رفتن به محتوای اصلی

بهائی ستیزی ریشه در فرهنگی ایرانی انسان ستیز دارد
28.09.2011 - 11:15

توضیح مدیریت ایران گلوبال

این مصاحبه کردانه با آقای هادی صوفی زاده به این دلیل که مورد اعتراض و انتقاد برخی از اعضای مدیریت سایت قرار گرفته است و برای اینکه دیگران در جریان آن قرار گیرند؛ مجددا با تیتر اصلی خود به ستون وسط باز می گردد؛ تا دوستان بیشتری در این باره قضاوت نمایند

کردانه: محمدرضا اسکندری: مصاحبه با آقای هادی صوفی زاده: کشتار هزاران ارمنی دردوره‌ صفوی بهنگام کوچاندن آنان از جلفا به‌ اصفهان، متلاشی نمودن بیش از یک میلیون زرتشتی دردوره‌ صفویان، قتل عام و تلاشی هشتصد هزار یهودی که‌ 20% جمعیت آن دوره‌ ایران راتشکیل می دادند، مهاجرت مسیحیان ایران بطرف قفقاز بدلیل احساس ناامنی درایران از بلاهایی بوده‌ که برسر مردمان ایران غیر شیعی آمده‌است. ‌مورد دیگر اینکه‌ تا قبل ازدوره‌ صفوی بیش از نیمی از جامعه‌ مسلمانان ایران سنی مذهب بوده‌اند که‌ مورد غضب شیعیان قرارگرفته‌اند. این کارنامه‌ تاریخ چهارصد ساله‌ جامعه‌ ایران است متن کامل مصاحبه:

کردانه: محمدرضا اسکندری:

مصاحبه با آقای هادی صوفی زاده فعال سیاسی و فرهنگی کرد :

بعداز تقلب انتخاباتی درایران، خبر بازداشت واذیت وآزار بهائیان درایران بطورروزانه‌‌ دررسانه‌های مختلف منعکس می شود. ارسال نامه‌های سرگشاده‌ سران بهایی به‌ سران ایران جهت احترام وحفظ امنیت جانی بهائیان، احکام سنگین هفت بهایی درتهران به‌ بیست سال زندان، سکوت جامعه‌ روشنفکری ایران و بویژه‌ جنبش سبز درقبال بهائیان وموارد دیگری رادریک بررسی تاریخی با آقای هادی صوفی زاده‌ که کیس مربوط به‌ بهائیان را دنبال می کند درمیان می گذاریم

ایرانیان به‌ پیشینیه‌ تاریخ کهن خود مفتخرند وهرجا سخن ازتمدن تاریخی خود می گویند، اما درتاریخ نه‌چندان دورایران وحداقل دویست سال گذشته‌ اتفاقات مهمی رخ داده‌ که‌ همان طیف مفتخر به‌ تاریخ خود سعی درناچیز پنداشتن آن رادارند. علل این تناقضات در چیست آیا می شود تصویر واقعی ایران را آنچه‌ که‌ هست چگونه‌ نشان داد؟

ضمن تشکر از توجه‌ تان به‌ موضوع مهم تاریخی، فرهنگی ودینی که‌ کمتر درمحافل ایرانی قابل پیگیری بوده‌ وهست، متاسفانه‌ تاریخ معاصرایران برای ایرانیان ناشناخته‌ است زیرا تاریخ واقعی ایرانیان درمدارس تدریس نمی شود و آنچه‌ آموزش داده‌ می شود تاریک نگاری ویا جعل تاریخ است. البته‌ بدلیل هژمونی طلبی برخی جریانات مذهبی و ملی گرا ( پان ایرانیست ) واقعیتهای تاریخی آنچه‌ که‌ خود دوست دارند را منعکس می نمایند. هدف از اتخاذ چنین روشی تنها حفظ وضعیت موجود است. جامعه مرکزی‌ ایران با همه‌ طیفهایش از یک منبع فرهنگی دینی الهام می گیرد که‌ آنهم فرهنگ شیعی است. فرهنگ ایرانی براساس زمینه‌های تاریخی مکتوم ( کتمان شده‌) قوام یافته‌ و می توان آنرا فرهنگ شیعه‌ ایرانی نامید. ایرانی شیعی بطور ذاتی خصلت انسان ستیز دارد، یعنی شیعه بودن‌ به‌ تنهایی نمی تواند ستمگر باشد و ایرانی بودن هم به‌ تنهایی ستیزه‌ گر نیست، اما شیعه‌ ای که‌ هم شیعی باشد وهم ایرانی دارای همچون خصلتی است. ‌جهت اثبات ادعا می توان از دریچه‌ رفتارایرانیان با ادیان مختلف و بویژه‌ بهائیان این فرهنگ ستمگر را شناخت. به‌ عبارتی دیگر آنچه‌ پیچیده‌گی تاریخ وفرهنگ ایران را با تاریخ ملل جهان متمایز می دارد، موضوع ممتد انسان ستیزی هست که‌ درابعاد مختلف، از‌ یهودی کشی گرفته‌ تا باب کشی، بهایی ستیزی، کورد کشی، زن ستیزی، کودک آزاری، دروغ وغیره‌ از ویژگیهایش است. ضمنا"انسان ستیزی درایران دوسویه‌ است یعنی هم ازجنبه‌ حکومتی و هم ازجنبه‌ غیر حکومتی بوده‌ و جریان دارد. برای مثال وقتیکه‌ روشنفکران دینی نظیر حمید دباشی که‌ می گوید شیعه‌ ستم ستیز است باید عکس آن را باور نمود، چون دروغی درپشت ادعای ایشان نهفته‌ است.

بکارگیری واژه‌ انسان ستیزی برجامعه‌ ‌سنگینی می کند اما آیا واقعا می توان ادعای انسان ستیزی ایرانیان رااثبات نمائید. و اگرپاسخی برای آن وجود دارد چرا درایران به‌ جای معالجه‌ این پدیده‌ زشت سعی بر کتمان آن می شود؟

کشتار هزاران ارمنی دردوره‌ صفوی بهنگام کوچاندن آنان از جلفا به‌ اصفهان، متلاشی نمودن بیش از یک میلیون زرتشتی دردوره‌ صفویان، قتل عام و تلاشی هشتصد هزار یهودی که‌ 20% جمعیت آن دوره‌ ایران راتشکیل می دادند، مهاجرت مسیحیان ایران بطرف قفقاز بدلیل احساس ناامنی درایران از بلاهایی بوده‌ که برسر مردمان ایران غیر شیعی آمده‌است. ‌مورد دیگر اینکه‌ تا قبل ازدوره‌ صفوی بیش از نیمی از جامعه‌ مسلمانان ایران سنی مذهب بوده‌اند که‌ مورد غضب شیعیان قرارگرفته‌اند. این کارنامه‌ تاریخ چهارصد ساله‌ جامعه‌ ایران است البته‌ موضوع مورد بحث بدون احتساب کشتارها و جنگهایی که‌ توسط حکومتیان انجام گرفته‌ است و این مسئله‌ تنها به‌ ستیزهای اجتماعی مربوط می شود. نویسنده‌ معروف کتاب "رگ تاک" خانم دلارام مشهوری سخن قسنگی دارد که‌ می نویسد مذهب شیعه‌ شوره‌زاری است که‌ درآن هیچ بذر دگراندیشی نمی روید.

مایلم بگویم که‌ درادوار گذشته‌ و‌ درسایر نقاط جهان ستیز به‌ اشکال مختلف وجود داشته ونقطه‌ پایانی هم داشته‌ است‌ اما آنچه‌ ایران را ازدنیا متمایز می دارد دراین است که‌ ستیز ودشمنی درایران نقطه‌ پایان ندارد و نخواهد داشت. وقتیکه‌ انسان ستیزی صدها ساله‌ شد این به‌ فرهنگ غالب جامعه‌ تبدیل خواهد شد. حال ما میدانیم بهایی ستیزی درایران قدمتی 160 ساله‌ دارد. ایرانیان اگر تاریخ خودراآنچه‌ که‌ بوده‌ به‌ نسلهای بعدی تدریس نمایند، ازآن شرم خواهند نمود و گریزازهمچون تاریخی سراسر کشور را فرا خواهد گرفت و انگیزه‌ای برای حفظ چارچوب همچون کشوری مملو ازجرم و جنایت وجود نخواهد ماند. به‌ همین جهت بجای بیان واقعیات، به‌ جعل تاریخ روی آورده‌ و پروژه‌ حذف تاریخی را ادامه‌ می دهند. یک کورد آگاه‌ حاضرنیست در جنایات تاریخی ایرانیان خود را شریک بداند و شرم تاریخی را بدوش بکشد. آذریها شریک تاریخ منفی ایرانیان نیستند، عربها و بلوچها و ترکمنها هم همینطور. با تاسی ازهمچون فرهنگی است که‌ امروزه‌ هرگاه‌ موضوع حقوق اقلیتهای ملی و یا مذهبی به‌ میان می آید روشنفکران شیعی تهدید به‌ کشتار و اخراج آنان ازایران می نمایند. انگیزه‌های استقلال طلبانه‌ ملتهای داخل ایران را باید در بیگانگی با تاریخ ایران جستجو نمود.

.آیا درارتباط با این برهه‌ از تاریخ انسان ستیزی درایران اسنادی وجود دارد که‌ دراختیار عموم باشد؟ ویا اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید.

