آرزو و مرزهای آن مشخص نیست. آرزو را نمی توان محدود کرد. به روایتی دیگر نمی توان ناخودآگاه انسان را تسخیر نمود ولی می توان آرزوها را نمادین (سمبلیک) کرده، بازتولید نمود. در عرصه خیال واقعیت مرز نمی شاسد و خود بازتولید می شود؛ واقعیتِ خیال.
با آزاد شدن انسان از بندِ اتوریتههای اساتیری-آیینی، دریچهای تازه به راه آرزوها و آرمانها به رویش گشوده می شود. انسان سنتی و سنتزده در رؤیاهای خویش، خود را تولید و بازتولید می کند و در گذشتهای ناآشنا و مبهم، هویتی برای خویشتن می جوید تا جانپناهاش باشد برای آیندهای نامعلوم.
جهان سرمایهداری خلافِ دنیای تنگِ نظامهای سنتی و ایدئولوژیک جلوی آرزوهای انسان را کاملاً سد نمی کند، تا مرزهای معینی به آن میدان می دهد که ببالد، زیرا نفع خویش نیز در آن می بیند. نهایت آنکه؛ می کوشد آن را به دنیای خویش متمایل و نزدیک گرداند. ارزشآفرینیهای سرمایهداری برای انسانها، در کلیتِ خویش آشکار (ابژکتیو) نیستند. سرمایهداری می کوشد تا آرزوهای تودهها را به نفع خویش بسیج کند.
در جامعهی مدرن، سرمایهداری می کوشد آرزوها و امیال انسان را به خواستِ بازار، در رابطه عرضه و تقاضا قرار دهد. در این رابطه است که تبلیغات در واقع نقش کُدزدایی و کُدپذیری به خود می گیرند. ارزشهای پیشین باید از ذهن پاک شوند تا ارزشهای نوین جایگزین آن گردند. در این جابهجایی گاه حادثه آنسان فاجعهبار است که می تواند حتا جامعهای مریض گرداند و یا به روانپریشی فرد کشیده شود. بازار از طریق تبلیغات به انسان تلفیق می کند که گرفتار کمبود است. کالاهایی وجود دارند که کمبود او را رفع خواهند کرد. عدم استفاده از آن غفلت است.
دامنهی نقش تبلیغات در زندگی هر روز گستردهتر می شود. شرکتهای بزرگ تبلیغاتی با به کار گرفتن گروههای متخصص در اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی به آنچنان قدرتی دست یافتهاند که در اندک زمانی قادرند بر ارادهی بخشِ بزرگی از توده مردم حاکم گردند. آنان را بیاراده به فروشگاهها بکشانند تا آن کالایی بخرند که تبلیغ آن دیدهاند. سازمانهای تبلیغاتی نه تنها در امر خرید، بلکه پسانداز، مسافرت، پوشش، آرایش، خواندن، شنیدن و حتا رفتار، اندیشه و چگونگی فکر افراد تأثیر می گذارند. در سالهای اخیر تبلیغات از این مرحله فراتر رفته، شکلی از آن به سیاست وارد شده و در خدمتِ احزاب سیاسی در امر انتخابات به کار گرفته می شود.
تبلیغات آرزوهای ما را هدف قرار می دهد و امروز بیش از پیش، می کوشد از بدن ما مکانی برای اهداف اقتصادی خویش بسازد. می کوشد تا با استفاده از جسم ما، فکر ما را اشغال کند. جسم و امیال جسمی و جنسی ما در تبلیغات به ابزاری بدل می شوند که می بایست در شگرد فروش کالا به کار گرفته شوند.
زمان در تبلیغات روند منطقی خویش از دست می دهد، یوغ تئوری تبلیغات بر گردن می نهد و ساختاری گردشی به خود می گیرد تا در بازگشتی بیانتها به مبداء برسد، به آنجا که دایره بسته می شود و زندگی از نو آغاز می گردد. انسان در این چرخه و بر این مدار باید از کالاهای مورد تبلیغ آنسان استفاده کند که مقرر گردیده.
در این سازوکار چنین نمایانده می شود که سوژه مورد تولید برای نیاز حیاتی انسان صورت گرفته و آسایش و آرامش او را هدف قرار داده است و استفاده کننده از آن، به نهایتِ لذت و آرامش در مصرف خواهد رسید. با رغبت به آن نزدیک خواهد شد، با شوق از آن استفاده خواهد کرد و در نهایتِ شادی و خشنودی از کاربرد آن خرسند خواهد بود.
تبلیغات ترس تولید می کند؛ هراس از نداشتن، از اینکه همه دارند و او ندارد، ترس از حقارت، از دست دادن و بیارزش شدن در برابر دیگران. با تبلیغات می تون ظاهر "جسم" را زیبا گرداند و به طبقهای بالاتر از جامعه راه یافت. تبلیغات می کوشد، فکر تشخیصِ تفاوت را از آدمیان ضغیف گرداند.
تبلیغات از لذتِ جنسی برای سازماندهی اقتصاد کالایی بهره می گیرد تا فضا را جهتِ فروش بهتر مهیا گرداند. تبلیغات بدن انسان را تکهتکه می کند، بخش اعظم آن را به کنار می نهد، قسمتهایی را که به عنوان محرک جنسی شناخته شدهاند، به کار می گیرد، کالای مورد نظر را برازندهی آن می کند و به شکل برجستهای در مکانهایی قرار می دهد که چشمها را غافلگیر کرده، خیره گرداند.
در تبلیغات بدن شئی می شود، هر گوشه و هر تکه از آن می تواند در رابطه با یک کالا قرار گیرد. هر فرورفتگی و یا برآمدگی از بدن می تواند در رابطه با بازار عمده شود، زیبا و یا زشت نشان داده شود که البته با کالای مورد نظر زیباتر و بیایراد میگردد. در تبلیغات بدن تنها با کالاست که تکمیل و زیبا میشود. هیچ بدنی بدون کالای تبلیغی کامل نیست.
در تبلیغات هر تکه از بدن در رابطه با کالایی خاص عمده می شود. چه بسا بدنهای بیسر و یا بیپا که به نمایش گذاشته می شوند. در این میان حتا کالایی چون عطر و اُدکلن در رابطه با امر جنسی و جاذبه جنسی تبلیغ و کل بدن به خدمت گرفته می شود.
در تبلیغات بخشهایی از بدن به نماد تبدیل می شوند، نمادی که اگر به کالای مورد بحث آراسته گردد، کارآیی بیشتری کسب می کند.
تبلیغات میکوشد بدن ما را سازماندهی کند، کاری که سرمایهداری صنعتی با جسم ما میکند و وجود انسان را در جامعه در رابطه با کار قرار میدهد. جسم آنگاه ارزشمند است که ارزش کالایی بیشتری برای سرمایهدار داشته باشد. با رونق انفرماتیک، فکر افراد نخبهای که سازنده و یا برنامهریز دستگاههای کامپیوتری هستند نیز از همان ارزش برخوردار میشود.
در تولید سرمایهداری زمان نقش اساسی دارد، بر منطق کار و بهرهبرداری استوار است، باید بین تولید و زمان نسبتی عالی و مطلوب برقرار گردد. تولید بیشتر در زمان کمتر هدف است. در سرمایهداری زمان باید شتاب گیرد تا تولید بالا رود. همین روند پس از تولید باید ادامه یابد. مصرفکننده باید تحتِ تأثیر قرار گیرد. برتری کیفیت و تبلیغات باید به الگوی ذهن مصرفکننده بدل گردد و از این طریق ذهن او را به خدمت گیرد و اشغال کند. اطلاعاتِ چه بسا غلط و تبلیغی جدید باید جایگزین واقعیت گردد. ذهن باید گذشته را فراموش کند تا مطیع اطلاعات تازهتری گردد.
تولید انبوه با تبلیغات در رابطه قرار میگیرد و اینجاست که هر سرمایهداری درصدِ بالایی از سود خویش صرف تبلیغات میکند زیرا به تجربه دریافته است، از این راه سود بیشتری بدست خواهد آورد.
لذت افسارگسیختهی جنسی به عرصه تبلیغات کشیده میشود و از بدن همان گونه بهرهبرداری میشود که از آن به عنوان "ابزار لذت" برداشت میکنند. در این میان بدن زن موضوع افکار جنسی – تبلیغاتی جهانِ مردمحور قرار میگیرد. تبلیغات به زن آنسان هویت و قدرتی میبخشد که در پناه هویتِ مردانه قرار گیرد، هویتی "اغواگر"، شکننده اما پُرتحرک.
یکی از صفات انسان امر مبادله است، چیزی که در حیوان دیده نمیشود. مبادله در جوامع ابتدایی بر اساس داد و ستد کالا و زن صورت میگرفت. خانوادهها در مبادله زن روابط خویش گسترش میدادند. از این طریق، زن خود به یک "ابژه" فرهنگی بدل شد و به عنوان ابزاری مورد استفاده مرد قرار گرفت. تبلیغات در واقع دارد همین نقشِ ابزاری زن را گسترش میدهد.
عطش عیش را پایانی نیست و سیرایی در آن جایی ندارد. تبلیغات از همین موضوع استفاده میکند و به لذت جنسی توجهای ویژه مبذول میدارد.
تبلیغات تمامیتخواه است. میکوشد توتالیتاریسم بر انسان اعمال کند، انسانها را بیرنگ میکند تا خود بر آن رنگ تازهای بزند، اراده از آنان میگیرد تا ارادهی شرطی خویش جانشین آن کند. واکنش فردی و اعتراض را از انسان سلب میکند. ذهن را از واقعیت تهی میکند تا حقیقت خویش بر آن بنشاند. تبلیغات اراده انسانها را به خدمت خویش درمیآورد، خصلت "اتوماتیک" به آن می بخشد، چیزی شرطی که همچون سگ پاولوف به سوی جنس تبلیغی گرایش پیدا میکند.
آرزو در ذات خویش امری فردیست. آن نیرویی که بتواند آرزوهای مردم را از ذاتِ خویش تهی کرده، تابع جمع و یا گروهی (ایمان و یا ایدئولوژی) گرداند، میکوشد به نفع تودهها، ماشین تولید آرزو گردد. فانتزیهای خود را به فانتزیهای جمعی بدل کرده، هویت فردی را به هویت جمعی تبدیل گرداند. از این زاویه، مقاومت در برابر تبلیغات، شورش علیه قدرت و دفاع از فردیت است.
تبلیغات میکوشد جهان آرمانی توده مردم را در کالاها بازآفرینی کند، از آن آیینهای بسازد، در برابر انسان قرار دهد تا او خویشتن را با آن همسان گرداند.
بدن در تبلیغات بازنشسته نمی شود، مرگ را حتا شامل می شود
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید