رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به مرامنامه و اساسنامه پارلمان موقت در تبعید آذربایجان
25.04.2015 - 11:25

در مدت زمان کوتاهی که از عمر تاسیس پارلمان موقت در تبعید آذربایجان می گذرد، فراز و نشیبهای بسیاری را در این تشکیلات شاهد بوده ایم.

هم چنین موضع گیری هایی از سوی گروهها و شخصیتهای سیاسی مشاهده شده است که نشان می دهد این تشکیلات از همان بدو پیدایش عقیم مانده است. بسیاری از فعالان صاحب نام حرکت ملی آذربایجان، دامن خود را از آلوده شدن به این جریان برکنار داشته اند و در عین حال با توجه به این که این تشکیلات از طرف برخی از سازمانهای اطلاعاتی منطقه ای و حتی فرامنطقه ای راه اندازی و هدایت شده است، در درون اعضا نیز بر سر سهم خواهی شاهد نزاع و درگیری هستیم.

در این میان معدود نفراتی هم که به دلایل عرق ملی و براساس آمال و اندیشه های صادق خود می خواستند با پیوستن به پارلمان موصوف گامی در راه وطن خویش بردارند با مشاهده اوضاع و همچنین مسائل پشت پرده پی به بازی خوردن خود برده و سعی دارند از این جریان جدا شوند. بالطبع جدا شدن این افراد تیر خلاصی خواهد بود بر عمر کوتاه پارلمان موقت در تبعید آذربایجان. چرا که باقیمانده نفرات این جریان عملاً و علناً کسانی خواهند بود که مستقیماً از طرف سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی دستور گرفته اند. هر چند در طول ایام گذشته افراد بسیاری در خصوص پارلمان موقت به نگارش مطالب بسیاری دست یازیده اند اما اینجانب تاکنون نوشته ای را ندیده ام که در نقد مرامنامه و اساسنامه این جریان نوشته شده باشد. بر همین اساس وظیفه خود دانستم تا به آنالیز مطالب آن بپردازم شاید که به این ترتیب بتوانم گامی بسیار کوچک در راستای ادای دین خود به ملت و وطنم برداشته باشم.

اساسنامه پارلمان با پرداختن به مسئله برسر کار آمدن رضاخان شروع می شود و در همان گام اول اشاره دارد که تعویض نام ممالک محروسه ایران به کشور ایران از سیاست نژاد پرستانه رضا خان نشأت گرفته است. یکی از مواردی که در حرکت ملی ایران بارها و بارها شاهد آن بوده ایم، اشاره به عنوان ممالک محروسه ایران می باشد. بسیاری از فعالان حرکت ملی که در این باب مطلب نوشته اند، عنوان ممالک محروسه را مساوی با کشورهایی گرفته اند که در حصار سیاسی تحت عنوان ایران دور هم جمع شده و تشکیل یک کنفدراسیون را داده اند. در حالی که اگر به ریشه و منبع لغات به کار رفته در این عبارت توجه کنیم متوجه خواهیم شد که منظور از ممالک در این عبارت معنای لغوی آن یعنی ولایت و استان می باشد و منظور از محروسه یعنی حراست شده  نه حصار شده.

به این ترتیب منظور از ممالک محروسه یعنی ولایات و استانهای حراست شده ایران در قبال دشمنان اعم از منطقه ای و ... طبیعتاً فرق بسیار زیادی موجود است مابین ولایات و استانها تحت سیستم کنترلی ایران با کشورهای تحت قیمومیت آن. این مسئله بسیار صریح و روشنتر از آن است که برخی از فعالان سیاسی سعی دارند با تمسک به آن برای خود کسب نام و آوازه کنند.

از سویی دیگر رضا خان در پی مدرنیزه کردن ایران بوده است و سیر مدرنیته در بسیاری از کشورها حتی کشورهای همجوار با دگرگونی های بسیار بزرگی به وجود آمده است در حالی که در ایران، اینکار با حداقل هزینه در شرف انجام بود. طبیعتاً ادبیات مدرنیته نیز جایگزین ادبیات سنتی می شد. برای درک بهتر این موضوع باید به مسئله شکل گیری جریان اصلاح طلبان در دوره خاتمی اشاره نمایم. یقیناً فعالان سیاسی آذربایجان به خاطر دارند که با بر روی کار آمدن اصلاح طلبان در دوره خاتمی، ادبیات نوینی جایگزین ادبیات قبلی گردید و کلماتی نظیر مردم سالاری دینی به جای جمهوری اسلامی نشست و...

این مسئله سیر طبیعی جایگزینی نهادهای نوین با نهادهای سنتی را می رساند. کشور ترکیه که دقیقاً همزمان با ایران اقدام به رفورم نمود نیز از این قاعده مستثنی نبود. در آن کشور علاوه بر تغییرات سیاسی و ... حتی شاهد تغییرات در ادبیات و خط نوشتاری نیز بودیم که این مسئله شتاب دولتمردان آن کشور در گریز از فرهنگ سابق را حکایت می نمود. به همان نسبت که کمال مصطفی پاشا از باقی ماندن هویت عثمانی در ترکیه مدرن بیزار و گریزان بود، به همان نسبت نیز رضا خان از هویت فرهنگ ایرانی - اسلامی بیزار و گریزان بود منتهی در این میان برخلاف ادعای نویسندگان مرامنامه پارلمان موقت، رضا شاه علیرغم پیوند های عمیق با کشورهای بیگانه ای مثل انگلیس، در پاسداشت میراث هزاران ساله ایرانی منهای اسلام و هویت آن ثابت قدم بود و یگانه راه اتحاد ملی را تکیه زدن بر هویت ایرانی و زبان فارسی می دانست که سرشار از منابع غنی هویتی می باشد.

البته بسیار محتمل است که برخی از قلم به دستان در قبال این سخنان بنده موضع گرفته و اینجانب را متهم به پان ایرانیست بودن و ... نمایند به اطلاع آن دسته از قلم به دستان همیشه حاضر در صحنه می رسانم که نه تنها بنده پان ایرانیست نیستم بلکه همین روند در میان فعالان حرکت ملی نیز جاری است. تکیه بر هویت تورک و توران گرایی علیرغم جدایی نژادی و زبانی در میان اکثر ملل تورک زبان، نشانگر این موضوع است. یقیناً نه به لحاظ نژادی و نه به لحاظ زبانی ترکان قرقیز با ترکان آذربایجان ایران در یک قالب نمی گنجند.

در ادامه متن مرامنامه به موضوع عدم سرمایه گذاری در سرزمینهای غیر فارس و رشد بیکاری و ... اشاره گردیده است. متاسفانه اکثر نویسندگان تورک زبان عمداً یا سهواً سعی می کنند از کنار واقعیتهای بدیهی تاریخی رد شوند و آنها را نادیده بگیرند. ایران از دوره آغازین رضا شاه تا دوره آغازین حکومت ملی آذربایجان تغییر حکومت سنتی به مدرن و جنگ جهانی را پشت سر گذاشت. ایجاد تغییرات در کشوری که کاملاً به صورت سنتی اداره می شد و تاسیس کارخانجات و کشیدن راه و ... در عرض بیست سال آن هم در آن واحد و در تمامی گستره کشور کاری محال بوده است. علیرغم این که نزدیک به یک قرن از ظهور رضا خان و آغاز اقدامات وی در راستای مدرن سازی ایران می گذرد هنوز هم مناطقی وجود دارد که فاقد آب یا حتی برق و ... می باشد. این امر که بخواهیم آذربایجان را یگانه منطقه محروم ایران خطاب کنیم و انگ تبعیض به خاطر تورک بودن بر آن بزنیم دنباله همان سیاست تافته جدا بافته است که برخی از دوستان در طول سالهای گذشته در تعقیب آن بوده اند و سعی کرده اند به مخاطب چنین القاء کنند که آذربایجان به خاطر تورک بودنش از سایر قسمتهای ایران جداست و هیچ سنخیتی با سایر ملل ایران ندارد. این درحالی است که آذربایجان نقش اساسی در بازتولید فرهنگ و ادبیات ایران زمین داشته است و هنرمندان و شاعران و سرمایه داران و سایر اصناف آذربایجان از برجسته ترین و شاخص ترین افراد در حیطه کاری خود در گستره ایران زمین بوده اند و خواهند بود.

در ادامه متن مرامنامه به تحقیر تورکها از جانب دولت فارس پرداخته شده است. صرف نظر از سیاستهای بین المللی در راستای اختلاف افکنی در میان ملل ایرانی و صرف نظر از این که سیاست انگلیس در ایران پیوسته بر مدار تفرقه بیانداز و حکومت کن چرخیده است، سوالی از نویسندگان همین مرامنامه دارم و آن این که آیا دولت در راستای تحقیر تورکها قدم برداشته است یا فعالین آذربایجانی؟ از صدر تا ذیل مقامات و مناسب کشوری و لشکری و اداری و شخصی پر است از نخبگان تورک که هر کدام در زمینه رشته کاری خود سرآمد می باشند. آیا غیر از این است که همین فعالان به ظاهر تورک عزیز به دست خود سعی داشته اند در طول سالیان گذشته موردی پیدا کرده و با بزرگنمایی آن اقدام به فضا سازی و تبلیغ بر علیه دولت و به نفع خویش نمایند؟ آیا نقش رسانه گون آذ در دامن زدن به تحقیر تورکها و برجسته نمودن این تحقیر کم بوده است؟ اگر در گوشه ای از این کشور به دست یکی از افراد جاهل و نادان اهانت و یا تحقیری هم صورت گرفته باشد این رسانه ها و فعالان تورک زبان بوده اند که سعی کرده اند با بزرگ نمایی آن، زمینه را برای موج سواری خویش فراهم نمایند و البته این موج سواری موجب رشد روز افزون تحقیر و توهین و همچنین عمومیت یافتن آن شده است.

از ابتدای مرامنامه تا اوایل بخش ضرورت ایجاد پارلمان در تبعید مندرج در مرامنامه و اساسنامه این پارلمان تکرار و کپی برداری صرف از برخی نوشته های دوره حکومت فرقه دمکرات را عیناً شاهد هستیم. گویا نویسندگان این مرامنامه استخوانهای پوسیده اعضای قدیمی فرقه دمکرات هستند که به ناگهان از گور برخواسته و بدون توجه به تغییرات سیاسی در گستره ایران، همچنان با افکار دهه 20 به تغییرات سیاسی – اقتصادی – فرهنگی داخلی و منطقه ای می نگرند!.

 

تبدیل روستاهای آذربایجان به خرابه!

یکی از ادعاهای نویسندگان این مرامنامه آن است که روستاهای آذربایجان به خرابه تبدیل شده اند. ادعایی که حداقل برای ساکنین روستاها غیر قابل قبول است و این موضوع نشان می دهد که نویسندگان مرامنامه کاملاً از فضای کشور دور بوده و هیچ تصور صحیحی از وضعیت معاش و رفاه و کشت و زرع روستاها ندارند. اولاً وضعیت رفاهی در روستاها کاملاً دچار تغییر و تحول شده و از به جرأت می توان گفت که به سمت مدرنیزاسیون گام برداشته اند. روستاهای آذربایجان بدون استثنا دارای خانه بهداشت، دهیاری، تجهیزات رفاهی نظیر آب، برق، تلفن و حتی در اکثر مناطق لوله کشی گاز می باشند. کشت آنها عمدتاً به سمت صنعتی گام برداشته و وضعیت رفاهی و معیشتی روستاییان به مراتب از شهرنشینان بهتر شده است.

وامهای کشاورزی با بهره 4 % محاسبه می شود در حالی که در شهرها حداقل با 28 % است. جهاد کشاورزی در تبدیل زمینهای بایر و لم یزرع نقش اساسی داشته و با طرح های کشاورزی وسیع نظیر طرح طوبی و ... در طول سه دهه گذشته تنوع کشت محصول در آذربایجان را زمینه سازی نموده و ارتقاء داده است. بیمه روستاییان نزدیک به رایگان است و طرحهای تشویقی و حمایتی روز به روز افزایش می یابد.

این جانب قصد ارائه آمار در این نوشته را نداشتم اما با نگاهی به سرشماری روستاها در سال 1390 در آذربایجان شرقی 2712 روستا وجود دارد که از این تعداد روستا بیش از 95 % دارای آب لوله کشی شده، 2514 روستا دارای برق، 100 % دارای تلفن و... می باشند که کلاً 318764 خانوار و دارای 1145442 نفر جمعیت بوده است. جالب آن که از این تعداد 580307 نفر جنسیت مرد و 565135 نفر جنسیت زن داشته است. از جمعیت مردان روستایی 415690 نفر باسواد و 204475 نفر در حال تحصیل بوده اند. و از جمعیت زنان نیز 335110 نفر با سواد و 91164 در حال تحصیل بوده اند.

از کل روستاهای موجود 1423 روستا دارای جاده اسفالته و 350 جاده دارای جاده شوسه(شن ریزی شده) و 893 روستا دارای جاده خاکی و 46 روستا دارای جاده مالرو می باشند. در عین حال آمار نشان می دهد که تعداد روستاها رشد 30 % داشته است.[1]

نگاهی به آمار فوق نشانگر آن است که وضعیت روستاها به مراتب بهتر از شهرها بوده و میزان رسیدگی دولت به این مکانها نسبت به سالهای قبل از انقلاب افزایش بسیار چشمگیری داشته است که اگر به جدول مقایسه ای آن نگاهی افکنده شود، تفاوتها خودنمایی بسیار محسوسی خواهد داشت.

قبلاً نیز اشاره شد که قصد آمار نویسی نداشتم ولی ارائه این آمار مختصر را از آن جهت ضروری دیدم که نشان دهم نویسندگان این مرامنامه هیچگونه درک صحیحی از شرایط داخل کشور ندارند و صرفاً با رجوع به تخیلات و توهمات شخصی، اقدام به کلی گویی و سیاه نمایی کرده اند. این که برخی از روستاها خالی از سکنه شده اند یا نه امریست که به خود روستاییان بر می گردد و دولت را در این مسئله نمی توان مقصر شمرد. آقای دکتر چهرگانی، آقای احمد اوبالی و سایر کسانی که در حرکت ملی آذربایجان فعالیت دارند عمدتاً از همین دهات برخاسته و خودشان دلیل مهاجرت خود و خانواده را به شهرها و حتی خارج از کشور بهتر از هر کسی می دانند وگرنه این دوستان عزیز می توانستند مثل سایر هم دهاتی های خود نقش بارزی در شکوفایی روستا و منطقه سکونت خود داشته باشند و اصولاً اگر چنین مهاجرتهایی شکل نمی گرفت، هر یک از این عزیزان به جای تکیه زدن بر مناسب خود ساخته و غوطه وری در تخیلات و توهمات شخصی، بر روی زمین به کشت و زرع مشغول بودند.

در همین بخش از مرامنامه اظهار گردیده است که اراضی تاریخی آذربایجان از بین رفته و هر گوشه از آن با ایالتهای دیگری پیوند خورده است!. برای آنان که داعیه دار دانش سیاسی هستند این اظهارات بسیار دور از انتظار است. هر دولتی حق دارد اقدام به تقسیمات سیاسی و حتی جغرافیایی داخلی نماید. مرزهای سیاسی و جغرافیایی مرزهایی قرار دادی هستند که می تواند دولتها را در جهت اداره بهتر مناطق و توسعه آنها یاری نماید. البته باید به این موضوع هم اشاره نمود که این تقسیمات توسط نمایندگان همین مردم آذربایجان در مجلس به تصویب رسیده است و آنها بوده اند که این تقسیمات را تایید نموده اند.

سرتاسر نوشتار مرامنامه در بخش ضرورتهای تاسیس پارلمان پر است از چنین مغلطه هایی که می تواند جنبه تبلیغاتی و شانتاژ داشته باشد. چرا که شرایط عینی برای ساکنین همین روستاها به کلی متفاوت است با آنچه آقایان در توهمات خویش متصور شده اند.

در ادامه می خوانیم که «ملت آذربایجان!!! تصمیم گرفته است راه خود را از راه تهران جدا کند!!!». این ادبیات چنان که قبلاً نیز اشاره شد دقیقاً از روی ادبیات فرقه دمکرات در سالهای 1324 اقتباس و کپی برداری شده است. و البته با توجه به برخی موارد دیگر که بعداً نیز به آن اشاره خواهد شد، این کپی برداری اتفاقی نیست. در حقیقت گردانندگان این بازی سیاسی به چند علت ناگزیر بوده اند از ادبیات فرقه دمکرات به صورت عینی کپی برداری کنند. اول این که به غیر از این ادبیات، حرف دیگری برای گفتن ندارند. این ادبیات یگانه موضوعی است که می تواند در تحریک احساسات عوام به کار رود و تنها پشتوانه جریانات ناسیونالیستی است. دوم این که سطح دانش سیاسی موسسان پارلمان، ادبیات و دانشی فراتر از این را بر نمی تابد. به عنوان مثال آقای دکتر چهرگانی منهای شعارهای عوامفریبانه تاکنون چه تئوری سیاسی را به طور کامل یادگرفته اند و توانایی درک کدام یک از مکتبهای سیاسی را دارند؟ و یا از کدام شمّ و دانش سیاسی برای رهبری و مدیریت یک جامعه متکثر بهره برده اند؟! و البته این امر فقط به آقای دکتر چهرگانی مربوط نمی شود و سایرین را نیز در بر می گیرد. آقای احمد اوبالی منهای ادبیات لمپنیستی خودشان تا به امروز کدام مقاله تحقیقی در وادی سیاست را منتشر نموده اند و یا کدام نظریه سیاسی را به درستی درک نموده و توانایی ارائه کنفرانس و یا اجرایی نمودن آن در سطح حتی یک حزب را دارند؟

پارلمان در تبعید آذربایجان اولین تشکل شکل گرفته در این زمینه نیست و آخرین آنها نیز نخواهد بود. اما یکی از دلایل شکست چنین جریاناتی به این مسئله بر می گردد که اصولاً کسانی به راه اندازی آنها اقدام می کنند که خود از درک معنای حقیقی آن عاجز هستند، هیچ آشنایی کاملی با سیاست و الگوهای سیاسی، مکاتب سیاسی، معادلات سیاسی، ساز و کارهای سیاسی و ... ندارند.

مرامنامه پارلمان از واقعیت تلخی پرده بر می دارد که جای تاسف است. عده ای نادان و خود فروخته ابتدا با سیاه نمایی و ارائه شعارهایی که حتی خودشان نیز اعتقادی به آنها ندارند، ابتدا دم از ملت آذربایجان می زنند و سپس آن را «ملت ما» خطاب می کنند و آنگاه ملت را نیز حذف کرده و از «ما» سخن می رانند. به این عبارات دقت کنید: «کاسه صبر ملت ما لبریز شده» و حالا به این نوشته از متن  مرامنامه توجه کنید: « در این وضعیت، وظیفه بسیار سنگینی بر گردن ما قرار گرفته است که سرزمین مادری خود را جبراً ترک نموده و در تبعید به سر می بریم.» در حقیقت این آقایان سنگ ملت را در راستای توجیه اعمال و رفتار خودشان بر سینه می زنند وگرنه اصل بر همان منافع شخصی خودشان است که در جای جای متن مرامنامه به آن اشاره کرده اند. بنیانگذاران پارلمان موقت در تلاش بوده اند تا از این نمد کلاهی برای خود درست کنند و به نام ملت آذربایجان، خودشان را به آب و نانی برسانند.

در ادامه و البته به صورت نوشتاری اشاره می کنند که: « به این نتیجه رسیده ایم که باید تمامی تمایزاتی را که در دیدگاهها وجود دارد را به کنار نهاده، گرد یک میز نشسته، آینده وطن و ملتمان را درک نموده و در یک پارلمان متمرکز شویم.» اما در عمل به دنبال منافع شخصی خود هستند.

کافیست در این راستا به مصاحبه آقای احمد اوبالی با سایت BayMedia.az  رجوع کنید که در آن مصاحبه عملاً توضیح می دهند که اولاً این پارلمان بنابه دستور آقای اقبال آقا زاده از اعضای مجلس کشور آذربایجان و به دستور سرویس اطلاعاتی آنجا راه اندازی شده و سپس اشاره می کند که این مرامنامه به دستور آنها آماده شده و اعضای موسس فقط باید آن را امضاء می کردند و نهایتاً اذعان می کند که مفاد مرامنامه مغایر با خواسته های آقای اوبالی بوده است و به همین دلیل از طرف آقای اقبال آقازاده مورد تهدید قرار گرفته. اگر بخواهیم شرح دقیق و در عین حال مختصری از این مصاحبه بدهیم باید بگوییم که پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی توسط آقای اقبال آقازاده(از اعضای سرویس اطلاعاتی کشور جمهوری آذربایجان) راه اندازی شده و بنیانگذاران آن در حقیقت چشم و گوش بسته فقط مطیع اوامر بوده اند و در عین حال به نام ملت آذربایجان می خواسته اند منافع شخصی خودشان را تامین نمایند.

 

اهداف و آمال پارلمان!

در بخش اهداف و آمال پارلمان اشاره شده است که این پارلمان با شرکت گروهها و شخصیتهای مختلف تشکیل شده است. در حالی که نگاهی به اعضای موسس پارلمان نشان می دهد که نه تنها گروهها و تشکیلاتهای مختلف در شکل گیری آن نقشی نداشته اند بلکه بسیاری از این تشکیلاتها تاسیس پارلمان را از همان ابتدای کار مورد تحریم قرار داده اند. اخبار منتشره در خصوص نحوه تاسیس پارلمان حکایت از آن دارد که آقای اقبال آقا زاده به صورت گزینشی با برخی از افراد و چهره های نامدار تماس برقرار گرده و از آنان خواسته اند تا در تاسیس پارلمان مشارکت کنند اما چون این افراد نمی خواسته اند زیر بیرق سازمان اطلاعاتی کشور آذربایجان جمع شوند، ضمن رد دعوت آقای آقا زاده، خود را کنار کشیده و به هیچ عنوان وارد این بازی نشده اند. لذا آقای آقا زاده به سراغ کسانی رفته اند که یا از شخصیت متزلزلی برخوردار بوده اند و یا سالهاست که به دلایل سیاسی و سابقه فعالیتی، نقشی در معادلات سیاسی نداشته اند و به نوعی از جانب فعالان و ملت آذربایجان طرد شده اند.

تامین هزینه های راه اندازی پارلمان، ارسال دعوت نامه، تهیه بلیط هواپیما، تامین هزینه های اقامتی و ... از جمله مواردی بوده است که آقای اقبال آقازاده در جهت تطمیع موسسان پارلمان به آنها تمسک جسته اند. اما علیرغم این اقدامات باز هم بسیاری از گروهها و افراد تعمداً از حضور در آن طفره رفته اند.

به این ترتیب با وجود این که این مرامنامه شرکت گروهها و شخصیت های مختلف آذربایجانی را یکی از جنبه های مهم و اساسی تشکیل پارلمان در نظر گرفته است اما در عمل به غیر از 9 نفری که در تاسیس آن حضور داشته اند سایر گروهها اقدام به بایکوت آن نموده و نخواسته اند در نزد همان ملتی که موسسان پارلمان سنگ آن را به سینه می زنند متهم به جاسوسی و مزدوری شوند.

حال سوال اینجاست که برخی از افراد و جریانات سیاسی هم وجود دارند که کلاً نه دعوت شده اند و نه با آنها تماسی برقرار شده است و نه از روند شکل گیری پارلمان با خبر بوده اند!. پارلمانی که داعیه عمومیت و شمولیت دارد چرا از اطلاع رسانی به این افراد و جریانات پرهیز نموده است؟ چرا بسیاری از جریانات و افراد به این پارلمان دعوت نشده اند و چرا با آنها مثل بیگانگان رفتار شده است؟ آیا از قدرت تشکیلاتی آنها بیم داشتند و به دنبال افراد تابع و مطیع بودند یا این که آنها را به قول معروف خودی نمی دانسته اند؟

در تعقیب مطالب مندرج در مرامنامه به عدم وجود امکان برگزاری انتخابات آزاد اشاره شده است و سپس اشاره می کند که «پارلمان در تبعید آذربایجان جنوبی قدرت خودش را از ملت می گیرد و فقط در مقابل آن مسئولیت داشته و پاسخگو می باشد.» این اظهارات ضد و نقیض چگونه می تواند مورد تایید همان ملتی باشد که به نام آنها خبر تشکیل پارلمان رسانه ای می شود؟ ملتی که در انتخاب نفرات پارلمان نقشی ندارد چگونه می تواند نقشی در راستای نظارت بر عملکرد آن ایفاء کند، به وجود پارلمان مشروعیت و قدرت بدهد و همچنین اعضای پارلمان چگونه می توانند در مقابل ملت پاسخگو باشند؟!

به نظر می رسد که گنجاندن این موضوع در مرامنامه برای فرار از بار مسئولیت پذیری و پاسخگویی بوده باشد. زیرا ملت آذربایجان به عنوان حقیقتی انکار ناپذیر وجود دارد ولیکن باخبر بودن آن از ساز و کار شکل گیری پارلمان و نظارت بر آن و عملکرد تک تک افراد آن عملاً برای همان ملت ناممکن است. در این صورت موسسان پارلمان نه تنها در مقابل ملت پاسخگو نخواهند بود بلکه اتفاقاً برای گریز از پاسخگویی اقدام به نوشتن این متن کرده اند تا اگر کسی و یا جریان و تشکیلاتی آنها را مورد مواخذه قرار داد با تمسک به حربه های همیشگی و اطلاق عنوان ساتقین، خائن، مزدور و ... به افراد پرسشگر، از پاسخگویی فرار نموده و از این طریق بتوانند راه را برای هرگونه نظارت و پاسخگویی در مقابل جریانات و تشکلهای سیاسی خارج از پارلمان ببندند.

 

تعهدات و وظایف:

« پارلمان در تبعید آذربایجان جنوبی تا زمان استقلال آذربایجان جنوبی در خارج از کشور وظیفه دارد حقوق آن را مدافعه نموده، در راه تحقق دولتی که بتواند آزادی و استقلال آن را تامین نماید، مبارزه کند.»

موسسان پارلمان با سر هم بندی چند جمله در مقدمه مرامنامه و با مشروعیت دادن به خودشان در پی القای نیات خود به دیگران و تحمیل آن به مردم آذربایجان هستند. در سطور قبل خود را نماینده ملت آذربایجان می دانسته اند و اذعان داشتند که فقط در مقابل ملت آذربایجان پاسخگو خواهند بود و نماینده ملت آذربایجان هستند حال سوال اینجاست که از کجا به این مهم دست یافتند که خواسته ملت آذربایجان عبارت است از استقلال آذربایجان؟ آیا ملت آذربایجان چنین درخواستی را کرده اند؟

چگونه می توان پارلمان موقت را نماینده ملتی دانست که در اولین قدم از درک خواسته ملت آذربایجان عاجز بوده و سعی نموده است با سر هم بندی چند جمله تاریخ مصرف گذشته، خود را به عنوان نماینده تام الاختیار ملت آذربایجان جا بزند و از زبان آنها استقلال آذربایجان را مطالبه کند؟ کدام نظر سنجی و کدام فراخوان عمومی و یا کدامین رای گیری حکایت از تمایل ملت آذربایجان به جدایی و استقلال از ایران داشته است که موسسان پارلمان با نگارش چند سطر خود را به عنوان تامین کنندگان این استقلال مفروض مطرح نموده اند؟

صرف نظر از این که مردم آذربایجان با مبحث استقلال موافق یا مخالف هستند موضوع دیگری که مطرح می شود عبارت از این است که حتی با فرض رضایت ملت آذربایجان به استقلال و جدایی از ایران، این 9 نفر ممکن الوجود چگونه می توانند نماینده آن ملت واقعاً موجود باشند؟ امکان وجود این افراد بر می گردد به نحوه تاسیس پارلمان در تبعید که به گفته آقای احمد اوبالی به صورت سفارشی و دستوری از طرف آقای آقازاده مطرح و راه اندازی شده است. تشکیلاتی که به وسیله سفارش و بخشنامه ماهیت وجودی به خودش گرفته باشد به صورت سفارشی و بخشنامه ای نیز می تواند از حیّز انتفاع ساقط شود و به کلی برچیده شود. در حقیقت این تشکیلات ممکن الوجود است و وجود یا عدم وجود آن بستگی به بخشنامه بعدی دارد اما ملت آذربایجان بوده، هست و خواهد بود. نه به صورت بخشنامه ای به وجود آمده و نه به صورت دستوری زندگی کرده است.

این امر نشانگر آن است که هیچ جریانی نمی تواند خود را نماینده تام الاختیار ملت آذربایجان قرار دهد و چنین القا کند که هر آنچه انجام می دهد منطبق با اراده ملت آذربایجان است. افراد و تشکلهای سیاسی بایستی یاد بگیرند که گرایشات و رفتارهای آنها بیانگر ذهنیتهای خودشان است و ربطی به تمام ملت آذربایجان ندارد. هر فرد و هر تشکلی در مقابل عملکرد خودش مسئول و موظف به پاسخگویی است و هیچ کس نمی تواند با عنوان کلی ملت آذربایجان، خود را نماینده ملت خطاب کند. این کارها قبلاً نیز توسط بسیاری از اشخاص انجام پذیرفته است اما متاسفانه فعالان ما نخواسته اند از گذشته ها درس عبرت بگیرند. در آخرین مورد از رفتارهای این چنینی آقای محمود بیلگین به نام ملت آذربایجان به دیدار سناتورهای آمریکایی شتافت و در بوق و کرنا دمید که من نماینده ملت آذربایجان هستم اما آیا به راستی چنین بود؟

متاسفانه چنانچه قبلاً نیز توضیح داده ام، فعالان سیاسی آذربایجان از حداقل دانش سیاسی نیز بی بهره اند و نمی توانند درک کنند که وقتی فردی و یا تشکیلاتی به نام ملت آذربایجان قدم در جایگاه مذاکره می گذارد در حقیقت در همان ابتدای کار به طرف مذاکره کننده می فهماند که از دانش سیاسی بی بهره است. چرا که طرف مقابل، وی را در حد نماینده یک تشکیلات می تواند قبول کند اما برای قبول یک فرد یا تشکیلات به عنوان نماینده یک ملت پارامترها و ضوابط خاصی لازم است که در هیچ یک از این افراد و تشکلها دیده نمی شود.

نویسندگان مرامنامه در مقدمه خویش از عدم امکان برگزاری انتخابات آزاد سخن می رانند ولی در بخش تعهدات و وظایف اظهار می دارند که: « در خارج از کشور هر آذربایجانی که در این راه مبارزه می کند می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در انتخابات آن مشارکت نماید.»

این اظهارات ضد و نقیض و در عین حال مضحک سطح شعور نویسندگان مرامنامه را به محک می کشد!. اگر امکان برگزاری انتخابات آزاد وجود ندارد پس چگونه می توانند خود را نمایندگان ملت آذربایجان خطاب کنند؟ و اگر انتخابات منحصر به خارج از کشور خواهد بود و در خارج از کشور فضای مساعدی برای گردهم آیی و برپایی جلسه و انتخابات و ... وجود دارد پس چرا از تمامی فعالان خارج از کشور در راه اندازی پارلمان دعوت به عمل نیامده؟ چرا با وجود این که هنوز پارلمانی شکل نگرفته و انتخاباتی راه اندازی نشده است، یکی از شرایط قبول آن اعتقاد به اصل جدایی و استقلال است؟ آیا در خارج از کشور فضای سیاسی به حدی دچار اختناق و ... بوده است که موسسان آن ترجیح داده اند فقط کسانی را به این پارلمان راه دهند که معتقد به استقلال آذربایجان هستند؟ در این صورت تکلیف فدرالیستها چه خواهد شد و یا آنانی که اعتقادی به استقلال آذربایجان ندارند و به دنبال به دست آوردن حقوق قانونی خویش هستند چه خواهند شد؟ به این ترتیب آیا این پارلمان می تواند با صرف تجمع عده ای معتقد به استقلال آذربایجان، نماینده تمام ملت آذربایجان باشد؟ این تناقضات نه تنها نمی تواند راه حل مناسبی باشد بلکه خود تبدیل به گره کور حرکت ملی خواهد شد و من مطمئن هستم که در آینده از داخل همین پارلمان هزینه های جدید و اختلافات جدیدی به حرکت ملی تحمیل خواهد شد.

 

در ادامه تعهدات و وظایف پارلمان می خوانیم: «نمایندگان تشکیلاتها و یا افراد مستقل، بدون در نظر گرفتن سلایق، جهانبینی، دین و نژاد می توانند در این پارلمان شرکت کنند.»

در اینجا چند سوال مطرح می شود. به عنوان مثال با توجه به این که اکثریت ملت آذربایجان شیعه هستند و اعتقاد عمیقی به تشیع دارند، رویکرد بنیانگذاران پارلمان به مبحث مذهب تشیع چگونه است؟ آیا در تدوین قوانین و مباحث، بحث اعتقادات قاطبه مردم آذربایجان لحاظ خواهد شد یا نه؟ در عین حال در آذربایجان سایر مذاهب نیز زندگی مسالمت آمیزی داشته اند و دارند. رویکرد بنیانگذاران پارلمان در این خصوص چه می تواند باشد؟ به طور مثال تکلیف ارامنه چیست؟ از چه حقوقی برخوردار خواهند بود و چگونه خواهند توانست در مقدّرات سرزمین مادرزادی خودشان سهیم باشند؟ و یا تکلیف کردهای آذربایجان چه خواهد بود و آنها چگونه در خصوص سرزمین مادر زادی خود مشارکت خواهند داشت؟

و البته سوال مهم دیگری نیز مطرح می شود که اگر چه ممکن است ربطی به مبحث ما نداشته باشد اما لازم است تا از این زاویه به مسئله رسیدگی شود. آیا در کشور آذربایجان که کشور مستقل و صاحب اختیاری است و بیش از 95 در صد مردم آن شیعه هستند، مصوبات پارلمان آذربایجان همسو با اعتقادات دینی مردم آن می باشد یا نه؟ آیا در آذربایجان حقوق اقلیتهای دینی مثل ارامنه رعایت می شود؟ آیا ارامنه و کردهای آذربایجان دارای مدرسه و دانشگاه به زبان مادری خود هستند؟ و سوالاتی از این دست که می تواند به عنوان راهگشای برخی از مباحث مطروحه به کار رود.

به خاطر داشته باشیم که زبان نمی تواند دلیلی بر حقانیت کسی در سرزمینی که در آن زندگی می کند باشد. ارامنه آذربایجان نیز جد اندر جد در این آب و خاک به دنیا آمده اند و زندگی کرده اند و کردهای آذربایجان نیز اگر از ترکهای آذربایجان قدیمی تر نباشند، جدید تر نیستند. بسیار مناسب است که در خصوص حقوق آنان و نحوه شرکت آنان در این پارلمان نیز راهکارهایی اندیشیده می شد و مباحثی مطرح می گردید. اما چنین نشده و به کلی گویی پرداخته شده است. چرا که هدف بنیانگذاران پارلمان نه باورها و اعتقادات مردم آذربایجان می باشد و نه مذهب و نژاد ساکنین آن. این افراد صرفاً به دنبال برآورده ساختن امیال خویش بوده اند و چون به صورت بازیچه در این گردونه وارد شده اند هیچ اختیاری از خودشان برای تدارک مواد قانونی و حقوقی نداشته اند بلکه سعی کرده اند دقیقاً آنچه را که به آنها دیکته شده است را به سایرین نیز القاء نمایند.

در ادامه همین متن می خوانیم: «پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی در راه آذربایجان مستقل، تاسیس دولتی دمکراتیک و حقوقی و همچنین تامین عدالت اجتماعی مبارزه می کند.»

به جرأت می توان گفت که یکی از جنبه های طنز این مرامنامه عبارت از همین مطلب می باشد. نویسندگان مرامنامه با صغری و کبری چیدن های مختلف سعی کرده اند در سطور بالا به خواننده بقبولانند که آذربایجان فقط یک راه دارد و آن هم استقلال می باشد. بعد از این اظهارات در جای جای مرامنامه به موضوع استقلال اشاره نموده و آن را سرلوحه گفتار خویش قرار داده اند. حال آنکه متذکر شدیم که این پارلمان نه مقبولیت و نه مشروعیت آن را دارد که از جانب ملت آذربایجان سخن بگوید و در عین حال نمی تواند به عنوان تشکیلاتی جامع و مورد قبول عامه وارد عرصه سیاسی شود. اما چون نویسندگان مرامنامه همچون کبک سر خویش را در زیر برف نموده اند لذا مسئله استقلال را تبدیل به اساسی ترین مبحث خود نموده اند چرا که در جای جای مرامنامه اشاره نموده اند که این پارلمان به دنبال استقلال آذربایجان می باشد. سوالی که به ذهن می رسد عبارت است از این که چگونه تشکیلاتی که خط و مشی خود را فقط و فقط استقلال آذربایجان تعیین نموده است می تواند به صورت دمکراتیک اقدام به تشکیل دولت نماید؟ این پارلمان قبل از آن که از طرف ملت آذربایجان با اقبال و توجه روبرو شود و به قدرتی دست یابد سعی دارد اندیشه خود را بر مردم و سایر تشکیلاتها و احزاب آذربایجانی تحمیل نماید.

اعضای پارلمان به صراحت اذعان داشته اند که فقط و فقط در راستای استقلال آذربایجان قدم بر می دارند و به کمتر از آن قانع نیستند!. این تفکر انحصارگر چگونه می تواند با سایر جریانات عقد اخوت ببندد و مثلا با فدالیستها و... همکاری نماید؟ با فرض محال این که این پارلمان به موفقیت دست یابد چگونه می تواند با این جریانات در تعامل باشد؟ پارلمانی که می خواهد در راه تامین عدالت اجتماعی قدم بردارد آیا به عدالت سیاسی نیز اندیشیده است؟ آیا می تواند تامین کننده نظرات سایر جریانات نیز باشد؟ آیا به مرام سایر جریانات نیز متعهد و پایبند است و اجازه می دهد که آنان نیز در راستای تحقق مرام و اندیشه خویش فعالیت نمایند؟

عملکرد و اظهارات برخی از اعضای پارلمان من جمله آقای احمد اوبالی حکایت از آن دارد که پارلمان موقت فقط و فقط نظر به جریاناتی دارد که در اندیشه استقلال آذربایجان هستند و سایر جریانات را خودی نمی داند. به این ترتیب بایستی از همین امروز شاهد درگیریها و اختلافات داخلی باشیم که هر یک از گروهها به حق یا ناحق در جهت برآورده نمودن نیّات خود قدم بر خواهند داشت و این مسئله با مرام پارلمانیست ها در تعارض خواهد بود.

از سویی دیگر در بند بعدی این مرامنامه اظهار گردیده است که: « پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی محیطی است برای تجمع گروهها، تشکیلاتها و اشخاصی که در راه منافع ملی آذربایجان مبارزه می کنند و حاضر است مساعدتهای لازم را برای  افرادی که از حقوق انسانی و دمکراتیک آذربایجان دفاع می کنند هر چند که دارای دیدگاهها و سلیقه های متفاوتی باشند به انجام برساند.»

همانگونه که قبلاً نیز توضیح داده شده است هنوز تعریف جامعی از منافع ملی آذربایجان به عمل نیامده است. اصولاً اگر افرادی که اقدام به راه اندازی این پارلمان نموده اند به منافع ملی آذربایجان توجهی داشتند، به هیچ عنوان سعی نمی کردند ملت و سرزمین تاریخی آذربایجان را زیر بیرق کشور دیگری ببرند و یا از جانب کشوری دیگر مامور راه اندازی جریانات و تشکیلاتی شوند که هدف غایی آن تحت سیطره گرفتن سرزمین و ملت آذربایجان است. و البته فرقی هم ندارد که این کشور، همسایه شمالی یا غربی باشد. مردم آذربایجان در طول تاریخ نشان داده اند که نه حاضر هستند به زیر پرچم کشور همسایه غربی(عثمانی سابق و ترکیه فعلی) بروند و نه حاضر هستند تحت اسارت و قیمومیت کشور شمالی(آذربایجان) باشند.

آنچه در تاریخ ضبط و ثبت شده است نشان می دهد که ملت آذربایجان حداقل از دوران صفویه بارها و بارها در مقابل لشکر کشی های عثمانی ایستادگی نموده اند و در دوره معاصر نیز به رهبری شهید شیخ محمد خیابانی در مقابل ترکیه و دست اندازی آن به خاک آذربایجان ساکت ننشسته اند. در خصوص کشور شمالی نیز وضع به همین ترتیب است. کشور آذربایجان بخشی از سرزمین تاریخی ایران بوده و در دوره تزاری از ایران جدا شده است. مردم آذربایجان سالهای سال برای برگرداندن این اراضی به موقعیت سابق تحرکاتی داشته اند و حتی عباس میرزا نیز مکاتباتی با طرف روسی خود داشته و زمینه استرداد سرزمین های اشغالی را فراهم نموده بود که متاسفانه با درگذشت نا به هنگام ایشان، کار استرداد سرزمین های از دست رفته با شکست روبرو شد. در دوره حکومت سوسیالیستی نیز اگر چه صاحبان قدرت در شوروی تلاش نمودند با راه اندازی جریانی سیاسی راه را برای جدا سازی سرزمینهای باقیمانده آذربایجان از ایران هموار نمایند اما این تلاشها با شکست مفتضحانه ای روبرو شد و جریان برخواسته از سیاست امپریالیستی شوروی با سرشکستگی و اقرار به اشتباه عرصه سیاسی آذربایجان را ترک نمود.

متاسفانه کسانی که پارلمان را راه اندازی نموده اند از حداقل مطالعه نیز بی بهره بوده اند و یا عمداً سعی کرده اند از اقرار صریح پیشه وری چشم پوشی نمایند که در جواب باقر اف اظهار داشت: «اشتباه ما آن بود که به شما تکیه کردیم».

کسی که سالهای سال از دوران مشروطه به بعد نوکر مستقیم همسایه شمالی بود و بدون اذن و اراده آنها قدم از قدم بر نمی داشت، پس از سالها خوش خدمتی به این نتیجه رسید که منافع ملی آذربایجان در جدا نمودن و الحاق آن به سرزمین شمالی نیست. همین آگاهی و اقرار به اشتباه بهانه ای شد تا در تصادفی ساختگی از میان برداشته شود و اسرار و ناگفته های بسیاری را به گور ببرد. حال چگونه بنیانگذاران این پارلمان کذایی نتوانسته اند از تاریخ گذشته و معاصر آذربایجان و از آزادگی ملت آن درس عبرت بگیرند و چگونه توانسته اند خود را به خواب بزنند جای سوال دارد.

 

شرایط عضویت:

در ابتدای این بخش می خوانیم: «هر تشکیلات، نمایندگان گروهها و اشخاصی که نظامنامه و مرامنامه پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی را قبول نموده و به آزادی، استقلال و تمامیت ارضی آذربایجان معتقد باشند می توانند در این مجلس عضو شوند.»

همین بند از مرامنامه موید صدق گفتار و مطالبی است که در قسمتهای مختلف این نوشتار به آن اشاره نموده و خواهیم نمود. کسانی که اقدام به راه اندازی این پارلمان نموده اند، قصد آن دارند تا حرکت ملی آذربایجان را مصادره نموده و سایر گروهها و جریانات را از عرصه سیاسی آذربایجان حذف نمایند. نویسندگان پارلمان در سطور قبل بارها اشاره نموده اند که جریانی دمکراتیک است و به سایر گروهها و جریانات ارج می نهد و به اندیشه و مرام آنها ارزش قائل است و همه تشکیلاتها و سلایق می توانند با این پارلمان به همکاری بپردازند و پارلمان « حاضر است مساعدتهای لازم را برای  افرادی که از حقوق انسانی و دمکراتیک آذربایجان دفاع می کنند هر چند که دارای دیدگاهها و سلیقه های متفاوتی باشند به انجام برساند...» اما در این بند تاکید می نماید که فقط کسانی می توانند به عضویت پارلمان در آیند که نظامنامه و مرامنامه پارلمان را قبول نموده و به استقلال آذربایجان و تمایت ارضی آن معتقد باشند و در این مجلس عضو شوند.

یعنی که دست از اندیشه و مرام خود بردارند و فقط ملتزم به اجرای مرام و اهداف و آمال پارلمان باشند.! جالب آن که در بند پایینی همین مرامنامه اظهار شده است که: «اعضای سایر تشکیلاتها هم به عنوان فرد می توانند در این مجلس شرکت نمایند به شرط این که نظامنامه و مرامنامه پارلمان را مورد قبول خود قرار دهند.»!

چگونه اعضای سایر تشکیلاتها به عنوان فرد می تواند در این مجلس شرکت نمایند و نظامنامه و مرامنامه پارلمان را مورد قبول خود قرار دهند؟ کسی که عضو تشکیلات دیگری است و هر مرامی به غیر از استقلال آذربایجان دارد و در عین حال ملتزم به مرامنامه و نظامنامه جریان و تشکیلات متبوع خود است چگونه می تواند در عین پایبندی به مرام خود در جریان دیگری، به قبول مرام پارلمان نیز نائل آید؟!!! نویسندگان مرامنامه پارلمان یا خود از بی دانشی و پایین بودن سطح شعور خود آگاه بوده اند و یا این که سایر فعالان عرصه حرکت ملی را بی شعور و افرادی فاقد دانش سیاسی پنداشته اند.

اما سوالهای دیگری نیز در این خصوص مطرح است. صلاحیت هیأت موسس پارلمان توسط چه کسی بررسی شده است؟ صلاحیت اعضا توسط چه کسی بررسی خواهد شد؟ و...

آیا کسانی که خودشان در عرصه حرکت ملی و در طول سالهای گذشته عملکردها و مواضع متفاوت و گاهی نیز مغایری با روند حرکت ملی داشته اند می توانند خودشان اقدام به بررسی و تایید یا رد صلاحیت دیگران نمایند؟ چه کسانی اقدام به بررسی صلاحیت هیأت موسس کرده اند و این هیأت موسس مشروعیت خود را از کجا گرفته اند؟

آیا تناقضی مابین انتخابات مستقیم و غیر مستقیم با مقوله تعیین صلاحیتها توسط کمیته عضویت وجود ندارد؟ شاید بهتر باشد به نمونه ای تاریخی از این مسئله اشاره شود. اکثر گروهها و تشکلهای آذربایجانی با نظارت استصوابی مجلس خبرگان مخالف بوده اند. آیا تعیین صلاحیت توسط کمیته عضویت تداوم راه مجلس خبرگان فعلی و نظارت استصوابی آن نیست؟ چگونه است که مردمی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم نمایندگان خود را انتخاب نموده و راهی پارلمان می نمایند و سپس عده ای به خود اجازه می دهند که به بررسی صلاحیت آنها بپردازند؟ آیا این مسئله به معنای گزینش سلیقه ای افراد نمی باشد؟

در بندی از شرایط عضویت می خوانیم: «به لحاظ اخلاقی باید از هر جهت قابل تایید باشد. نباید در گذشته دارای سوابق اخلاقی – حقوقی و منفی بوده باشد.» یکی از جنبه های طنز مرامنامه همین بند است. صلاحیت اخلاقی چیست؟ معیار آن چگونه است؟ چه کسانی مبادرت به تعریف صلاحیت اخلاقی نموده اند؟ چه کسانی آن را با عملکرد و سوابق بنیانگزاران پارلمان موقت تطبیق داده اند؟ و سوالات بی شمار دیگری که در این خصوص مطرح است. هنوز هم سوابق غیر اخلاقی آقای احمد اوبالی در فضای مجازی به چشم می خورد. پرونده قضایی ایشان در دادگاه شیکاگو موجود است و تجاوز ایشان به ... بر کسی پوشیده نیست. آقای صالح ایلدیریم چندی پیش اظهار داشته بودند که اگر قرار بر بررسی صلاحیت اشخاص باشد خیلی ها صلاحیت لازمه را ندارند علی الخصوص آقای احمد اوبالی به لحاظ اخلاقی کاملاً مردود است.

صلاحیت آقای دکتر چهرگانی چطور؟ آیا شخص آقای احمد اوبالی در طول سالهای گذشته با هزاران ادله و سند و مدرک سعی در رد صلاحیت سیاسی آقای دکتر چهرگانی نداشته اند؟ و البته در خصوص سایر شخصیتها نیز وضع به همین گونه است. اکثر فعالان حرکت ملی از سوابق سوء بنیانگزاران پارلمان با خبر هستند و تقریباً شناخت کاملی از این افراد دارند.

از اینها گذشته اعضای فعلی پارلمان چنانکه در قسمتهای قبلی به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفت نه به صورت انتخابی که به صورت انتصابی و گزینشی از سوی سازمان اطلاعاتی کشور آذربایجان برگزیده شده اند. کسانی که خود بازیچه جریانی دیگر هستند چگونه می توانند دم از استقلال نظر و صلاحیت دیگران بزنند؟

از دیگر موارد مطرح در بخش شرایط عضویت عبارت است از قابل اعتماد بودن اعضا!!! تاکید شده است که اگر سر اعضا برود باید اسرار را بر ملا ننمایند!. به قول ضرب المثل معروف هنوز نه به باره و نه به داره اما هر آنچه ناگفتنی بود توسط خود این اعضا به بیرون درز پیدا کرده است. کافیست در این میان به مصاحبه آقای احمد اوبالی رجوع کنید. ایشان در این مصاحبه اسراری از پشت پرده نحوه تشکیل پارلمان به دست سازمان اطلاعاتی آذربایجان و شخص آقای اقبال آقا زاده را مطرح نموده اند که اگر مصداق بارز عدم حفظ اسرار باشد باید از همین ابتدا و با قاطعیت تمام از پارلمان بیرون انداخته شود و اگر غیر از این باشد در حقیقت اسراری باقی نمانده است و این بند از اساس لوث و متزلزل است.

 

وظایف اعضاء:

مواردی که در این بند از مرامنامه درج شده است به روشنی مؤید این مسئله است که اعضای پارلمان باید مطیع، رام و تابع باشند و به هیچ عنوان حق اظهار نظری مغایر با آنچه اعلام می شود ندارند. منظور از «نباید قواعد مجلس را بر هم زده و موجب ایجاد اختلاف شوند» و یا «نظراتی که نیازمند تشریح است فقط در داخل مجلس مطرح شود» و ... یعنی چه؟

ایا غیر از این است که بنیانگزاران پارلمان احتیاج به مشتی افراد بله قربان گو دارند که فقط مطالب ارائه شده را تایید نمایند و از هر گونه اظهار نظری در خصوص موارد مطروحه بپرهیزند مبادا که با طرح و مسئله ارائه شده مخالفت کرده باشند؟ چگونه می توان فردی را نماینده مجلس دانست و در عین حال از وی انتظار داشت که نظری مخالف نظر اعلام شده نداشته باشد؟ مگر یکی از ایرادات همین آقایان به نمایندگان فعلی مجلس شورای اسلامی ایران و علی الخصوص نمایندگان آذربایجان این نیست که در خصوص مطالب اظهار شده و قوانین مطروحه موضع گیری قاطعی ندارند و در خصوص طرح های ارائه شده مخالفت ابراز نمی کنند و ...

 

سلب عضویت:

 در مرامنامه چنین گنجانده شده است که: «اگر چنانچه فردی اصول فوق الذکر را نادیده گرفته و یا به صورت پنهانی با رژیم تهران ارتباط برقرار نماید، در صورتی که برملا شود، با رای دو سوم پارلمان از وی سلب عضویت خواهد شد.»

چه کسانی حق دارند از نماینده ای که با رای مستقیم و یا غیر مستقیم ملت آذربایجان انتخاب شده است سلب عضویت کنند؟ اگر این امر می تواند تحقق یابد و یکی از حقوق کسانی است که اقدام به راه اندازی پارلمان نموده اند پس این همه غوغا از دوره پیشه وری تا به امروز در خصوص رد صلاحیت پیشه وری چگونه قابل توجیه است؟ مگر نه این که هیأت رئیسه مجلس وقت ایران صلاحیت آقای پیشه وری را رد نموده بود؟ چرا پیشه وری به این مسئله تمکین نکرد و با رد صلاحیت خویش به مخالفت برخواست؟ چرا بنیانگزاران پارلمان تا به امروز این مسئله را یکی از مسائل اساسی و زیربنایی جریان پیشه وری نامیده و رد صلاحیت نماینده مردم را دهن کجی به ملت آذربایجان نامیده اند اما به محض آن که خودشان به قدرتی کذایی دست یافتند به خودشان حق می دهند که صلاحیت دیگران را به بهانه ای واهی رد نمایند و از وی سلب عضویت کنند؟

در عین حال اکثر بنیانگزاران پارلمان موقت با سرویسهای اطلاعاتی غرب در ارتباط بوده اند و این مسئله چگونه می تواند در تعارض با مفاد مرامنامه نباشد؟ طبق اظهارات صریح آقای احمد اوبالی آقای اقبال آقا زاده صراحتاً از سوی سرویس اطلاعاتی آذربایجان و معاون ایشان رسماً از جانب سرویس اطلاعاتی ایران مفاد مرامنامه را جلوی اعضای گذاشته و به آنها گفته اند این برگه بی چون و چرا امضا کنید!

آیا این مسئله در تعارض با مفاد مرامنامه نیست؟ در عین حال با فرض قبول این بند از مرامنامه در صورتی که سلب عضویت کسی که متهم به ارتباط با اطلاعات ایران است رای نیاورد چگونه با آن برخورد خواهد شد؟ آیا این مسئله نباید مورد تذکر قرار می گرفت؟

 

 

برگزاری و تعداد نفرات پارلمان موقت:

در بخش برگزاری و تعداد نفرات پارلمان موقت می خوانیم که: «چنین مصوب شده است که تعداد نفرات پارلمان به 45 نفر افزایش یابد»! این الگو برداری از تعداد نفرات پارلمان فرقه دمکرات آذربایجان چگونه قابل توجیه است؟ نه آقای احمد اوبالی و سایرین در حد و قواره آقای علی شبستری هستند و نه ملت آذربایجان به لحاظ زمانی و تعداد نفوس در سالهای 1324 – 1325 به سر می برند. آیا تعیین تعداد 45 نفره اعضای پارلمان نشانگر کوته فکری موسسان پارلمان نیست؟

منظور از دو سوم آرا چیست؟ رای گیری به چه منوالی خواهد بود؟ چه کسانی به پروسه رای گیری نظارت خواهند نمود؟ از کجا می توان مطمئن شد که تقلبی در رای گیری به وجود نیامده است؟ چگونه می توان امیدوار بود که اعضای مجلس به صورت گزینشی انتخاب نشوند؟ سطح دسترسی پارلمان به ملت آذربایجان چگونه است؟ عدم استقبال ملت آذربایجان از این مسئله و عدم مشارکت آنها در رای گیری به چه معناست؟ و سوالهایی از این دست که همچنان بی جواب مانده است و نشان از عدم بلوغ سیاسی موسسان پارلمان دارد.

در ادامه می خوانیم: «آنچه که در صلاحیت پارلمان باشد در قانون اساسی مندرج خواهد شد و پارلمان کار خود را با قانون اساسی و نظامنامه داخلی تنظیم خواهد نمود.» پارلمانی که فقط از طیف استقلال طلب حرکت ملی تشکیل شده است چگونه می تواند خود را نماینده تمام آحاد ملت آذربایجان قلمداد نماید و چگونه می تواند اقدام به نگارش و تصویب قانون اساسی کند؟

آیا سایر فعالین حرکت ملی آذربایجان در مقابل این روند انحصارگری موسسان پارلمان ساکت خواهند نشست؟ آیا موسسان پارلمان سایر فعالان حرکت ملی را نادان فرض کرده اند که با صغری و کبری های بی اساس سعی دارند با مصادره حرکت ملی هژمونی خود را بر فضای حرکت غالب نموده و سایر فعالان آذربایجان را تحت سیطره و نفوذ خود در آورند؟ 

 

قرارهایی که مورد تصویب پارلمان می باشد:

«هر ملتی بایستی دارای یک پرچم باشد. این پرچم در حال حاضر پرچم آذربایجان واحد می باشد. هر نوع تغییرات در خصوص این پارلمان بر عهده پارلمانی است که در آذربایجان جنوبی برگزار خواهد شد و با اشتراک نمایندگان پارلمان آذربایجان شمالی ممکن خواهد بود.»

پارلمانی که به نام آذربایجان جنوبی تشکیل می شود چگونه می تواند پرچم آذربایجان شمالی را به عنوان پرچم ملت آذربایجان جنوبی مطرح نماید؟ آیا این مسئله خود نشانگر دست آموز بودن موسسان پارلمان نیست؟ آیا این مسئله خود به تنهایی نشان نمی دهد که پارلمان موقت در تبعید ساخته و پرداخته سرویس اطلاعاتی آذربایجان می باشد؟

بارها متذکر شده ایم که ملت آذربایجان جنوبی بایستی خودشان اقدام به تعیین مقدرات خود نمایند. این که بعد از استقلال آذربایجان، مردم آذربایجان اقدام به اتحاد با کشور آذربایجان خواهند نمود و یا این که دوست خواهند داشت به عنوان کشوری مستقل و دوست و برادر در عرصه مناسبات بین المللی حضور داشته باشند مسئله ای است که مربوط به آینده می باشد و هیچ کس حق آن را ندارد پیش از موعد در خصوص آن اظهار نظر نماید.

منافع ملی آذربایجان نه بر اساس رای و نظر مشتی خود فروخته که بر اساس شرایط روز و بر اساس رای و نظر ملت آذربایجان قابل تعیین و ارزش گذاری است. بر این اساس موسسان پارلمان حق نداشته و نخواهند داشت پرچم کشور آذربایجان را به عنوان پرچم آذربایجان جنوبی مطرح نمایند. طرح این مسئله تایید این نکته است که تمام جریانات شکل گرفته در داخل ایران تحت عنوان حرکت ملی در حقیقت دست پرورده سرویس اطلاعاتی کشور آذربایجان می باشد و فعالان حرکت ملی آذربایجان وابستگان به خارج بوده و طبیعتاً مزدور بیگانگان محسوب خواهند شد. چنین کوته فکری سیاسی از جانب موسسان پارلمان در حقیقت دستاویزی به دست دولت ایران می دهد که فعالان حرکت ملی آذربایجان را به راحتی سرکوب نموده و از عرصه سیاسی حذف نماید. آیا این مسئله بدون بررسی و عاقبت اندیشی در متن مرامنامه گنجانیده شده است؟

بررسی ها نشان می دهد که سرویس اطلاعاتی آذربایجان عمداً اقدام به راه اندازی این پارلمان نموده و تعمداً این موارد را در متن آن گنجانیده است تا به دولت ایران نشان دهد که از قدرت اختلال در سیستم سیاسی - قومی ایران برخوردار است!. این مسئله تعمداً شکل گرفته است تا سرویس اطلاعاتی آذربایجان به نوعی قدرت نمایی کرده و به دنبال اخذ دستاوردهای سیاسی باشد. به عبارتی دیگر حرکت ملی آذربایجان تبدیل به اهرم فشار دولت آذربایجان به دولت ایران شود. آیا این مسئله از طرف ملت آذربایجان نیز مورد قبول است؟ به نظر نمی رسد که مردم آذربایجان از ارومیه گرفته تا اردبیل و از تبریز گرفته تا سایر نقاط ایران که آذربایجانی ها در آن ساکن هستند با چنین روندی موافق بوده باشند.

در عین حال جریانات سیاسی نیز به هیچ عنوان علاقه ندارند که دست پرورده دولتی دیگر باشند هر چند که این دولت بالقوه بتواند داعیه رهبریت معنوی آذربایجان را نیز داشته باشد اما در عمل این اکثریت ملت است که غالب است نه اقلیت مردم. موسسان پارلمان آذربایجان چگونه توانسته اند 35 میلیون تورک آذربایجان جنوبی را فدای 8 میلیون ملت آذربایجان شمالی نمایند؟ آنها چگونه توانسته اند ملت خود را زیر بیرق اقلیت برده و انتظار تبعیت از مردم خود داشته باشند. این مسئله بارها و بارها در تریبونهای مختلف اذعان شده است که اگر فرض بر اتحاد باشد این کشور آذربایجان است که بایستی در آذربایجان ایران ادغام شود نه آذربایجان ایران در کشور آذربایجان. چه به لحاظ وسعت اراضی و چه به لحاظ تعداد مردم و چه به لحاظ سابقه تاریخی و ...

گذشته از این مسائل تکلیف پرچم گاموح چه خواهد شد؟ اولاً که آقای دکتر چهرگانی پیشنهاد داده بودند که پرچم گاموح به عنوان پرچم پارلمان مورد تایید قرار گیرد و این مسئله به لحاظ تعداد نفرات و اعضای گاموح و سابقه فعالیت آن می توانست مورد قبول واقع شود و دوماً اگر بنا باشد که مثلاً آقای دکتر چهرگانی به عنوان موسس پارلمان موقت به زیر بیرق دیگری برود و آن بیرق را به عنوان بیرق ملی خود قبول نماید در این صورت بیرق گاموح عملاً از میدان خارج خواهد شد و البته بیرق سایر تشکیلاتهای آذربایجان نیز از این مسئله مستثنی نیست. آیا سایر احزاب نیز حاضر هستند به جای بیرق خودشان، بیرق پارلمان را در دفاتر خود بیاویزند یا در کنار بیرق خود حاضر به قبول بیرق دیگر نیز خواهند بود؟ در این صورت آیا تضاد و دوگانگی به میان نخواهد آمد؟ چگونه می توان تصور کرد که جریانی سیاسی که داعیه استقلال و مبارزه دارد تابعیت دو پرچم متفاوت را بپذیرد و تحت لوای دو بیرق مختلف قرار گیرد؟

گذشته از موارد فوق الذکر چرا بایستی هر گونه تغییرات در پارلمان با اشتراک نمایندگان پارلمان کشور آذربایجان باشد؟ آیا غیر از این است که در صورت اتحاد دو آذربایجان، مجدداً بایستی انتخابات مجلس انجام پذیرد؟ آیا غیر از این است که در این صورت اعتبار و جایگاه نمایندگان فعلی مجلس کشور آذربایجان از درجه اعتبار ساقط می شود و آنها نیز همانند شهروندان عادی بایستی در صورت تمایل اقدام به ثبت نام نموده و تن به انتخاباتی سرتاسری بدهند؟ چه انگیزه سیاسی قصد دارد در فر دای استقلال آذربایجان و اتحاد آن، نمایندگان مجلس کشور آذربایجان را همچنان در رأس امور قرار دهد؟

از مجموع این نوشتارها چنین بر می آید که موسسان پارلمان قصد دارند پس از استقلال و الحاق آذربایجان به کشور آذربایجان، همان دولت و همان مجلس و همان دینامیسم سیاسی – اجتماعی - اقتصادی را بر ملت آذربایجان تحمیل نمایند. در حالی که از دید اکثریت فعالان حرکت ملی آذربایجان این کشور آذربایجان است که بایستی در آذربایجان واحد ادغام شود و نه تنها دولت و مجلس و بلکه قانون اساسی و ... آن کشور به کلی فاقد اعتبار بوده و بایستی دولتی نوین با مجلسی تازه و قانون اساسی متناسب با کشور واحد شکل گیرد.

همین نکته نیز نشان می دهد که سرویس اطلاعاتی کشور آذربایجان در صدد بوده است با دستاویز قرار دادن پارلمان و هدایت عناصر دست پرورده خود، فضای حرکت ملی آذربایجان را در تحت تسلط خود گرفته و راه را برای دخالت و خط دهی باز کند. آیا ملت آذربایجان و تشکلها و احزاب مستقل آن تن به این رذالت می دهند؟

Email: loghman.azari@englandmail.com

----------------------------------------

 

[1] - آمارهای فوق را از سایتهای مختلف اینترنتی مثل  www.roostanet.ir  گرفته ام و هر یک از دوستان می توانند با مراجعه به این سایتها، اطلاعات دقیقی به دست بیاورند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.