رفتن به محتوای اصلی

25 بهمن 89؛ اولین نافرمانی مدنی مردم ایران «بخش دوم؛ پایانی»
09.02.2015 - 11:00

چگونگی سلطه موسوی و کروبی

 

در بخش اول مقاله به منشاء پیدایش و خواستگاه جنبش اعتراضی معروف به جنبش سبز در 22 خرداد  88 و همچنین به سر فصل های حماسی این قیام ــ تظاهرات عاشورا و 25 بهمن 89 ــ اشاره کرده ام و نوشته ام که جنبش اعتراضی مردم در اعتراضات روز عاشورا به نقطه بلوغ پتانسیل بالقوه خود رسید و از قیمومیت اصلاح طلبان خارج شد و در اعتراضات روز 25 بهمن ؛ اولین نافرمانی مردم و زیر پا گذاشتن قوانین و دستورات رژیمی سرکوبگر که میخواست با قلع و قمع خونین و بی رحمانه اش مانع تظاهرات مسالمت آمیز مردم شود ؛ به وقوع پیوست  ...... . اکنون ادامه مقاله

 

د ــ چگونگی سلطه موسوی و کروبی بر جنبش :

در فضای غیبت طولانی ــ 30 ساله ــ نیروهای انقلابی و جریانات سیاسی مخالف رژیم و روشنفکران مستقل و آزادیخواه ــ که قبلا" توسط رژیم یا در دهه 60 قتل عام و تیر باران شده و یا مجبور به ترک کشور شده بودند ــ و نبود رسانه های مستقل و آزاد در داخل کشور ــ که بتوان از طریق آن صدای دیگر مخالفان را شنید ــ کسانی از عناصر همین رژیم بنام اصلاح طلبان ــ بی هیچ سابقه ای از مبارزه و مخالفت با رژیم ــ با سازماندهی و امکانات رسانه ای پیشین و توان مالی کافی و ته مانده نفوذ در ساختار قدرت و دستگاه روحانیت توانستند دیدگاهها و انتظارات خود را به گفتمان مسلط تبدیل کنند .

این گفتمان بی رقیب که در آن روزها اتفاقا" مورد اقبال عمومی مردم هم قرار گرفته بود ؛ بسرعت فراگیر شده و توانست در پروسه اعتراضات مهر مشروعیت و حقانیت رهبری جنبشِ اعتراضی مردم را تا مقطعی بر پیشانی موسوی و کروبی حک نماید .

بدین ترتیب در حالیکه هیچیک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ؛ نماینده تغییر واقعی و مطلوب مردم نبودند از آنجا که شرایط مردم و کشور بجائی رسیده بود که دیگر مردم نمی توانستند وضعیت را بیش از آن تحمل کنند و باز هم منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون خارج کشور بمانند ؛خود دست بکار شدند و اجبارا" به رهبری موسوی و کروبی رضایت دادند . تنها با همین توجیه است که میتوان ؛ علت محبوبیت مقطعی و ناگهانی موسوی و کروبی ــ که خود از دست اندرکاران و از اجزاء این نظام بودند و در بسیاری از جرائم مشارکت داشتند ــ را توضیح داد .

اما بدلیل همین گره خوردگی اجباری سرنوشت سیاسی اصلاح طلبان ؛ موسوی و کروبی با جنبش اعتراضی مردم ؛ این جنبش از همان ابتدا ماهیتی مبهم و مغشوش را به نمایش میگذاشت . بطوریکه در ابتدا بدلیل سلطه تمام عیار اصلاح طلبان بر جنبش سطح مطالبات و خواستهای معترضین  به " اجرای بی تنازل قانون اساسی " و " بازگشت به دوران طلائی امام " محدود نگه داشته شده بود . یعنی در حالیکه بدنه جنبش با سودائی دیگر در سر ؛ بسیار جلوتر از باصطلاح رهبران ؛ خواست عمومی شان سرنگونی تمام عیار حاکمیت دینی بود ؛ این خواست با انواع مانع تراشیها و بهانه های واهی اصلاح طلبان ؛ اجازه بروز نمی یافت .