متاسفانه‌ کتابهای زیادی در خصوص تاریکترین دوران ایران وجود ندارد ، اما بازهم به‌ کمک کتابهایی که‌ ازنویسندگان درباری و یا مورخین خارجی درایران وجوددارد می توان ایران راشناخت. کتاب ناسخ التواریخ نوشته‌ لسان الملک سپهرویکی از تاریخ نویسان دربار قاجار، کتاب سه‌ مکتوب میرزاآقاخان کرمانی که‌ خود متعاقبا" بهمراه‌ دونفر دیگر به‌ ظن بابی بودن درایران سربریده‌ شدند. سروته ‌یک کرباس نوشته‌ محمد علی جمالزاده‌ مربوط به‌ آن دوران، کتاب درد اهل ذمه‌ نوشته‌ یوسف شریفی، کتاب دوجلدی رگ تاک نوشته‌ دلارام مشهوری، خانم هما ناطق هم دراین زمینه‌ تالیفاتی دارند به‌ اضافه‌ کتاب فریدون وهمن استاد ایران شناسی دانشگا کوپنهاگن در دانمارک و مقالات بسیاری که‌ موجود می باشد. کتاب درد اهل ذمه‌ دهها رویداد فجیع را با اخذ منبع دراختیار خواننده‌ قرار داده‌ که‌ می توان نکاتی را بیان نمود. با کمک مطالعه‌ این کتابها می توان تصویر واقعی فرهنگ ایرانیان امروزی را نیز شناخت. اهمیت مطالعه‌ این کتابها دراین است که‌ نقش انسان ستیزانه‌ مردمان عادی، روحانیت و دربار را به‌ آسانی تشخیص داد. مثلا" روحانیون کشتار بابیان را در حد ثوابِ جهاد اکبر می دانند و ازمردم می خواهند که تمامی مردم را در قتل بابیان سهیم دارند، تا به ظن آنان، تمامی مردم در این ثواب، شریک باشند. دربرخی موارد شاهزادگان خود اقدام به‌ قتل بابیان می نمودند. درکتاب درداهل ذمه‌ آمده‌ که‌ "سید حسن خراسانی [که از سرکردگان بابی ها بود] را به شاهزادگان سپردند تا همه گروه او را با تیغ پاره پاره کردند. ملاحسین خراسانی را نظام الملک و میرزا سعید خان و اتباع وزارت دول خارجه مقتول ساختند. ملافتح الله قمی ..... فرمان رفت تا در نیاوران بدن او را از چند جای سوراخ کردند و شمع فرو دادند و شمع ها را بر افروختند. در این وقت حاجی علی خان فراشباشی حاجب الدوله، پشت او را هدف گلوله ساخت و فراشانش با کارد و دشنه پاره پاره کردند. محمد تقی شیرازی را، اسدالله خان میرآخور ..... نخستین نعل اسب بر پای او بستند [او را نعل کردند] و از آن پس با تخماخ و میخ سر و تنش را در هم شکستند. محمدعلی نجف آبادی را به دست خمپاره چیان سپردند، تا نخست چشم او را برکندند و آن گاه بر خمپاره بسته آتش در زدند. نجف خمسه را به مردم شهر سپردند تا با چوب و سنگ زمین را از خونش لعل رنگ کردند. حاجی میرزا جانی تاجر کاشانی را آقا مهدی ملک التجار و دیگر تاجران و بازرگانان هر یک جراحتی کردند تا از پای در آمد. دردناک ترین بخش این قتل عام، آن است که شاگردان و معلمان و افراد مدرسه دارالفنون را هم در این قتل عام شرکت دادند و میرزا نبی دماوندی را آنان به قتل رساندند. میرزا آقاخان کرمانی در کتاب سه مکتوب شرح قتل عام ده نفر از بابیانی را که برای قتل، سهم قلندران ودرویشان شده بودند را شرح می دهد. او که خود به شخصه ناظر قتل عام آنان بوده است، شرح واقعه را بدین صورت می نویسد: "من در زاویه میدان شاه طهران، درجه بی رحمی و پایه بی مروتی و طبع خونریزی و خوی ستمگری طبقات رعیت را ملاحظه و سیر نمودم. از هر طبقه رذالت ماب تر و شریر تر و خون خوارتر قلندران بی آزار و درویشان بی کیشان بیعار بودند که آن ده نفر بیچاره بابی را که برای کشتن به اینان سپرده بودند. اولا آن بیعاران آن بیچارگان را دست بسته، سر و پای برهنه و یقه دریده ریش و بروت [سبیل] کنده، سر وروی به خاک آکنده، رخت های پاره پاره صورت های به خاک و خون و آب دهان آلوده، از خیابان شمس العماره وارد میدان شاه کردند.خلاصه در آن آشوب و همهمه و غوغا و غلغله و دهشت و هلهله که درویشان بی آزار و لوطیان بد کردار باد به شاخ نفیرها کرده و ولوله در میدان شاه انداختند. ایشان را در وسط میدان نشاندند و آن خوش سرشتان با اره ها و تبر زین ها اطراف آن بیچارگان را فرو کوفته مشغول به خواندن ذکر جلی هوهوالا هو وناد علی شدند و هریک از آنان را درویشی با اره و تبر زین برابر نموده چون حلقه ذکر به آخر می رسید، یک دفعه آن تبر زین و اره ها را بر فرق آنان فرو می آوردند. مردم شهر در اطراف نظاره کنان دستک [دست] زنان آفرین گویان شاباش [مخفف شاد باش] کشان بودند و این حرکت وحشیانه و فعل زشت را تحسین کرده می ستودند. این آفرین و تحسین ها در حالت آن نادرویشان تاثیر غریبی کرده بود که هر دوره حلقه ذکر را بلندتر و تبر زین را سخت تر بر مغز آن بینوایان می نواختند تا عاقبت کار ایشان را ساختند. من از تماشای آن مغزهای پریشان وسر و صورت های تکه پاره شده پر از خون که بر خاک ریخته و بر کفن های سفید درویشان پاشیده و آنان را گلگون ساخته حالم دگرگون و حزین و اندوهم افزون شد. بعد از آن که آن بی کیشان این دلریشان را بدین قسم زار ونزار کشتند، باز دست از کشته آنان بر نداشته، محض خوش آمد نظاره گران و ازدیاد حظ تماشاییان شیشه های نفت آورده بر آن بدن های پاره پاره و خرد شده ریختند و آتش زده ختم مبارک هوهو و ذکر جلی الاهو را به آخر رسانیدند.

محمد علی جمال زاده در کتاب "سرو ته یک کرباس"، بخشی از واقعه بابی کشی اصفهان را که درسال 1321 قمری / 1903 میلادی در آن شهر رخ داده است را شرح می دهد. جمال زاده در زمان کودکی، خود شاهد این واقعه بوده است. او می نویسد در راه چاپار خانه با دوستش جمعیت عظیمی را می بیند که دو نفر را به اتهام بابی بودن کشان کشان در حالیکه آن ها رادر زیر باران لگد و مشت قرار داده بودند به میدان شاه اصفهان می آورند. وقتی آنان از پیرمردی سوال می کنند که چه خبر است؟ او می گوید «بابی کشی» است. جمال زاده در ادامه شرح رویداد می نویسد:" چوب چماق و مشت وسیلی بود که بالا می رفت و بر سر و مغز این دو نفر آدم بی یار و یاور پایین می آمد. دیگر هیچ تاب و توانی در بدن آن دو نفر بخت برگشته نمانده بود. رنگشان پریده، باچشمان نیم بسته و دهن بازی که صدای خرخر دلخراشی شبیه خرخر گوسفند مذبوح از آن بیرون می آمد، ابدا قوت جلو رفتن نداشتند. ولی مومنین ومقدسین با شقاوت وقساوتی که تذکار آن بعد از چهل سال هنوز بدنم را می لرزاند آن ها را به طرف مسجد شاه می کشیدند. در آن اثنا شخصی پیت نفتی به دست وکاسه حلبی دسته داری به دست دیگر فرا رسید. در یک چشم به هم زدن آتش از سر وبدن آن دو نفر به طرف آسمان بلند شد. مردم رجاله محض صواب هرکدام از آن نفت کاسه ای به صد دینار خریده به سر و صورت آن ها می پاشید جمال زاده و آقاخان کرمانی به نکته دردناکی اشاره می کنند و آن شرکت مستقیم و گسترده مردم متعصب مسلمان عادی کوچه و بازار در کشتار بابیان است. چگونه جمعیت به هیجان آمده از خطبه های علما و فتوا و اعلام جهاد آنان، وظیفه ای خدایی و رسالتی شرعی در خود می بینند که به این قتل ها دست بزنند، بدون این که هیچ گونه گناهی احساس کنند، به آنان القاء شده بود که «بابی کشی» وظیفه ای اسلامی است و اجری بزرگ برای این دنیا و ثوابی عظیم برای آخرت آنان دارد. حتی گروهی از آنان به راحتی کاسه نفت را بر بدن بابیان خالی می کردند و با خونسردی کبریت می کشیدند و با شادی سوختن انسان را در آتش تماشا می کردنند.

برای کسانی که آشنائی با بهایت ندارند اگر امکان دارد به صورت مختصر سرآغاز این ستیزهای اجتماعی و دینی رابرایمان بگوئید؟

برای شناخت دیانت بهائیت الزاما" باید پیش زمینه‌های پیدایش این دیانت وبویژه‌ ظهور باب بعنوان مبشردیانت بهائیت و تاریخ دورتر را ورق زد که‌ دراینجا به‌ اختصار به‌ آن خواهم پرداخت.

فرقه‌ شیخیه درسال 1780‌ برهبری شیخ احمد احسایی ظهورنمود که‌ معتقد به‌‌ ظهور قائم موعود بودند. سید کاظم رشتی یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی بعداز فوت ایشان رهبری فرقه‌ شیخیه‌ را بدست گرفت و به‌ مقلدینش توصیه‌ جستجو برای مبشر ظهوررا صادر و به ‌روایت آنان محل ظهورخاک ایران بود درنتیجه‌ گروههای متعددی را از نجف به‌ ایران فرستاده‌ که‌ یکی از فرستادگان ملاحسین بشرویه‌ ازشاگردان سیدکاظم رشتی بود. ملاحسین هنگام ورود به‌ شهر شیراز شخصی بنام "سید علی محمد شیرازی" را دردروازه‌ آن شهر ملاقات و از انگیزه‌ سفر خود برای ایشان تعریف می نماید. سید علی محمد از شکل وشمایل مبشر توضیح می خواهد که‌ به‌ روایت تاریخ بهائیان تمام مشخصه‌های مورد تعریف ظهور در سید علی محمد موجود می باشد. بعد ازنشانی دادن ملا بشرویه‌ ایشان می گوید کسی که‌ شما دنبالش هستی بنده‌ نیستم؟ ملا بشرویه‌ از ایشان درخواست خواندن سوره‌ یوسف می نماید که‌ بنا به‌ برخی متون تاریخی سید علی محمد خواسته‌ مورد نیاز ایشان را که‌ گویا به‌ اندازه‌ حجم سوره‌های کتاب قران بوده‌، اجابت‌ و بدینوسیله‌ ملا بشرویه‌ به‌ ایشآن ایمان می آورد و لقب "باب" را به ‌ایشان می دهد. درمقابل ملاحسین بشرویه‌ لقب باب الباب را ازطرف باب می گیرد. موضوع درایران بازتاب گسترده‌ای می یابد و هیفده‌ نفر دیگر به‌ ایشان ایمان آورده‌ که‌ ‌این گروه‌ حواریون و یا حروف حی نامیده‌ می شوند. در میان حواریون زنی بنام زرین تاج برغانی که‌ ازطرف سید کاظم رشتی لقب قره‌العین و ازطرف باب به‌ (طاهره‌ خانم) شهرت یافت از خانواده‌ای فرهیخته‌ی قزوینی می باشد که‌ مهمترین نقش را ایفا نمود که‌ بعدا" به‌ آن خواهم پرداخت.

آقای صوفی زاده سید محمد علی شیرازی ملقب به‌ باب چگونه‌ و چرا اعدام شد؟

سید علی محمد وعده‌ ظهور داد. می توان نهضت بابیه‌ را انقلاب پروتستان ویا ارتدوکسی در دین مسیحی مقایسه‌ نمود. باب قوانین اسلام درباره‌ نماز، روزه‌، ازدواج وطلاق وارث وغیره‌ را فسخ و منبر رفتن و نماز جماعت را منع بهشت وجهنم را نفی و بلوغ معنوی را بهشت و عقب ماندگی را جهنم اعلام نمود. جنبش باب همانند جنبش لوتر دراروپا بود. باب رهبری شیعه‌ و گریه‌ برای حسین را دکانداری می نامید و از ایرانیان خواست که‌ بیدار شوند. همچون حرکتی با اندیشه‌ و منافع اصولی ها که‌ از سلسله‌ صفویه‌ درحاکمیت بودند متضاد بود. این موضوع با اعتقادات شیعیان مطابقت نداشت. متعاقب ظهورایشان بهمراه‌ آخرین فرد ایمان آورده‌ (ملاعلی بارفروشی) ملقب به‌ (روح القدوس) به‌ مکه‌ سفر می نماید و بعد از برگشت ازمکه‌ در‌ بوشهر بازداشت می شود. دراین مدت بسیاری از ایرانیان و بویژه‌ شیخیه‌ها به‌ باب ایمان آورده‌ و این مسئله‌ خشم اصولیها را برانگیخته‌ و فتوای قتل بابیها را صادرمی نمایند. بازداشت باب و متعاقبا" تبعید به‌ ماکو اعتراضات گسترده‌ بابیها را بهمراه‌ داشت و صدها نفر از بابیها دراین ایام اعدام ویا کشته‌ شدند. مهمترین حادثه‌ قتل وعام بابیان بطور همزمان درنی ریز، زنجان و درقلعه‌ طبرسی شمال ایران بود که‌ هزاران بابی را کشتند. البته‌ موضوع قلعه‌ طبرسی با روایات مذهبی آنان گره‌ خورده‌ است که‌ گویا بهنگام ظهور سپاه‌ مهدی از خراسان به‌ حرکت درخواهد آمد و جهان را آزاد خواهد نمود و نام سید خراسانی بعنوان فرمانده‌ این لشکر معروف است. ( چندی پیش سران نظآم خواستند که‌ خامنه‌ای را به‌ سید خراسانی تشبیه‌ نمایند و محمود احمدی نژاد را شعیب ابن صالح تشبیه‌ نمایند اما محافل مذهبی بااعلام اینکه‌ سید خراسانی 40 سال سن دارد و با شرایط سنی خامنه‌ای همخوانی ندارد، روی مسئله‌ سرپوش گذاشتند ) البته‌ روایات متناقضی دراین زمینه‌ وجود دارد که‌ گویا بعد از ماجرای ترور نافرجام ناصرالدین شآه‌ توسط بابیان که‌ تازه‌ به‌ قدرت رسیده‌ بود موج کشتار راه‌ افتاد.‌ اما بهائیان معتقدند که‌ ازبدو ظهور موج کشتارراه‌ افتاده‌ بود. قبل ازحادثه‌ قلعه‌ طبرسی بابیها در دشت بدشت نزدیک نیشابور میتینگ بزرگی انجام داده‌ و درآن زرین تاج برغانی ( طاهره‌ خانم ) دراقدام مهمی کشف حجاب نمود. پیچیدگی اوضاع بگونه‌ای بوده‌ که‌ درنهایت به‌دستور امیرکبیر حکم اعدام سیدعلی محمد باب صادر و در تبریزاعدام گردید. در مورد اعدام ایشان و محل دفن ایشان روایت عجیبی وجود دارد که‌ گویا بهنگام تیرباران وشلیک بیش از هفتصد گلوله‌ ایشان جان سالم بدر برده‌است!! اما بعدها بشیوه‌ای دیگر و با استفاده‌ از سربازان ارمنی اعدام گردیده‌است. موضوع دیگر ماجرای جسد ایشان است که‌ گویا قریب 50سال ازجایی به‌ جای دیگر منتقل شده‌ ونظری دیگراینکه‌ بدستور بهاءالله‌ به‌ کوه‌ کرمل نزدیک حیفا در اسرائیل فعلی دفن گردیده‌است. دراین ایام ایران خشن ترین پدیده‌ انسان ستیزی را به‌ ثبت می رساند.

آیا می توانیم بگوئیم که درایران مدرن اولین جرقه نخبه‌ کشی ازمحمد علی باب شروع شده است؟

ابتدا سخن را با نوشته‌ افسری اطریشی بنام کاپیتان آلفرد فون گومونز ادامه‌ دهم که در زمان قتل عام بابیان در ایران مأموریت داشته‌ درگزارشی می نویسد در شیعه‌ چیزی بنام رحم وجود ندارد. انسان کشی در برهه‌های مختلف تاریخی درایران همیشه‌ وجود داشته‌ است، یهودیان کمتر از بابیان مورد قتل عام قرار نگرفتند اما‌ بابیها درمدت زمان کمی و آشکارا با فتوای مراجع مذهبی و تشویق مردم برای کشتار آنان مورد کشتار قرار گرفتند. یهودیان را بیشتر از طریق ظبط اموال و یا تجاوز به‌ زنانشان مورد فشآر قرار می دادند، اما باقصاوت بیشتری با بابیها رفتار می نمودند. بطور کلی از دوره‌ صفوی به‌ این طرف کشتار وحذف انسانها بخشی از فرهنگ جامعه‌ ایران بوده‌است.

نقش میرزا حسین نوری ملقب به‌ بهاءالله‌ در بهایت چه بوده است؟بهاءالله‌ موسس دیانت بهائیت است. جمال اقدس، امرالله‌، جمال مبارک، روح الاقدس از نامهای دیگر ایشآن است. به‌عقیده‌ بهائیان سید علی محمد باب بشارت ظهور بهائالله‌ را داده‌ بود، اما همزمان برادر بهاءالله‌ بنام میرزایحیی ملقب به‌ صبح ازل نیز ادعای ظهور نمود. بهاءالله‌ جزو حواریون باب نبود اما بدنبال سوء قصد به‌ جان ناصرالدین شاه‌دستگیر و در حمام سیاه‌ چال ماهها زندانی بود تا اینکه‌ آزاد و به‌ بغداد تبعید گردید. شرح حال آزادی وی گمانهایی را درمیان مخالفین بهائیان برانگیخته‌، بویژه‌ پا درمیانی سفارت روسیه‌ در انتقال ایشان به‌ بغداد و بویژه‌ درج کتاب دالگورکی یکی از کارکنان سفارت روسیه‌ در تهران دست آویزی برای مخالفین بهایی بود تا دیانت آنان را ساختگی و ساخته‌ و پرداخته‌ دست روسها بدانند. معهذا بعداز اقامت اندکی دربغداد‌ بهمراه‌ تنی از اعضای خانواده‌اش، ایشان به‌ تنهایی به‌ کوردستان رفت و مدتی را در کوههای منطقه‌ سرگلو خلوت نمود و اما بعد با آشنایی با شیخهای طریقت خالدی و قادری با نام درویش محمد درسلیمانیه‌ درمیان آنان زیست و دوسال درکوردستان بانام درویش محمد اقامت گزیده‌است.

بهاءالله‌ بهنگام برگشت به‌ بغداد درباغ رضوان بغداد ادعای پیامبری نمود و بسیاری به‌ ایشان ایمان آوردند. عموم بابیها بهایی شدند. مسئله‌ با حساسیت روحانیت و دربار ایران روبرو شد. تااینکه‌ با هماهنگی حکومت عثمانی ایشان را به‌ همراه‌ برخی از همراهانش ابتدا به‌ ادرنه‌ درنزدیکی استانبول و بعدا" به‌ عکا در اسرائیل کنونی تبعید نمودند. ایشان سه‌ کتاب و الواح گوناگونی از خود بجای گذاشته‌ که‌ جزو تعالیم دینی بهائیان است. کتاب اقدس به‌ زبان عربی، کتاب ایقان، کتاب اشراقات، کتاب هفت وادی وچهار وادی و کتاب الواح السلاطین ازجمله‌ کتابهای ایشآن هستند. که‌ ازنظر بهائیان کتاب ایقان در حکم قران است. بهنگام ادعای پیامبری ایشآن سه‌لوح را به‌ترتیب به‌ پادشاه‌ رومانی، عثمانی و ایران فرستاد که‌ پادشآه‌ رومانی به‌ایشآن ایمان اورد و پادشآه‌ عثمانی به‌ ایشان پاسخ نداد اما قاصد لوح پادشآه‌ ایران بهنگام ورود به‌ دربار ایران جلو چشم پادشآه‌ گردن زده‌ شد.

در چه زمان اولین کشتار جمعی بهائیان شروع شده است و چه کسانی عامل اصلی این کشتار بوده اند؟

ازبدو ظهوربهاءالله‌ درسال 1863 آنان در همه‌ ادوار تاریخی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. و اگرقرار باشد ایرانیان را شناخت باید از زاویه‌ برخورد آنان با بهائیان وارد شد. واین موضوع ربطی به‌ حاکمیت ندارد، بلکه‌ عمق فاجعه‌ در بطن جامعه‌ نهفته‌ است.

در کشتارها، مجتهدین شیعه با شگردهای مختلف تلاش نموده اند که دست تمام اقشار مردم ایران را در خون به ناحق ریخته بهائیان آلوده نمایند آیا گروهی بوده در ان زمان این عمل را انجام ندهد؟

اولا" تعمیم کشتار به‌ کل جامعه‌ منتقی بنظر نمی رسد وممکن نیست که‌ کل جامعه‌ در جنایات سهیم بوده‌ باشند، چراکه‌ بسیاری از ایرانیان شیعی نبوده‌اند ویا‌ روی ناچاری به‌ اسلام شیعی گرویده‌اند ، شاید همین دلیل کافی باشد که‌ آن دسته‌ خواهان کشتار بابیان نبوده‌اند. اما شیعیان به‌فرمان مجتهدین خود علیه‌ ادیان دیگراقدام نموده‌اند. آیه‌الله‌ شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی که‌ دراین روزها صدمین سالگرد وفات ایشان توسط حکومت گرامی داشته‌ شد، یکی از کسانی بوده‌ که‌ نه‌ تنها دستور قتل عام آنان راصادر بلکه‌ خود در کشتار آنان شرکت نموده‌ است. آیه‌ الله‌ دستغیب (شهید محراب ) در اوایل انقلاب نه‌ یکی از بهایی ستیزان بوده‌ بلکه‌ خود جلودار پاسداران برای کشتار بهائیان در شیراز بوده‌است.

بعضی های می گویند که وضعیت بهائیان در دوران پادشاهی رضا شآه‌ و محمد رضاشاه‌ بهتر بوده است ، اسناد تاریخی چه می گوید؟

رضاشاه‌ بهائیان راوجه‌المصالحه‌ قرار می داد. یعنی بهنگام ائتلاف با مدرس به‌ سرکوب بهائیان پرداخت. اساسا" حوزه‌ علمیه‌ قم دردوره‌ رضاشاه‌ درقم تاسیس شد. دردوره‌ رضاشاه‌ بهائیان توسط مردم قتل وغارت نشده‌ اما حکومتیان بیشترین فشارها را برغیرمسلمانان وارد می اوردند. اما در دوره‌ محمد رضاشاه‌ پهلوی که‌ به‌ دوره‌ زنده‌ شدن مرجعیت شیعه‌ معروف است، محمد رضاشاه‌ عمدا افراد کابینه‌ خود را بهایی معرفی می نمود. درحالیکه‌ هیچکدام بهایی نبودند. شیخ محمد تقی فلسفی مستقیما از شاه‌ برای کشتار بهائیان فرمان می گرفت. شاه‌ در دشمنی با بهائیان متکی به‌ نظر مراجع شیعه‌ نظیر آیه‌الله‌ بروجردی بود. نادرباتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش خود شخصا به‌ تخریب اماکن مذهبی بهائیان می پرداخت.

نکته‌ جالب اینکه‌ مصدق تنها کسی بوده‌ که‌ به‌ بهائیان احترام قائل بوده‌ اما با سقوط ایشان شاه‌ کینه‌ خود نسبت به‌ بهائیان را بعد از کودتا به‌ نمایش گذاشت . پس از کودتای ۲۸ مرداد آتش بهائی‌آزاری بار دیگر شعله‌ور شد. فلسفی که سخنرانی‌هایش ظهرها به مدت یک ساعت از رادیوی دولتی پخش می‌شد، زمینه را برای یورش به بهائیان در سراسر کشور و تخریب "حظیرة‌القدس" بهائیان در تهران فراهم ساخت. فریدون وهمن می‌نویسد که حظیرةالقدس نه عبادتگاه بود و نه یک مکان مقدس، بلکه ساختمانی بود برای امور اداری و تشکیلاتی بهائی که به خاطر علاقه به فرهنگ ایران این بنا را با گنبدی زیبا بر اساس معماری سبک صفوی ساخته بودند.

وضعیت بهائیان دردوران رژیم جمهوری اسلامی اگر در سه دوره 10 ساله بخواهیم بررسی کنم چگونه بوده است؟

بدترین شرایط را بهائیان بعداز انقلاب اسلامی داشته‌اند. آنچه‌ که‌ مهم است قبول بهائیان در رژیم فعلی به‌ معنای بطلان مذهب شیعه‌. بنابراین حکومت فعلی با بهائیان دشمنی دینی مشخص دارند. شفیعی سروستانی مسئول موسسه فرهنگي موعود عصر (عج) موسسسه‌ از 1200 نشانه‌ آخرالزمان تنها 5 نشانه باقي مانده است. وي تصريح کرد: زماني که درگيري از شام به کوفه مي‌رسد از کنار شهر قزوين لشگر سيد خراساني حرکت مي‌کند و از منطقه مرکزي ايران عبور کرده و به کوفه مي‌رود و در روايات آمده که اگر لشگر خراساني را يافتيد با او همراه شويد . درحالیکه‌ بهائیان 170 سال قبل مدعی همچون نظریه‌ای بوده‌اند و ماجرای قلعه‌ طبرسی همین روایت است.

در رژیم فعلی صدها بهایی اعدام شده‌اند، حتی قبرستانهای آنان را تخریب می کنند و آنان را درلعنت آبادها دفن می نمایند. آقای خامنه‌ای بهائیان را نجس می داند. خارج از دشمنی دینی ایران بهائیان را به‌ عامل اسرائیل و امریکا می داند. مورد دیگراینکه‌ وجود آرامگاه‌ باب وبهاءالله‌ دراسرائیل دستاویزی برای دشمنی بابهائیان است. ویا اینکه‌ ایران معتد است که‌ رادیو بی بی سی فارسی را نوه‌ بهاءالله‌ یعنی شوقی افندی پایه‌گذاری نموده‌ است. درعوض بهائیان مدعیند که‌ اسرائیل تبعیدگاه‌ آنان است و اساسا قبل از تاسیس اسرائیل آنان به‌ آنجا تبعید شده‌اند.

ده‌ سال اول بیشترین فشار بربهائیان وارد شد و اصلاح طلبان امروزی از مهمترین بهایی ستیزان وقت بوده‌اند. آیه‌الله‌ دستغیب، آیه‌الله‌ صانعی، عبدالله‌ شهبازی از مهمترین بهایی ستیزان بوده‌اند. طبق نوشته محسن کدیور از اصلاح طلبان امروزی معتقداست که‌ در مذهب شیعه، "دین است که باعث احترام جان می شود و پایبندی به دین و عقیده باطل جان انسان را بی ارزش می کند." بنابر جدول طبقه بندی انسان ها در مذهب شیعه که توسط محسن کدیور ارائه شده است، افزون بر آن ایشآن معتقد است چون آنان مسلمان بوده اند و دین اسلام و مذهب شیعه را ترک کرده و دین و آیین باب را پذیرفته بودند، بنا براین مرتد فطری محسوب می شدند و جانشان حرمتی نداشت و قتلشان واجب بود.

در تاریخ ایران رضا شاه را بنام کسی که با حجاب برای اولین بار مبارزه کرده است نام برده شده است اما شما می توانید در رابطه با نقش زرین تاج برغانی ( طاهره‌ خانم ) در کشف حجاب و سکوت جامعه‌ ایران نسبت به‌ کشف حجاب ازطرف یک بابی برایمان بگوئید؟ 

بله‌، درست گفته‌اند‌ که‌ ایرانیان حافظه‌تاریخی ندارند و این بی حافظگی را می توان درموضوع طاهره‌ خانم دید. زرین تاج برغانی که‌ ازطرف سیدکاظم رشتی لقب قرةالعین گرفته‌است در یک خانواده‌ سرشناس روحانی بدنیا آمد خانواده‌ پدری ایشان از روحانیون اصولی و خانواده‌ مادریش شیخیه‌ بودند. در سال ۱۸۴۸ طرفداران باب در بَدَشت نیشابور گرد آمدند. او در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب حاضرین را شوکه نمود. ضمن اجرای فرمان کشف حجاب، جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود. خانم برغانی بعد ازاین اجتماع‌ مدتی درکرمانشاه‌ و درمیان کوردها خود را مخفی نموده‌ بود بعد از بازگشت دستگیر وبمدت سه‌ سال زندانی وبعدا درباغ ایلخانی درتهران اعدام وجسدش به‌ چآه‌ آب انداخته‌ شود.

نقش ملت کرد در این کشتار ها چه بوده است؟کوردستان هم برای بابیها وهم برای یهودیها و هم برای بهائیان پناهگاه‌ خوبی بوده‌است. اغلب یهودیان که‌ از دست ایرانیها فرار می کردند در کوردستان استقرار یافتند و درپاسخ به‌ سوال شما کوردها درتمام این جنایات علیه‌ ادیان مختلف نه‌ اینکه‌ نقش نداشته‌اند، بلکه‌ کوردستان پناهگاه‌ تمام رانده‌شده‌گان بوده‌است. کوردها دراین زمینه‌ کارنامه‌ درخشانی داشته‌ و دارند. باید گفت سید علی محمد باب تمام دورانی که‌ زیر نظارت میرزاعلیخان ماکویی بوده‌ درآرامش بسر برده‌ است. گویا میرزاعلی خان انسانی قصی القب بوده‌ و به‌ همین جهت سران قاجار باب را نزدایشان تبعید نموده‌اند، اما درتمام آن مدت باب مورد احترام میرزاعلی خان بوده‌ ودرتمام دوران پیروان و مقلدین باب اجازه‌ ملاقات با باب را داشته‌اند، اما با آشفتگی موجود درمرکز ایران نهایتا دستورانتقال باب به‌ تبریز و اعدام ایشان را می دهند. نمونه‌ مهمتر حضور بهاءالله‌ بمدت دوسال درکوردستان عراق و درشهر سلیمانییه‌ می باشد که‌ شرح حال آن بحث انگیز است. هنوز بسیاری از یهودیان وبهائیان دربرخی از شهرهای کوردستان بخصوص سنندج زندگی می کنند که‌ ازاحترام خاصی برخوردارند.

آیا درست است که بهائالله‌ بمدت دوسال در کوردستان ( سلیمانیه‌ ) در پناه ملت کرد زندگی کرده است؟

بله‌، ایشان بعدازاینکه‌ به‌ بغداد تبعید می شود به‌ تنهایی به‌ کوردستان می آید و مدتی را در کوه سرگلو می گذراند و دراین ایام با فردی بنام شیخ اسماعیل از طریقت خالدی آشنا و به‌ شهرسلیمانیه‌ نقل مکان می نماید. درسلیمانیه‌ با مردمان بسیاری بویژه‌ با شیخ عبدالرحمان ازطریقت قادری آشنا و بسیاری از رجال آن دیار آشنا می شود. تاجائیکه‌ یکی از الواح ایشان به‌ شیخ عبدالرحمان تقدیم گردیده‌است. گویا این لوح درزیرزمینی نگهداری شده‌ که‌ موش تمام اوراق دیگرراخورد اما این لوح سالم مانده‌است وموجود می باشد. دراین مدت ایشان تحت نام درویش محمد درکوردستان زیسته‌ است و یکی از مقلدینش بنام ابولقاسم همدانی رابط ایشآن با ایران بوده‌است. امیرفرهنگ ایمانی درکتابی شرح زندگی دوساله‌ بهاءالله‌ را درکوردستان نوشته‌است. بهاءالله‌ درکوردستان 2000 بیت شعر سروده‌است. بسیاری از کوردها مجدوب شخصیت ایشان بوده‌ وگویا حاکم خانقین بعد ازادعای "من یظهره‌" بودن به‌ ایشان ایمان آورده‌است. هم اینک تعدادی بهایی در شهر سلیمانیه‌ وجود دارند و اماکن تاریخی محل زندگی بهاءالله‌ درکتاب امیر فرهنگ ایمانی ثبت و تصویربرداری گردیده‌است.

میرزاآقاخان کرمانی یکی از رجال عصر قاجار نیز بطور فجیعی گردن زده‌ شد. علت این قتل فجیع درچه‌ بود؟ میرزاآقاخان کرمانی ابتدا تحت تاثیر فرقه‌ شیخیه‌ قرار گرفت و بعدها بابی می شود. برای ملاقات برادر بهاءالله‌، میرزا یحیی ( صبح ازل ) ـ که‌ درقبرس تبعید بوده‌ ـ بهمراه‌ شیخ احمد روحی و یکنفر دیگربنام خبیرالملک به‌ قبرس می روند. درآنجا با دختر صبح ازل ازدواج می نماید. دربازگشت به‌ ایران درتبریز دستگیر و هرسه‌ نفر گردن زده‌ می شوند و‌تنها سرآنان به‌ تهران آورده‌ و درآنجا گردانده‌ می شوند. البته‌ روایت دیگری هم است که‌ گویا بهنگام قتل ناصرالدین شاه‌ میرزا رضای کرمانی ازارتباط خود با ایشآن وسیدجمال الدین اسدآبادی سخن به‌ میان آورده‌ که‌ قتل ایشآن به‌ تلافی ترور ناصرالدین شاه‌ بوده‌است.

در تمام دورانها تاریخی کشتار هیچ جا دفاعی از حقوق بهایئان از طرف روشنفکران ایرانی نیست چرا؟

اهل موضوع بحران روشنفکری درایران دراین سوال نهفته‌ است چون روشنفکران ایرانی هویت ملی وعظمت کشور ایران و نظآم متمرکز را ازسلسله‌ صفویه‌ می بینند، سلسله‌ صفویه‌ هم با کمک تشیع تمرکز یافته‌ است، تشیع صفوی هم از نوع اصولی بوده‌ که‌ فتوای حذف تمام ادیان دیگر را صادر نموده‌ است. بنابراین نقد این مسئله‌ برای روشنفکرانی که‌ به‌ ایران متمرکز می اندیشند کارآسانی نیست، بنابراین سکوت را بهترین راه‌ چآره‌ می دانند. این خویشاوندی دینی روشنفکران منافع ملی آنان را برآورده‌نموده‌است و هرگونه‌ دفاع ازحقوق ادیان بمعنی نفی هویت ملی گذشته‌ خودشآن. در تمام این سالها تنها فردی که‌ دراین مورد سکوت راشکسته‌ آقای اکبر گنجی است. فریدون آدمیت ایرانی را لایق و قادربه‌ ترقی نمی داند

این مسئله ریشه در انسان ستیزی ملت ما ندارد؟

تمام مصیبتهایی که‌ برسرادیان مختلف درایران آمده‌ است ازطرف ملت فارس انجام گرفته‌ است. اگر از بعد تاریخی هم به‌ قضیه‌ بنگریم مناطق مرکزی جنوبی ایران متحجرترین تفکرات را درخود پرورانده‌ است. بقول احمد کسروی درکتاب بهائیگری، اگرازیک شیعه‌ بپرسید که‌ چرا به‌ کربلا می روید، می گوید من گناهکارم و باید بروم تا ازگناهان پاک شوم. اگر بپرسید بهتر نیست گناه‌ نکنی تا نیازمند پاک شدن نباشی؟ می گوید مگر آدم می تونه‌ گناه‌ نکنه‌ ! می خواهم به‌ نمونه‌ای که‌ در نی ریز یزد اتفاق افتاده‌ اشاره‌ نمایم دردوران باب کشی گویا یکی از سران بابی را که‌ فرد سرشناسی بوده‌ مثل سگ در میدان شهر بسته‌ و مردم که‌ برای دریافت ذرت به‌ پیش حاکم شهر می رفته‌ می بایست به‌ صورت ایشان تف نمایند تا سهم خود را دریافت نمایند گویا تنها چند نفر حاضر به‌ انجام این عمل زشت نبوده‌اند. جیمز موریه‌ کاردار سفارت انگلیس درمورد ایرانیان می نویسد، به‌ ایرانیان دل مبندید که‌ وفا ندارند و سلاح جنگ و آلت صلحشان دروغ و خیانت است.

نیروهای چپ و مارکسیت هم معتقد بودند که بهائیان جاده صاف کن استعمار هستند نقش انها از لحاظ تاریخی در این رابطه چیست؟کتاب رگ تاک ایرادتات مشخصی به‌ چپ های ایران دارد و می نویسد مگر تاکنون یک چپ حاضر بوده‌ که‌ تن به‌ ازدواج بدون مرسومات مذهبی بدهد؟ درواقع نیروهای چپ هم بخشی از جامعه‌ ایران بوده‌اند. آنان هم ازجهات گوناگون ناسازگاری بنیادی با بهائیان دارند. بویژه‌ دولتهای پهلوی بسیار زیرکانه‌ آنگونه‌ وانمود می کردند که‌ بهائیان بخشی از ساواک هستند. ویا درارتباط بااسرائیل هستند.

این مسئله ریشه در انسان ستیزی ملت ما ندارد؟در میان مجتهدین چه کسی با کشتن بهائیان مخالف بوده است؟

طبق اسناد تاریخی تمام مجتهدین دشمن آشتی ناپذیر بهائیان بوده‌اند و سران مشروطه‌ بیشتر از مشروعه‌ها دشمنی ورزیده‌اند. اما در برخی اسناد از بابی بودن سیدجمال الدین اسدآبادی سخن به‌ میان آمده‌ و آیه‌الله‌ منتظری هم شش ماه‌ قبل وفاتش درفتوایی از حق آب وگل داشتن بهائیان سخن گفته‌ بود که‌ براساس آن فتوا اکبر گنجی مطلبی را در دفاع از بهائیان نوشت.

سئوال آخر آیا می توان گفت که بهائی ستیزی در فرهنگ ما همان انسان ستیزی است که یک روز با بهائی روز دیگر با سنی و یک روز با.........

سوال بسیار نیکویی است. همچنانکه‌ در ابتدای بحث گفتم تفاوت بنیادی جامعه‌ ایران با دیگر جوامع دراین است که‌ انسان ستیزی درایران به‌ فرهنگ ایرانیان تبدیل شده‌است و بطور ممتد ادامه‌ دارد. هرروز تحت عنوان بهانه‌ای. تفکرات پان ایرانسیتی ایرانیان و تهدید ملتها ریشه‌ در همان فرهنگ انسان ستیزانه‌ دارد و سرمایه‌ نفت هم عامل مهمی دربارورنمودن این فرهنگ دارد. ایرانیان قدرت تحمل دیگران را ندارند. بنظر بنده‌ تنها راه‌ رهایی ازاقتدار شیعی تجزیه‌ ایران است. درآن صورت شیعه‌ ازاعتبار خواهد افتاد. بعنوان سخن آخر باید گفت که‌اندیشمند ایرانی آقای آرامش دوستدار بخوبی ملت خود را شناخته‌ است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.