رفتن به محتوای اصلی

یک بام و دو هوا
18.01.2009 - 18:57

کاغذ هایم را جمع و جور می کنم که چشمم به دعوتنامۀ کنسرت سالار عقیلی در برلین می افتد . عکس پوستر و برگه های تبلیغاتی:

 Missing media item.

عکس کوچک است و شاید تو اسکن کردن کیفیتش افت کرده باشد. پوستر را برایتان "تصویر" می کنم.

زنی با سینه های برجسته که نیمی از برجستگی آن از تن پوش چسب بدن بیرون افتاده، عشوه گرانه دستی را بالای سر تاب می دهد و دست دیگرش حایل چشم است . شاید دارد می رقصد که در حریر سرخ و سپید تن پوشش ولوله افتاده است . هر چه هست سراپا عشوه گری است ، انگار همین حالا از بستر یبا خواسته. تن پوش نازک و پاپیون درشتی که کمرش را تنگ در آغوش گرفته ، برجستگی های تنش را دو چندان می کند. مو ها را که نگو ... آبشاری است از هر دو سو آویزان و طره های آن به مار هایی می ماند که روی گردن و شانه و برجستگی های سینه می خزند . این زن بر دیوار ایستگاه مترو در مرکزی ترین نقطۀ شهر برلین دل و هوش از سر رهگذران می رباید و در برخی از مراکز فرهنگی و هنری بر پیشخوان ها و بر دیوار دلربایی می کند. یک روی برگه های تبلیغاتی همان تصویر رنگی زن رویا هاست و روی دیگر آن تصویری سیاه و سفید که بر آن نوشته شده "آوای فرهنگ ها فارسی " و تبلیغ شده برای گروه موسیقی راز و نیاز . پنج هنر مند مرد که برخی شان با لبخند ملیحی توی دوربین نگاه می کنند و یک زن ابرو پیوسته ، دف به دست و روسری به سر، سازی نا همگون می زنند با عکس رنگی آن رو ی برگه که شبیه زنان مینیاتور است و کم مانده از توی تصویر خیال انگیز هفت رنگ بیرون بجهد و دست مرد های رهگذر را بگیرد و با خود به بستری بکشاند که هم اکنون با ناز از آن برخاسته است. عکس سیاه و سپید آدم را از از باغ و بوستان پرگل و رنگین زن خیال انگیز که یاد آور ایران دیروز است جدا می کند و به واقعیت های امروز می کشاند، انهم نه با حرکتی نرم و فرودی ملایم . آدم را می گیرد و پرتاب می کند و می کوبد به آسفالت سرد و سخت و سیاه امروز . این جمله که در نوشتۀ مربوط به کنسرت سالار عقیلی آنرا سرخ کرده ام مثل زن توی پوستر در برابر چشمانم می رقصد.

" کنسرت با همکاری بخش فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در برلین برگزار می شود"

اول از همه فکرم می رود به این سو که "اگر این زن به همین شکلی که در پوستر ظاهر شده در خیابان های تهران ظاهر می شد چکارش می کردند؟"

زنان بخت برگشته ای که حرفی نمی زنند جز اینکه "من برابری حقوقی با مردان مملکتم می خواهم" را احضار و بازداشت می کنند و حکم شلاق و زندان برایشان صادر می کننند. تازه طفلک ها فقط حرف می زنند و کاری نمی کنند که خلاف قوانین باشد. نمی گویند چون حجاب تبعیض است من تن به این قانون نمی دهم. روسری ها را همانگونه که قانون می گوید به سر می کنند و اگر شوهرشان راضی به طلاق نباشد ، خشم شان را به این شکل تسکین می دهند که به کوچه و خیابان می روند و برای برابر حقوقی چهار تا امضاء جمع آوری می کنند.

 Missing media item.

وقتی آنان را زندان می کنند لابد اگر زن پوستر با این ریخت و هیبت در خیابان های تهران راه برود "ریختن خونش حلال است!"

این زن از کجا آمده و چطور از این پوستر سر بر آورده را "خدا می داند" و "بندۀ خدا" هرچه هم که به خودش فشار بیاورد معنای این کار را نمی فهمد.

فقط می شود گمانه زد. مثلا فرض کرد که سفارت جمهوری اسلامی ایران از پوستر تبلیغاتی کنسرتی که خود برای برگزاری آن تلاش کرده خبر نداشته است. این گمانه بزودی رنگ می بازد . چون محال است که نهادی برای برگزاری کنسرتی تلاش و همکاری کند و پوستر و برگه های تبلیغاتی آن را که به در و دیوارهای شهر کوبیده اند و همه جا پخش شده ندیده باشد !

دومین گمانه : پای "نیرنگ" در کار است. دست اندر کاران می خواهند در خارج کشور چهره ای لیبرال و ملیح و جذاب از جمهوری اسلامی نشان بدهند. در خارج جلب اعتماد کنند و در داخل " آن کار دیگر" کنند. به یاد برخی فیلم ها و عکس های یو تیوپ می افتم ، به یاد زنانی که ظاهرشان در زمینۀ پوشیدگی و نمایاندن جذابیت های زنانه با زن پوستر قابل مقایسه نیست اما بخاطر چند تار مو یا مانتوی کوتاه کتک شان می زنند و خونین و مالین شان می کنند . زنان "بدحجاب" را در حالی که فریاد شان به هواست و کمک می خواهند کشان کشان طوری سوار خود رو های گشت می کنند که دل مرغ آسمان به حالشان می سوزد . از خودم سوال می کنم، اینگونه فریبکاری و دغل بازی با "اخلاقیات"، "سلامت جامعه" و "اسلام ناب محمدی" که قدرتمندان در نماز جمعه و نشست های مطبوعاتی حرفش را می زنند سازگاری دارد؟

خیلی با خودم کلنجار می روم که این حرفها را بنویسم یا نه. کفۀ گمانۀ دغلبازی و نیرنگ بسیار سنگین است. اما گمانۀ دیگری هم هست. مردی یا زنی در بخش فرهنگی سفارت ایران در برلین ، قصد دارد بدون گرفتن مجوز از بالاتر ، با این فرض که "انشا الله گربه است" و "کی به کی است" به شکل ملایمی تابو شکنی کند. به این بهانه و پوشش که "عکس نیست و نقاشی است" ، "مینیاتور است" و یا "برگزار کنندۀ اصلی ما نیستیم" و "ما نمی دانستیم و وقتی فهمیدیم که کار از کار گذشته بود و پوستر ها پخش شده بود"

این گمانه بسیار ضعیف است و شاید هم مثل نمک و فلفلی باشد که بر گمانۀ نیرنگ افزوده اند. این گمانه را فقط به به دلیل رعایت انصاف گفتم. در این صورت البته من هیچ علاقه ای به "خبر کشی" و "ایجاد درد سر" برای کارمندان کمی لیبرال و "خود سر" که بی نیرنگ دست به این کار می زنند ندارم . با اینهمه بیش از اینکه به فکر توبیخ شدن یا نشدن کارمند سفارت باشم، با زنان کشورم احساس همبستگی می کنم که هر روز با خشونت های خیابانی مواجه هستند و برای کوچکترین حرف و اعتراضی برای از بین برداشتن روابط و قوانین تبعیض آمیز بازداشت می شوند .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.