برای تحلیل تحولات ایران هیچگاه نباید دو نكته را از نظر دور داشت وگرنه از واقع بینی فاصله میگیریم
نكته نخست، پرهیز از خوشبینی است. مدتهاست كه در كشور ما واقع بینی مترادف بدبینی شده است. پیش بینیهای بد همیشه درست از آب در میآیند، اما پیش بینیهای خوب نقش بر آب میشوند.
شش – هفت ماه پیش دوستی در باره فرجام انتخابات پرسید. گفتم بدترین سناریوی محتمل چیست؟ همان اتفاق خواهد افتاد!
متاسفانه من نیز مثل بسیاری از هموطنان از این نگاه واقع بینانه به تدریج فاصله گرفتم و خوش بین شدم و به همان اندازه كه خوش بین شدم از واقعیت دور افتادم.
البته راهی هم جز خوش بینی وجود نداشت. طی چهار سال گذشته به علت عدم شركت در انتخابات سال 84 به قدری تحت فشار دوستان قرار گرفته بودیم كه تكرار آن برایمان ممكن نبود.
نكته دوم، تفاوت منطق رفتاری تصمیمگیران كشور ما با منطقی است كه در كتابهای فلسفه خواندهایم.
راستش را بخواهید من هر گاه میخواهم رفتار دولتهای جهان را تحلیل كنم، خودم را به جای آنها فرض میكنم و آنگاه با در نظر گرفتن منافع، محدودیتها و امكانات پیش رو، رفتار آنها را حدس میزنم.
متاسفانه در این دور از انتخابات، من همین منطق را در باره حكومت ایران نیز به كار بردم، اما گمراه شدم.
من با حساب دو – دو تا چهار تا و با بررسی محدودیتها و امكانات پیش روی جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدم كه ادامه حضور آقای احمدی نژاد در دفتر ریاست جمهوری جز ضرر و زیان عاید نظام نخواهد كرد و از همین رو گمان كردم كه حكومت از وی عبور كرده و میخواهد در روندی طبیعی به گونهای كه حامیان تندرو آقای احمدی نژاد هم دست به شورشگری نزنند، او را پشت سر گذاشته و چهرهای كه بتواند فرصتهای تازهای برای نظام بیافریند، به جای او انتخاب كنند.
تردیدی نیست كه ادامه حكمرانی آقای احمدی نژاد جز ادامه فشارهای بینالمللی، تشدید تضادها در ساختار قدرت و بی اعتمادی بخش بزرگی از جامعه به حكومت كه همگی تهدیدی علیه نظام سیاسی محسوب میشوند، معنای دیگری ندارد و طبق این منطق، نظام سیاسی لازم است از وی عبور كند.
در مقابل، رئیس جمهور شدن فردی مانند آقای موسوی میتوانست فرصت بینالمللی تازهای در اختیار ایران بگذارد، تضاد و درگیری در ساختار قدرت را كاهش دهد، اعتماد بخش بزرگتری از مردم را به حكومت افزایش دهد و در مجموع با كاهش تهدیدها، امكاناتی تازهای برای بقای حكومت پدید آورد.
بر این مبنا، تصورم این بود كه میر حسین موسوی انتخاب طبیعی نظام است و قاعدتا حكومت باید از از حضور او در انتخابات مسرور باشد و به سختی استقبال كند.
منطق حكومت ایران اما با منطق مورد نظر ما كاملا متضاد است. آقای عبدالله نوری این نكته را به من تذكر داد، اما به گوشم فرو نرفت.
میدانم كه با این سخن، تحلیل مسائل سیاسی ایران به امری غیر متعارف و غیر قابل پیش بینی تبدیل میشود، اما من بیگناهم!
در هر صورت، بدترین سناریوی ممكن با منطقی خلاف فهم ما اتفاق افتاد. این مسلما برای نظام بسیار مضر است، اما از نقطه نظر شخصی، برای كروبی و موسوی چندان هم بد نشد. آنها اگر به قدرت میرسیدند، به فاصله كوتاهی در بحرانی كه دولت آقای احمدی نژاد بر سر برنامه هستهای ایجاد كرده گرفتار میشدند. شاید خداوند با آنها یار بود كه در باتلاقی كه خود در ایجاد آن نقشی نداشتهاند، زمینگیر نشوند.
در عین حال، این انتخابات درسی بود برای همه ما تا برای ورود به صحنه رقابتی ناعادلانه حریص نشویم و استانداردهای یك انتخابات آزاد را كوچك نشمریم.
--
* مقاله فوق ساعاتی پیش از دستگیری احمد زیدآبادی برای روز ارسال شد
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید