رفتن به محتوای اصلی

شکنجه، چرایی و چگونگی
25.02.2009 - 18:57

اهداف : واژه "شکنجه" از مصدر "شکستن" ساخته شده است . در پديده ی شکنجه ، با سيستمی روبرو هستيم که به طور منظم و حساب شده از "خشونت" جهت دست يابی به اهدافی مشخص بهره می برد. در بعضی از کشورها مانند سريلانکا و توگو شکنجه به طور سيستماتيک اعمال می شود. در بعضی ديگر مانند ايران و عربستان ، انواعی از شکنجه ها مانند تعزير، سنگسار، قطع اعضای بدن و غيره به شکل قانونی و علنی به اجرا در می آيد. در برخی ديگر از کشورها (مثلا برزيل)، شکنجه به شکلی مخفی توسط گروه هايی که با دولت رابطه مستقيم ندارند ولی عملا بخشی از دستگاه سرکوب آن به حساب می آيند اعمال می شود.

در کشورهایی که با بحران های اجتماعی و اقتصادی روبرو هستند، همزمان می توان بحران عميق فرهنگی را هم شاهد بود . بحران فرهنگی در اين جوامع مستقيما به مسئله ی "هويت فردی" و همچنين "نقش های اجتماعی افراد" در جامعه مربوط می شود. در اين جوامع يک نوع مدل در روابط جمعی می خواهد جای مدل های گوناگون گذشته را بگيرد. اعمال خشونت سازمان يافته که "شکنجه دولتی" يکی از انواع آن به حساب می آيد، در واقع ابزاری است که توسط آن مدل فرهنگی حاکم قصد دارد تا تمامی مدل های فرهنگی ديگر و موجود در جامعه را نابود سازد. در واقع از اين زاويه در جامعه ی ما شکنجه وسيله ای است برای اعمال فرآيند "فرهنگ زدايی" اما در سطح و مرحله ای فردی . تمايل قدرتمداران به تحميل يک نوع فرهنگ (که در جمهوری اسلامی شکل ايدئولوژی اسلامگرايی به خود گرفته) از طريق نابودسازی ساير مدل های فرهنگی، پيامدهای بی شماری برای افرادی که در چنين نظامی زندگی می کنند در بر داشته است. يکی از نتايج آن، تضادی است که به مرور ميان" فرهنگ درونی شده" با فرهنگی پديد می‌آيد که فرد می‌بايد در جمع به نمايش بگذارد. در اغلب موارد می شود نوعی شباهت ميان ساختار يک نظام سياسی با منطق حاکم بر شکنجه و اهدافی که از طريق اعمال آن پيگيری ميشوند يافت. روش های شکنجه مدرن که رايج ترين و مهم ترين شان ايجاد درد، محروميت های طولانی مدت، زير پا گذاشتن عمدی تابوهای فرهنگی و ايجاد مدام وحشت می باشند، کم و بيش به شکلی يکسان در تمامی اين نوع کشورها به چشم می خورد و تفاوت ها چندان مهم نيستند. با اين حال اهدافی که حکومت ها در اعمال شکنجه دنبال می کنند گاهی از يک کشور تا کشوری ديگر متفاوت است. به عنوان نمونه در نظام جمهوری اسلامی يکی از اهداف مهم شکنجه، به ويژه در دو دهه ی شصت و هفتاد ، "ايجاد تغيير در هويت فرد" بود . در حقيقت در کنار استفاده از شکنجه برای گرفتن اطلاعات، اجرای اعترافات علنی، نوشتن ندامت نامه و غيره، همزمان هدف مهم ديگری را نيز دنبال می کردند که آن ايجاد تغييری بنيادی در درون فرد و استحاله ی وی به موجودی تماما جديد و متفاوت بود. اين همان هدفی بود که امروزه "سياست تواب سازی" می نامند.

يکی از اهداف مهم شکنجه شفاف ساختن شخصيت و وجود قربانی است . نگاه سيستم توتاليتر، نگاهی است که می خواهد به درون افراد راه يابد و همه چيز را در وجود و شخصيت قربانی ببيند و کنترل کند. از اين منظر يکی از اهداف مهم شکنجه گر دست يابی به تمامی رازهايی می باشد که قربانی در درون خود پنهان کرده است. در زندان های جمهوری اسلامی اما اين رازها تنها به امور سياسی و روابط فرد با گروه اجتماعی-سياسی‌اش محدود نمی شود بلکه به تمامی حوزه های زندگی خصوصی او گسترش يافته است. بدين ترتيب با برملا ساختن رازهای درون، بازجو فقط به هويت اجتماعی فرد حمله نمی کند بلکه به طور مستقيم هويت فردی او را هدف قرار می دهد. از ميان بردن رازهای درون به شدت سلامت روحی فرد را به خطر می اندازد و همزمان از او موجودی رام و مطيع می سازد. اما کار شکنجه گر تنها با ازميان بردن راز به پايان نمی رسد. با از ميان بردن "راز درون" و شفاف ساختن شخصيت زندانی، همزمان شکنجه گر راز جديدی را جايگزين آن می سازد: اين راز جديد در درون زندانی، به اتفاقاتی برمی گردد که در زندان و در رابطه با شکنجه گر بر او رفته است. بسياری از قربانيان خشونت سازمان يافته حتی سال ها پس از پايان ماجرا و در شرايطی کاملا متفاوت قادر به بيان سرگذشت شان در زندان (حتی به نزديک ترين کسان‌اشان) نيستند. بدين ترتيب مرزی جديد در دنيای قربانی شکل می گيرد. مرزی که اين بار او را نه تنها از دژخيمان، بلکه از تمام دنيای اطرافش جدا می نمايد. زندانی پس از رهايی از زندان، اين بار محکوم به حبس ابد در زندانی می شود که بازجويان در درونش تعبيه کرده اند. بدين ترتيب هدف نهايی شکنجه ی مدرن نه فقط به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست .

شکنجه گر : زیگموند فروید بنیان گذار مکتب «روانکاوی» بر پایه مطالعات علمی و مشاهدات بالینی خود در طول سالیان، به این نتیجه رسید که دو "رانش" یا "سائق" که از تحریکات جسمانی و زیست شناختانه درونی انسان سرچشمه می گیرند، منشأ رفتارهای بشری هستند . یکی از آن ها "رانش ویرانگری" یا "مرگ" است که منشا "پرخاشگری" می باشد. شکنجه گر که جزیی از ساختار حاکمیت یک اجتماع است ، از جهت فردی، نظام روانی رشد یافته ای ندارد چرا که نمی‌تواند جایگزین درستی برای پاسخ به این رانش روان شناسی پیدا کند و ارضای "میل به خشونت" و "پرخاشگری" باید از مجرای "آسیب جسمانی" به یک انسان دیگر بگذرد و نیز از آن جا که نظام روانی اینگونه افراد رشد یافته نیست، معمولا محظور اخلاقی پیدا نمی کنند ، یعنی مانع اخلاقی برای این کار نمی بینند. فرق یک کودک با یک انسان بالغ از منظر روان شناسی اخلاقی این است که کودک می خواهد بدون هیچ محدودیتی به رانش ها و خواست های درونی اش پاسخ گوید، اما بزرگسال رشد یافته که نظام اخلاقی دارد، این خواست ها را با توجه به ارزش های اخلاقی و واقعیات بیرونی محک می زند و می کوشد پاسخی صحیح برای آن ها بیابد. شکنجه گر انسانی است که از جهت تحول اخلاقی، دچار "کودک ماندگی" می باشد و "اخلاق" در او رشد نکرده است .

لارنس کولبرگ (Kohlberg‎‏ ‏Lawrence)، روانشناس امریکایی ‏‎(1927-1987)‎، سالهای زیادی را صرف پژوهش درباره رشد ‏فردی در زمینه اخلاقی نمود . کولبرگ عقیده دارد که "رشد اخلاقی" نتیجه بلوغ نیست. یعنی هر فردی در نهاد خود آنچه را که برای رسیدن به رشد اخلاقی ‏لازم است، بطور طبیعی دارا نیست. همچنین رشد اخلاقی نتیجه رشد فرد در جامعه و هماهنگ‌ سازی با جامعه نیست. ‏ پدر و مادر و آموزگار بطور مستقیم شیوه‌های تفکر را نمی‌آموزند. در واقع، دشوار است تصور کنیم که چگونه هر مرحله رشد ‏اخلاقی آموزش داده می‌شود. ‏رشد اخلاقی حاصل اندیشیدن خود ما درباره مسائل و معماهای اخلاقی است. تجربه‌های اجتماعی به رشد اخلاقی کمک ‏می‌کند، بدین ترتیب که ذهن را به کار می‌اندازد. وقتی که وارد بحث با دیگران می‌شویم، برایمان پرسش پیش می‌آید و ‏دیدگاهمان زیر سوال می‌رود و از این رو تشویق می‌شویم که موضعگیری جدید و بهتری داشته باشیم. آموزش بر رشد اخلاقی می‌تواند تاثیرگذار باشد. اما گوش دادن به صحبت‌های دیگران تاثیر اندکی دارد. موثرترین شیوه ‏فراگیری در این زمینه رویارویی با نظراتی است که نظرات فرد و شیوه تفکر او را به چالش کشیده و او را برمی‌انگیزد تا ‏استدلال‌های محکم‌تری یافته و منطق خود را رشد دهد.‏ برخورد با دیگران وقتی که بصورت باز و دمکراتیک صورت گیرد همواره بهترین راه برای رشد اخلاقی است.‏

اقسام شکنجه : از دیدگاه روان شناسی، دو گروه عمده شکنجه، قابل تمایز است : شکنجه جسمی (فیزیکی) و شکنجه روانی (که به آن شکنجه سفید"White torture" نیز می گویند). شکنجه جسمی کاملا ملموس و عینی و قابل تشخیص و ردیابی است. اما پس از تحولات جهانی و حساسیت افکار عمومی جهان به این پدیده ناهنجار، حاکمیت هایی که در آن ها تمایل به اقتدارگرایی و تمامیت خواهی وجود داشت، برای این که از جهت بین المللی تحت فشار نباشند، در برابر منتقدان و مخالفان خود به "شکنجه سفید" توسل جستند.

زندان انفرادی و عدم ملاقات خانواده، در دسترس نبودن وکیل ، قرار گرفتن در محیط هایی که هیچ گونه محرک حسی در آن ها نیست و می تواند موجب بروز توهم یا فراموشی گردد ( به عنوان نمونه شخصی که به مدت طولانی در سلول انفرادی بوده ، پس از خروج از سلول ، رنگها را فراموش کرده بود ) ، کم خوابی و بی خوابی دادن، روشنایی بیست و چهار ساعته در سلول انفرادی ، دادن اخبار و اطلاعات کذب (پیرامون دوستان، خانواده و ...)، تهدید به آسیب زدن به خود زندانی یا خانواده اش یا عزیزانش (تجربه شخصی نگارنده در سال 78 از این مقوله به این شکل بود : اکثر تهديداتشان‌ در مورد بازداشت‌ اعضای‌ خانواده‌ام‌، از جمله‌ مادر و خواهرم‌ و آوردن‌ آن‌ها به‌ زندان بود و من‌ در زندان توحيد بارها صدای‌ مادرم‌ را از پنجره‌ سلولم‌ می‌شنيدم‌، هر چند او حضورش‌ را در توحيد انکار می‌کند، اما من‌ صدای‌ مادرم‌ را می‌شناسم‌، صدای‌ مادرم‌ بود که‌ می‌آمد. رویا طلوعی روزنامه نگار کرد که در جریان دستگیری شوان قادری دستگیر می شود ، می گوید : از من مي خواستند عليه خودم اقرار كنم. من نوشتم تنها در حضور وكيلم صحبت مي كنم. به من خنديدند و گفتند در مراحل اوليه بازرسي چنين چيزي در قانون ايران نيست. من نوشتم ايران هنوز از پيمان حقوق بشر خارج نشده و اين متناقض با حقوق بشر است و من بايد از وكيل استفاده كنم. بعد از آن دستور دادند بروند بچه هايم را بياورند و تهديد كردند زنده زنده جلوي چشمانم بچه هايم را مي سوزانند )

در شرایط اعدام قرار دادن زندانی (بدون آن که اجرایی شود) ، توهین و تحقیر و ... همه از جمله شکنجه های روانی هستند که می توانند ساختار روانی فرد را بشکنند، سپس دفاع بدنی او (ایمنی بدن) و در آخر سلامت جسمانی او را مورد آسیب قرار دهند. در چنین شرایطی فرد برای هرگونه اقرار، اعتراف و مصاحبه توبه فرمایانه ای آماده خواهد بود. تمام این ساختارهای اعمال شده از جهت روان شناسی علمی نوین قابل تحلیل است .

آنچه در حین شکنجه رخ می دهد : زنداني زيرشکنجه ، احساس مي کند که جسمش به دشمنش تبديل شده است. چيزي مي خواهد که او نمي خواهد. اين دوگانگي در زيرِ شکنجه است. او مي خواهد براي حفظِ خود، مقاومت را در زيرشکنجه ادامه دهد ، امّا جسمي که ديگر زخمی و آسیب دیده است ، مي خواهد کنترل را به دست بگيرد و براي به دست گرفتن کنترل ، بايد از اين شرایط و از زيرشکنجه فرار کند. همين آدم، چند دقيقه بعد ، يا چندساعت بعد، گوشه ي راهرو يا سلول مي افتد. آنجا با تن زخمي و صدمه دیده اش تنهاست و دلش برای بدنش مي سوزد.

در طی زمان، با کمال ناباوری می توان دید که برخی قربانیان شکنجه، به بازجو و شکنجه گر خود دلبسته می شوند و یک حس دوگانه عاطفی که مهراکین (محبت و نفرت) است را به آن ها منتقل می کنند. شکنجه شونده "ناتوان" در برابر شکنجه گر که به زعم قربانی ، "همه توان" است ، می بیند که اگرچه او دشمن است اما تنها او می تواند یاریگر باشد . اینجاست که پدیده دلبستگی روانی براساس انتقال روانی، بین این دو شکل می گیرد.

این پدیده را که "هم هويتي با متجاوز" يا "هويت يابي با شکنجه گر" می نامند ، اغلب در مقوله " توّابین" دیده می شود . با اين وجود، تصور بر این است که اين پديده مي تواند بطور کلي اتفاق بيفتد و مشخصاً می تواند يکي از تأثيرات شکنجه باشد . عموما اين احساس در کسانی می تواند بوجود آيد که نوعی شيفتگی به قدرت دارند، و شکنجه گری که خود را قدرت مطلق نشان مي دهد، مي‌تواند پاسخ اين احساس باشد. يکي ديگر از دلایلش مي تواند اين باشد که شکنجه گر، اگرچه دشمن زنداني است، امّا، زندگيِ زنداني در دست اوست. شکنجه گر دشمن زنداني ست، امّا ناجی او هم هست. مي تواند با متوقف کردن شکنجه، زنداني را از ادامه شکنجه شدن، نجات دهد. اين ناجی بودن برای قربانی، درست در لحظاتی ست که شکنجه گر، شکنجه را متوقف می کند.

عارضه دیگری که در مورد شکنجه شدگان تواب ممکن است پیش بیاید ، نفرت تواب است از زندانی يی که بر سر موضعش ايستاده، چرا که او برای توّاب نمايانگرِ گذشته و موقعيتی است که خود در آن بوده و حالا از آن بريده و بايد از آن فرار کند. نفرتِ "توّاب" از "زندانی سرِ موضع" ، فرار از خود و گذشته خود است. به همين دليل، ما شاهدِ حالتهای هيستريک در رابطه توّابان با زندانيان ديگر هستیم. توّاب می بايست کاملا از گذشته خود فاصله بگیرد و انسانِ ديگری شود. زندانی سرِ موضع، نمادِ درگيری روحی توّاب با خود است .

عوارض روان- تنی شکنجه : شکنجه، از هر نوعی که باشد ، در سطوح روانی، جسمانی، خانوادگی و نیز اجتماعی عوارض مختلفی دارد. بسیاری از مشکلات جسمانی پس از شکنجه، به اصطلاح روان شناسان، "روان-تنی" هستند. خانم دکتر ونک آن زن (Wenk-Ansohn, 1996, Die Spur des Schmerzes – Psychosomatische Störungen bei Folterüberlebenden) که از محققان این حیطه است، در مقاله «احساس درد، اختلالات روان تنی رهایی یافتگان شکنجه» دو مشکل عمده روان شناختی برای شکنجه بر می شمرد:

الف- اضطراب، ب-افسردگی . که این دو اختلال روان شناختی موجب مسائل فیزیولوژیکی نظیر: اختلال خواب ، تعرق ، لرزش ، صدای غیرطبیعی در گوش ، اختلال های کنش غده تیروئید، ریزش مو ، تحریک احساس خارش ، درد شکم و معده ، زخم معده و اثنی عشر ، شکایت های مربوط به کیسه صفرا ، اختلال های خوردن ، وابستگی به مواد محرک یا مخدر ، دردها به ویژه در ناحیه سر و یا کمر، مفاصل و ... احساس فشار بر سینه ، اختلال های تنفسی ،اختلال های بلع و گرفتگی گلو ، درد قلب ، تپش قلب ، فشارخون ، اختلال های کنش جنسی ، اختلال های هضم و بواسیر ، اختلال های ادراری و ... می شود.

مسایل بدنی، درحقیقت "بدنی شده" مشکلات روان شناختی هستند. بدن، زبان ناهشیار است که با این نشانه ها به تهاجم روانی بیرونی پاسخ می گوید. فردی که تحت شکنجه است، درحقیقت در موقعیتی است که تمامیت بدنی- روانی او مجروح می گردد. آمیزه ای از احساس شکست، ناتوانی، شرم و گناه او را می آزارد. او در تعارضی بین تسلیم و ایستادگی، به گونه ای پیوسته قرار دارد. انتخاب هریک مستلزم پرداخت هزینه جسمی و روانی است. و می دانیم که تعارضی مزمن و پایا تا چه میزان به تن و روان آسیب می زند.

چنین مسائلی، موجب پدید آیی پرخاشگری و نااعتمادی (به تعبیر جان لانسن John Lansen، روان تحلیلگر متخصص قربانیان شکنجه) می گردد. فرد لذت در دیگران را تاب نمی آورد و میل به لذت در خود را هم از دست می دهد. به دیگران بدگمان می گردد و این مساله در سطح خانوادگی و اجتماعی بروز می نماید. بسیاری از اوقات فرد به علت شدت و فشار روانی دچار ناگویی می‌گردد. تهدید‌ها او را بعد از زندان حتی در محیط امن بعد از زندان رها نمی کنند. بیم از بیان آن ها دارد و چون به کلام در نمی‌آیند با بار هیجانی منفی در نظام روانی فرد باقی می‌مانند و نشانه‌های مرضی تولید می کند. این بی‌اعتمادی به افراد خانواده و افراد جامعه نیز منتقل می گردد. آن‌ها نیز می توانند تهدیدگر و غیر قابل اعتماد باشند این جا است که به تعبیر روان شناس بالینی و روان درمانگر آلمانی گوریس (N.F.Guris) که از محققان حیطه شکنجه است، با تعارض خانوادگی مواجه می گردیم. به تعبیر او فرد به علت احساس کهتری، اعتماد به خود و در مرحله بعد اعتماد به دیگری را از دست می دهد و این مساله به یک رفتار اجتنابی می انجامد و فرد از محیط اجتماعی و خانوادگی منزوی می گردد. پرخاشگری‌های سرکوب شده و فروخفته دوران شکنجه به خانواده و اجتماع منتقل می گردد و احساس گناه و ترس به صورت وسواس‌های شستشو و مهارگری بروز می‌نماید که همه و همه به عدم سازش یافتگی فرد و اجتماع می انجامد.

یکی ازاثرات شستشوی مغزی در فردِ آزاد شده از زندان اين است که زندانی ، دگم مي شود . گاه بر نظراتش پافشاری غيرمنطقی و بيهوده و بیمارگونه می‌کند ، بر نظراتی که مي داند الزاما از آنِ او نيست و درست هم نیست . امّا درد و احساسِ نارضايتی از خود، همچون اثرات يک دور زندان، هميشه در انسان مي ماند. احساس بی اعتمادی به خود. چيز مهمی در انسان شکنجه شده می‌شکند . در واقع انسان در خودش شکسته است و هميشه مي تواند اين احساس را داشته باشد که بازهم ممکن است بشکند. این يعني تزلزلِ دائمی در انسان . يعني عدم اعتماد به نفسِ دائمی . يکي از هدفهای شکنجه اين است که آدم را خُرد کند. حتّا اگر آدم بايستد و به چيزی که بازجو و شکنجه گر می خواهند تن ندهد بازهم حسِ عدم اعتماد به نفس در شخص پديد می آيد و اين حسی است که برای هميشه می تواند در انسان بماند.

اطاعت از دستور از دیدگاه شکنجه گر : چگونه می‌شود که شخصی یا گروهی از خود بی‌خود می‌شوند و تحت شرایطی با اطاعت بی‌چون و چرا، کارها و اعمالی بر خلاف اخلاقیات انجام می‌دهند؟

چرایی اعمال شکنجه از سوی شکنجه‌گر پس از جنگ جهانی دوم در آلمان و اروپا و سپس در امریکا ‏بشدت مورد بررسی قرار گرفت و روانشناسان را به کنکاش و پژوهش در این زمینه‌ها واداشت. شاید آغازگر عمده این بحث‌ها هانت آرنت (‏‎Hanna Arendt ‎‏ ) بود که در هنگام محاکمه آیشمن (مسئول حمل و نقل یهودیان به کشتارگاه‌های نازی‌ها) نوشت : "او ‏انسانی عادی بوده که از دستورات اطاعت کرده است." هانا آرنت که خود از یهودیانی است که به امریکا مهاجرت کرد، به ‏عنوان خبرنگار یکی از نشریات امریکایی به اورشلیم رفت و از نزدیک نظاره گر جریان دادگاه آیشمن بود و مرتب در این زمینه ‏گزارش می‌نوشت. مجموعه مقالات او بعدا بصورت کامل‌تر در کتابی با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از عادی بودن ‏شرّ» (‏‎Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil ‎) منتشر شد. ‏

در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم همچنین چند تن از روانشناسان امریکایی بر آن شدند که میزان درستی ادعایی ‏همچون ادعای هانا آرنت را در پژوهش‌‌هایی دقیق برروی گروهی از انسان‌های معمولی مورد آزمایش قرار دهند. در این میان ‏شیوه و نتایج آزمایش‌های استانلی میلگرام ‏‎(Stanley Milgram)‎‏ درباره اینکه چگونه اطاعت از دستور توجیه‌ گر شکنجه ‏می‌شود، و پژوهش‌های فیلیپ زیمباردو ‏‎ (Philip Zimbardo)‎‏ درباره نقش‌ پذیری فرد از محیط زندان – چه در نقش زندانی و ‏چه در نقش زندانبان - بسیار چشمگیر و بارز است.

آزمایش میلگرام، یک آزمایش روانشاسی اجتماعی است که توسط استنلی میلگرام انجام شد. این آزمایش برای این طراحی شده بود که میل شرکت‌کنندگان در آزمایش به اطاعت از قدرت و انجام اعمالی بر خلاف اخلاقیات را بسنجد. نتایج این آزمایش، نخستین بار در سال ۱۹۶۳، در یک مجله روانشانسی چاپ شد و بعدا با جزئیات بیشتر در سال ۱۹۷۷ در کتابی با عنوان «اطاعت از صاحبان قدرت از منظر آزمایشی» Obedience to Authority: An Experimental View به چاپ رسید.

این آزمایش در جولای سال ۱۹۶۱، ‌درست سه ماه بعد از شروع دادگاه آیشمن -جنایتکار نازی- به انجام رسید. میلگرام می‌خواست به این سؤال بغرنج آن سال‌ها پاسخ بدهد: آیا آیشمن و میلیون‌ها آلمانی دیگر تنها از دستورات پیروی می‌کردند یا می‌توانیم آنها را همدست بدانیم؟ چگونه یک شهروند عادی تنها با اطاعت از دستورات مافوقش به موجودی متفاوت تبدیل می‌شود؟

نتیجه این آزمایش نشان داد بین 61 تا 66 درصد افراد مورد آزمایش از سیستم قدرت و نیروی حاکم ، بی چون و چرا یا کورکورانه اطاعت می کنند . این نتیجه موجب دستیابی به دو تئوری شد :

1- تئوری همرنگی با جماعت: افرادی که قدرت و صلاحیت تصمیم‌گیری را به خصوص در موارد بحرانی ندارند، در شرایط دشوار، تصمیم‌گیری را به جامعه و سیستم سلسله مراتب قدرت واگذاری می‌کنند.

۲- تئوری دوم را خیلی راحت می‌شود "تئوری مأمور معذور" ترجمه کرد . در این تئوری افراد خود را تنها ابزاری برای اجرای دستورات مافوق می‌بینند و خود را مسئول کارهای خود نمی‌دانند.

در بازجویی های سعید امامی ، معاون امنیت و معاون بررسی وزارت اطلاعات و طراح و مجری تعدادی از قتلهای زنجیره ای می‌خوانیم : "من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، هیچگاه بدون کسب اجازه و یا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام نداده‌ام. هرچه را که به صلاح نظام و اسلام دانسته‌ام به عنوان پیشنهاد به مسئولانم ارائه کرده‌ام. من خود را گناهکار نمی‌دانم. کسانی که حذف شده‌اند، مرتد، ناصبی و محارب بوده‌اند. حکم مجازات آنها مثل همیشه به ما تکلیف شده است و ما آنچه کرده‌ایم اجرای تکالیف شرعی بوده است نه قتل و جنایت ... " . البته حاکمیت های ایدئولوژیک می کوشند تا در بافتار ایدئولوژیک، به خشونت و پرخاشگری ، جنبه ای مقدس و دارای ارزش ماورایی ببخشند که اگر خرده دغدغه ای هم برای اعمالگران خشونت پدید آید، توجیه پذیر گردد .

با این همه.اما روانشناسان بر این باورند که ترمیم آسیب ها و صدمات دوران زندان و شکنجه و رسیدن به شخصیتی متعادل و متعارف امکان پذیر است اگر فرد شکنجه شده به کمک باورها و آرمانهایش ، اراده نماید که خود را ترمیم کند. به قول نیچه ، کسی که "چرایی" برای کارش دارد ، با هر "چگونه ای" کنار خواهد آمد.

در تهیه این نوشتار از مقالات و نوشته های دکتر رضا کاظم زاده ، دکتر سید حسین مجتهدی ، خانم منیره برادران ، خانم سهیلا وحدتی ، سایت گفتنیها ، سایت یک پزشک و سایت افشاگری قربانیان شکنجه استفاده شده است .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.