و نهایتا" نیز جنبش اعتراضی مردم نه تنها اجازه نیافت به یک جنبش فراگیر سرنگونی طلب تبدیل شود بلکه به خاطر سازش و خیانت آنها به محاق و فراموشی رفت . یعنی واگرائی و تزلزل مواضع رهبران نمادین جنبش و سازش و خیانت اصلاح طلبان باعث شد جنبش جوانی که هنوز قوام و دوام چندانی نیافته بود دچار سکون و رکود شود .

در تظاهرات عاشورا ؛ قیام مردم به نقطه اوج خود رسید و رژیم به درستی در آستانه سرنگونی قرار گرفت . اصلاح طلبان هراسان و  نا توان از همراهی با جنبشی که عزم سرنگونی کرده است  به دامن نظام پناه بردند . رژیم با بهره گیری از همین تزلزل در جبهه اصلاح طلبان توانست قیام مردم در خیابان را ؛ موقتا" مهار نماید . کما اینکه رهبری نمادین جنبش ــ موسوی و کروبی ــ هم می بایست خود را با جنبشی که خود را برای رویاروئی با کل نظام آماده میکند و شعار نفی ولایت فقیه میدهد ؛ تعیین تکلیف نماید و در مورد ادامه همکاری با جنبش مردم تصمیم بگیرد .

در این شرایط موسوی و کروبی دیگر نمی توانستند مردم و جوانان را از جنبش سبز ــ جنبشی که رهبری میکردند ــ بدانند ولی شعارهای آنان را از این جنبش ندانند . ماندن در رهبری در این شرایط ــ و در عین حال مخالفت با شعارها و مطالبات بدنه جنبش ــ بی حرمتی آشکار به اعتراضات مردمی بود که حق داشتند خون بدهند ؛ کشته و زخمی شوند ؛ مورد شکنجه و تجاوز قرار گیرند ولی حق نداشته باشند شعارها و مطالبات واقعی خود را ابراز نمایند .

زمان بازنشستگی ؛ خدا حافظی و رفتن به تعطیلاتِ حصر فرا رسیده بود . حصر بهترین بهانه آبرومندانه ای بود برای همراهی نکردن با جنبشی که از دایره " حفظ نظام " عبور کرده است و گستاخانه خواستار سرنگونی کل نظام میباشد ــ برای آشنائی بیشتر با سناریوی حصر آقایان موسوی و کروبی مراجعه کنید به مقاله " موسوی و کروبی سکوت چرا ؛ مصلحت مردم و انقلاب یا مصلحت نظام ؟! * از همین نگارنده  که چند ماه بعد از حصر نوشته شده ــ .

با تن به حصر دادن موسوی و کروبی ؛ جنبشی که در راه اعتلای آن خونها ؛رنجها و فداکاریهای بزرگی صورت گرفته بود موقتا" به خاموشی گرائید و آقایان موسوی و کروبی و دار و دسته اصلاح طلبان حکومتی هم بجای برخورداری از زندگی با عزت و سرفرازانه ؛ راه خفت و خواری و تبعیت از ولی فقیه را پیشه کردند .

 

و ــ تجارب و دستاوردها :

یکم ـ عدم مشروعیت از نظام دینی : درطول حاکمیت قرون وسطائی این نظام دینی  ؛ بحران نزاع و اختلاف میان باندهای رژیم و جنگ قدرت درونی همواره وجود داشته است . اما در ادامه جنبش اعتراضی مردم  در سال 1388 ؛ این بحران شدت گرفته ــ نزاع قدرت میان اصلاح طلبان حکومتی و اصول گرایان ــ  و به بحران اصلی رژیم تبدیل گردید .

و چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته ــ پا در میانی و حکمیت ولی فقیه و یا حکم حکومتی و ..... ــ به حل بحران فائق آید ؛ برای حل آن به زور و سرکوب عریان روی آورد . روی آوردن رژیم به سرکوب خونین و قلع و قمع مردم آنهم جلوی دیدگان عموم ایرانیان و جهانِ خارج ؛ باعث زایل شدن مشروعیت دینی نظام و انزوا و تنها شدن ولی فقیه شد . بعد از این ؛ بحران مشروعیت به بحران اصلی و اول نظام تبدیل شد و از آن پس ؛ همین بحران مشروعیت موتور محرکه ادامه قیام بود .

مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در آن زمان ( 16 اردیبهشت 1389 مصاحبه با جوان آنلاین ) گفته بود " حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده میشود و از ثبات فکری برخوردار نیستند . بعضی از دوستان نزدیک ما با صراحت میگویند ما بریده ایم ..... چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولی فقیه دفاع میکنند " .

شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان هم در آن زمان گفته بود " ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست " .

خمینی ملعون از همان ابتدای حاکمیت خود در سال 1362 بر همین بحران ــ بحران مشروعیت ــ به عنوان عاملی که نهایتا" سرنگونی نظام دینی را میسر میکند ؛ اشاره کرده و گفته بود " اگر نتوانیم اختلافات اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام ــ عنصر مشروعیت بخش نظام ــ مأیوس شوند ؛ هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه نابود می شویم " .

بنابراین در پروسه قیام مردم بحران مشروعیت به بحران اصلی و اول نظام تبدیل شد ؛ بحرانی که نهایتا" هم آینده رژیم را رقم خواهد زد . با پدیدار شدن بحران مشروعیت نظام ؛ سرنگونی به امری مشروع و موجه از نظر مردم ایران در چشم انداز قرار گرفت  . و در ادامه جنبش اگر  عقب نشینی و خیانت اصلاح طلبان و تن به حصر دادن موسوی و کروبی و ....... نبود ؛ این امر مشروع در پروسه قیام به جریان می افتاد .

 

دوم ــ برای مردم و جوانان کشورروشن شد که بدون گذار از مرحله انقلاب دمکراتیک  و بدون دارا بودن قوانین و ساختارهای آزاد و دموکراتیک ؛ نمیتوان در ایجاد اقدامات اصلاحی در جامعه آنهم در کادر قانون و آنهم در ساختاری غیر دموکراتیک موفق بود . ساختار نظام دینی حاکم بر ایران بدلیل ماهیت استبدادی و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ؛ امکان هر تغییر و اصلاحی را غیر ممکن کرده است . در این نوع نظامها جز با زیر پا گذاشتن قوانین ضد مردمی و نقض این قوانین ــ یعنی نافرمانی مدنی ــ  ؛ راه اصلاح نظام و ایجاد تغییر باز نمی شود .

سوم ــ اصلاح و تغییر در کادر قانون اساسی فقط در کشوری میسر است که ظرفیت تغییر و تحول بر اساس خواسته های اکثریت مردم در قوانین و ساختار نظام حاکم منظور شده باشد . در حالیکه در قانون اساسیِ نظام حاکم بر ایران نه تنها چنین قوانینی وجود ندارد بلکه در صورت وجود هم ؛ ساختار نظام بگونه ای است که نهادهای نظارتی ( شورای نگهبان ؛ مجلس خبر گان ؛ مجلس تشخیص مصلحت و ...... ) تحت کنترل ولی فقیه ؛ اجازه تغییر و اصلاح نمی دهند . یعنی در این رژیم امکان استحاله و تغییر با استفاده از پروسه های قانونی و بازی با قواعد حکومت هم وجود ندارد . بنابراین :

 

وقتی امکان استحاله و اصلاح در درون این رژیم وجود ندارد و از طرف دیگر هم ؛ اوضاع کشور به نقطه ای رسیده است که پاسخ به انبوه بحرانها ؛ مسائل و مشکلات کشور و مردم ؛ پاسخی اصلاح طلبانه نیست . پس دیگر یک جنبش رفرمیستی ــ بخصوص که در صداقت و صالح بودن سران و رهبران آن هم شک جدی وجود دارد و اکثرا" سر در آخور رژیم داشته و دارند ــ پاسخگوی مسائل و مشکلات مردم ایران نمیباشد و نمی تواند صرفا" با تغییراتی سطحی در ساختار سیاسی این نظام به راهی برای خروج از این وضعیت ؛ دست یابد . یعنی تنها راه نجات مردم از وضعیت فعلی ؛ سرنگونی این رژیم در بستر یک قیامی توده ای است .

یعنی اپوزیسیون واقعی این رژیم نیرو یا نیروهائی هستند که آلترناتیو دارند و برای کسب و جایگزینی قدرت سیاسی مبارزه میکنند ــ و نه مبارزه برای مشارکت در قدرت ــ و هدف مرحله ای آنها هم ؛ سرنگون کردن رژیم اصلاح ناپذیر حاکم بر کشور است . در دوران قیام در سال 88  هم اگر جنبش سبز از رهبری صادق ؛ ذیصلاح و توانا برخوردار میبود ؛ همین راه را بر میگزید و مردم معترض به تقلب انتخاباتی را به سربازانِ انقلابی برای سرنگونی ؛ تبدیل مینمود .

 

یعنی وقتی هیچ راهی برای ادامه یک مبارزه قانونی و مسالمت آمیز وجود ندارد ؛ و وقتی این رژیم با نقض مستمر حقوق مردم راههای مبارزه مسالمت آمیز را بسته است . وقتی که زندان ؛ شکنجه و تیرباران در مسیر هر نوع میارزه ــ مسالمت آمیز و غیر آن ــ وجود دارد . آیا راهی جز انقلاب و مبارزه برای سرنگونی رژیم وجود دارد ؟

آیا مقاومت و دفاع تعرضی در تظاهرات و راهپیمائیها و مقابله با بانیان اصلی خشونت و ضایع کنندگان حقوق مردم ؛ به وظیفه ای مبرم و حیاتی تبدیل نمیشود ؟ آیا توصیه به " عدم خشونت " در مقابل جنایتکارانی که برای قلع و قمع و کشتار بسیج شده اند ؛ جز تیز کردن دشنه سرکوب خونین رژیم است ؟ آیا ترویج این گفتمان از طرف کسانی که دل در گرو همین رژیم دارند ؛ جز ترویج تسلیم طلبی و همکاری زبونانه با تبهکاران خونریز است ؟ آیا راه دیگری برای نجات و رهائی مردم از جور و ستم آخوندها ؛ جز پایداری و مقاومت وجود دارد ؟

وقتی هیچ راهی برای دفاع از شرف ؛ ناموس ؛ غرورِ ملی و نمایش قدرت مردم در مقابل تهاجم و سرکوب رژیم؛ جر دفاع قهرمانانه و مقاومت مدنی باقی نمی ماند ؛ اجتناب از مقاومت و دفاع و دفع خشونت با هر توجیه و بهانه ای هم که باشد ؛ جز ترس و زبونی معنی دیگری ندارد . تأکید می کنم و هزار بار  تأکید میکنم ؛ مبارزه مسالمت آمیز در هر شرایط وقتی مشروع و موجه است که اقتدار مردم به کرسی بنشیند .

بنابراین برای آینده و زمانی که دو باره مردم به خیابانها می آیند باید هوشیار باشیم که ؛ انتخاب راهکار مسالمت بخاطر ترس از سرکوبِ رژیم در مبارزه مدنی ؛ آنهم با رژیمی که اساسا" ساختار مدنی ندارد ؛ جز بر عمر این رژیم نمی افزاید و جز گستاخی قوای سرکوبگر هیچ ثمری ندارد و به بقاء و تداوم این حکومت پلید کمک میکند .

 

ه ــ شکست و خاتمه ناپذیری جنبش :

من معتقدم جنبشی که در 22 خرداد 88 تحت نام " جنبش سبز " در خیابانهای تهران و بعضا" شهرستانها روان و جاری شد ؛ نه شکست خورده و نابود شده است و نه شکست میخورد ؛ زیرا :

 

1 ) جنبش سبز یک جنبش احتماعی بود که ریشه در خواستها و مطالبات عینی و بر حق مردم ایران داشت . از آنجا که این مطالبات واقعی اند تا زمانی که بر آورده نشوند جنبش و اعتراض در درون ذهن مردم زنده است و ادامه دارد . بنابراین علیرغم هر رخوت و رکود مقطعی ؛ این جنبش بصورتی متراکم تر و در شرایطی دیگر فوران میکند . وحشت همه روزه رژیم از این جنبش ــ که از آن با نام مستعار " فتنه " یاد می کند ــ نیز از حتمیت این امر حکایت میکند .

2 ) پایداری ؛ مقاومت ؛ شجاعت و بی باکی زنان و مردان ایران در جریان سرکوب وحشیانه قیام مردم ؛ و در مقابل قساوت و سنگدلی اوباشان نظامی و لباس شخصی بیک فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی تبدیل گردیده است . این فرهنگ در آگاهی اجتماعی مردم ریشه دوانده و زیر ساختهای فکری و فرهنگی و اجتماعی مردم بر اساس آن ارزشهای جدید و نو پی ریزی شده است .

بعد از این تجدید فرهنگ ؛ مردم ایران آن حماسه ها ؛ فداکاریها و رشادتهای زنان و مردان شجاع کشورمان را کما اینکه شقاوت و سنگدلی و درنده خوئی های سرکوبگرانِ مردم ایران و همچنین نقض آزادیها ؛ زندانها و شکنجه ها و تجاوز ها و ..... را همواره جلوی چشم خود دارند . مگر ممکن است مردم و جوانان ایران ؛ سبعیت و درنده خوئی مزدوران رژیم در این حوادث را و شکنجه و تجاوز به خواهران و برادران خود در درون زندانها را فراموش کنند ؟!!

از طرف دیگر هم شکست بالقوه ی این جنبش برای این رژیم امکان پذیر نیست ؛ چرا که باعتبار ضرباتی که در طول این جنبش از طرف مردم به اقتدار دینی و مشروعیت سیاسی این رژیم وارد شده ؛ این رژیم دیگر نمی تواند قدرت اولیه خود را همچنان بعنوان رژیمی مشروع و مقتدر به جهانیان قالب کند . اوضاع آشفته و نا بسامان رژیم هم نشان از آرامش قبل از توفان دارد . توفان برای بر چیده شدن طومار سیاه و پر ننگ این رژیم ؛ در راه است .

در آخر اینکه ؛ درست است که مردم ایران ؛ زنان و مردان دلیر و شجاع در 25 بهمن 1389 بدستور مستقیم موسوی و کروبی و اصلاح طلبان ؛ موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشتند اما یقینا" نترسیده اند و مردم ایران نمی ترسند و بدنبال راهی نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگر میباشند .

بخصوص که قیام علیه فقر و گرسنگی و فلاکت روز افزون ؛ نیاز به سازماندهی آنچنانی و اجازه اصلاح طلبان ندارد . قیام اجتماعی تنها مسیر ممکن و قابل وصول برای سرنگونی این رژیم است که در افق کشور ما قرار دارد . مردان و زنان آزادیخواه کشور میدانند که بقول برتولت برشت "  اگر به آفتاب ــ آزادی ؛ برابری ؛ عدالت و ..... ــ پشت کنند ؛ تنها سایه ــ سیاهی و ظلمت این رژیم پلید ــ را می بینند " .

 

18.01.2015

28 دی 1393

arezo1953@yahoo.de

 

 

 پاورقی :

لینک مقاله " موسوی و کروبی سکوت چرا ؛ مصلحت مردم و انقلاب یا مصلحت نظام ؟! " که در تاریخ 20 اکتبر 2011 نوشته شده .

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=26556

 

09.02.2015

20 بهمن 1393

arezo1953@yahoo.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.