در ساختاری که قانون اساسیاش به مرجعیت و ارجحیت فردی بر تمام مردم مشروعیت میبخشد و منافع نظام بر خلق اولویت دارد، دموکراسی بیمعناست و در حکومتی که خود را جانشین خدا و نایب امام زمان میخواند، جایی برای سکولاریسم نخواهد بود. در منطقی که زنان نصف و یا رُبعِ مرداناند، از حقوق زن و یا برابری نمیتوان گفت و جایی که بچهها با فرهنگِ تجاوز، قمهزنی، مرگ بادا و دیدن تصاویری از قطع عضو و اعدام بزرگ میشوند، حقوق کودک را باید پایمال شدە دانست. در نظامی که تجاوز به جان، مال، نگرش و کرامتِ اشخاص پاسخ اعتراض است، مجالی برای دگراندیشی نیست و در رژیمی که منتقدانِ اصلاحطلب نیز در حصر و طردند، امید به تغییر و اصلاح واهی ست.
گستردگی سانسور، فیلتر و توقیف در کنار روزنامهنگاران و خبرنگاران زندانی، آزادی بیان را به سُخره میگیرند؛ کتابهای ممنوع و افکار محدود یا ممنوع، سهم آزادی اندیشههاست و آزادی عمل را هم بایستی با میزان آزادی در پوشش و کِردار شهروندان محک زد. عدالت را در سرزمین تضادها نمیتوان جست و جایی که نظامیان در شهر داروغهاند و برخی بندهای خودمصوب نیز ممنوعاند، قانون را دور باید انداخت. در دستگاهی که مقام رهبری، مختص به رَجُل روحانیِ مرجعِ شیعه است، بنیاد را بر تبعیض نهادهاند و در کشور شکنجه و دار و چماق و شلاق، حقوق بشر جایی نخواهد داشت.
برای سزاوارانه زیستن در دستگاهی دیکتاتور، مطلقه و مذهبی با ماهیتی تمامیتخواه، متمرکز و اقتدارگرا، اِعمال دموکراسی، سکولاریسم و تقسیم عادلانهی قدرت و ثروت، هم ضرورت و هم فوریت است.
راهحل سیاسی:
تا زمانی که شرط مشارکت و بقا در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران تعهد به اصول و مبانی کنونی نظام است، اساساً طرح پرسش به معنای ارتداد و محاربه خواهد بود. اعدامهای سیاسی، حبسهای بلندمدت و بازداشتهای گستردهی فعالین سیاسی-مدنی-مذهبی، نشان از یک خفقانِ سیاسی دارد. جایی که تحزب و انتخابات آزاد معنا ندارد، احزاب مخالف را منحله، ضدانقلاب و یا گروهک میخوانند و برای حضور در مجلس شورای اسلامی باید از صدها فیلتر گذشت و یا کتمان باور کرد، تمام سازوکارهای قانونی و راهکارهای سیاسی جهت اعمال تغییر مسدود است.
مبارزات مدنی:
مبارزات خشونت پرهیز معمولاً گزینهای کمهزینه و بلندمدت برای پیگیری مطالبات است و میزان کارایی آن به وجود نهادهای مردمی، سازماندهی گسترده، ابتکار، ارتباط سریع و اقدام هماهنگ وابسته است؛ اما رژیم با ممانعت از سازماندهی وسیع، هدف قرار دادن هستههای اجتماعی، مختل کردن راههای ارتباطی، فوبیاکراسی و ایجاد فضای میلیتاریزه – امنیتی کارایی اعتراضات مدنی را کاسته و با عدم عقبنشینی از مواضعِ خود، تحمیل هزینههای سنگین و سرکوبهای خشونتبار، کاربرد اینگونه مبارزات را دچار چالش کردە است.
انقلاب فراگیر و اقدام مشترک:
موزاییک ملی-مذهبی ایران از سویی و تداوم سیاستهای انحصارطلبانه و چندگانهی حکومتی از سوی دیگر، طیفهای متکثری از توقعات، مطالبات، منافع و اهداف را ایجاد نموده و تبعیضات متفاوت در مناطق مختلف، سبب پیدایش آستانه های تحمل و میزان نارضایتیهای گوناگونی گشته است. این امر، رسیدن به نقطه مشترک و درک ضرورت برای اقدامی عمومی و مشترک را بر پایه منافع مشترک و همگانی دشوار کرده است.
مبارزات مسلحانه:
درگیریهای ملی و ایدئولوژیک، نبردهای مذهبی و جنگهای داخلی، خاورمیانه را به کانون صدور ناامنی، تروریسم و افراطیگری تبدیل کرده است. پس از پایان جنگ سرد و آغاز فرادستیِ امریکا، جهان بهسوی توازن جدید در حرکت است و تحولات این منطقه توازن جدید را رقم خواهد زد. از سویی رقابتهای راهبردی و عقیدتی در منطقه ابعاد تازهای به خود گرفته و از سوی دیگر سیاستهای تنشزا و استراتژی بحرانساز منطقه ای-جهانی ایران را دوچندان متشنج کرده است.
ایران در پی توافق هسته ای، مدتی را در دوران پَسابحران خواهد بود و توقعات داخلی در زمینههای سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری بهمراتب بالاتر خواهد رفت. تنها یکپنجم از داراییهای آزادشدهاش قابلدسترس بودە و ترمیم آسیب زیرساختها پروسهای کوتاه مدت نخواهد بود و بهزودی طوفانِ توقعاتِ اقتصادی مردم با تغییرات ملموس ناهمخوانی پیدا میکنند. تقابلات منطقه ای امکان تعامل را از بین بردە و تداوم ماجراجوییها عرصه را بر رقبای منطقهای تنگ خواهد کرد. مسائل موشکی، حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر بهجای خود باقی خواهد ماند، تحریمهای تسلیحاتی ادامه خواهد داشت و قطعنامه 2231 در ذیل منشور فصل هفت شورای امنیت، به هرگونه دخالت نظامی جامعه جهانی در پرونده هستهای ایران مشروعیت خواهد بخشید.
زمانی که نهادِ دولت، مولد و مروج خشونت و ترس است و با اقدامات سامانمند در جهت هویت زدایی، هتک فرهنگی، جعل تاریخ و تخریب اکوسیستم گام برمیدارد، ساعتی تداوم بر وضع کنونی به معنای خسارتهای جبرانناپذیر بر کل جامعه ایران است. در حالتی که حکومتها با قبضه قدرت و انسداد راههای قانونی، سیاسی و مسالمتآمیز، راه را بر مبارزان میبندند و با توسل بهزور، سلطهی نامشروع خود را ادامه میدهند، مقاومت در برابر ظلم، وظیفهای انسانی و از نگاه ادیان نیز حُکم محسوب می شود.
اقلیتهای ملی-مذهبی که در ایران اساساً سازوکار طرح مطالبه و اِعمال آن در دست ندارند، برای دفاع در برابر منطقی که ترور، حذف و ارعاب دکترین دارد چارهای جز توسل به شیوههای قهرآمیز ندارند. تداوم سیاستهای همگونساز و تبعیض آلود در کنار تعمیق تَرکهای دامنهدار در سطوح داخلی، مدتهاست که ایران را در شرایط جنگی نگاه داشته است. ایران پادگانی بزرگ است و مردمی ناراضی تنها چند صد متر با سلاح فاصله دارند، در چنین بستری فعالیتهای چریکی و پارتیزانی میتواند محرکی برای بیداری تودهها و همچنین تقویت جنبشهای عدالتخواه، برابری طلب و رهاییبخش باشد.
کردستان و مبارزه مسلحانه:
مبارزه در کردستان به بخشی از زندگی روزمره و فرهنگعامه تبدیلشده است. طرح مطالبه و پیگیری حقوق در کردستان، بعد از خاموشی تفنگها همواره در قالب جنبشهای مردمی، مبارزات مدنی، اعتصابات کارگری و اعتراضات صنفی جاری بوده و گاها به قیامهای خونینی انجامیده است. مشارکت نسبی مردم در دور قبلی انتخابات، نشان از کورسوی امیدی به وعدههای اندک روحانی مبنی بر تحصیل به زبان مادری، گشایش فضای سیاسی و شکستن فضای امنیتی بود. اما تاکنون آمار بالای خودکشی، بازداشتهای گسترده، قتلهای مشکوک، فیلمهای توهینآمیز، تداوم محرومیت و تشدید فضای امنیتی، جوابی بر این اعتماد بوده است. کردستان پر آب و سرسبز، به بیابانی برهوت و تلی از خاکستر شده، استانهای کرمانشاه، ایلام و کردستان بالاترین آمار بیکاری را دارند، فقر و اعتیاد در مناطق کردنشین جولان می دهد و سنندج پایتخت بیکاران است. در ماههای اخیر نیز کوهستانهای مرزی بارها گلولهباران شده و تریبونهای رژیم از داخل و خارج تبلیغات وسیعی را بر ضد احزاب و فعالین کُرد به راه انداختهاند.
با توجه به افزایش اعتصابات، نارضایتیها و رخدادهای مهاباد، سردشت، بوکان و همچنین تحرکات اخیر از سوی احزاب کُرد و استقرار پیشمرگههای شرق کردستان در مرزهای غربی، اولین سفر روحانی پس از توافق هستهای به استان کردستان را باید یک بازدید سیاسی-امنیتی دانست، تا هم نشانهای بر تسلط امنیتی رژیم بر کردستان باشد (که البته سفر ایشان تنها به شهر سنندج محدود شد!) و هم فضای ملتهب کنونی را تا حدودی آرام سازد. وعدەهایی چون نامگذاری شهر سنندج به عنوان پایتخت موسیقی ایران در سرزمینی که سازها ممنوعند یا منطقهی آزاد شدن شهرهای بانه و مریوانی کە در عرض واقع، مدتهاست منطقهی آزاد تجاری اند، نشان از هراس رژیم از تقویت احساسات هویت طلبانه دارد. پروژههای راهسازی نیز که معمولا اهداف امنیتی را می جوید و راهاندازی بخش کردی خبرگزاری دولتی ایرنا نیز بدون شک در راستای اهداف نظام خواهد کوشید. تخصیص بودجههای مطرح شده نیز برای استانی که به اعتراف خود دولت قادر به تامین برق کل ایران است، به معنای برگشت رقم ناچیزی از درآمدهای هنگفت خواهد بود. در واقع با گذشت بیش از نصف دوران ریاست جمهوری روحانی، رشتهای با ظرفیت 40 دانشجو در مقطع کارشناسی ادبیات زبان کردی در ازای کشتار قریب به 30 کولبر فقط در سال جاری و رکورد زنی تعداد اعدامها، تنها رهاورد دولت تدبیر و امید بوده است.
با وجود تحزب و ساختار سیاسی در میان کردها، دستیابی به توافقی سیاسی ممکن است و همجواری با دو بخش دیگر از کردستان، بهترین پشت جبهه را برای آنان پدید آورده است. اگر هدف و انگیزه را دو فاکتور اصلی برای پشتوانهی مردمی در نظر بگیریم؛ وجود رویای دیرین رهایی از ستم و گاهشماری که هرروز آبستن و یادآور جنایتی هولناک و یا حماسه و رویدادی نوین است، بزرگترین هدف و انگیزه آنان خواهد بود. اکنون کردها شرکا و همپیمانان جامعه جهانی در جهت ایجاد دموکراسی و ثبات در منطقهاند؛ در دو بخش مقابل تروریسم میجنگند؛ در کردستان عراق به استقلال نزدیکاند؛ در سوریه خودمدیریتی دارند و با ترکیه نیز در حال گفتگو هستند؛ در چنین بستری، مقاومت مسلحانهی ملت کرد در مقابل رژیمی که شهرهی تروریسم است، نه اقدامی تروریستی، بلکه بهمثابهی دفاع مشروع بوده و از لحاظ بینالمللی به رسمیت شناختهشده است.
بنا بر سابقه طولانی مبارزات و مطالباتی روشن از سوی کُردها، امکان ارتباطشان به دشمنان خارجی و یا دستهای توطئه وجود ندارد و ادعای تروریسم نیز مشروعیت و مقبولیت نخواهد داشت. گستردگی راههای ارتباطی و میزان آگاهی افکار عمومی، حقایق را غیرقابل تحریف نموده و امکان سرکوبهای خونین را بهمراتب کاهش داده است. اگرچه با شروع فعالیتهای مسلحانه، اعتراضات کارگری وخیزشهای مدنی و صنفی تحتالشعاع قرار میگیرند، اما کُردها ظرفیت و تجربهی آن را دارند تا هر دو شیوه از مبارزه را تلفیق نمایند. در شرایط نوین، رژیم با گشودن جبهه نظامی در غرب سبب پیوستن هزاران جوان مدافع به جنبش احیاشدهی کردستان شرقی میشود و در صورت عدم دخالت نیز، فضایی خواهد داد تا احزاب کُرد با حضور در منطقه، قدرت و قابلیت اجرایی بیشتری پیدا کنند.
در آتشی که منطقه را فراگرفته، احزاب کُرد موظفاند به نمایندگی از مردم، هم مدافعی در مقابل فاشیسم باشند و هم آمادگی آن را داشته باشند تا از تکرار تجارب تلخ و فجایع تاریخی جلوگیری کنند. پس از کُردها؛ بلوچها، عربها، آذریها و .. هم خواهند شورید و اقدامات در حاشیه، فضا و مجال در مرکز را فراهم خواهد کرد. اگرچه کُردها خواهان مشارکت در آینده سیاسی ایران هستند و میل به همکاری و اقدام مشترک از سوی آنها پرواضح است، اما در صورت اصرار بر سیاست تقابلی بهجای تعامل از سوی جریانات مرکزگرا، این پتانسیل را دارند تا رویکرد دیگری در پیش بگیرند. آیا امیدی برای اقدام مشترک و ایجاد بستری شایسته بر پایهی احترام متقابل در آیندهی سیاسی ایران وجود دارد؟ یا ایران و سیاستمدارانی ایرانی همچنان بهسوی مرگ خواهد تاخت!؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید