رفتن به محتوای اصلی

امیدها، نا امیدی ها «30 سال پس از انقلاب»
27.01.2009 - 19:57

مصاحبه با علی کشتگر

آقای کشتگر شما سی سال پیش در چنین روزهایی چه فعالیتی داشتید و کجا بودید؟

همان طور که شما می دانيد، در آن زمان من با سازمان چريک های فدايی خلق بودم. ما يک پارچه شور و آتش بوديم و فکر می کرديم با رفتن شاه و احتمالا آمدن حکومت زحمتکشان شامل کارگران، دهقانان و تهيدستان مسايل جامعه حل می شود. به اين مسئله توجه نداشتيم که مشکل اصلی کشور، نبود آزادی های سياسی و حکومت برآمده از اراده مردم بود که اگر هم داشتيم، تازه آغاز کار بود برای پيشرفت به سوی ساخت جامعه ای آباد و آزاد. به هر حال فکر می کرديم اگر شاه برود، هر اتفاقی بيفتد يا هر حکومتی روی کار آيد، از شاه بهتر است و به همين دليل سخت فعال بوديم و در اعتصابات مختلف شرکت داشتيم. من در دانشگاه ها و يا برای کارگران شرکت نفت سخنرانی می کردم. روزی که آقای خمينی به ايران بازگشت، من در آبادان بودم و برای کارگران اعتصابی شرکت نفت سخنرانی داشتم.

آقای کشتگر! در آن روزها اين تصور را داشتيد که در يک انقلاب اسلامی شرکت داريد؟

خير، چون هر کسی از ظن خود يار اين انقلاب بود. همان طور که در ذهن آقای خمينی و هواداران او انقلاب اسلامی بود، در ذهن ما انقلاب کارگران، زحمتکشان و طبقه تهيدستان بود و در ذهن سازمان مجاهدين انقلابی از زحمتکشان مسلمان برای ايجاد جامعه بی طبقه توحيدی بود. ولی از آن جايی که شاه تمام سازمان های سياسی مخالف را از بين برده و نيروهای ملی و چپ را سخت سرکوب کرده بود، روحانيون اين شانس را داشتند که از مساجد و تکايا به عنوان دفتر حزبی استفاده کرده و شبکه وسيع آخوندها و روحانيون مانند يک حزب عمل کنند. آقای خمينی نيز در مقام رهبر قاطع اين حزب، هژمونی گرفت و همه ناچار شدند به هژمونی او گردن بگذارند. اولين سالی که او پيروز شده بود، خيلی ها هنوز قبول نداشتند که اين انقلاب اسلامی است و هژمونی آقای خمينی را هم قبول نداشتند وهمين مسئله منشا بسياری از تضادها وبرخوردها شد.

عده ای مطرح می کنند که چون رهبری انقلاب در دست آيت الله خمينی بود، از همان زمان روشن بود که اين انقلاب يک «انقلاب اسلامی» است.نظر شما در اين مورد چه بود فکر میکردید چگونه انقلابی است؟

به اين سادگی نمی توان چنين مسئله ای را مطرح کرد. هنگامی که آقای خمينی در پاريس بود، می گفت که اگر من بيايم، همه گروه ها و سازمان های سياسی آزاد هستند و حتی می گفت من به قم می روم و کار خود را ادامه می دهم و حکومت را به کسانی ميسپاريم که به امور حکومتی وارد هستند. آقای خمينی وقتی که به ايران آمد، دولت موقتی تعيين کرد که شامل مهندس بازرگان و بسياری از کارشناسان و فعالان مذهبی زمان شاه بود که روحانی نبودند و يک حکومت غير روحانی تشکيل شد و آقای خمينی به قم رفت. ولی از آن جايی که گويا قدرت بسيار شيرين است ( البته من می گويم گويا چون خودم قدرتی نداشتم که مزه آن را بچشم)، شيرينی قدرت و هوس هايی که بعد از کسب قدرت به سراغ آدم می آيد، آقای خمينی را به تهران بازگرداند و کابينه بازرگان را کنار گذاشت و به تدريج يک دولت راديکال اسلامی را جانشين آن کرد.

من فکر نمی کنم همه چيز از ابتدا معلوم بود. می توان گفت اگر همه نيروهايی که در انقلاب شرکت داشتند به جز طرفداران آقای خمينی، همه آنهايی که امروز هستند و به گذشته خود انتقاداتی دارند، از نيروهای چپ گرفته تا ملی و نيروهای مذهبی مخالف آقای خمينی، از ابتدا روی مسئله آزادی و حقوق بشر پافشاری می کردند و در عين حال عمليات خشونت آميزی در پايين انجام نمی شد، حوادث کردستان و گنبد رخ نمی داد، حزب دموکرات در کردستان مشی مسلحانه پيش نمی گرفت، کومه له آن کار را نمی کرد، سازمان مجاهدين مشی بمب گذاری و آدم کشی اتخاذ نمی کرد و به طور کلی در يکی دو سال اول انقلاب آن اتفاقات رخ نمی داد، چه بسا آن خشونت ها نيز در بالا اتفاق نمی افتاد و گروه های طرفدار خشونت و سرکوب و آدم کشی در بالا اين قدر رشد نمی کرد.

به نظر من بايد به مسئوليت ها همه جانبه نگاه کرد. در آن زمان که آقای خمينی آمد، خيلی از مسايل هنوز روشن نبود. او حرف هايی زد که با عمل بعدی او متفاوت بود، کما اين که در ابتدا آقای بازرگان و بنی صدر را تحمل و از آنها حمايت می کرد.

شما به يکی دو سال بعد از انقلاب اشاره کرديد که در آن زمان فضای ديگری ايجاد شده بود. پيش بينی شما در آن سال ها چه بود و همچنان فعاليت سياسی داشتيد؟

سال های اول حکومت جمهوری اسلامی، در سازمان فداييان خلق نظرات مختلفی وجود داشت. به عنوان مثال کسانی معتقد بودند بايستی در گنبد و کردستان مبارزه کرد. ولی من جزو مخالفين اين مشی بودم و معتقد بودم که اگر می خواهيم در سطح ملی مبارزه کنيم، نبايد در کردستان و گنبد مبارزه مسلحانه انجام دهيم. زيرا اين مسئله هم مردم را عليه ما بسيج می کند و هم به نيروهای سرکوبگر بالا بهانه می دهد که فضای سياسی را ببندند. در نهايت اين که يک حکومت مرکزی وجود دارشت و ما نمی توانستيم با يک حکومت مرکزی که ارتش و نيروهای وسيعی از مذهبيون را به عنوان کميته و بعد سپاه تربيت و مسلح می کند، مقابله کنيم. پس بايستی برای اين که سازمان های حزبی يا تشکيلات ما در سراسر ايران کار قانونی انجام دهد، تلاش می کرديم از جمله شرکت در انتخابات، داشتن روزنامه و رسانه مخصوص. ما بايستی بساط خود را از کردستان و گنبد جمع می کرديم، ولی عده ای کاملا مخالف بودند و انشعابات مختلفی انجام گرفت. به عنوان مثال کسانی که به عنوان اقليت جدا شدند، با نقد مشی چريکی هم مخالف بودند و دوباره مشی چريکی را اتخاذ کردند. گروه اشرف هم داستان ديگری بود. کسانی هم که مشی چريکی را نفی می کردند، معتقد بودند بايد حضور مسلحانه در کردستان و گنبد را حفظ کنيم. اين مسايل منشا مشکلات زيادی شد. من جزو کسانی بودم که مشی متعادلی داشتم و به همين دليل هم برخی از طرفداران مشی چريکی و حضور مسلحانه در کردستان و گنبد، ما را در سازمان به عنوان جريان راست می شناختند.

آقای کشتگر! چطورشد که مجبور شديد از ايران خارج شويد؟

من در سال ۶۲ از ايران خارج شدم. در سال های دهه ۶۰ فضا سياه تر و بسته تر شد و اصلا امکان فعاليت علنی وجود نداشت. سرکوب ها شروع شد، سازمان های چپ يکی پس از ديگری مورد سرکوب شديد قرار گرفتند، بسياری از دوستان ما دستگير شدند و عده زيادی از آنها در اعدام های وسيع کشته شدند. ما در آپارتمان ها پنهان شده بوديم و فعاليت بسيار محدودی داشتيم. در آن زمان با برخی از دوستان جلسه ای گذاشتيم و در اين جلسات، مسئولان جريان ما تصميم گرفتند که عده ای به خارج اعزام شوند و من از جمله آن افراد بودم. ما در سال ۶۲ از طريق ترکيه به خارج آمديم.

وقتی در سال ۶۲ به خارج از کشور آمديد، چشم اندازتان از آينده ايران چه بود؟ آيا هنوز اميدی داشتيد؟

فکر می کرديم شايد اگر جنگ پايان يابد، فضا بازتر شود و بهانه هايی که به خاطر جنگ عراق وجود داشت، از دست رژيم بيرون آيد. فکر می کرديم مردم هم بعد از انقلاب، توقعات خودشان را دارند و رژيم بايستی به اين خواسته ها پاسخ دهد. پس از پايين فشار می آيد ودر بالا فضا باز می شود و امکان دارد که ما بتوانيم بازگرديم و فعاليت کنيم. پس از جنگ، رژيم ظرفيت هر گونه فضای باز را از دست داده بود و ظرفيت گردن نهادن به خواسته های دموکراتيک مردم را نداشت، اما نبايد اين مسئله را فراموش کرد که بلافاصله بعد از اين که آقای خمينی آتش بس را پذيرفت، سازمان مجاهدين عمليات مسلحانه معروف خود را آغاز کرد که باعث کشته شدن صدها تن از نيروهای آنان شد و بهانه به دست آقای خمينی و گروه های سرکوبگر در ايران داد که اعدام ها و قتل عام های وسيع را در زندان انجام دهند و فضا بسته تر شد .

من ضمن محکوم کردن ماهيت سرکوبگر جمهوری اسلامی و محدود بودن ظرفيت آقای خمينی و اطرافيان او برای پذيرش خواسته های دموکراتيک مردم، معتقد هستم نبايد خشونت هايی که در پايين انجام شد، فراموش کرد. فکر کنيد رژيم صدام حسين با رژيم ايران در جنگ بود، شما نيروهايی را با صدام متحد کنيد، تانک و توپ قرض بگيريد، از مرزهای ايران و عراق وارد مرزهای ايران شويد و فکر کنيد کرمانشاه را می گيريد و قدم به قدم به تهران نزديک می شويد. اين خيالات جنون آميز و بچه گانه، سبب شد که بيشترين بهانه را به دست نيروهای سرکوبگر در جمهوری اسلامی بدهد که هم به کشتار وسيع زندانيان دست بزنند و هم آنهايی که وارد ايران شده بودند را بکشند و بعدهم بستر مناسبی برای پيشبرد خط سرکوبگر و افراطی در جمهوری اسلامی به وجود آيد.

۲۵ سال از تاريخی که شما از ايران خارج شده ايد می گذرد و در طول اين مدت اتفاقات زيادی رخ داده است. از جايی که اکنون قرار گرفته ايد و به مسايل نگاه می کنيد، فکر ميکنيد ايران به چه سمت و سويی می رود و اميدها تا چه حد از بين رفته است؟ در حال حاضر ارزيابی شما چيست؟

من معتقدم که اولا اميد هرگز نبايد از بين برود و دوم اين که يادمان نرود انقلابی که در ايران رخ داد، اجتناب ناپذير بود. چون پادشاهی داشتيم که قانون اساسی را زير پا گذاشته و نظر مصلحان و دلسوزان جامعه را نپذيرفت. يادمان باشد قبل از ۲۸ مرداد، قوام السلطنه به شاه نامه ای نوشت که اگر بخواهد اختيارات مجلس را محدود کند، اين خطر وجود دارد که سلطنت از بين برود. ۲۸ مرداد در واقع روزی است که دربار شاه به همراه انگليس و آمريکا در يک توطئه خونين، حکومت دکتر مصدق را سرنگون کرده و دولت قانونی و برخواسته از اراده مردم که می خواست از منافع ملی ايران در برابر انگلستان دفاع کند را از بين بردند.

نطفه انقلاب همان جا بسته شد. ۲۵ سال بعد از آن تا زمان انقلاب، شاه همه فرصت ها را سوزاند و جامعه را به سمت انقلاب کشاند. مهندس بازرگان در آخرين محاکمه خود در دادگاه نظامی، خطاب به شاه و دادگاه نظامی گفت: من آخرين کسی هستم که با اين زبان با شما سخن می گويم. بعد از من نسل جديد با زبان ديگری با شما سخن خواهد گفت. يعنی جامعه به سمت مبارزات خشونت آميز خواهد رفت. حتی يک سال و نيم يا دو سال قبل از انقلاب، علی اصغر حاج سيد جوادی در نامه ای به شاه نوشت که من صدای شکستن سقف رژيم شما را می شنوم، بياييد قانون اساسی را رعايت کنيد. قانون اساسی مشروطه که با مبارزات زيادی به وجود آمده بود، کاملا زيرپا گذاشته می شد.

يکی دو سال قبل از انقلاب، شاه به فکر افتاد که حزب «ايران نوين» و حزب «مردم» را هم تعطيل کند و حزب «رستاخيز» را درست کند و در نهايت کار را به جايی رساند که جامعه شورش کرد. در درجه اول مسئول هر انقلابی و در هر مقطعی از تاريخ، نظام حاکم بر جامعه است. بنابراين انقلاب را نه چپ ها، نه آقای خمينی و نه نيروهای ملی بلکه خود رژيم شاه به وجود آورد. امروز هم اگر مردم به خيابان ها بريزند و عليه جمهوری اسلامی شورش کنند، قبل از همه خود جمهوری اسلامی مسئول است. بنابراين انقلاب مانند يک زلزله بود که تمام عوامل پديد آورنده آن به تدريج فراهم شد و سپس زلزله اتفاق افتاد يا مانند سدی بود که به تدريج رخنه های مختلفی در آن ايجاد شد و ناگهان شکست و يک سيل عظيم آمد و بسياری چيزها را نابود کرد.

بسیاری از جوانها در ایران ، نسلی که دوران حکومت پهلوی را تجربه نکرده بود از نسلی که انقلاب کرد ویا از پدران و مادرانشان می پرسند چرا انقلاب کردید و حتی نسل پیشین را مسئول این وضع در ایران میدانند . پاسخ شما به انها چیست؟

این انقلاب حتمی و اجتناب ناپذیر بود و نطفه اش در کودتای بیست و هشت مرداد بسته شد و بعد آن هم در بیست و پنج سال حکومت سرکوب وفساد بتدریج بارور و متولد شدوما همه کسانی هستم که باید به ما در آن مجموعه نگاه کرد.حالا بعد از انقلاب طبیعتا ما باید مسئولیتهای خودمان را نگاه بکنیم .در این مورد من فکر میکنم که باید از ابتدا روی مسئله آزادی ها و حقوق بشر، مجموعه نیروها با نظرات مختلفی که داشته اند ، توافق میکردند وبر سر این مسئله که منافع مشترک همه نیروهای سیاسی ونیز مسئله منافع ملی ایران درآن بود، همکاری میکردند تا یک حکومت دموکراتیک به تدریج در ایران به وجود می آمد. که به نظر من این مسئله دیده نشد و این همکاری ها هم انجام نشد.

من هنوز با امید به ایران نگاه می کنم. یک مثال می زنم: قبل از انقلاب همه به دنبال یک نوع حکومت دیکتاتوری بودند. چپ ها دیکتاتوری پرولتاریا می خواستند، خمینی که طبیعتا معلوم بود چه می خواهد، مجاهدین به دنبال حکومت بی طبقه توحیدی بودند که این یک نوع دیکتاتوری بود ، و اصلا انگشت شمار بودند کسانی که طرفدار یک حکومت واقعا برخواسته ازرای و اراده مردم بود وبه آزادی های سیاسی و حقوق بشر کم بها داده می شد.

اما امروز کسانی که به دنبال دیکتاتوری باشند درمیان نسل جوان انگشت شمارند. همه به نوعی به مسئله دموکراسی و حقوق بشر به عنوان نقطه آغاز پیشرفت و ترقی نگاه می کنند و این یک تحول بزرگی است. ما در زمان شاه یک حکومت سکولار استبدادی داشتیم. الان یک حکومت اسلامی ضد سکولار داریم، اما جامعه در واقع مستعد یک حرکت سکولار و استقرار یک حکومت دموکراتیک غیر مذهبی است. با این اعتبار جامعه ایران به خاطر تجاربی که کرده خیلی پیشرفت کرده و تازه در شرایطی است که نسل جوان ایران یک حکومت دموکراتیک براساس حقوق بشر و آزادی های سیاسی می خواهد ودیگر درجامعه ایران بنیاد گرایی باز تولید نمی شود. درحالی که در میان اکثریت جوانهای جوامع اسلامی دیگر تازه می خواهد آن راه را تجربه کنند و بسیار عقب تر از ایران هستند. ولی ایران این تجربه را کرده و ازسر گذرانده است. جمهوری اسلامی با آن تفکرات عقب مانده ولایت مطلقه فقیه و امثالهم، یک درختی است که ریشه اش در جامعه ایران باز تولید نمی شود، بلکه روزبه روز می پوسدو خود این درخت می افتد . به همین اعتبار کاملا با امید به آینده نگاه می کنم، ضمن اینکه یک بار دیگر تاکید می کنم که ان انقلاب اجتناب نا پذیر بود.

شما اگر بخواهید نوع حکومت ایران را تعریف بکنید پس از سی سال که از انقلاب میگذرد چه تعریفی میدهید یک حکومت استبدادی یا مردمی؟

بسیار روشن است: یک حکومت مذهبی استبدادی . به نظرمن هیچ حکومت ایدئولوژیکی نمی تواند مردمی باشد. چون وقتی که با نگاه ایدئولوژیک و با منافع ایدئولوژیک نگاه می کنیم در برابر منافع اکثریت مردم قرار می گیریم. حتی به نام کمونیسم و یا حزب کمونیستی که بخواهد دیکتاتوری خودش را به نام دفاع از منافع حزب کارگران و زحمت کشان اعمال بکند و مدعی آن منافع هم باشد، نمی تواند منافع مردم را تامین بکند، چه برسد به یک حکومت مذهبی و یک حکومت ایدئولوژیک دینی. بنا براین حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت عقب مانده و ارتجاعی دینی است. اما خوشبختی این است که اگر امروز به مردم ایران آزادی های سیاسی داده شود و مردم ایران آزاد باشند که نمایندگان خودشان را انتخاب کنند، با تجاربی که در ایران داریم و اتفاقاتی که افتاده ، همان دوم خرداد و حوادث بعد - البته آمار و ارقام مشخص نداریم - ولی می دانیم که اگر ذره ای آزادی انتخاب باشد مردم نشان می دهند که این حکومت ، این نیروهای مذهبی ضد تاریخ راو نیرویی را که اصلا شایسته امروز ایرانی ها نیست ، نمی خواهند.

آقای کشتگر به این ترتیب شما معتقدید انقلاب ویا آرمانهای آن برای بسیاری از توده های مردم شکست خورده است ؟

ببینید من خودم یک نظر خاصی در مورد انقلابها دارم، من معتقدم که همه انقلابها نهایتا شکست می خورند ولی یک اتفاق بزرگی که می افتد این است که خیلی چیزها ویران می شوند ، خیلی از مشخصات رژیم پیشین و جامعه پیشین در توفان و حرکات انقلابی از بین می رود ،ولی به جای آنها پدیده های دیگر و مسایل دیگری به وجود می آیند. مثلا بعد از انقلاب فرانسه چه اعدامها و چه کشتارهایی شد، چه اتفاقاتی افتاد و تا چهل پنجاه سال بعدش هم که می دانید دموکراسی نبود. تازه خود روبسپیرهم اعدام شد ،دانتون هم اعدام شد.

بعدهم تازه حکومت های استبدادی آمدند . ناپلئون سوم چه ها کرد. اینها همه شصت هفتاد سال بعد از انقلاب اتفاق افتاد. تا برسیم به کمون پاریس یک صد سال از انقلاب فرانسه گذشته بود. و یا در روسیه هم ما دیدیم که چگونه شد. در ایران هم همینطور است. یعنی اولا انقلاب اجتناب ناپذیر بود و در ثانی انقلاب معمولا به خواسته های انقلابیون پاسخ نمی دهد و یک گروهی را از میان آنها به قدرت می رساند . اما من فکر می کنم که نظام پادشاهی یک مانع بزرگ در برابر تحول دموکراسی در ایران بود.

نظام پادشاهی در انگلستان خودش را با دموکراسی منطبق کرد و ماند و به یک عنصر موزه ای تبدیل شد. الان مردم و توریستها میروند و ساختمانی را که شاه در آن زندگی می کند نگاه می کنند. ملکه انگلیس حتی حق رای هم ندارد و نمی تواند یک رای در صندوق بیندازد. در مورد فرانسه نظام پادشاهی منطبق نشد با اراده مردم و منقرض شد و از بین رفت. در ایران هم مردم همه تلاششان را کردند، 100 سال تلاش شد تا این نظام را منطبق با مشروطیت ، یعنی یک قانون اساسی دموکراتیک ، یک قانون اساسی برخواسته از رای مردم کنند، اما نظام پادشاهی نتوانست خودش رابا آن سازگار کند و نهایتا از بین رفت و آن هم مانع بزرگی بود در برابر تحول دموکراتیک درایران.

یک مانع دیگر هم همیشه روحانیت مرتجع و آخوندها بودند که این را هم مردم به بوته آزمایش گذاشتند و الان سی سال بعد از آزمودن ، حالا نسل جوان میداند که اینها هم مانع هستند و امروز هیچ مانع فرهنگی ساختاری در برابر تحول دموکراتیک و حکومت دموکراتیک در ایران نیست به جز همین نظام جمهوری اسلامی. درحالی که در جریان انقلاب بهمن در ساختار برای ما هنوز مشکل بود و به همین دلیل هم دیدیم که آن استبداد رفت و استبداد دیگری آمد .

اما به نظر من اگر این استبداد برود و یا در یک شرایط تنگنایی قراربگیرد ومردم بتوانند کنارش بزنند دیگر استبداد دیگری از درون نمی روید برای اینکه درطی این یک صد سال مبارزه به تدریج ،موانع ساختاری وفرهنگی و سیاسی در برابر تحول دموکراتیک در ایران از بین رفته است واین هم یکی از دلایلی است که من با امید به آینده نگاه می کنم.

ما برای آگاهی بیشتر خوانندگان ایران گلوبال نظر کاربران دیگر را در اینباره به قرار زیر انتشار میدهیم:

نظرخواهی

٦ مهدی 18:26:26 25.01.2009

گویا چرا انقلاب شده مورد بحث میباشد.بنابراین دوستان توجه کنند.بنظرم بسیار روشن و موارد مهمش را عنوان کردند .وامیدوارم با ادامه ان بتوانیم روشهائی پیدا شود که که بمسائل دیگری از جمله برخوردهای ما بعدانقلاب بینجامد .

*******************************************

به تشکر

٥ 16:30:18 24.01.2009

آقاى کشتگر لطفا كمك كنيد تاعلل واقعى فاجعه رابرسى كنيم تا شايدراه رهايى پديدار شود!

نسلى كه سى سال پيش درنتيجه توطئه ها, نيرنگها و بازيهاى امپریالیسم وارتجاع سرخ وسياه شورش كردودرچاه عميق ارتجاع افتاد, عمدتا فريب وعده هاى دروغين (تقسيم پول نفت بين مردم وآب و برق و مسكن مجانى) سياه دستاربندان را خورد. دررفراندمى نيم بند و متاثراز عكس رهبر در ماه و موى محاسن رهبر درلابلاى صفحات قران به مافياى اعدامگر, قلدرو سركوبگرسياه دستاربندان, اجازه برپائى ولايت فقيه مطلقه را داد ونهايتا حكومت ارازل واوباش را تحمل كرد. آن نسل اكنون ميبايد خود خواهی و خودمهوريها را رها کرده, راست وپوست كنده و در كمال شهامت به بازگويى حقايق تلخ و اشتباهات خودبپردازد وجوانان ايرانى را با اشتباهات دردناك گذشته اش آشنا كند. نسل جوان بايد بداند, چه شد كه نظامي سركوبگر, نبوغ كش, اعدامگر, شكنجه گر,خرافاتى، طرفدار ذهن های عقب افتاده، گدا پرور به اهرمهاى قدرت رسيد. جوانان ما بايد بدانند رهايى از اين فتنه و دام خطرناك فقط توسط آنان مقدور است. بزرگترين سرمايه ملى ما يعنى نيروى جوانان ايراني وهوش و نبوغشان دگرگونى خواهدآورد. نسل جوان بايد بداند, دگربارشكوفايى ايران فقط با يك تغيربنيادى ممكن گردد.

********************************************************

٤ امير 15:16:47 24.01.2009

در پاسخ بوست عزيز آقاي حميد بايد گفت كه آقاي كشتگر مسير تاريخي از استبداد تا دمكراسي را در ايران به خوبي تصوير كردند و الحق شايسته ي يك احسنت هستند .اما اينكه چگونه اين مسير طي ميشود موضوع ديگري است اما در اينكه به مقصد ميرسد ترديدي نيست

به مسير خويش تاريخ سپاه خلق ها را بروند ره نمايد نروند ميكشاند

به هرانكه بهر او خواست مدد دهد ز هر سو و هرآنكه ضد او خواست(خاست) به جاش مينشاند

*******************************************************

٣ jafar shahi 12:50:02 24.01.2009

ba salam aya chap ravi dar 28 mordad va rast ravi hezb todeh dar sal 57 neshan az adam agahi az sarmaieh dari jahaninabod va agar hezb todeh posht akhondh ghaiem nmishod va tahlil digari midasht hezb be in asani sarkob nmigardid va be tahlil khnom mariam firoz esjhareh mikonam ke be dostash gofteh bod ke khomini boldozeri ast ke ham din ra kharab mikonad va ham borjevazi khordeh pa ra va rah baraie komonizm hamvar mishavd agar tahlil saier ahzab be ealat tajrobeh kameshan mored mozemat nistand taklif shoma baraie naslhai jadid chi bod moteshakeram va dar paian peik net sait bsiar khob va agah konandeh ast moteshakeram

******************************************************

٢ Hmid 10:53:46 24.01.2009

جالب بود ولی بنده به عنوان يک ايرانی و يا يک دوست و يا رفيق اميدوار بودم که آقای کشتگر عملآ چطور می خواهد و يا می تواند اين مبارزه عليه رژيم آخوندی در رابطه با ساير نيروهای مخالف به عمل برساند. حرفهای ايشان بيشتر انتقاد بود.تا پيشنهاد با تشکر از همه و اميد به همکاری وهمياری نيروهای ضد آخوندی .

*****************************************************

١ pari 09:35:42 24.01.2009

yes.Mohammad reza pahlavi was the only one who uderstood and interpret the revolution.Remind that he was confront with illiterate people ,traditional and religious people.I am from third generation but revolution for russia wasn"t full of good result .it was fruitful just for france a little .i have learnt to know about revolution by knowing countries that have had it and people of them.I think for people of iran it is not fair .becuase this old pretty lady come fom old ancient and her age is as old as history .revolution was inevitable but punishing this old mother and tear it to peices shows another plant that was in dream of our enemies.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
حاجی مش قاسم

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.