1 - دهها جوان را کشتهاند و به جای تحویل اجسادشان به خانوادههاشان، بردهاند گوشهای در بهشت زهرا دفنشان کردهاند و سنگهائی هم که شمارههائی بر آنها نقر است کاشتهاند روی گورهاشان. این غیر از جسدهای فریز شدهایست که تحویل خانوادهها میدهند. آیا آن دفنشدگان فلهای (و نه گروهی) گمشدگان همانهائی نیستند که هر روز با ضجههای دردانگیز و تراژیک اللهاکبر پشت دیوارهای اوین گرد میآیند؟
این سرگیجه گرفتگان چرا اجساد جوانان ما را پنهانی و بیخبر خانوادههایشان دفن میکنند؟ آیا نه به همان دلیل که جسد ترانۀ موسوی را سوزاندند و یا پیشتر از اینها جسد دکتر زهرا کاظمی را سیمان گرفتند که نتوان گورش را نبش و معاینهاش کرد؟
چرا بر فضاحتهایشان فضاحت جدیدی میافزایند؟ چه انگیزهای دارند که گند جدیدی رو کنند؟ مگر نه این که سرانجام مشخص خواهد شد که شماری از جوانان را نهانی دفن کردهاند؟ مگر نه این که آن شمارهها بر آن سنگها کدهای شناسائیاند؟ مگر نه آن که سر آخر به خانوادهها خواهند گفت کدام گور مال کدام جوان است؟
با آن چه افشا شدهاست، دیگر تردیدی نیست که به همۀ آنها تجاوزهای شدید در حد پارگی مقعد و واژن انجام شده، پس از این تجاوزها آنها را با زخمهای تنشان نشاندهاند روی کف پرتعفن سلولها و زخمها به سرعت عفونی شدهاند و عفونت به خون زده و مرگی سریع این جانبهسرشدگان را راحت کردهاست. دفن پنهانی و فلهای آنها، بدون اطلاع خانوادهها از این رو بودهاست که تحویل آنها به پزشکی قانونی و خانوادهها، به هر حال روزی گند این تجاوزهای گروهی را آشکار میکرد و این را بر مبنای تجربۀ دکتر زهرا کاظمی و دکتر زهرا بنییعقوب میگویم؛ وگرنه هیچ دلیلی برای خودداری از تحویل جسدها به خانوادهها وجود ندارد.
2 – خامنهای از جنایتهائی که در کهریزک و دیگر زندانها رخ دادهاند میگوید و اما، اینها را اموری فرعی میداند: «اصل آن است که آبروی نظام نزد دیگر ملتها بر باد داده شدهاست.» راست هم میگوید؛ مردک مردم را کشاند پای صندوقهای رأی، به این خیال که حمایت 40 ملیونی ملت از نظام را به رخ جهانیان بکشاند. موفق هم عمل کرد؛ اما او و دیگر سران مافیای ثروتهای بادآورده میدانستند که اگر موسوی یا کروبی رئیس جمهور شوند مزاحم کسب و کارشان خواهند شد. هرچند هیچ یک از اینها کار زیادی هم نمیتوانستند انجام دهند و آخرش مانند خاتمی اعتراف میکردند یک تدارکاتچی بیشتر نیستند. موسوی، کروبی وخاتمی میتوانند چهرههائی تاریخی شوند. اگر درست پیش بروند؛ آنها باید سکوت کردن را یاد بگیرند. سخن اصلی را خاتمی برزبان آورد: «مردم حق دارند جمهوری اسلامی را نخواهند.» این سه باید بپذیرند که راه آشتی بسته است. هرگونه سازش با خامنهای به سرعت موجب کنار گذاشته شدنشان خواهد شد؛ نباید سخنی بر زبان آورند که بتوانند به برادازی متهمشان کنند، اما آنجا که مردم کل رژیم را نشانه میروند سکوت کنند. همین. کار رفسنجانی تمام شد: او در واقع همین را دریافت و رفت مجددا کنار رهبر معظم ایستاد: ماجرای تجاوزها را نمیشود لاپوشانی کرد. این ماجرا به روفتن جمهوری اسلامی به زبالهدان تاریخ منجر خواهد شد؛ و او این را نمیخواهد؛ هرچند باید منصف بود: او، با این که معمار اصلی این سیستم است، این میزان گندیدگی را اما نخواسته بوده است. حتی خامنهای این را نخواسته است؛ او گام به گام پیش رفت تا به این خونآشام بدل شد: سرنوشت شوم او و بسیاری از سران مافیای حکومتی مصداق بارز این حکم آنتونی گیدنز است: عوامل سیستمها را به وجود میآورند؛ اما این سیستمها هستند که چگونگی عاملیت را به عوامل تحمیل میکنند. من باز تأکید میکنم: میهن ما در آستانۀ نابودیست. ما نمیتوانیم بدون عفو متقابل ملی و بسیج هر میزان انسانیتی که در آن سرزمین طاعونزده باقیست آن میهن را نجات دهیم: اتحاد اصلاحطلبان دینی و سکولارها یک ضرورت تاریخیست: نباید رویای یک دیکتاتوری سکولار را در سر پروراند. نباید رویای مشئوم بر دار کردن آخوندها را آوازه داد. تردید ندارم که حتی رفسنجانی مکار اگر ببیند رژیم قطعا رفتنیست خواهد دوید که از مردم اماننامه بگیرد و باید هر زمان که بدون بازگشت به سوی سیستم، قاطعانه، به سوی مردم آمد به او امان داد. و اگر امامت جمعه را به عهدهاش گذاشتند، باید با همان شعارها محاصرهاش کرد. اما، بعدش دیگر لازم نیست جوانها عسس بیا مرا بگیر به کار بندند. برگردند، بدون سبز به خانههایشان. نشانۀ بازگشت قاطعانۀ هر یک از سران رژیم، مرزبندی قاطع با خامنهای و مافیای حکومتیست. فعلا گفته میشود که هاشمی هم اسامی دو تن از تجاوزدیدگان را به خامنهای و سیستانی اعلام کردهاست؛ در عین حال در این بازیها، ممکن است قصد این باشد که رهبری را از این تجاوزها تبرئه کنند؛ این ماجراها یک روز و دوروز نبودهاست که بتوان آنها را به عوامل خودسر نسبت داد. ماجرای حمله به کوی دانشگاه نیز برای نخستین بار نیست که رخ میدهد. خامنهای در همۀ این سالها فرماندۀ کل نیروهای مسلح بودهاست و اختیاردار قوۀ قضائیه. اکنون که منتظری به صراحت اعلام کردهاست که این رژیم نه جمهوری و نه اسلامیست باید مصرانه از سیستانی بخواهیم که موضع بگیرد؛ اگر ساکت بنشیند باید به عنوان همدست جنایت به شیعیان جهان معرفیاش کرد. در عین حال، به عنوان یک گام بزرگ در راه اصلاح دینی باید از همۀ مراجع تقلید بخواهیم به صراحت در مورد اصل «تقیه» نظر بدهند: تقیه دارد جهان تشیع را میگنداند؛ بنیادگرائی در هر صورتش و در هر نحلۀ مذهبیای مطرود است. اما، دست کم بنیادگرایان سنی مقاصدشان را پنهان نمیکنند؛ جنایاتشان را نیز لاپوشانی نمیکنند. تردیدی نیست که اگر خمینی تقیه نمیکرد و در پاریس که بود مقاصدش را آشکار بیان میکرد، امروز نعش نداها و ترانهها و سهرابها بر دست این ملت مانده نمیبود.به امید این که به زودی بتوانیم نعش این جوانها و ننگ این تجاوزها را ار دست و دوش ملت سیاسی ایران برداریم و براندازیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید