رفتن به محتوای اصلی

" اسلام سیاسی" حرفی خیلی کلی و در نتیجه تا حدودی بی معنی است
هفت سئوال در مورد اسلام سیاسی و بنیادگرایی
24.01.2015 - 19:30

 

1_ از نظر شما «جدایی دین از دولت» ویا «جدایی دین از سیاست» مد نظر است و با اسلام سیاسی چه باید کرد ؟

پاسخ :من برای ایران درکی هابرماسی از سکولاریسم را کارگشا تر می بینم و فکر می کنم  از لوازم داشتن حکومتی دموکراتیک این است که قوانین، فرامین حکومتی و احکام قضایی، نه بر اساس متونی که فقط در نزد بخشی از شهروندان معتبرند، بلکه بر اساس " دلایل عقلی موجود" انشا  شوند. به غیر از این ها، نباید به نام سکولاریسم هیچ محدودیتی برای مومنان و شکل تجلی شعور سیاسی آنها در نظر گرفت.

" اسلام سیاسی" حرفی خیلی کلی و در نتیجه تا حدودی بی معنی است. دشوار است که مثلا وجوه اشتراک اسلام مرحوم طالقانی با نگرش امثال مصباح و البغدادی را از وجوه تمایزشان پر رنگ تر فزض کرد. کسانی هستند که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود- خوب و بدش به کنار- ساده ترین راه را انتخاب می کنند و با سادگی ، عقب ماندگی و کم سوادی توده عوام همراه می شوند و از باور های خرافی و از جمله از باور های دینی مردم ، در جهت سیاست، " سو استفاده " می کنند. در برخورد با این امر، راه سیاست و راه روشنگران تا حدودی از هم جدا می شود. وظیفه سیاست ، دفاع از آزادی بیان و تامین سازکار های قانونیست که در آن کرامت انسان ها از تعرض مصون بماند و مشارکت در حیات سیاسی و اجتماعی برای همگان تضمین شود و در نهایت، شهروندان بی نان و آب و بی امنیت نمانند.  روشنگران اما، اغلب دلیلی نمی بینند که خود را با نیاز های سیاست دمساز کنند. . آنها کار خودشان را که عموما به درگیری با مذهب هم منجر می شود، انجام می دهند و جامعه را گاه به بهای جانشان، به جلو می رانند. در تاریخ معاصر کشورمان، روشنگرانی مثل دهخدا، صور اسرافیل، هدایت و کسروی را کم نداشته ایم که قلبشان را چراغ راه مردم کردند و از مرتجعین ترسی به دل راه ندادند. این مبارزه کماکان ادامه دارد.

2_ آیا «شوک درمانی» در مورد مقدسات اسلام و یا مقدسین کار ساز بوده است ؟و بعبارت دقیق تر، آیا پس از ده سال ازانتشار کاریکاتوری های محمد؛ توانست دگم های مسلمانان را بشکند؟ و یا برعکس به افراط گرایی اسلامی در سطح جهان دامن زد و ان را تشدید نمود؟

پاسخ -در مورد "شوک درمانی" ، اول باید دید که بیمار کیست و بیماری چیست و بعد هم مشخص کرد که منظور از " شوک درمانی" اصلا چیست . در بخشی از منطقه خاکستری حایل بین دو اردوگاه سابق، نظام های ناصری-بعثی- آریامهری سر برآوردند که پیدایش و تداوم حیاتشان به مقدار زیادی در گرو تداوم آن نظام دو قطبی بود. حتی پیش از فروپاشی آن نظام و فقط با آشکار شدن علایم سقوط اردوگاه شرق، پیش لرزه های آن زلزله بزرگ، در این گونه ممالک از جمله در ایران و افغانستان تاثیراتش را گذاشت.  شکست اردوگاه شرق و ناتوانی سوسیال دموکراسی و لیبرال های جهان ، در پر کردن خلا حاصله، حفره بزرگی پدید آورد و زمینه را برای برآمد جریانات اسلام گرا فراهم و نقشه جغرافیای سیاسی منطقه را دگرگون کرد. این روند همچنان ادامه دارد و در متن آن علاوه بر گرایشات به شدت افراطی مصباحی-طالبانی- داعشی، یک گرایش نسبتا نیرومند و رو به رشد اسلام سیاسی ولی سکولار هم قابل مشاهده است. گرایشی که در ایران در آرا کسانی نظیر مجتهد شبستری، سروش و اشکوری متجلی است . این نکته مهم است که روحانی سابق – اشکوری- امروز با صدای بلند اعلام می کند که اشکال نه در مسلمانی ما، که در خود اسلام است!  منطقا می توان امیدوار بود که با شکست بنیاد گرایی -که حالا دیگر همه نشانه های آن آشکار شده اند- اسلام سکولار و مداراگر، چشم انداز تازه ای در مقابل مسلملنان منطقه بگشاید. غده ای بد خیم وجود داشت که در آن حفره، سر باز کرد و عفونتش منطقه را گرفت و دارد تمام می شود.

در رابطه با کاریکاتور ها، این ها بخش خیلی کوچکی از کار های روشنگران هستند که نه ارتباطی با شوک درمانی دارند و نه همیشه الزاما مورد تایید سیاست هستند. شارلاتان ها ی دنیای سیاست ، همیشه نان عوام فریبی را خورده اند و اگر کاریکاتوریست نباشد، سراغ نویسنده و آهنگ ساز میروند و اگر در میان زنده هاهم کم بیاورند، مرده هدایت و کسروی را از گور در خواهند آورد.

3_آیا حل عادلانه مشکل فلسطین ویا بعبارت دقیق تر زمین در مقابل صلح ، موجب تضعیف بنیادگرایی اسلامی می شود و یا برعکس ، آن را تشدید می کند؟

پاسخ :برای پاسخ، سوال را می توان به دو بخش تقسیم کرد: پستی- بلندی های جهان و مساله فلسطین . در مورد اولی که موضوع دو سوال بعدی شما هم هست، پیشتر اشاره کردم که سوسیال دموکرات ها و لیبرال ها نتوانستند حفره ناشی از فرو پاشی اردوگاه شرق را پر کنند . این واقعیت تلخ که امثال بن علی و مبارک به انترناسیونال سوسیال دموکرات ها دعوت می شدند، به اندازه کافی گویا هست که چرا سوسیال دموکراسی نتوانست نیروهای کنده شده از چپ سنتی را جذب و مدل کارامدی برای جهان و منطقه خاور میانه ارایه بدهد. به نظر می رسد که احزاب سوسیال دموکرات، خیلی از ارزش های اساسی خود دور شده اند و بدون یک خانه تکانی اساسی در احزاب پر سابقه اروپایی و نوسازی سوسیال- دموکراسی ، دشوار بتوان منظره جهان عادلانه تری را در چشم انداز ترسیم کرد. اگر فرانسه و انگلیس هم به تاسی از سوسیال –دموکرات های آلمان و رهبر وقتشان ، صدر اعظم گرهارد شرودر، در مقابل حمله جرج بوش به عراق، ایستادگی می کردند، شاید امروز شاهد فجایع عظیم در عراق، سوریه و لیبی نمی بودیم. جهانی عادلانه تر حتما ممکن است و منطق تاریخ حکم می کند که قبل از هر چیز روی  تحولات مثبت در اروپا، امریکا و جهان پیشرفته صنعتی و نوسازی جریانات چپ سوسیال-دموکرات  در زادگاهشان حساب باز کنیم.

در مورد فلسطین، طبعا این زخمی عفونی است که مدام بحران تولید می کند. این زخم هم بدون تغییر در نگاه اروپاییان و مردم آمریکا درمان نمی شود. حالا خوشبختانه شاهد تغییرات چشم گیر و امیدوار کننده در این عرصه هستیم که به رسمیت شناختن دولت فلسطین به وسیله پارلمان های اروپایی یکی از نشانه های آن است. تا آنجا که به ما ایرانیان بر می گردد، باید در مقابل اسراییل ستیزی جنون آمیز افراطیون، که در دوران احمدی نژاد به اوج خود رسید، ایستادگی کنیم. از به رسمیت شناختن اسراییل- بدون اما و اگر- دفاع کنیم و در عین حال جانبدار حق مردم فلسطین برای داشتن کشور مستقل خود باشیم. ایران و اسراییل منافع استراتزیک مشترک بسیاری دارند و همبستگی این دو کشور، به ثبات، امنیت و پیشرفت خاورمیانه کمک موثری خواهد کرد.  

6_ایا بنظر شما بنیادگرایی اسلامی ناشی از ذات اسلام و در شریعت آن نهفته است؟

پاسخ :به سوالات 4 و5 در بالا پاسخ گفتم. در مورد "ذات اسلام" ، من جز " تناقض" چیز دیگری را ذاتی مکاتب از جمله اسلام نمی دانم. قرآن و احادیث مسلمانان پر است از آیات و احکام ناسخ و منسوخ و این امر فقط شامل اسلام نیست. مارکسیسم هم همین طور بود. مسیحیت هم همین طور است. یک آدمی در طول سی-چهل سال عمرش حرفهایی زده و اشعاری سروده، بعدا کسانی به عنوان حواریون و شارحان و تکمیل کنندگان ، چیزهای دیگری بر آن سروده ها افزودند یا از آنها کاستند و در نهایت  آش شله قلم کاری به نام مکتب درست شده است که سرش با تهش نمی خواند و پایینش نقیض بالایش است.  وقتی جماعتی انبوه، به مکتبی باور دارند، سیاسی -کار ها بر سر استفاده از این ابزاری که اسمش مکتب یا دین است ، با هم رقابت می کنند. کمتر آدم فرصت شناسی مایل است از این راه کوتاه ورود به مخ و قلب مردم دل بکند! کسانی مثل بنیانگزاران مجاهدین و ملی- مذهبی ها سعی می کنند با کاری که آجودانی " تقلیل مفاهیم" نامیده، مفاهیم امروزی و مترقی را به خورد مکتب بدهند و دیگرانی مثل شیخ فضل الله نوری،  خمینی و مصباح یزدی هم با توسل به بخش های دیگری از آیات و احادیث، برای قتل عام بابیان و دگر اندیشان دیروز و امروز، توجیه شرعی درست می کنند . از نگاهی صرفا منطقی ، هر دو گروه بر حقند. یکی به  خدای رحمان و رحیم استناد می کند و دیگری هم به یقاتلو ایمه الکفر! 

برای سیاست، طبعا گرفتن یقه ملی – مذهبی ها ، نمی تواند در اولویت قرار بگیرد و نوعی تعامل مثبت و همکاری، شکل مطلوب رابطه را ترسیم می کند. برای روشنگران اما، داستان می تواند بر عکس باشد. آنها شاید در توسل امثال سروش به اسلام برای حمل باور های مدرن به مغز مومنان ، یک جور شیادی ببینند و دست به افشاگری بزنند. برای سیاست، کار جوانانی  که صفحه امام نقی را راه اندازی کردند و سر به سر امامان می گذارند و ترانه خوانی شاهین نجفی، نه تنها مطلوب نیست، بلکه دردسر ساز هم تلقی می شود. اما برای سیاستی که دفاع از آزادی بیان را در برنامه خود دارد، چاره ای جز تحمل وجود ندارد. روشنگران عموما موی دماغ سیاسیون هستند و در این رابطه فرق زیادی نمی کند که طرف پوزیسیون یا اپوزیسیون است!

7_ «تفاوت فرهنگ ها» چه تاثیری در نگاهمان به دمکراسی در کشورهای اسلامی  گذاشته است ؟ خلاصه راه حل شما برای اینکه بنیادگرایی اسلامی در جهان تضعیف شود چیست ؟

پاسخ  تفاوت فرهنگ ها از بدیهیاتی است که دیدنش نیاز به تلسکوپ ندارد! مهم اما نحوه تنظیم رابطه است که پیشتر بدان اشاره کردم: دفاع از آزادی بیان و ایجاد ساز وکار های قانونی برای پاسداری از کرامت انسانی و از جمله در مقابل توهین و تبعیض به دلیل تفاوت فرهنگی، مبانی تنظیم متمدنانه رابطه را به دست می دهند. امروز ما شاهد یک جور زیاده خواهی زور گویانه از طرف بنیادگرایان مسلمان و واکنش های افراطی و نژاد پرستانه از سوی بعضی از اروپاییان هستیم . فکر می کنم که این بنیادگرایی یک جور سرماخوردگی است که دوره اش باید بگذرد. تب مارکسیسم با همه ابهتش به عرق نشست،  تن این جماعت هم در زمانی خیلی کوتاه تر سرد خواهد شد. آنچه آینده خاور میانه را رغم می زند، نه بنیادگرایی که رنسانس اسلامیست که جوانه هایش رو به رشد است.        

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.