۱ - از نظر شما «جدایی دین از دولت» و یا «جدایی دین از سیاست» مد نظر است و با اسلام سیاسی چه باید کرد؟
با توجه خصلت آزاده آدمی و با توجه به عملکرد حکومتهای ایدئولوژیک و مذهبی (حکومتهای تفتیش عقاید کلیسا در سده میانه، حکومت کشورهای سوسیالیستی سابق، حکومت نازی ها در آلمان، جمهوری اسلامی ایران، حکومت دینی اسرائیل، دولت اسلامی- داعش)، دوران حکومت ایدئولوژیک و دینی به سر آمد. این حکومتها مصداق کامل جنایت علیه بشریت هستند. مگر برای اثبات جنایت علیه بشریت بودن این نوع حکومتها چقدر خون لازم است ریخته شود؟ تاریخ سیاه سده میانه کلیسا، جنایات شرمآور استالین، نسل کشی نازیها، اعدامها و قتلعامهای خمینی و خلخالی، صبرا و شتیلای اسرائیل، ایزدیهای داعش، برای جنایت علیه بشریت شمردن این حکومتها کافی است.
اکثریت روشنفکران ایران، فرصت مبارزه برای پا گرفتن حکومت دینی در جامعهای که حکومتی سکولار داشت را از دست دادند. باید با تمام قوا برای جدائی دین و مذهب از دولت و سیاست مبارزه کنیم. اعتقادات دینی و مذهبی و رابطه با خدا، باید یک امر خصوصی و شخصی، اما آزاد شود. (شخصی و خصوصی مثل خوابیدن با همسرت)
با هر ایدئولوژی، دین و یا مذهبی که بخواهد محدویت خود را به حکومت، قانون، زندگی روزانه مردم، خود را تحمیل کند باید مبارزه کرد، اسلام سیاسی از این قانون سوا نیست.
۲ - آیا «شوک درمانی» در مورد مقدسات اسلام و یا مقدسین کار ساز بوده است؟ و بعبارت دقیق تر، آیا پس از ده سال ازانتشار کاریکاتوری های محمد؛ توانست دگم های مسلمانان را بشکند؟ و یا برعکس به افراط گرایی اسلامی در سطح جهان دامن زد و ان را تشدید نمود؟
مبارزه با خرافات، تعصبات و تنگنظری باید بنیادی و روشنگر باشد، نه تحریکآمیز و جنجالبرانگیز. باید به یک مومن به خدا ثابت کرد که در یک حکومت سکولار که همه ادیان آزادند، او بهتر و با آرامش بیشتر می تواند خدا خود را پرستش کند. در یک جامعه سکولار که با آرامش و کار، رفاه می آید و رابطهها انسانیتر می شود، پیروان همه ادیان می توانند با خدا خود با کرامت رابطه برقرار کنند. باید به مومنان مذاهب، عدم امکان یکسان سازی انسانها را ثابت کرد. باید برای مومنان روشن کرد که انسان کرامت بیمنتها دارد صرف نظر ار اعتقادش. خود او نیز عزت بیکران دارد.
کشورهای مدعی مبارزه با بنیادگرائی باید از یک سو از آز خود بکاهند و با کشورهای فقرزده رابطه انسانی و برابر برقرار کنند. و از سوی دیگر، از سوء استفاده از ابزار دین و مذهب در مبارزه سیاسی و اقتصادی دست بردارند: از حمایت از جمهوری اسلامی ایران برای ضربه زدن به شوروی و دست یابی به انرژی ارزان، از ساختن طالبان برای ساقط کردن حکومت چپگرا در افغانستان و از ساختن داعش برای ساقط کردن اسد. غرب باید برمبارزه خشونتپرهیز روی آورد.
۳ - آیا حل عادلانه مشکل فلسطین ویا بعبارت دقیق تر زمین در مقابل صلح، موجب تضعیف بنیادگرایی اسلامی می شود و یا برعکس، آن را تشدید می کند؟
منازعه اعراب و اسرائیل باید با به رسمیت شناختن بی قید و شرط اسرائیل و فلسطین حل شود. حل مسئله فلسطین، که خود زیر چنگال حماس رمقی از او باقی نمانده و حماس همه احترام و حقانیتی که خلق فلسطین با دهها سال مبارزه و تلاش بدست آوردهاند را نابود کرده است، یک پیروزی بزرگ مسالمت جویان خواهد بود. پایان جنگ و شروع سازندگی در فلسطین بیشک بنیادگرایان را تضعیف خواهد کرد. برای همین، همه بنیادگرایان از جمهوری اسلامی ایران گرفته تا داعش و بوکوحرام، مخالف صلح در خاورمیانه هستند.
باید تاکید شود، مناقشه اعراب و اسرائیل راه حل نظامی ندارد. همه کسانی که بر طلب جنگ بین اعراب و اسرائیل می کوبند هم با اعراب دشمنی می کنند هم با اسرائیل.
۴ - آیا غرب از نقص حقوق بشر در برخی از کشور ها، ابزاری ساخته برای فشار و مقابله با دو لت های نافرمان؟ ایا سیاست یک با م و دو هوای غرب در زمینه مسایل اتمی (ایران و اسرائیل ) قابل چشم پوشی است؟
برای غرب دموکراسی، حقوق بشر و امنیت مردم جهان در درجه اول اهمیت قرار ندارد. برای غرب تامین مواد خام و تسلط بر بازار جهانی اولویت اصلی است. غرب در همه عملیاتش یک هدف پوشیده و اصلی اقتصادی، نظامی و سیاسی (geopolitics) دارد و یک برنامه علنی و تبلیغاتی. برای همین اگر بخواهیم با برنامه های علنی و تبلیغاتی غرب، حرکات غرب را تبیین کنم سر در گم خواهیم شد. با تمیز هدف نهفته و جنجال آشکار غرب، کنشها و واکنشهای غرب را بهتر درک خواهیم کرد. خواهیم فهمید که چرا وقتی جمهوری اسلامی خلق کرد و ترکمن را قتل عام می کند و هزاران هزار زندانی، حتی پس از کشیدن محکومیت، آنها اعدام می کند، هیچ اقدامی نمی کند. چرا صدام حقوق بشر را پایمال می کند اما عربستان نمی کند؟ چرا روسهای اوکراین حق خودمختاری ندارند ولی کردهای سوریه دارند؟
البته جلوگیری از گسترش بمب اتمی و حتی نابودکردن بمبهای تولید شده، برنامه بسیار درستی است. این سلاح می تواند دست هر کسی بیفتد از بنیادگریان جمهوری اسلامی گرفته تا طالبان پاکستان، از نژادپرستان کشورهای غربی گرفته تا ناسیونالیستهای روس. خلع سلاح اتمی باید فراگیر و جهانی و همزمان صورت گیرد، تا موثر و اعتمادآفرین باشد. باید امریکا و روسیه برنامه محدود کردن سلاح های هستهای را که شروع کردند به پایان برسانند و اسرائیل، کره شمالی و ایران هم بدون توفیر خلع سلاح شوند.
۵ - آیا عوامل چهارگانه بالا و تشدید بی عدالتی اقتصادی در جهان، موجب تقویت بنیاد گرایی اسلامی نشده است؟
عوامل چهارگانه بالا و تشدید بی عدالتی اقتصادی در جهان در رشد و نمو بنیادگرایی نقش اساسی دارند. اما، رشد و گسترش بنیادگرایی علاوه بر عوامل بالا، دلایل متعددی دیگری نیز دارد. اگر اراده محو بنیادگرایی وجود داشته باشد، باید با همه این عوامل برخورد قاطع شود.
یکی از تعیین کننده ترین عامل رشد بنیادگرائی در جهان اسلام، پیروزی جمهوری اسلامی به عنوان دولت بنیادگرای شیعی بود. پیروزی دولت بنیادگرای شیعه چند چیز را برای بنیادگرایان ثابت کرد:
- برای تشکیل حکومت بنیادگرا، دیگر روحانیون مسلمان نیازی به همکاری و همدستی با شاهان و امیران و سلطانها ندارند، بلکه این کار را خودشان مستقیمن می توانند انجام دهند.
- حتی در دنیای مدرن، پس از تجربه تلخ دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا، جنبش نوزائی و روشنگری، هنوز متعصبان و جزماندیشانی وجود دارند که به کمک آنها می توان روشنفکران، زنان و جوانان را وحشیانه سرکوب کرد و حکومت مذهبی ایجاد کرد.
- به بنیادگرایان اطمینان خاطر داد که غرب در پاسداری از ارزشهایش مثل دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم پیگیر نیست. همانطور دست جمهوری اسلامی را برای سنگسار و قطع دست آزاد گذاشت، مانعی برای آنها نیز ایجاد نمی کند.
- آزادی و دخالت بی قید و بند بنیادگرایان ایرانی در عراق، لبنان، سوریه و یمن، از یک سوی و سرکوب و محدود کردن سنیها در ایران در رشد و گسترش بنیادگرائی بی اثر نبود.
- حضور و دخالت غرب در روند سیاسی کشورها، یکی دیگر از عوامل رشد و گسترش بنیادگرائی است. این حضور در همه جانبه در سطوح سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نه برای روشنفکران توجیه حقوقی و نظری دارد و نه در نزد تودهها توجیه فرهنگی و سیاسی.
- شکست سیاست مهاجرتی غرب و حاشیهنشینی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مهاجران و جذب نشدن حتی نسلهای دوم مهاجران در همه سطوح فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مدیریت جامعه و سرخوردگی جوانان رنگین پوست، از مهمترین عوامل رشد بنیادگرایی در غرب است. غرب در آموزش ارزشهایش به جوانان ناموفق بود و این جوانان را تسلیم روحانیون بنیادگرا کرد. آنها از امکانات و دموکراسی غرب استفاده کرده و جوانان را علیه ارزشهای غرب بسیج و شستشوی مغزی کردند.
روابط ناعادلانه بین غرب و کشورهای توسعه نیافته یکی از مهمترین عوامل رشد بنیادگرایی است. این روابط نابرابر به فقر مادی و فرهنگی می انجامد و فقر مادی و فرهنگی نتیجهی این روابط اصلیترین عامل رشد و گسترش بنیادگرایی است.
سرکوب خشن و تبلیغات نامنصفانه اندیشههای و جنبشهای چپ و ملی، عامل دیگر رشد و گسترش بنیادگرایی است. چپگرایان و ملیگرایان که از یک سو با دگم مذهبی مبارزه می کردند و از سوی دیگر چتری برای سازمان یافتن جوانان سکولار بودند، با خشنترین سرکوبها نابود شدند. بر خون این چپگرایان و ملیگرایان بدون استثنا، بنیادگرایی رشد کرد: سرکوب و نابودی حزب کمونیست اندونزی، ملیگریان و چپگرایان مصر، ایران، یمن (ظفار)، افغانستان
۶ - آیا بنظر شما بنیادگرایی اسلامی ناشی از ذات اسلام و در شریعت آن نهفته است؟
بنیادگرایی ویژگی تفکر ایدئولوژیک و مذهبی است. بنیادگرایی پیامد مستقیم انحصار حقیقت و دشمن یا کافر شمردن غیرباورمندان به باورهای خودی است. بنیادگرایی می تواند مسیحی، اسلامی و کمونیستی باشد. وقتی همه کسانی که مثل تو فکر نمی کنند، دشمن و کافر باشند و کشتن آنها جایز باشد، بنیادگرایی کامل است. آنچه در سدهی میانه دوران حکومت کلیسا اتفاق افتاد، بنیادگرایی مسیحی بود. قتل عام روشنفکران روس بدست استالین و همدستانش بنیادگرایی کمونیستی بود و قتل عام جوانان و روشنفکران در ایران جمهوری اسلامی بنیادگرایی اسلامی بود.
۷ - «تفاوت فرهنگ ها» چه تاثیری در نگاهمان به دمکراسی در کشورهای اسلامی گذاشته است؟ خلاصه راه حل شما برای اینکه بنیادگرایی اسلامی در جهان تضعیف شود چیست؟
تفاوت فرهنگی تاثیر قابل توجه در نگرش ما به دموکراسی، حقوق بشر و کرامت انسان ندارد. نیاز و احساسات انسان همه جا یکسان است. آنچه تاتیرگذار است فقرسیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. فقر سیاسی، فرهنگی و اقتصادی زمینه بیسج، قشرهای عقبمانده و سرخوره را در سازمانهای بنیادگرا تسهیل میکند. مردم سراسر جهان به یکسان فضیلتهای انسانی مثل آزادی، آزاداندیشی، جوانمردی، گذشت، سعهصدر، کمک به نیازمندان و ضعیفان را می ستایند. مردم سراسر جهان بدون استثنا برای آزادی و کرامت انسان به نوعی رزمیدند. شکلگیری، رشد و گسترش بنیادگرایی علل گوناگون تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی دارد. از اینرو برای مقابله با آن باید اقدامات اساسی و گوناگون انجام شود. شبیه آتشسوزی است. حال آتشسوزی شد باید قبل از هر چیز آتش را خاموش کرد و بعد برای اجتناب از آتشسوزیهای آینده اقدامات پیشگیرانه انجام داد.
اقدامات ضروری عاجل
بنیادگرایی را باید با اتحادی وسیع و اقدامات فوری متوقف کرد:
باید با دولتهایی که با آنها با مماشات رفتار می کنند و یا حتی کمک می کنند را گرفت.
باید آنها به طوری جدی محاصره کرد و جلوی ارسال اسلحه، مهمات و پیوستن نیرویها تازه نفس را به آنها گرفت.
باید مخالفان آنها را آموزش داد و مسلح کرد.
اقدامات ضروری دراز مدت
با دولتهای بنیادگرا نمی توان علیه بنیادگرائی مبارزه کرد. ایران تا مادامی که با قوانین مذهبی و اسلامی اداره می شود و اسرائیل تا زمانی که حق مردم فلسطین را برای تشکیل یک دولت مستقل به رسمیت نمی شناسد، خود بنیادگرا هستند و با آنها باید مثل داعش مبارزه شود.
باید بر روی آموزش و پرورش در کشورهای توسعه نیافته به طور جدی سرمایهگذاری کرد. مبارزه با بنیادگرایی بدون مبارزه با برنامههای آموزشی عقلستیز عملی نیست.
غرب باید به رشد اقتصادی و همکاریهای منطقای و بین المللی به طور اساسی کمک کند.
غرب باید روی حل خشونتپرهیز و گسترش اندیشههای صلحجویانه به طور جدی پایبند باشد. در حل مناشات با روش نظامی برنده نهایی در بیشتر موارد بنیادگرایان هستند.
برای مبارزه با بنیادگرایی باید به تشکیل حکومتهای سکولار کمک کرد. باید از تشکیل حکومتهای ایدئلوژیک و مذهبی جلوگیری کرد. طاعون حکومتهای ایدئولوژیک و مذهبی واگیر است. وجود حکومتهای بنیادگرا به رشد بنیادگرایی کمک بنیادی می کند.
بررسی کارنامه کشورهایی که به شکلگیری گروههای بنیادگرا کمک کردند (چه غربی و چه شرقی) بسیار مهم است. تا این روشها و مکانیسمهای شناسائی و نقد نشود، امکان تکرار آن از بین نمی رود. (حداقل نقش امریکا، ایران، عربستان، ترکیه و قطر باید بررسی شود.)
غرب، غرب را با غارت کشورهای توسعهنیافته ساخته است. غرب در عقبماندگی کشورهای توسعهنیافته سهم بنیادی دارد. غرب باید در سازندگی کشورهای توسعهنیافته از آز خود بکاهد، و از کوتهنظری و منافع کوتاه مدت خود دست بکشد و در سازندگی کشورهای توسعهنیافته به طور جدی سرمایهگذاری کند. در یک جهان نابرابر نه گرسنگان آسایش دارند و نه ثروتمندان.
۲ اسفند ۱۳۹۳
احد قربانی دهناری
گوتنبرگ، سوئد
http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید