رفتن به محتوای اصلی

راسیسم فارسی- افراط گرایی من آذربایجانی
11.04.2015 - 14:22

راسیسم فارسی چیست؟
راسیسم فارسی بخشی از ناسیونالیسم فارسی ست. ایده لوژی و رفتار و سیاست اند.ایده و سیاست حکومت پهلوی بود . و کنون از آن بازماندگان آن است. و از آن میراث دارش حکومت کنونی.
کار من بررسی همه ی زوایا نیست. تنها به یکی از نمایندگان این جریان، که همزمان با فاشیسم هیتلری و نماینده ی آن «سومکا» در ایران میزیست، و تحت تأثیر این دوره بود -یعنی احمد کسروی-اشاره میکنم. و در جریان صحبت به برخورد «ناسیونالیسم و راسیسم فارسی» به مسئله ی تبعیض در شرایط امروز می پردازم. راسیسم فارسی نمودهای فراوان دارد ولی من به اساس آن می پردازم.

- تز اول این صحبت آن است که «راسیسم فارسی موجب افراط گرایی در تبعیض دیدگان ایران» است. از جمله در فعال رفع تبعیض آذربایجانی.
- تز دوم ، «افراط گرایی هرچند در سیاست درست نیست ، اما واکنش طبیعی و به ناچار تبعیض دیده است. برای تغییر آن نخست ضروریست راسیسم فارسی قطع شود.»

قبلا نوشته ام : احمد کسروی ناسیونالیست و راسیست بود. کسرویسم راسیسم است. تحت تأثیرعقاید «آریا گرایی» که در دوره ی اورایج بود به این ایده گرایش پیدا کرد . با هدف دین سازی اش برای ایران
نیز همخوانی داشت:
1- «نابودی همه ی زبانها غیراز فارسی».کسروی خود اعلام کرده بود.
2- برپایی جشن«کتابسوزان» که برای نشان دادن ایده ی بالا انجام میداد.
در جشن کتابشوزان «هر آنچه که مخالف اندیشه ی «پاکدینی» خود کسروی بود به آتش کشیده میشد.
3- کسروی در سیاست مثل رضاشاه «پیرو یکسان سازی و تمرکز طلبی درکشور داری» بود.

اینها بخشی از خصوصیات راسیستی کسروی بود.

تبلیغات کسرویست ها:
ناسیونالیسم فارسی در دل خود جایگاهی دارد برای کسرویسم. ناسیونالیستها میکوشند با تکیه به ایده ی او تمامیت ارضی ایران را حفظ کنند. یکسان سازی فرهنگی انجام دهند. و قدرت متمرکز ایجاد نمایند.
اینها نیز چون پهلوی و کسروی راسیست تشریف دارند. مهمترین نشانه ی راسیسم در اینان «نابودی زبانها، هویت دیگران، تعیین هویت به دیگران»،است. این کار بزرگترین توهینی ست که میتوان به انسان و مردم مرتکب شد.
راه چاره :

این سیاست، بیراهه است و به زیان ایران متحد.اینان سیاست «دوستی خاله خرسه» پیشه کرده اند. خردمندانه است که این کجراهه را ترک گویند و در اندیشه ایران فدرال باشند.

**
افراط گری چیست و چرا پدید میاید؟ را درمیان بحث توضیح میدهم:

در کل «راه حل مسایل سیاسی از افراط گری» نمیگذرد. حتی این راه نه تنها ما را ازرسیدن به نتیجه ی نسبی باز میدارند بل کار را «بدتر» از گذشته نیز میکند.

اما من «دید ماشینی» به انسانها ندارم. فکر نمیکنم آدم سیاه و سفید عمل میکند. البته سخن از آدم ساغ-سلامت درمیان است، نه مریض. در کل آدمهای نرمال، رفتار «ترکیبی چندگونه »ای دارند. با روندی «متعادل-افراطی-تفریطی-سکوتی معنی دار مثبت-منفی» به پدیده ها برخورد میکنند. چون «زنده اند و انسان. و دارای روحیات و احساسات». برخلاف ماشین.
من آنها را با این رفتار چندگونگی شان که موجودیت دارند می پذیرم. چه درجایی که خطا کنند یا نکنند.بحق باشند یا نابحق. در هر صورت آدمی چنین است.

درعین حال که از او انتظار رفتار متعادل دارم درهمان حال نیزعصبانیت اش را انسانی میدانم و حق ناراحت شدنش و واکنش او را نیز به رسمیت میشناسم.جایی هست که ضرورت دارد انسان نارحت شود. عصبانی شود.یا افراطی عمل کند. اگر نکند بعید است. در بدترین حالت «مشکل» دارد.
ترانه ای آذربایجانی میگوید«منده انسانام- منیمده قلبیم وار-قلبیمیم آرزولاری وار...بوگونکو سئوگینین باشقادیر آندی» .
= منهم انسانم- منهم قلب دارم. قلبم آرزوهایی دارد.امروز شیفتگی را سوگند دیگری هست...»
یعنی که انسان سنگ نیست. مجموعه ی احساس و درک و آرزوهاست.ضروریست ملاحظه اش کرد و نباید روی اعصابش راه رفت...
وقتی متوجه اش نیستیم  ملاحظه اش نمیکنیم، بهتر است واکنش او را نیر حق اش بدانیم.

80 سال ترک بودنش را «آذری» گفتند. روی اعصابش راه رفتند. سرانجام ملیونی آمد به خیابان گفت «هارای-هارای من ترکم=فریا،فریاد من ترکم».
حالا باز بهش میگویند نه «تو ترک نیستی-آذری هستی»! 
این یعنی تعیین هویت به دیگری. یعنی زورگویی. چه کسی به تو حق داده که به من بگویی کیستم. و کیستی مرا تعیین کنی. آیا این نهایت توهین به یک انسان نیست که برای او «کیستی»تعیین کنیم؟ 

خوب وقتی روی اعصابش راه میری باید منتظر واکنش او هم باشی. اینجاست که برمیگردد میگوید «فاس دیلی-ایت دیلی» = زبان فارس- زبان سگ. 
کدام یک از اینها «افراطی» است؟ کسی که کیستی تعیین میکند یا کسی که از«درد» عصبانی شده واکنش طبیعی نشان میدهد؟ هر چند که درست نیست.

این پاسخ فردی یا چند نفر نیست. جواب جمعی خیلی از جوانها ست که نیروی محرکه ی جامعه هستند.
پاسخ من آنست :« آقاجان! که عقاید راسیستی کسروی و مانندهای او را پیشه ی تبلیغاتی خود کرده اید، و مزورانه از علم سوء استفاده میکنید- برای پیش بردن افکار راسیستی؛ لطف کنید دست از این اعمال «نهایت توهین آمیز و ضد انسانی» بردارید.

کارشما پاسخ درست و مشکل گشا به تبعیض نیست. نمیتوان با راسیسم تبعیض را حل کرد.ذهن خود را باناسیونالیسم کور نکنید.
جمع مردمی را نمیشود آرام و کنترول کرد. وقتی پاسخ تبعیض دیدگی او را باراسیسم میدهید پس آماده ی «واکنش مخرب» آن هم باشید.
جمع،من و امثال من نیست. جمعی ست که «مقابله به مثل» میکند. تو یک قدم افراط کنی او ده قدم پیش میرود.

شعار «جدایی و استقلال» چنین پدید آمده است.واکنشی ست در مقابل راسیسم فارسی. 
میگوید «همدست آمریکا و شیطان بودن» بهتر از تحمل راسیسم فارسی ست. 
خوب من اینجا چه راحلی میتوانم ارائه بدهم؟ میگویم نه راه حل دارم فدرالیسم مشکل ما را میگشاید.
جواب میدهد نه با راسیسم نمی توان فدرالیسم* درست کرد. بله حالا بیا و حل اش کن.

مجبورم بگویم «آقاجان! کسروی و مانندهای آن را رها کنید. ناسیونالسم فارسی را رها کنید.راهی برای همزیستی بیابید. »
ولی کو گوش شنوا؟ مدام میروند نبش قبر راسیسم میکنند. علم را هم کرده اند ابزار اهداف-و بی آبرو.

میاید باز«یکسان سازی زبانها» رامطرح مکند. «قدرت متمرکز» برای ایران را مطرح میکند. اتهامات «پان» و غیره تبلیغ میکند. معنی این کارها چیست؟
یعنی اینکه یک در پولادین-به کلفتی یک متر- گذاشته وجوش کردم اند که «ارتباطی» با هم نداشته باشیم. اما این را نمی فهمد.
شعار «برادران آذری» سرمیدهد. میخواهد ایران تجزیه نشود. 

سخن من آنست که «آقاجان! تجزیه کرده ای-کار تمام شده است. بدان! نه خودت را فریب بده و نه دیگران را».
یعنی سوق دادن هرکس و هر چیز به بیراهه و کجراهه! 
این است «خرد و سیاست» حمامیان یکسانسازی و تمرکز طلبی.که اکثراهم «دانشگاهی اند و دارای تجربه ی حکومت پهلوی».
اما دریغ و صد دریغ که در زندگی هیچ نیاموخته اند.

باید انگشت روی شخصیتهای فرهنگی گذاشت و به درستی آنان را بخاطر اثرهای راسیستی شان، نقد کرد. این نقد اگر حداقل از زمان صادق هدایت شروع میشد اکنون وضع فرهنگ فارسی چنین غمناک و درد آور نبود.  چه بسا ما در ایران تبعیض فرهنگی نداشتیم. یا شاید حتی خمینی نمی توانست سرکاربیاید. و خیلی احتمالات مثبت دیگرممکن بود درجامعه ی ایران رخ دهد که نداد.چرا؟
پایه ی حرکات سیاسی جامعه فرهنگ است.این فرهنگ تنها با نقد بیرحمانه میبالد.
ترسی نیست که بگویند افراطی ست، بگذار هرنامی که دوست دارند بدهند، تنها مهم آنست که نباید چشم فروبست،خودی و غیرخودی کرد. نقد تقدس نمی شناسد.
پرسش این است: آیا نشانه ی سطح عمیق و انسانی فرهنگ نبود که نویسندگان فارسی زبان از زمان هدایت این موضع را در برابر «اقدام نابودی زبانها» ،نابودی قلم و کتابهای غیرفارسی، و در کل تبعیض فرهنگی اتخاذ میگردند؟ تبعیض را نقد میکردند؟
آیا این مسئله مثل کشف فرمولهای ناشناخته علمی مشکل بود یا اینکه چیزی بود چون خورشید جلو چشم همه و خیلی روشن؟

چراغ نبود که جنایت فرهنگی را ببینی؟ مگر قلمزن اهل فرهنگ و ادبیات نبود؟ خوب، چراغ که دستش بود! مگر ذات ادبیات «اعتراض» علیه ستم و درد و غم و زجر نیست؟ اگر هست، پس اینان چه نوع آدمهایی بودند که صدایشان درنیامد؟ به قاتلان «روح و فرهنگ»میلیونها انسان، نگفتند «آقاجان بشین سرجات. من هنوز نفس میکشم.جنایت بس است!» ما چیز زیادی نمیخواستیم، تنها همین یک جمله برای سراسر تبعیض دیدگان ایران کافی بود. کافی بود که من به عظمت این فرهنگ سرفرود آورم. 

کانون نویسندگان (نه ایران-بل فارسی نویسان ایران) کجا بودند؟ دهها نویسنده و شاعر و غیره و غیره واقعا کجا و کدام عالمی بودند که جلوچشمشان دهها سال «تبعیض» اعمال شد - و روح کودکان و بزرگ سالان کشته شد ولی اینان ندیدند و صذایشان درنیامد؟ منهای افراد انگشت شمار.

آیا بهتر و انسانی نبود کسانی که بعد از هدایت بجای او قلم بدست گرفته بودند حداقل نگاهی که هدایت به داود گوژپشت خود داشت اینان نیز به تبعیض دیدگان ایران نشان میدادند؟
پس اینان از ادبیات چه آموخته بودند؟ شعر خویی به چه درد من میخورد؟ من چگونه میتوانم ارتباط روحی با او ایجاد کنم؟ اخیرا سرکوهی آمد از زجز تبعیض دیدگان سخن گفت. و من نوشتم « فرج آبروی نویسندگان فارسی زبان». 
برای من روح ادبیات چه فارسی باشد و چه ترکی و چه دیگرزبانها «یکی»ست.چرا که این روح جهانی ست. چرا که انسانی ست. و معترض. اما نویسنده-روشنفکر این خصلت آنرا باید حفظ کند.

اینکه در همه زبانها، دربین سیاستمداران همه ی کشورها «راسیست و ناسونالیست افراطی» هست یا سکوت پیشه گان هستند دلیل نمیشود
من به کنش و واکنش راسیستی یی که درکنارم جریان دارد چشم فرو بندم و نگویم «آقاجان بشین سرجایت. جنایت نکن! »

اگر نگویم -سکوت کنم- پنبه ای برخوردکنم به نوعی شریک این اعمال هستم. باید داغ ننگش را برپیشانی پذیرا باشم.
80 سال است سکوت شده-پنبه ای برخورد شده- زیر چشمی رداش کرده اند- و خمینی ها و تاریک فکران بجای روشنفکران مطرح شده اند
و یک جامعه به لجن کشیده شده است.

رهایی در اعتراض است. در نقد بیرحمانه است. نباید سکوت کرد. آنان که منطق سرشان نمیشود -زورمیگویند
و شارلاتانیسم راه میاندازند ضروریست که پته یشان را روی آب انداخت.

کسانی پرسشهایی در مورد کسروی کرده اند، پاسخ را اینجا می نویسم :

آقاجان! از «امامزاده کسروی» معجزه برنمی خیزد.
لطف کنید بروید برای مشکل «تبعیض یا مسئله ی ملی» در ایران راه حل بیابید. 
ماشاء الله آن همه «پروفسور و دکتر و دانشگاهی و سیاستمدار دارید و تجربه ی حکومت دوران دو شاه شهید! »
پس کجایند این مغزهای متفکرشماها؟ راه حل بیابند؟
بیاورید تا چند و چون اش را بسنجیم. شاید توانستید راهی پیداکنید. اگر شایستگی آنرا دارید. 
میخواهیم میزان دانش شما را در یافتن راه حل مشکل تست کنیم. اگر می توانید از دانش خود دفاع کنید 
راه حل ارائه بدهید.
این برای شما بهتر است و هم برای دیگران.
از نبش قبرها تنها راسیسم بیرون میاید. با آن هم نمی توان مسئله ملی را حل کرد.
جواب راسیسم را داده اند: استقلال و تجزیه ایران پر گهر! 

 وحشت میکنید؟ راه حل نشان دهید!
جرئت کنید با مغز خود بیاندیشید. از کسروی چیزی برایتان نمی ماسد.
شجاعت و قدرت بکار اندازی مغز خود را بیابید!ضغیر که نیستید!

توضیح پیرامون برخورد با تبلیغات راسیستی اخیر :

- تبلیغات راسیسم فارسی که اخیراً با پخش آثار کسرویست ها توسط یکی از طرفدارانش به راه افتاده
دیالوگ نیست. بل پروپاگاند برای «یکسان سازی » یعنی ژنوساید فرهنگی ست که 80 و چند سال است
در ایران ادامه دارد.و با «ابزار»کردن تاریخ و زبانشناسی شبه علمی ، نظیرشبه علم گرایی نازیسم، قصد تسلط بیش از پیش آریاگرایی برجامعه را دارد.
و زاده ی ناسیونالیسم و راسیسم فارسی ست. با خیال حفظ تمامیت ارضی.

کسی که تبلیغات را دیالوگ مینامد هنوز از درک مقولات ابتدایی عاجز است. تبلیغات «خودفریبی و دگرفریبی»ست.
مبلغ خود را مالک حقیقت مطلق میداند . و میخواهد دیگری را هم صاحب ایده ی خود کند. حرکتی ست بر پایه ی صغارت خود و بیگانه با خرد.

برخورد با تبلیغات هیچ اینهمانی یی با رفتار در دیالوگ ندارد. فنومنهای جداگانه ای هستند.
تبلیغات «صحبت جدی» هم نیست. بل شانتاژ است. و ربطی به اصول دیالوک ندارد.

تبلیغات و شانتاژ، درتبعیض دیده و فرد آگاه به ماهیت عمل ، وضعی پدیدید میاورد که به گوشه ای از آن اشاره کرده ام. 
خلقهای سرکوب شده و قربانی راسیسم فارسی و مذهب سیاسی، نیازی به خودسانسوری ندارند. حق طبیعی آنهاست که «ایده و احساس» انسانی شان را آنچنان که هست بیان کنند. گیرم که به مذاق تبلیغاتچی ها خوش نیاید. 
بهتر است اینان که 80 سال است «جک و توهین و تمسخر» برای قربانیان خود میسازند اکنون شاهد میوه ی کاشته های خود نیز باشند.
راسیسم دیالوگ ندارد ، شانتاژ و پروپاگاند دارد. پاسخ آن عدم خود سانسوری ست. بیان ایده و احساس ناب خود در برابر آن است.

اینان حق تعیین هویت به دیگران ندارند. بهتر است به دنبال کشف هویت راسیستی خود باشند که « شعار نابودی همه ی زبانهای غیرخودی را میدهند، و سیاست یکسان سازی اعمال میکنند و دست به چیزهای شبه علمی جهت توجیه اعمال ضد انسانی خود، دراز میکنند».

-----------
* در مقاله راه حل فدرالیسم منطبق با جامعه ی ایران ( دقیق ترفدرالیسم جغرافیایی -ملی) ارائه شد. در روشن تر کردن آن میافزایم
همانطور که همیشه نوشته ام موضوع استقلال یا تجزیه و جدایی به عنوان «حق» جزو حقوق هر مردم و ملیتی ست.

اگر مردمی با اکثریت آرا تصمیم گرفت جدا شود می تواند و حق اوست. و تقاضای  پیوند دوباره هم باز حق او.
اعمال خشونت در این مسئله ممنوع و ضد انسانی ست.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.