیب پیروز‌شده است و کار خویش را به شکل نوینی انجام می‌دهد و می‌تواند فردا با همان رقیب سیاسی تحریم شده در نکته‌ای دیگر موافق و همراه موقتی باشد. تلاش بخشی از جنبش سکولار و اپوزیسیون برای نشان دادن مداوم علائم دیکتاتوری، انتصابات و غیره برای عدم شرکت مداوم در انتخابات و یا برای انتخاب به ناچار میان بد و بدتر، بیش از هر چیز نشان می‌دهد که چگونه هنوز اخلاق قهرمانانه سنتی در درون این بخش عمل می‌کند. زیرا همه این علائم تنها نمادهای ویژگی‌ها و بحران‌های جامعه و سیاست در حال گذار مدرن ایرانی است و نمی‌تواند مانع آن شود که ما به شیوه مدرن عمل نکنیم و یا به رقیب سیاسی به چشم دشمن خونی و ناموسی بنگریم.

2/ از این خطای بنیادین، خطاها و اشتباهات بعدی نشات می‌گیرند. حاصل این خطای بنیادین آن است که این جنبش مدرن یا مرتب انتخابات را نفی می‌کند و یا از طرف دیگر اصلاح‌طلب است و مرتب می‌خواهد شرکت کند و متوجه نیست که بدون تحولات ساختاری و در قانون اساسی، تحول بنیادین غیر ممکن است. در واقع این نیروی رادیکال نفی‌کننده و آن اصلاح‌طلب بدون میل تحول بنیادین، دو روی یک سکه و بازتولید‌کننده همان دیسکورس سنتی هستند. نمایند‌ه‌های هر دوی آنها هم در جنبش ملی/مذهبی و یا چپ وجود دارند. همه این نیروها تنها نیروهای موقتی و موقعیتی هستند و ناتوان از حرکت مداوم و کمک به تحول گفتمانی و ساختاری مدرن جامعه ایران.

3/ خطای بعدی ریشه گرفته از این خطای اولیه این است که بخشی از اپوزیسیون و به ویژه جنبش چپ مدرن ایرانی باور دارد که بایستی، با عدم شرکت در انتخابات و بیان دیکتاتوری و انتصابات حاکم، در واقع هم «پاک بودن و انقلابی بودن» خویش را ثابت کند و هم با «افشاگری» مردم را از خواب غفلت و جهل باصطلاح نجات دهد. این تفکر که هم ریشه در اندیشه خیر/شری ایرانی و هم ریشه در روشنگری کلاسیک مدرن دارد، متوجه این امر مهم نیست که مردم در واقع خیلی خوب می‌دانند که موضوع چیست و چقدر یک رئیس جمهور جدید می‌تواند تاثیر‌گذار باشد و یا چه نیروهایی در پشت پرده قرار دارند. مشکل مردم به هیچ وجه نادانی و جهل نیست بلکه موضوع آن‌ها این است که تحت شرایط موجود و بر اساس پراگماتیسم خویش، چگونه به خواست‌های حدااقلی خویش دست یابند. یک نیروی مدرن با شناخت این خواست‌ها و نیز با شناخت معضلات مردم، هم کمک به تحول این خواست‌های حدااقلی می‌کند و هم همراه با این مردم و جنبش مدنی کمک به تحولات استراتژیک گفتمانی و مدرنی می‌رساند. او به عنوان یک نیروی مدرن در واقع ساختارهای قدرتی را زیر سوال می‌برد که نظرات مردم تحت تاثیر آنها قرار دارد و کمک به تحول ساختاری و گفتمانی می‌کند.

شکل دیگر این خطای بنیادین، گرفتاری مداوم جنبش در بحث « مشروعیت بخشیدن یا نبخشیدن»، «توهم ایجاد کردن یا نکردن» است. آن‌ها متوجه این طنز زندگی نیستند که همین بحث مشروعیت یا عدم مشروعیت نماد حضور یک نیروی مشروع است که بایستی در باره‌اش بحث و جدل کرد. چه برسد به اینکه این دوستان از یاد می‌برند که هر نظامی دارای مشروعیت حقوقی و حقیقی مدرن خویش است. بحث اخلاق و مشروعیت اخلاقی از نظر یک گروه رابطه‌ای با مشروعیت سیاسی و حقوقی رقیب و طرف مقابل ندارد. در واقع بحث « مشروعیت و ایجاد توهم» دیگر بار نشان می‌دهد که چگونه این نیروهای مدرن در خفا خویش را چون خدایی بی‌خطا می‌پندارند که می‌توانند درباره مشروعیت و حق حیات دیگری نظر دهند و یا اصولا توجه‌ای به خواست‌های زمانه خویش و یا به قول هگل توجه به « عقل زمانه» نکنند. زیرا واقعیت سیاسی و اجتماعی هر جامعه دارای مشروعیت خویش و خرد خویش است. به قول هگل « آنچه عقلانی است، واقعی است و آنچه واقعی است، عقلانی است». نقد ساختاری و گفتمانی یا سیاسی مدرن یک چیز است و بحث مشروعیت و ایجاد توهم یک چیز دیگر. اولی به تحول گفتمانی مدرن کمک می‌رساند و دومی به تکرار سنت و بازی قدیمی خیر/شری و ناموسی.

حاصل این خطاهای بنیادین این است که می‌بینیم جنبش چپ و اپوزیسیون هنوز هم عمدتا یک نیروی هیجان‌زده و برای صحنه‌های هیجانی و موقتی مثل صحنه‌های انتخابات است. اما آنجا نیز حرکاتش بحران‌زا و متناقض و گاه در نهایت بازتولیدکننده گفتمان سنتی و سد راه گفتمان مدرن و تحول بنیادین خویش و گفتمان ایرانی است.

اینگونه است که در همین انتخابات می‌بینیم، باز هم بحث اعظم نیروی اپوزیسیون این است که آیا در انتخابات شرکت بکنیم یا نکنیم، به جای آنکه به آن بیاندیشند که کدام شیوه عمل در لحظه کنونی به رشد گفتمان دموکراتیک و به خواست‌های اکتوئل گفتمان مدرن ایرانی پاسخ می‌گویند. یا می‌خواهند از میان «بد و بدتر» به ناچار بد را انتخاب کنند و متوجه نیستند که یک نیروی مدرن ایرانی، اگر امروز برای دست‌یابی به خواستهای مدرن خویش ، مثل خواست حقوق شهروندی یا رابطه مسالمت‌آمیز با غرب، به کروبی یا موسوی رای دهد، تنها میان بد و بدتر انتخاب نکرده است، بلکه دیده است که چگونه این تحول گفتمانی نو، اصولا پدیده ای مثل کروبی را لازم می‌سازد و بحث حقوق شهروندی، تحول در قانون اساسی، رابطه مدرن با غرب و غیره را به بحث اکتوئل انتخابی تبدیل می‌سازد و مبارزه انتخابی ایدئولوژیک را به «شوی مدرن انتخابی» تبدیل می‌کند. پس موضوع او بیش از هر چیز کمک به این تحول است. او از طرف دیگر همزمان قدرت‌های مدرن و تحولات مدرن هر نیرو و کاندیدا را به رسمیت می‌شناسد و در عین حال بحرانش را و تناقضات او و نیز معضلات ساختاری انتخابات را می‌بیند و مطرح می‌کند.

موضوع اساسی اما این است که این انسان و نیروی مدرن بالغ ایرانی، خویش را تافته جدابافته نمی‌بیند و می‌داند که خود نیز بخشی از همین تحول و گفتمان و بحران است و بنابراین شیوه عمل او، نگاه از بالا به پایین، به عنوان نیروی سکولار به یک عنصر سنتی با حرفهای مدرن نیست بلکه نگاه یک نیروی سکولار و مدرن در حال تحول به یک نیروی مدرن دیگر همراه با تناقضات خویش است. موضوع جدل و رواداری مدرن سیاسی و حرکت سیاسی مدرن است. این خطاها را اکثر نیروهای اپوزیسیون مرتکب می‌شوند و به ناچار یا انتخاب را رد می‌کنند و یا مرتب شرکت می‌کنند.

یا برای مثال آقای نگهدار (2)، در کنار نظرات درستی که در مقاله‌اش مطرح می‌کند، هدف اصلی و محوریش در انتخابات را شکست احمدی‌نژاد می‌داند و پی نمی‌برد که حتی آقای احمدی‌نژاد نیز بازیگر و بخشی از این تحول و گفتمان مدرن است و جزیی از یک سناریو است و در حال تحول است. طبیعی است که کنار رفتن آقای احمدی‌نژاد برای رشد این گفتمان مدرن بهتر است اما فراموش نکنیم که اگر آقای احمدی‌‌نژاد در جامعه ایران قوی شد، در کنار علل داخلی و بحران‌های درونی، تاثیر یک بحران خارجی نیز بود که در آن نگاهی از بالا به پایین از سوی غرب و آمریکا، هر چه بیشتر این حرکت خطا را زمینه‌سازی و رشد داد. اکنون که برای مثال با آمدن باراک اوباما ما شاهد برخوردی نو به ایران هستیم، می‌بینیم که حتی آقای احمدی‌نژاد نیز خواهان روابط بهتر با آمریکاست و حتی نیروهای او تلاش می‌کنند که هر چه زودتر و قبل از شروع انتخابات به نتایجی در این زمینه برسند. یا چگونه بن‌لادن از ایجاد رابطه میان آمریکا و ایران و از توسعه نقش ایران در جهان اسلامی به هراس آمده است. همان‌طور که تاثیرات وحشتناک نفی هولوکاست و ناتوانی از یک قرارداد هسته‌ای مدرن را بایستی ببینیم و از همه نیروها و کاندیداها بایستی عبور از این تحول غلط را بطلیم. همانطور که گفتمان درونی ایران این را می‌طلبد و ازین‌رو این مباحث را به بحث کاندید‌اها تبدیل شده است. با آنکه طبیعتا هر کدام از این نیروها با توجه به توان فعلی خویش، خواهان طرح این مباحث در چهارچوب نگاه خویش و منافع فردی و گروهی خویش هستند.

جدل مدرن سیاسی دقیقا این تحولات و معضلات را می‌بیند و به انتخاب میان بد و بدتر یا برکناری احمدی‌نژادی قانع نمی‌شود و برای هر حالت پیروزی یکی از کاندیداها نقشه‌ای متناسب می‌ریزد تا بتواند به خواست استراتژیک و اکتوئل خویش به گونه‌ای دست یابد و به تحول گفتمانی مدرن، از طریق حرکت پارادکس مدرن « در چهارچوب قانون و برای تحول درونی قانون اساسی»، از طریق همراهی و رهبری جنبش مدنی، لابی‌گری و مناظره و پشتیبانی موقتی یا تحریم موقتی دست یابد.

حتی فیلسوف خوب ایرانی آقای «نیک‌فر (3)» نیز در مقاله خوبشان در نهایت بدام این نگاه کهن افتاده‌اند و مطرح می‌کنند که جنبش سکولار اکنون گویی ضعیف شده است و یایستی به ناچار میان بد و بدتر، به ناچار بد را انتخاب کند و همزمان هشدار اخلاقی می‌دهند که از یاد نبریم که بد را انتخاب کرده‌ایم. در حالی‌که تحول گفتمان سیاسی ایرانی هر چه بیشتر نماد قدرت این نیروی سکولار و جنبش مدنی در حال رشد است. آنچه ضعف این جنبش است، ناتوانی از بازی بهتر سیاسی مدرن و حرکت پارادکس مدرن و گرفتاری در تناقضات سنتی است وگرنه او امروزه می‌توانست و بایستی به شیوه‌های مختلف در این بازی و شوی انتخابی شرکت کند و تاثیر خویش را بگذارد و فردای انتخابات نیز به گونه‌ای دیگر این بازی و جدل خندان و پرشور سیاسی را ادامه دهد.

بخشی دیگر از جنبش مثل «سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت (4)»، به گونه‌ای دیگر این معضل درونی و ناتوانی خویش از پوست‌اندازی نهایی مدرن را نشان می‌دهند. ( البته پوست‌اندازی نهایی تنها یک آغاز است و نه پایان). آنها در واقع می‌خواهند طوری عمل کنند که به اصطلاح ایرانی نه سیخ بسوزد و نه کباب و در نهایت و به ناچار و بنا به طنز ایرانی هر دو می‌سوزند. سازمان اکثریت پیشنهاد می‌کند که چون هیچ‌کدام از کاندیداها در نهایت با خواست‌های سازمان نمی‌خوانند، پس هیچکدام را« تایید و پشتیبانی» نمی‌کند و اما از طرف دیگر «تحریم» هم نمی‌کند و به عهده مردم می‌گذارد که هر رایی می‌خواهند بدهند. البته این نظر فعلی سازمان است و احتمالا تا روز انتخابات به یکی رای می‌دهند. در این حرکت متناقض در واقع ما شاهد تناقض یک نیروی چپ مدرن ایرانی هستیم که از یک طرف می‌ترسد، اگر رای بدهد به او تهمت مشروعیت بخشیدن و ایجاد توهم را بزنند و از طرف دیگر نمی‌خواهد تحریم کند تا تهمت غیر مدرن بودن را نخورد. پس حرکتش به گونه‌ای است که عملا هیچ حرکتی نمی‌کند و تصمیمی نمی‌گیرد. سخن می‌گوید بدون اینکه حرفی زده باشد. اینجاست که وقتی تناقض یک نیروی خارج از کشور را ببینیم و بفهمیم، می‌توانیم پی ببریم که چگونه در جامعه درون کشور نیز، تحولات متناقض نیروهای حاکم و مدنی، تحت تاثیر چه نیروها و خواست‌های متناقض فرهنگی و اجتماعی، میان دولت و جامعه مدنی، صورت می‌گیرند. اینگونه نیز سازمان اکثریت هنوز گرفتار سخنان سنتی مثل «موضوع مشروعیت، توهم و غیره» است و یا هراس دارد که اسم «فدایی خلق» را عوض کند و از تفکر سنتی و اسم سنتی خویش کامل جدا شود. ازین‌رو نیز متناقض عمل و رفتار می‌کند و در نهایت سخنش به کاریکاتوری از یک حرکت مدرن تبدیل می‌شود.

یا بخشی دیگر از جنبش اپوزیسیون به جای اینکه به بحث انتخابات و چگونگی تعمیق گفتمان دموکراسی و شهروندی از طریق انتخابات بپردازند، می‌خواهند به جای انتخابات بحث‌های دیگری مثل «بحث انتخابات آزاد» یا بحث « جنبش دموکراسی‌خواهی» را به بحث روز تبدیل کنند و از آنجا که این تلاش‌ها در واقع یک نوع اراده‌گرایی محض و بدون توجه به تحولات گفتمان سیاسی ایران است، پس حرفشان در همان مقاله‌شان باقی می‌ماند و بیشتر نمی‌شود. زیرا این دوستان به این حرکت مدرن و اساسی پی نبرد‌ه‌اند که شیوه حرکت مدرن، شیوه « یا این یا آن » نیست بلکه در بسیاری موارد « شیوه هم این و هم آن» است و حتی بیشتر از دو آلترناتیو. زیرا این دوستان می‌توانستند هم در بحث انتخابات و این تحول گفتمانی شرکت فعال داشته باشند و هم خواستهای خویش بدنبال تحول دموکراتیک «انتخابات آزاد یا بهتر» و غیره را دنبال کنند. این تلاش‌های بزرگ در واقع برای این است که در نهایت حرکتی نکرد و همزمان به خویش این احساس غرور درونی را بخشید که گویی تلاشم را کرده‌ام. این همان سیاست « سنگ بزرگ علامت نزدن» است.

سخن نهایی

باری موضوع کمک به این تحول گفتمانی نو، و در شرایط کنونی به رشد حقوق شهروندی، حقوق بشر، عدالت اقتصادی و رابطه بهتر و مسالمت‌آمیز با غرب است و این خواست در لحظه‌ کنونی هم شرکت در انتخابات و پشتیبانی از آقای کروبی یا موسوی را می‌طلبد، ( همانطور که در انتخابات قبلی، تحریم به باور من عمل صحیح نیروهای سکولار برای بیان خویش و خواست‌های خویش بود، حتی اگر به پیروزی آقای احمدی‌نژاد کمک کرد. یا حتی اگر جنبش سکولار ایران در آن زمان قوی‌تر و بالغ‌تر می‌بود، می‌توانست در مرحله اول تحریم کند و در مرحله دوم به رفسنجانی رای دهد یا حداقل به کسانی که رای می‌دهند این پیشنهاد را کند.)، هم درک و بیان معضلات ساختاری/حقوقی انتخابات و قانون اساسی و نیز معضلات درونی هر کاندیدا چون کروبی،رضایی و موسوی برای انجام این خواستها را می‌طلبد و هم لزوم درک و بیان شیوه کمک به رشد این گفتمان در شرایط پیروزی آقای احمدی‌نژاد و هر کاندیدای دیگر را می‌طلبد.

همانطور که بایستی پیروزی رقیب را نیز تبریک گفت و از فردای رقابت و بر بستر رواداری متقابل وارد یک بحث جدید و مشترک برای رشد ایران و جامعه ایرانی شد. زیرا در نهایت هر کدام از این کاندیداها و یکایک ما، در حد توانشان، خواهان جامعه مدرن ایرانی و یک ایران شکوهمند و قدرتمند و خواهان قدرت و سعادت فردی و گروهی هستند و این خواست های مشترک همگانی، زیربنای سیاست و تحول گفتمانی مشترک و اساس بازی خندان و شرورانه مدرن و تحول خندان و بازیگوشانه گفتمان سیاسی و مدرن ایرانی است.

علائم این بلوغ را در بخشی از نظرات و نگرش‌های جنبش سکولار نیز به خوبی می‌توان دید و در برخی تحلیل‌های خوب تحلیل‌گران سیاسی ما. اما ما هنوز به تحولی عمیق‌تر و گذار از معضلات سنتی مطرح شده نیاز داریم.

ما احتیاج به این بازیگران نو، خندان و شرور در عرصه سیاست و فرهنگ داریم که بر بستر رواداری متقابل ، به جدل و دیالوگ سیاسی و فرهنگی دست می‌زنند، موقعیت‌ها را می‌شناسند و از آنها استفاده می‌کنند؛ از واقعیت موجود حرکت می‌کنند و همزمان تحول گفتمانی و واقعیت آینده و علائم آن را می‌بینند و به رشد آن، بر بستر بازی و امکانات موجود، کمک می‌رسانند. ما به این بازیگران خردمند و خندان نویی احتیاج داریم که این بازی خندان و مدرن را، بدون هیچگونه حرکت قهرآمیز، بدون هیچ تلاش مخفی برای باصطلاح «انقلاب مخملی»، بلکه بر بستر رواداری و چالش مدرن و به کمک تحول گفتمانی و ساختاری، به کمک بازی پارادکس و مدرن « حرکت در چهارچوب قانون و برای تحول قانون» انجام می‌دهند. باری موضوع این است و اگر به عمق این تحول گفتمانی بنگریم و آن را لمس کنیم، می‌بینیم که این بازی‌گران نو در راهند و یکایک ما در خویش حضور او و تلاش او را برای دگردیسی به عنصر اساسی و محوری وجود خویش حس می‌کنیم. پس به قول نیچه آن شویم که هستیم.

ادبیات:

1/ http://sateer.de/1980/03/blog-post_23.html

http://www.rfi.fr/actufa/articles/113/article_663…

2/ http://www.roozonline.com/persian/mihman/mihman-i…

3/http://iranglobal.info/node/41535

4/ http://zamaaneh.com/analysis/2009/05/post_988.html

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.