این تنها یک پرسش است:
اعضای محترم کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال.
یکی از خوانندگان ایران گلوبال، در یک کامنت ادعا کردهاست که حزب مردم الاحواز (که یکی از زیرمجموعههای آن کنگره است) شکست تیم فوتبال ایران از تیم فوتبال عربستان سعودی را به همۀ ملتهای عرب تبریک گفتهاست.
متأسفانه نه آن خواننده آگاهی بیشتری ارائه داده بود و نه حزب مردم الاحواز در این مورد توضیحی ارائه داد. این احتمال نیز میتواند مطرح باشد که هیچ یک از اعضای سازمانها و احزاب کنگره و نیز حزب الاحواز نه آن کامنت و نه کامنت مرا که در آن به این موضوع پرسشوار اشاره کردم نخواندهاند؛ به هر رو اما، این اتهامی نیست که بتوان در برابر آن به سکوت برگزار کرد. این ادعا متهم کردن یکی از زیرمجموعههای کنگره به راسیسم انتقامجو و کینخوئیست و اگر راست باشد جز این معنا ندارد که گرایش بیمار پانعربیستی در آن حزب به جائی رسیده است که حتی ورزش و مسابقات ورزشی را که عامل دوستی و ارتباط میان ملتهایند به وسیلهای برای برتریطلبی نژادی یا در بهترین تعبیر فرهنگی ساقط و نازل کند.
یک آلمانیزبان (یا تبار) حق دارد از برد تیم فوتبال آلمان در مسابقات جهانی خوشحال باشد و جشن هم بگیرد گو شهروند فرانسه باشد. اما، اگر این پیروزی را تیم آلمان در برابر فرانسه حاصل کرده باشد و آن شهروند فرانسوی آلمانیزبان این برد را به عموم ملتهای آلمانیزبان جهان تبریک بگوید، بیشک در هجوم ارتش فاشیسم هیتلری به فرانسه به میهنش خیانت خواهد کرد (یا کردهاست.)
یک شهروند آمریکائی آلمانیتبار، اگر در جنگی همانند جنگ دوم جهانی به ارتش فاشیسم هیتلری بپیوندد، قطعا در دادگاه صحرائی به اتهام خیانت به میهن محاکمه خواهد شد و باید بشود.
بارها در بحثهائی که در روم پالتالکی کنگره به عنوان مسئول جمعبندی مباحثات داشتهام، خدمت دوستان عرض کردهام که اگر قرار باشد مرزهای سیاسی جهان بر مبنای مرزهای اتنیکی یا فرهنگی- زبانی بازترسیم شود، همۀ جهان باید زیر و رو شود و فجایعی روی خواهند داد بس صعبتر از آنچه تا کنون روی تاریخ را سیاه کردهاند.
بازگشت به دوران هویتطلبیهای ماقبل مدرن (یعنی نوع عشیرتی) هیچ سنخیتی با مدافعه از فرهنگ ملی در برابر آسیمولاسیون فرهنگی ندارد. در نخستین رویکرد، همۀ جهان انسان (غیر از عشیرۀ خودی) دشمن محسوب میشود و واجبالقتل در رویکرد دوم «زندگی کن و بگذار زندگی کنم» شعار و محور مبارزه است: بگذار از تو بیاموزم. اما بی از دست وانهادن آنچه خود دارم و تو نیز از من بیاموز: این تعاطی فرهنگیست.
آن دسته ازعربهای ایران که به اصرار میخواهند نام خوزستان را به الاحواز تغییر دهند، شاید نمیدانند که «خوز» و «حوز» دو تداول از یک واژهاند (ح و خ در بسیاری از زبانها به هم تبدیل میشوند) و شاید ندانند که پس «خوزستان» و «الاحواز» یک معنا دارند (خوز یعنی قلعه و مردمان پیرامون ایلامیها آنان را به سبب قلعهنشینبودنشان خوز مینامیدهاند). و باری، شاید ندانند هم که بومیان خوزستان تا قرن سوم هجری به زبان حوزی یا خوزی سخن میگفتهاند. و یعنی شاید نمیدانند که با پایفشاری بر تراشیدن ریشۀ نژادی عربی برای ملیت خود، دارند از شش هفت هزار سال تاریخ فرهنگ و تمدن صرفنظر میکنند. همانطور که آریامهریان با تراشیدن یک مبدأ تاریخی مجعول و کاهش تاریخ تمدن ایران به 2500 سال، چندین هزار سال تاریخ تمدن و فرهنگ ایران را مدفون کردند.
باری، ولی این اشتباهات و کمدانیها قابل رفعاند. یعنی مهم نیستند و حتی مهم نیست که خوزستان دو نام داشته باشد الاحواز هم نامیده شود. هرچند بسیار مضحک است که مردم عرب بغداد نام آن شهر را بگردانند چرا که ایرانیست. اما هیچ یک از اینها در برابر تبریک گفتن شکست تیم فوتبال ایران از عربستان سعودی به همۀ ملتهای عرب اهمیتی ندارد. من فقط میپرسم: آیا این فضاحت رخ داده است؟
اگر نه، لطفا بنویسید و تکذیب کنید.
گر آری، لطفا نسبت به ادامۀ عضویت حزب مردم الاحواز در کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال تجدید نظر فرمائید و در صورتی که چنین تمایلی ندارید لطفا تقاضای عضویت این سرباز فرهنگی در آن کنگره را منتفی تلقی کنید. هر چند گمان میکنم خودداری از دعوت یکی از سردبیران روم پالتالکی کنگره به نشست بروکسل و آنگاه نعویق بررسی تقاضای عضویت او که به اصرار اعضای کنگره در چندین جلسۀ پالتالکی تسلیم هیئت اجرائی کنگره شد، معنای روشنی دارد: او عنصر مطلوبی نیست. گو مقالات او کنگره را مطرح کرده باشند.
در عین حال، مایلم در این یادداشت مجددا اعتراض خود به بسیاری از موضعگیریهای اخیر حزب دموکرات کردستان ایران را نیز با شما در میان بگذارم. حزب عضو کنگره است و باید چارچوب پویسوی تعریف شدۀ کنگره را رعایت کند که سکولار، دموکرات و فدرالیستی شدن سامانیابی سیاسی ایران است. بنا براین یا کنگره باید شعار«اتحاد جماهیر ایران» را جایگزین شعار ایران فدرال کند و یا حزب دموکرات کردستان ایران باید از این زیگزاکهای غیر سیاسی و فرصتطلبانه دست بردارد.
و نیز، به صراحت این بار، اعلام میکنم که جلوگیری از عضویت بخش انشعابی حزب دموکرات کردستان ایران (یعنی حزب دموکرات کردستان) به کنگره غیر دموکراتیک و قیادتمآبانه است. این به این معنا نیست که من گرایشات جناح انشعابی را قبول دارم. مطلقا چنین نیست. اما ما نیاز نداریم کمدی دیگری را از نوع شورای ملی مقاومت که پوشش بیرونی سازمان مجاهدین خلق ایران است تکرار کنیم.
همرزمان!
(هنوز چنین میناممتان گو بسیاریتان مخالفان نظری من شده باشید. )
بر آنچه بارها خدمت شمایان عرض کردهام دوباره تأکید میکنم:
این درست است که یک مجموعه نمیتواند با نفی هویت زیرمجموعههایش هویتیابی کند و درست است که دوران سلطهگریهای شاهنشاهانه بر ملتها سر آمده اشت؛ اما، این نیز درست است که زیر مجموعههای یک مجموعه نیز نمیتوانند بر مبنای تلاشی مجموعهای که جزو آناند به اتحاد برسند. تا آنجا که خبر دارم، هیچ یک از سازمانها و احزاب (به اصطلاح) سرتاسری دعوت به شرکت در نشست بروکسل را، به رغم تقبل همۀ هزینههای سفر و اقامت از سوی کنگره، نپذیرفتند. حیثیتی را که چند پانترک و پانعرب تابلو از روم پالتالکی کنگره (و یعنی از کنگره) به باد دادهبودند، این سرباز فرهنگی (و البته به یاری دکتر حسینبر) توانست با کوششی سخت تا حدودی بازگرداند. اگر نه خواهان برپائی سلطنتهای حقیر از نوع شیخنشینهای رشدبادکنگی (یا درواقع نفتی) منطقه هستید و اگر به راستی، خواهان بهروزی بهرملتها یا ملیتهای فرهنگی و اتنیکی ایران در چارچوب یک ایران سکولار، دموکرات و فدرال هستید، جز در سایۀ اتحاد همۀ بهرملتهای ایرانی و از جمله فارسها نخواهید توانست به هدف برسید. و به عنوان یک کرد اعلام میکنم که کردها حتی با شووینیستهای آریا پندار کژکردار میتوانند سر کنند و زنده بمانند گو نزار و بیمار؛ اما، با در بازی با پانترکیسم، پان عربیسم و پاناسلاویسم نمیتوانند جز نقش نعش به عهده گیرند.
همررزمان گرامی!
سیاسی به کسی گویند که هیچ هدف غیرقابل دسترسی را پیش رو ننهد و پویسوی خویش نسازد. سیاسی باشیم.
برای ثبت در تاریخ این را یادآوری میکنم که برای تداوم خدمتم به کنگره حتی به من پیشنهاد کمک (یا دستمزد) مالی شد. عرض کردم که هر چه کردهام و بکنم با انگیزۀ خدمت به میهنم و همۀ ملیتهای ایرانی بودهاست و خواهد بود. نانم را با شوفری تاکسی تأمین میکنم. اجازه دهید قلمم جز به فرمان مغز و دلم نچرخد. و این مهم نیست که آنچه شد با که شد. در یک مقطع، اعضای کنگره به کودتاگران و توطئهگران اجازۀ تازش و توزش دادند. آن کس که پس از کنارهگیری داوخواهانۀ موقت، به دفاع از حقیقت خوانده شد و از این بازگشت که نگذارد سنگ بنای توطئهگری نهاده شود و نگرش عوامانه اساس چرخش مباحث روم پالتالکی کنگره شود، با یک جهتگیری بسیار معنادار کنار گذاشته شد و شما اعضای حتما مبارز کنگره در برابر نهش این سنگ کج اول سکوت کردید. این تجدیدی بدی بود گرامیان! نزدیک به رفوزگی و مهم نیست با که شد. ولی شد.
با همۀ آنچه بر من رفت، در افتخاری که از همکاری با شمایان نصیبم شد؛ من یک سیاسیام و بنا براین، در دشمنی با کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال قلم نخواهم زد. مگر به یقین معلومم گردد که گیجسران و دوار سرگرفتکان سکانداران بلامنازع کنگره شدهاند. اکنون گاه امتحان تجدیدیست. سکوت شما در برابر این پرسش، رفوزگیست همرزمان!
آیا حزب مردم الاحواز شکست تیم فوتبال ایران به تیم فوتبال عربستان را به همۀ ملتهای عرب تبریک گفته است؟
امیدوارم سکوت نکنید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید