خاورمیانه همچنان در کانون اخبار جهان است و هرچه عقربههای ساعت "اتمی" به ساعت صفر نزدیکتر میشود، تحرکات میدانی و هیجانات پیرامون حوادث بیشمار در جغرافیای ژلهای آن خاک نفرین شده بیشتر و بیشتر میشود. هدف تامین هرچه بیشتر امتیاز از سوی بازیگران مختلف برای چانه زنیها و سهم خواهی از غنائم است.
با عقب نشینی بی سروصدا از عربدههای جنگ طلبانهای که پیرامون کمکهای انساندوستانهای که برای مظلومان یمنی ارسال شده بود و اعلام برگزاری کنفرانس صلح یمن در ژنو طی ۸ روز آینده، "بدون حضور ایران" و با شرکت همه طرفهای سیاسی یمنی، میتوان پرونده یمن را "تقریبا" مختومه فرض کرد. زیرا مبنای کار این کنفرانس چنانچه وزیر امور خارجه یمن از بن کی مون درخواست کرده، برمبنای طرح پیشنهادی عربستان خواهد بود و دستگاه دیپلماسی جدید سعودی بدون شک با استفاده از تجربه ناموفق پیشین، زمینه عملی ایجاد یک فدرالیته برمبنای توافقات قومی را فراهم و پای ایران را برای همیشه از یمن خواهد برید.
ارتش پوشالی عراق
تحرکات داعش در این زمان بخصوص برای تصرف شهر رمادی در استان الانبار که با فرار "دوباره" ارتش پوشالی شیعه عراق که با صرف میلیاردها دلار جانشین ارتش نیرومند قبلی عراق شده است، همراه بود و عقب نشینی ارتش سوریه در برابر داعش کاملا برنامه ریزی شده و برای من قابل پیش بینی بود، زیرا اشغال "تاکتیکی" تکریت و اعلام قصد حمله به سامرا بود که پای سپاه قدس را رسما و با موافقت آمریکائیها به عراق باز کرد. اما پس از کشتار و تخریب وحشیانهای که شبه نظامیان شیعه سپاه قدس در شهر تکریت کردند که اوج آن تخریب مقبره صدام حسین و بیرون آوردن جنازه او بود، کشتی قسم گًل به "گل" نشست و مخالفت زیادی در پارلمان عراق از استفاده این شبه نظامیان در استان سنی نشین الانبار شد.
پس از سقوط صدام حسین، اولین فرمان پًل برمر درباره انحلال ارتش عراق و تصفیه کلیه بعثیها از سمتهای دولتی، اولا خلأ امنیتی بزرگی ایجاد کرد که سیل اسلحه و آدمکش شیعه و سنی را از مرزهای شرقی و غربی به عراق سرازیر و اولین زمینه سقوط و مرگ تدریجی عراق بود. علیرغم اینکه کلیه سمتهای کلیدی در عراق صدام حسین در اختیار سنیها بود، اما شانس ارتقا در رتبههای مدیریتی میانی بدون توجه به قومیت و مذهب و با اتکأ به لیاقتهای فردی مهیا بود و طارق عزیز که دست راست صدام حسین، یک مسیحی بود. از سوی دیگر با توجه به اینکه شرط اشتغال در دوایر دولتی عضویت در حزب بعث میبود، انفصال از خدمت همه آنها بمنزله بیکاری و انفصال بسیاری از شیعیانی میشد که ۶۰% از جمعیت عراق را تشکیل میدادند، اما این قانون فقط شامل حال سنیها و مسیحیان و دیگر گروهها شد.
نظامیان سنی بلافاصله به تشکیل هستههای مقاومت پراکندهای کردند که در شهر فلوجه متولد و نهایت با ظهور زرقاوی یکپارچه شد و استان الانبار را به کابوسی برای آمریکا تبدیل کرد. نظامیان شیعه هم جذب گروههای مسلحی شدند که گرد شخصیتها و احزاب شیعه شکل میگرفت و با کمک چریکهای حزب بدر، جوخههای مرگ را تشکیل دادند. حمایت سنیها از القاعده بدلیل علائق مذهبی نبود، بلکه دو عامل مهم دیگر زمینه ساز این سازش "استراتژیک" شد : ۱- نفرت مشترک آنها از آمریکاییها و شیعیان حامی آنها، ۲- بی دفاع ماندن نظامی سنیها و حذف کامل آنها از قدرت.
پس از سقوط صدام، کردها سلطه خود را بر مرزهای خود بیشتر کردند و ارتش جدید عراق که اساس آن نه برپایه لیاقت و عرق ملی که وابستگی به مراکز قدرت یا توانایی خرید سلسله مراتب شکل گرفته بود و به موجب گزارش رسمی پارلمان جدید عراق شامل پنجاه هزار افسر، درجه دار و سرباز "نامرئی" در آن خدمت میکردند که علیرغم عدم وجود سالها حقوق، مزایا و پاداش دریافت میکردند، فقط تامین امنیت بغداد و مناطق شیعه نشین جنوب عراق را عهده دار بود و اگر گاهی گذرش به استان الانبار میافتاد، بیشتر برای کشتار یا دستگیری اهالی آنجا بود تا برقراری امنیت.
با غافلگیر و زمینگیر شدن اختاپوس سبز شیعه در باتلاق یمن که شادی اعلامیه مرموز ژنو را بکام آیت اللهها تلخ کرد و با چرخشی که در جغرافیایی جنگی سوریه پدید آمد، گشودن یک جبهه جدید علیه سعودیها توسط ایران کاملا منطقی بود، اما کجا؟
استان الانبار
استان الانبار تنها محوری است که ایران میتوانست و هنوز میتواند با تصرف و کنترل آن، صحنه بازی را کاملا به نفع خود عوض کند، زیرا علاوه بر تامین یک خط لجستیکی زمین به داخل سوریه، معادله نظامی، سیاسی و جغرافیایی سوریه را مجددا عوض خواهد کرد و ضمن تضمین سرمایه گذاریهای هنگفت خود در سوریه، قدرت چانه زنی ایران در سوریه را بیشتر از همیشه خواهد کرد. از سوی دیگر با گشودن یک جبهه مستقیم در مرزهای سعودی و اردن، تشنجات سیاسی را به بالاترین حد ممکن خواهد رساند.
استان الانبار بدلیل هم مرز بودن با سه کشور عمدتاً سنی نشین سوریه، اردن و عربستان، علاوه بر اهمیت سیاسی و نظامی، بدلیل عواید سرشاری که از راه قاچاق نصیب آنها میکند و تقریبا تنها منبع درامد آنان است، برای ساکنان آن از اهمیت اقتصادی بسیاری برخوردار است و مهمترین دلیل ایجاد اختلاف اولیه آنها با زرقاوی و القاعده، دست درازی القاعده به این خط قرمز بود که امید بازگشت به صحنه سیاسی، مجددا آنها را به آمریکائیها نزدیک کرد و در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۰ با ایجاد ائتلافی مشترک با شیعیان سکولار موفق به پیروزی در انتخابات شدند.
اما پس از شامورتی بازی المالکی با دیگر احزاب شیعه، نتیجه انتخابات عراق نهایتا در تهران تعیین شد و با تسلیم آمریکا به این حقه بازی و ادامه سیاست حذف سنیها که با خروج آمریکا شدت گرفت، نطفه ظهور مجدد داعش و سقوط المالکی در استان الانبار بسته شد. تظاهراتی که بدنبال آغاز بهار عربی در آنجا آغاز شد و سرکوب خونین و مرگبار آن توسط المالکی که با بازداشت یکی از نمایندگان پارلمان و کشتن برادر او در یک درگیری خونین و صدور حکم بازداشت معاون رئیس جمهور بود، به بحرانی منتهی شد که خروج اجباری المالکی از صحنه سیاسی را بدنبال داشت.
اما، آیا استان الانبار در سالهای پس از صدام به "مثلث مرگ" مشهور شد و پس از آمریکا، نوری المالکی را هم قربانی کرد، تسلیم این بازی خواهد شد؟ تاریخ که خلاف این را میگوید، ورود به رمادی و تصرف الانبار یک مسئله است و کنترل آن مسئله دیگر. همه صاحب نظران درباره عراق فقط برسر یک موضوع توافق دارند: راه حل مشکل داعش راه حل نظامی نیست، زیرا تا زمانی که مشارکت واقعی سیاسی در نظام سیاسی برای همه اقشار فراهم نشود، شکست نظامی داعش، به پدیده مشابه دیگری منجر خواهد شد.
اسپایکر
ماجرای سقوط موصل بدست مشتی قصاب وانت سوار و تسلط آنها به تجهیزات پیشرفته "آمریکائی" به حجم پایگاه اسپایکر که بزرگترین کمپ نیروهای آمریکائی در عراق بود، برخلاف آنچه رسانهها تا به امروز به خورد مردم داده اند به همین سادگی نبود و چنانچه روزی آرامش بر عراق حاکم شود و ارادهای واقعی برای پرده برداشتن از راز این سقوط "سمبلیک" باشد، بدون شک گردن بسیاری از فرماندهان نظامی و سیاسی شیعه به اتهام خیانت و مشارکت در تسلیم نظامیان شیعه این پادگان به داعش نوازشگر طناب دار خواهد شد.
یکی از معدود جان بدر بردگان از آن قتل عام، ماجرای عجیب مرخصی ناگهانی، اجباری و دستجمعی به کلیه پرسنل پادگان و روانه کردن آنها با پای پیاده تا ترمینال اتوبوس،طی کیلومترها با پای پیاده در تابستان، رسیدن به ترمینال، سوار شدن به کامیونهایی که ظاهراً برای انتقال آنها به بغداد آمده بوعدند و تحویل مستقیم آنها به داعش را برای نمایندگان پارلمان و رسانهها تعریف کرد. هیچ نماینده یا مسئولی تا کنون در اینباره پاسخی نداده و سکوت و خرید زمان به بهانه جنگ، فعلا این زخم چرکین را بلاتکیلف رها کرده است، اما مدعیان این خونها همه شیعه هستند و درنهایت از خون فرزندانشان نخواهند گذشت.
امداد غیبی از آستین "ابوبکر البغدادی"
ناگهان داعش که چندروز پیش از آن در جبهه القلمون سوریه ناگهان جنگ علیه جبهه النصره سنی را به جنگ علیه بشار اسد و حزب الله شیعه ترجیح داده بود و خلیفه آنها همصدا با خامنهای جنایات عربستان سنی علیه حوثیهای شیعه را شدیدا محکوم کرده بود، هوس میکند که شهر رمادی را تصرف و خود را در محاصره نیروهای سنی تحت حمایت عربستان و اردن از یکسو و دأعشان شیعه از سوی دیگر قراد دهد، درحالی که منطق نظامی حکم میکرد که داعش همه توان خود را برای بازپس گیری تکریت، جبران آخرین شکست از شیعیان در آن جبهه باشد. ارتش شیعه و پوشالی عراق "دوباره" با بجاگزاشتن کلیه تجهیزات نظامی محترمانه فرار میکنند و دوباره شایعه حمله داعش به بغداد همه را به وحشت میاندازد.
یک روز بعد وزیر دفاع ایران وارد بغداد میشود و برای بیرون راندن داعش از همه استان الانبار اعلام آمادگی میکند، از سوی دیگر ولایتی از بیروت پیغام میدهد که چنانچه دولت عراق "رسما" به عنوان دوست از ما تقاضا کنند، به آنها کمک خواهیم کرد و سایت قاسم سلیمانی به نقل از دیلی میل نقل کرده که قاسم سلیمانی تنها کسی است که میتواند بغداد را نجات دهد.
ولایتی پس از اطمینان بخشیدن به بشار اسد در ادامه حمایت کامل نظام از او، راهی بیروت شد و با اعلام لزوم پایان دادن به خلأ سیاسی موجود در لبنان برای انتخاب رئیس جمهور که ناشی از مخالفت میشل عون برادر دوقلوی حزب الله با کلیه کاندیداهای پیشنهادی تا کنون بلوکه شده و حمایت و پشتیبانی ایران از کاندیدایی که مورد توافق همه گروهها باشد، عملا پرونده لبنان را تا آخر تابستان راکد کرد که میتواند زمینه یک کودتای نظامی خاموش توسط حزب الله را فراهم کند.
اما انجام اینکار درحال حاضر نیازمند به جابجایی نیرو از درون سوریه دارد که ریسک سقوط دمشق و بشار اسد را بدنبال خواهد داشت و سفر رستم قاسمی به عنوان مسئول توسعه روابط اقتصادی ایران و سوریه به دمشق یک روز پس از ولایتی که برای هماهنگی تامین نیازمندیهای اسد برای ادارهٔ آنچه سوریه نامیده میشود، نشان از برنامه ریزی خامنهای برای حفظ وضعیت موجود به هرقیمت است.
تنها جایی که ایران قادر به جبران شکستهای اخیر خود در یمن و سوریه خواهد بود، تصرف استان الانبار عراق بود که از مدتها پیش در دستور کار سپاه قدس بود، اما همانگونه که پیشتر اشاره شد، کشتی آنها بدلیل وحشیگریهای سپاهیان امام زمان در تکریت به گل نشسته بود و عربدههای ایدئولوژیک هادی العامری بلندگو و دست راست قاسم سلیمانی در عراق که فرماندهی همه شبه نظامیان را به عهده دارد و تضمینهای آبکی لابیستها نیز چراغ سبز ورود به استان الانبار را به آنها نداد.
سقوط شهر رمادی که نسخه کلاسیک سقوط موصل و پادگان اسپایکر بود، پیامی چند لایه را منتشر میکند:
۱- بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق بسادگی "سقوط" کرد و در نهایت توسط دلاوران سپاه قدس بازپس گرفته شد و هم اکنون در اختیار آنها است.
۲- ارتش دست آموز و اسلحه آمریکائی قابل اعتماد نیست.
۳- در هر دو مورد آمریکا "علیرغم توانایی" هنگام سقوط این اماکن مهم، از برتری هوائی خود برای ایجاد اخلال در کار داعش استفاده نکرد، اما از همان برتری هوائی برای کنترل داعش استفاده "ابزاری" میکند.
۴- پس از سقوط تکریت، آمریکا بر ضرورت استفاده از نیروی زمینی برای شکست دادن داعش تاکید و "یواشکی" بطور رسمی پای سپاه قدس را به عراق بازکرد و امروز هم زمزمه سپردن آموزش "دوباره" ارتش عراق به ایران بلند و بلندتر میشود.
۵- با توجه به سلاحهایی که داعش به غنیمت گرفته و "افزایش" توان نظامی آن، لزوم استفاده از نیروی زمینی "کارامد" بیش از پیش ضرورت دارد.
۶- تنها نیروی نظامی که تاکنون در برابر داعش به پیروزی رسیده، سپاه قاسم سلیمانی است.
کنترل شهر تکریت برای داعش غیرممکن و عقب نشینی از آن اجتناب ناپذیر بود، همانطور تصرف شهر رمادی تاکتیکی بود و با اولین ضدّ حمله از آنجا عقب نشینی و آنجا را به سپاه قدس واگذار خواهد کرد، اما از فردای آنروز چالش اصلی اشغالگران جدید برای تثبیت موقعیت خود شروع میشود که خود داستان دیگریست.
مرور اخبار داخلی ایران حاکی از تنشی بسیار شدیدتر از جدال ایران و عربستان یا حتی جنگ زرگری میان ایران و آمریکاست، نبرد مرگ و زندگی میان دو جناح جمارانیها و خامنهای چیها است زیر نگاه تیزبین و مترصد جمکرانیها به پرچمداری مصباح یزدی و احمدی نژاد.
جمارانیها برای حفظ "نظام" و میراث خمینی با آمریکائیها به یک توافق جامع "چند مرحله ای" رسیده اند که متضمن حذف رهبری، انحلال سپاه و ادغام آن در ارتش، فروختن حزب الله، حماس و بشار اسد، در ازای حمایت آمریکا از اصلاحات تدریجی و عبور به جمهوری اسلامی رحمانی در طول مدت ۱۰ تا ۱۵ سال توافق احتمالی.
خامنهای هم که تا دیروز با دست میکشید و با پا پس میزد، با ریختن آب پاکی روی سر ظریف و جان کری، رسما اعلام کرد که توافق بی توافق و از سوی دیگر با بازگرداندن محسن رضایی و رحیم صفوی، دو خائنی که بجای سپرده شدن به دادگاه صحرایی بجرم از دست دادن ۷۲ ساعته فاو، به درجه سرداری مفتخر شدند، به جمع مشاوران بی شمار و بی خاصیت خود، کابینه جنگی خود را تکمیل و سیاست آینده نظام را مشخص کرد.
اما خامنهای بخوبی میداند که به وعدههای این قاچاقچیان شکم گنده که در روزهای اوج خود "بی لیاقتی" خود را ثابت کرده اند، نمیتوان اعتماد کرد و حفظ شرایط شکننده فعلی و تحقق بخشی از پیروزیهایی که او و اطرافیانش وعده میدهند، بدون دسترسی به میلیاردهای توقیف شده میسر نخواهد بود و دلیل اصرار به آزاد سازی بلافاصله پولهای بلوکه شده را میتوان آثار تنگی نفس ناشی از خوردن کفگیر به ته دیگ دانست.
خامنهای با آگاهی از "ناچاری" اوباما به رسیدن به توافقی به هرقیمت، تلاش میکند همه شرایط خود را به آمریکا که سهوا یا عمدا این گفتگوها و توافق را که قرار بود میان ۵+۱ باشد را به یک توافق تک به تک میان خامنهای و اوباما کاهش داده، تحمیل کند، اما نتیجه نهایی این جدال "درونی" را جمارانیها تعیین خواهند کرد که مترصد اشاره یکی از دوکمپ برای پریدن به میان میدان هستند و میتوانند با پولهای کثیفی که در اختیار دارند، زمان بیشتری برای خامنهای بخرند.
باید دید که آیا توان ادامه "نرمش" خامنهای تا کجاست، زیرا پس از لجن مالیهایی که علیه باند "انحرافی" در سه سال اخیر صورت گرفته، میتوان خامنهای را وادار به تمکین از مصباح یزدی و احمدی نژاد کرد؟
خبر ظریفی که در میان خبرهای ریز و درشت دیگر کمرنگ شد اما ناپدید نشد، خبر خرید ۹ فروند هواپیمای دست دوم ایرباس توسط شرکت ماهان بود که امروز به تحریم دو شرکت اماراتی و عراقی واسطه این معامله از سوی وزارت خزانه داری آمریکا انجامید. رفسنجانی درحالی به خرید ۹ هواپیمای آمریکائی برای شرکت هواپیمایی خود اقدام میکند که خزانه دولت خالیست و این نشان از توانایی مالی رفسنجانی او دارد که با افزودن نفوذ او درمیآن روحانیون سنتی و بخشی از سپاه و دستگاه امنیتی، حاشیه نسبتا امنتری نسبت به خامنهای برایش ایجاد کرده است.
توافق اتمی "احتمالی بازیگر سومی پیدا کرده که نقش آن از یک ناظر نگران به یک بازیگر فعال و مقتدر تبدیل کرده و کنترل بازی را نه تنها از دست آمریکا و ایران که از دست مجموعه ۵+۱ خارج کرد، نسل سوم شاهزادگان جوان سعودی.
پنج شوالیه عرب
پس از مرگ ملک عبدالله و به تخت نشستن ملک سلمان، دربار سعودی بهمراه دستگاه دیپلماسی آن دچار یک زلزله سیاسی شد و نسل سوم شاهزادگان سعودی سکّان رهبری کشور را از دایناسورهای "محافظه کار" تحویل گرفت. پنج چهره شاخص اصلی در بالای این هرم قرار دارند که شبکه اقتصادی، تبلیغاتی، سیاسی و امنیتی تحت نفوذ و کنترل آنها قادر به تحمیل هر سیاستی در هر سطح جهانی خواهد بود و نگاهی به نام و سابقه آنها مهر تاییدی بر صحت این مدعاست:
۱- پرینس ولید بن طلال
به عقیده بسیاری ثروتمندترین فرد روی کره زمین است، اما خودش با توازه بسیار خود را یکی از پنج نفر اول میداند. او سهامدار اصلی موفقترین شرکتهای سیلیکون ولی و بزرگترین بانکهای آمریکا از جمله سیتی بانک، بزرگترین امپراتوریهای رسانهای جهان، شرکتهای نفتی، حمل و نقل دریایی، صنایع نظامی و یکی از بزرگترین سرمایه گذران خارجی در اقتصاد چین است.
۲- پرینس ترکی الفیصل
هشتمین و جوانترین پسر ملک فیصل پادشاه سابق عربستان که از سنّ ۱۴ سالگی برای تحصیل به آمریکا رفت و در سال ۱۹۶۸ به همراه بیل کلینتون در رشته روابط خارجه از دانشگاه جرج تاون فارغ التحصیل شد و چند دوره تخصصی دیگر را نیز در پرینستون، کمبریج و دانشگاه لندن گذراند و از سال ۱۹۷۳ مشاورت سیاسی دربار سعودی را برای سالها به عهده داشت. سپس به مدت ۲۳ سال در دستگاه امنیتی عربستان خدمت کرد و مدیریت آنرا به عهده داشت و ارتباطات سیاسی و امنیتی بسیار گستردهای در سطح جهان دارد.
۳- عادل الجبیر
یکی از شوالیههای غیر درباری که پس از ۴۰ سال پست وزارت امور خارجه عربستان را از شاهزاده سعود بن فیصل تحویل گرفت. الجبیر در سال ۱۹۸۶ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و پس از تحصیل در دانشگاههای شمال تگزاس و جرج تاون و دریافت مدرک دکترا، بلافاصله در سفارت عربستان سعودی در عربستان مشغول بکار شد و از سال ۲۰۰۶ به عنوان سفیر این کشور در آمریکا منصوب شد، مقامی که تا آنروز "فقط" مخصوص شاهزادگان بود.
هرچند شهرت او بدلیل انتشار خبر تلاش سپاه قدس برای ترور الجبیر جهانی شد، اما شاید مهمترین شغل او عنوان مشاورت ویژه ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان بود. او که با همه دخمههای سیاسی و مراکز تصمیم سازی واشنگتن و برای رسانههای بین المللی چهرهای آشناست، آخرین ماموریت دیپلماتیک خود در واشنگتن را با اعلام آغاز عملیات "طوفان قاطعیت" در یمن که در حقیقت اعلام جنگ به خامنهای است، به پایان برد.
۴- شاهزاده نایف بن عبدالعزیز
ولیعهد کنونی عربستان که در حال حاضر و برمبنای توافق صورت گرفته و ادغام دفاتر پادشاه و ولیعهد، عملا ادارهٔ کشور را به عهده دارد و بزودی با اعلام کناره گیری ملک سلمان به عنوان نواده ملک عبدالعزیز بنیان گذار عربستان، ورود رسمی کشور به دوران جدیدی را اعلام خواهد کرد.
این شاهزاده که ظاهراً رابطه زیاد خوبی با کتاب و درس نداشته، هفت سال تمام در اف بی آی و اسکاتلندیارد درههای امنیتی و اطلاعاتی دیده است و از سال ۱۹۹۹ فعالیت رسمی خودرا در سمت معاونت دستگاه امنیتی عربستان آغاز کرد. موفقیت او در تضعیف القاعده باعث ارتقأ او به سمتهای بالاتر و نهایتا در سال ۲۰۱۲ به مقام وزارت کشور رساند. این ولیعهد جوان و پادشاه آینده را میتوان "پوتین عربستان" نامید.
۵- محمد بن سلمان ال سعود
وزیر دفاع سی ساله عربستان سعودی که لقب جوانترین وزیر دفاع در جهان را یدک میکشد، نایب ولیعهد فعلی که در آینده نزدیک و کناره گیری پدرش که پادشاه کنونی کشور است، به مقام ولایتعهدی خواهد رسید.
نقش کنونی او که فارغ التحصیل رشته حقوق است، بیشتر تبلیغاتی است و تاثیر آنرا در واکنش اوباما پس از دیدار و گفتگو با او در کمپ دیوید میتوان یافت که تحت تاثیر شخصیت و تسلط این جوان، علیرغم جوانیش قرار گرفته بود.
این خانه تکانی سیاسی بقدری شوک آور بود که دولتمردان ایران را دچار سردرگمی و مثل همیشه هذیان گویی کرد و تحلیلها از فرسودگی دستگاه حاکمه عربستان به بی تجربگی حاکمان جوان تبدیل شد.
اکنون ولیعهد عربستان، وزیر دفاع و وزیر خارجه این کشور، سیاستهای اصلی کشور را درزمینه امنیت داخلی، دفاع و سیاست خارجی تنظیم میکنند و در پشت سعر این دو پرینس طلال و پرینس ترکی بهمراه "شاهزاده سرخ" پرینس بندر که دستگاه امنیتی عربستان و اغلب گروههای جهادی را ادارهٔ میکند، با تجربه و امکاناتی "نامحدود" به عنوان تیم مشاورتی و عملیاتی آنها را حمایت و هدایت میکنند. رفتار موذیانه آمریکا و تکرار سناریوی تکریت در رمادی، بیش از هرزمان رهبران عربستان را متقاعد ساخته است که امیدشان را از اوباما ببرند و تنها راه باقیمانده برای آنها تصفیه حساب مستقیم با ایران است.
آرایش نیروها در دو سوی میدان حاکی از اختلافی بسیار ژرف در میزان تواناییهای آنهاست: در یکسو رهبران جوانی که سالها در بالاترین رتبههای درجه دوم انجام وظیفه کرده و رویای چنین روزهایی برای اثبات لیاقتهای خود، خدمت به کشور و فراهم آوردن امکان اصلاحات بیشتر بوده اند، و درسوی دیگر مشتی موجودات فاسد، خائن، دروغگو و بیوطن که چیزی برای از دست دادن ندارند.
خبر مهم دیگر عقب نشینی "یواشکی" ارتش قهرمان بشار اسد از شهر تاریخی پالمیرا و واگذاری ویران کردن شناسنامه تمدن این منطقه و سرمایههای توریستی کشور را داوطلبانه به عدم خواران داعش واگذار کرد. کارشناسان نظامی و سیاسی "محور مقاومت " که ضعف ارتش عراق را دلیل سقوط رمادی و دلیلی برای ورود نظامیان ایران توجیه میکردند، طبق معمول یا با سکوت از کنار آن عبور کردند و یا به توجیه تاکتیکی آن پرداختند، اما این عقب نشینی میتواند نشانهای از اطمینان اسد به پایان ماجرا باشد و تصمیم گرفته سوریه کلنگی را تحویل بدهد و سپس به روسیه برود، چون اگر دمشق سقوط کرد، حتی تهران هم امن نخواهد بود.
اولین پرسش پیش رو این است که چه حادثه "غیرمترقبه" دیگری میتواند این صحنه را دوباره دگرگون کند، انتخاب با شما:
۱- یک ترور تا مرگ پرسروصدا و تعیین کننده در لبنان، سوریه یا ایران
۲- یک کودتا در لبنان، سوریه یا ایران
۳- جرقه آغاز یک شورش دامنه دار در ایران
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید