رفتن به محتوای اصلی

حق تعیین سرنوشت و باقی قضایا
19.07.2015 - 18:13

1( شاعرانه)

پدربزرگ و گندمزار و شعر و نان و پنیر. " خوجا " زیبایی همۀ کلمات بود. آجی چای چون گیسوان سپید " بؤیوک خانیم " همیشه دم دستم بود. 
خودم را می زدم به گیسوان آجی چای، و شاید هم به رودی که در گیسوان بؤیوک خانیم جاری بود. 
بعدها که آجی چای را خشکاندند من نبودم اما خاطرات که خشک نمی شوند. 
دارم در حاشیۀ جهانی شدگی یک معنا با انبوه غریبانگی عصرانه می خورم. عصرانه ای با طعم توافق هسته ای و شیکاگو و میشیگان و میشل فوکو. من اما گرسنۀ هوای وطنم. 
جانب تبریز و آدابش رهایم نمی کند.
از هوای شمس دین آموختم
جانب تبریز و آداب دگر ! - مولوی -
چشمهایم را می بندم. بین خوجا و تبریز، درون کارخانه ای متروکه جشن ازدواجی بر پاست. طبقۀ بالا پر از ماموران امنیتی است و طبقۀ همکف ماییم و امانی و مراسم ازدواجش. انگار در کمپ پناهندگان بودیم.
زیستن در کمپ اعتقادات و مبانی ناسیونالیستی پان فارسیسیم نتیجه اش به مزار تبدیل می شود.
درست سر همین مزار هستم. دارند غلامرضا امانی را می گذارند درون مزار. امنیتی ها هستند و ما. از همه جای آزربایجان جمع شده ایم. ازدواجش غریبانه بود، شهادتش نیز. زیر سنگینی تریلری چنان به خاک وطن چسبیده بود که آرزوی هر یک از ماست. در آن لحظه همۀ اعصاب و اندیشه هایم بر این بود که داریم امانی را می کاریم. داریم مین می کاریم. اما بعدها که عصبانیتم فروکش کرد تصویر و تصور شاعرانه ام عوض شد. ما امانی را همچون درخت گردو کاشته بودیم. دموکراسی نیز شبیه درخت گردو است. دیر میوه می دهد اما عمری دراز و محکم دارد.
او ساده و بی آلایش بود. حرکت ملی آزربایجان میوه های رنگارنگ و تازه ای در سبد دارد.

2 ( بی برو و برگرد)
واقعیتش این است که کمونیسم زمان شاه با استبداد دولتی می جنگید، مبارزه می کرد و جان می داد. اما از آنجا که در براندازی شاه با راست گرایی دینی همسو شد بعد از انقلاب تغییر چهره داد. اکنون کمونیست های وطنی خود چنان ذوب در سلطه شده اند که با همۀ قدرت دارند به جای پرداختن به سلطه به جان اندیشمندان آزربایجانی افتاده اند. تاریخ کمونیسم آزربایجانی و عموما ایرانی دو برهه دارد. کمونیسم قبل از حکومت اسلامی و کمونیسم بعد از حکومت اسلامی. کمونیسم پیش از حکومت اسلامی ادبیات خلاقانه ای داشت اما بعد از آن سوراخ دعا را گم کرده اند.

3 ( رک و صریح)
استقلال طلبی مساوی رادیکالیسم نیست. بعضی ها طوری وانمود می کنند که انگار ادعای حق تعیین سرنوشت یک نوع رادیکالیسم افراطی است. این موضوع از منظر تمامیت خواهان ایرانی یک رادیکالیسم خطرناک توصیف می شود اما همین عدم درک و خطرناک خواندن حق قانونی یک ملت خودش یک رادیکالیسم وحشتناک می باشد. وقتی نوبت به حق تعیین سرنوشت می رسد خون و جنگ و برادرکشی و غیره را یادآور می شوند. این یعنی این که تو هیچ حقی نداری. رفراندوم برای استقلال یک ملت ساده ترین حق انسانی است. شاید چه دیدید. شاید اصلا استقلال طلبان رای نیاوردند پس می توانید کلاهتان را بالا بیندازید و جشن بگیرید.

4 ( فرهنگی؟!)
دیروز جشن و سینه زنی و شادی مردم در این بود که انرژی هسته ای حق مسلم ماست و امروز جشن و رقصشان از این است که انرژی هسته ای حق مسلم ما نیست. فرهنگی که اینهمه فراز و فرود دارد و خود برانداز است، نیازی به فروپاشی غیر خودی، و نیازی به تهاجم فرهنگی ندارد.

5 ( بی خیال)
چشمهایم را می بندم. این طوری شاید مساوی باشیم. از این که چشم بر خواسته های ما می بندید ما نیز باید چشم بر بعضی از تکه های شما ببندیم. این طوری تازه می شویم چشم در برابر چشم...

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.