از اینرو برنامه برخود با حسام فیروزی در دستور کار سربازان گمنام امام زمان قرار گرفت . اما برای دستگیری ، سناریویی مناسب لازم بود . از طرفی حسام فیروزی و همسرش و همچنین بهزاد مهرانی و همسرش در این دوره لحظه ای از حمایت همه جانبه خود از خانواده و همسر سابقم کوتاهی نکردند .
همین عامل جرقه ای شد برای نوشتن سناریویی جدید . آنها میدانستند که رابطه من با حسام و بهزاد خیلی نزدیک است و من بیشتر اوقات هفته را در کنار آنها میگذرانم . و هم میدانستند که من برای معالجه جسمانی ام به پزشک بیرون معالجه نکردم . از این رو به بهانه این که میخواهند آسیبهای من را آزاد کنند به من گفتند که باید سندی را به عنوان وثیقه ارائه کنم.
اما این سند باید از جانب حسام باشد . و از حسام خواستند برای گفتگو به آنها مراجعه کند . حسام هم که به جز آزادی من به چیز دیگری فکر نمیکرد بدون فوت وقت سند کارگاه خودش را در شهرستان فسا زیر بغل گرفت و آمد . اما حسام دستگیر شد . او را برای 24 ساعت به بند 209 اوین آوردند . آن شب باز جو ها من را از سلولم احضار کردند و گفتند : حسام اینجاست . من که باور این موضوع برایم سخت بود خواهش و اصرار کردم تا او را ببینم.
بازجوها من را به شرط سکوت تا چهار اطاقی بازجویی طبقه پایین 209 بردند. درست بود حسام با لباس 209 روی صندلی نشته بود . آن شب از حسام در مورد ارتباطاتش با من پرسیدند . و او هم همان جیزهایی را گفت که واقعیت بود .......
ارسال از:
ساسان رحمت زاده
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید