رفتن به محتوای اصلی

آن مُعلـم ُ و این شـاگـرد!
06.08.2011 - 14:25

در پـروسه حرکت های اجتماعـی، "کیش شخصیت" رُلِ مُهمی را در این حرکت ها ایفـا می کند، جنبش سیاسی و مبارزاتی مردم، یکـی از آن حرکت هایی است که به روشنـی می توان، نقش شخصیت ها را در آن دیـد.

فـرد،حتی اگر ازشهرت و یا پُست مُهمی هم برخوردارباشدفی نفسه فقط به عنوان عُنصرشناخته شده صامت درجامعه مطرح است ولی زمانیکه فرد درپروسه حرکت های اجتماعی بویژه سیاسی قائم بذات و یا بهـر دلیلـی با این خیزش ها گره بخورد،خود بخود بر سر زبان ها می افتـد و بحث و جـدل در مـورد وی آغاز می شود. چرا که این "شخصیت" ها در رأس جنبشی قـرار می گیرنـد که سرنوشت یک ملـت را حال خـوب یا بـد، مـی توانـند تعییـن کننـد. از اینـرو، آنهـا، از ابعـاد و زوایـای مختلـف بررسی و مورد تجـزیـه تحلیل واقع می شوند و به زیـر ذره بیـن مـی رونـد و چه بسا بـه شدیدترین وجه ممکن، مورد سئوال و جواب قـرار گیـرند که این امـر هم بسیار طبیعی است.

با این مقدمـه کوتـاه، می خواهم به شخصیت هایی که در حقیقت در جنبشی که بهر دلیلی نـام "سبـز"بخود گرفت (که توضیح مُفصل آن ازحوصله این نوشته کوتاه خارج است)و باعث شد"کروبی" و بـه خصوص "میر حسین موسوی" مطرح شوند، برخوردی هرچند کوتاه و مُختصر داشته باشم .

برای ارزیابی و موشکافی کردن هر پـدیـده ای قبل ازهرچیز باید عینـک تعـصب را از چشم برداشت و مهم تر اینکه بدون غرض و یا پیش داوری های خود،به قضاوت نشست. بنابراین نبایدتعجب کردکه چرا روشنفکران واقعـی و آزادیخواه،به دور ازمنافـع شخصی وکینه و تعصب و فقط، در چارچوب منافع ملـی، بطور مثال،موسوی را حتـی به شدیدترین وجهه ممکن مورد حمله بینشی قرار می دهند! بـرعکس، جای بسی تعجب از آن دستـه ازروشنفکرانی است که بهرطریق ممکن، سعی می کنند وی را به بهانه های مختلف از جمله آنکه حالا وقتش نیست، فعلأ او روبـرو رژیـم ایستاده است و...! از کلیت رژیـم جدا و تبـرئـه کنند.

پرسیدنی است تاقبل ازاعتراض به نتایج انتخابات اخیر وبیرون آمدن توده های میلیونی به خیابان ها، کسی نامی از موسوی می بُـرد؟

حتی باقاطعیت می توان گفت باوجود آنکه زمانی هم نخست وزیر (گویا آن زمان شغل نخست وزیر، سکوت بود!) رژیم جمهوری اسلامی بود نه کسی او رامانند امـروز می شناخت و نه کسی نامی از او می بـُرد، دراین زمینه می توان به نسل جوان کنونی اشاره کرد.

ایشان و یا به قـول دوستان شان "آن بـزرگـوار"، در طول حیـات ننگین جمهـوری اسلامی بعـداز پایان دوران نخست وزیری وخدمتش به پـدرمعنوی و ایدئولوگ اش خمینی (که ورود اش به ایران مساوی بود با نابودی کشور در همه زمین ها) به کُنجـی خزید و گوش،چشم و دهـان خود راسالهای طولانی در مقابل شدیدترین جنایاتی که به اقشار ستمدیـده مردم در ابعـاد مختلف به ویژه به زنـان میهنمـان روا می شد، بست.

باور کنید این گفته ها بحث فلسفی نیست که انسان بخواهـد در آن تعمـق کند، ولی با این وجود، اینـک در این بُـرهه زمانی، کُـلی از این شبهه روشنفکـران، مانند خود آن "بـزرگوار" دهان و گوش و چشم خود را، بسته اند .

چـه بخواهیم و یانخواهیم وقتی نام موسوی بُرده می شود همه انسان های آگاه ومبارز و مسئـول به آرمان های حقوق بشری بلادرنگ کُشتار دهه شصت را بیـاد مـی آورد.

ولی بیائیم از منظـر دیگر، به موسوی برخورد کنیم و فرض را بر این بگذاریم که ایشان با وجود پُست مُهمـی چون نخست وزیری در زمـان خمینـی، نقشی درسیـاست، اقتصـاد، فرهنـگ و اجتمـاع نداشته است، "فقط" نخست وزیر مملکت بوده است!!!

با این تفاصیل آیا انسان های آزادیخواه و به خصوص نسلی که در سال 57 "انقـلاب" کرد، اینک با تجربیـاتـی که در این مدت طولانی بدست آورده است این حـق را دارد که سئوال کنـد، ایشان اگـر قدرت را بدست بگیرند می تواند پاسخگوی نیازهای جامعه ما در عرصه های مختلف باشد؟

آیا جـدل ِ موسوی و کروبی با دارو دسته احمدی نژاد بر سر منافـع مردم بوده است؟

آیا موسوی بعداز اتمام پُست نخست وزیریش 20 سال مانند کتـاب، بی حرکت و ساکن، در کُنجـی از کتابخانه ای بنـام فرهنگستان هنـر نخوابیده بود ؟

چه شد که ناگهان آن "بزرگوار" یادش افتاد که احمدی نژاد مملکت با مردمش را به نابودی کشانده است؟ (گویا اینکه قبلأ مردم ما در ناز نعمت زندگی می کردند و ما خبر نداشتیم!)

منصفانه کلاه خود را قاضی کنید و به داوری بنشینید.

باور کنید قصد شوخی ندارم ولی تنها دلیلی که می شود به آن رجوع کرد می تواند این باشد که امام راحل بایدبه خواب آن"بزرگوار"آمده باشد که امـر کند:" موسوی چه نشسته ای که دارو دسته احمدی نژاد انقـلاب شکوهمندمـا را دزدیده اند، پس بـرخیـز و در اتنخابات شرکت کُن و راه و رسم دوران عصر طلایی مرا زنـده کُـن.

بر این باور، موسوی وارد عرصه سیاسی کشور شد که شاید بعداز مقام نخست وزیری" این بـار بعدازسالهای سکوت طولانی،یکدرجه ارتقاء پیدا کند و رئیس جمهوری شودکه بتواند دوران طلایی گذشته معلم اش را بار دیگر در دلها زنده کنـد!!!

واقعـأ چندبار باید تاریـخ برای ما ایرانیان ورق به خورد؟ ولی گویا در چنین مواردی کوری و کری بـد چیزی هم نیست!؟

مگـر دوره 8 ساله خاتمـی یادمان رفتـه است؟ یادتان است چطـور "روشنفکران دگر اندیش" در مدح او چه هاکه نگفتند و ننوشتند، درست مانند شرایـط کنـونـی که در باره موسوی و کروبی می گویند.

آن زمان،بقول معروف مدام خاتمی این روباه مکارمی گفت:"من نـرم!" هواداران فاضل خستگی ناپذیر ایشان می گفتند بـدوش، آخرش هم آب پاکی بر روی دستان دوستانشان ریخت و گفتند:" مـن یک تدارکاتچی بیشتر نیستم" ولی مگـر این عاشقان سینه چاک کُن هنوز ول کُن مامعله هستند.

حـالا درست همیـن وضعیت برای مـوسوی به شکلی دیگری پیش آمـده است، هرچه او تکـرار کند که می خواهد آن دوران طلایی امام راحلش را پیاده کندبازاین به اصطلاح اندیشمنـدان مـی گوینـد منظور آن "بزرگوار" چیـز دیگری است!

میرحسین موسوی که موضعش و خط کشی اش را درمورد نیروها به روشنی آفتاب، بیان کرده اند، مجاهد را منافق،سلطنت طلب را طاغوت،کمونیست هاهم که خدا نشناس اند و اساسأ این نیروها جایی هم در فـردای ایـران، مانند شرایط امروزکه دارو دسته خامنه ای و احمدی نـژاد حاکمنـد، نـدارنـد (لطفأ توجه کنید بحث بر سر درستی ویا اشتباه خط و مش این نیروها نیست) جالب ترین نکته ای که می توان به آن اشاره کرد(بهتر است گفت مضحک ترین...) کسـانـی هستندکه برای تبرئـه آن "بزرگوار" می گویند که مثلأ: تـه دل ایشـان چیـز دیگری است و نمی تواند آن "چیـزها" را در این شرایط بازگـو کند.

واقعأشماها خودتان را مسخره کرده اید؟یا فکر می کنید مردم فاقـدشعور اند؟ مردم زحمتکش ایران صحبت ها و بیانیه های شفاف موسوی را که در مورد مسائل مختلف جامعه بیرون داده شده است، نادیده بگیـرند چرا که، تـه دل ایشان چیـزدیگری است!

ما که علم غیب نداریم و صاحب الزمان هم به خاطر مرام و مسلک مان کُمکـی هم به مانمی کنـد ولی اگر شما از این قدرت های ماورالطبیعه برخوردارید لطفـأ بما بگوئید تـه دل ایشان چـه چیـزی نُهفتـه است!!!؟؟؟

حال، بقول معروف، از مایه ضرر، دل بدریا می زنم و کُمکتـان می کنم که اگـر تـه دل آن "بـزرگـوار" جدایی دین از سیاست باشد و یا زنان در پوشش خود آزاد باشند و حجاب بعنوان ناموس و شرف زن به حساب نیاید و یا اینکه آزادی همه احزاب بدون قیـد و شرط و بدون در نظر گرفتن مرام و مسلک و اندیشه آنهـا باشد و همچنین آزادی بیان حق طبیعی هر شهروند ایرانی باشد و زندانی سیاسی آزاد شودو به پـذیـرد که یکی از هولناکترین جنایت علیه بشریت در دهه شصت به فرمان معلم اش خمینـی جـلاد رُخ داده است و ...

پس زنـده بـاد تـه دل ِ آن "بـزرگـوار" !

آدینه 14 مـرداد 1390 - استکهلم

Pouyan49@yahoo.se

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.