رفتن به محتوای اصلی

نقد دکترضیاء صدرالاشرافی برجمعه گردی دکتراسماعیل نوری علاء
05.08.2015 - 00:45

 

جناب آقای دکتراسماعیل نوری علاء

باسلام، تذکرخصوصیِ دوستانه، جهت تعمق دراندیشه ها وعملکردهای همراهان سیاسی (که خواهان براندازی جمهوری اسلامی درایران هستند)، مطمئناً بقول شما: با "راهنمائی کردن" رانندگانِ " خود رأی"، " آینده نه نگر"، درجادۀ ناهموارِسیاسیِ براندازیِ رژیم آخوندی، دارای فرق های اساسی است: نوشتۀ عمداً منتشرنشدۀ من ( بسبب عدم تضعیف یک جریانِ سیاسی مخالفِ رژیم آخوندی) فاقدِ جنبۀ "راهنمائی کردن" بوده وهست.            

 تذکرخطاهایِ آشکارتاریخی، جغرافیائی وسیاسیِ نوشتۀ تان نیز، جهت عدم تکرارِمجددِ آنها بود. در نوشتۀ سیاسی مدعی آلترناتیو سازی نباید اشتباهاتِ ابتدائی وفاحشی ازقبیلِ مواردِزیروجود داشته باشد:

1- آغازتاریخ تمدن درسرزمین ایران را، بجای ایلام (2850 ق.م) ازماد (705 ق.م و درواقع 614 ق.م) شروع کردن.                                   

 2- نسبت دادن ایجاد جادۀ ابریشم، به اقوام مختلفِ ایرانی بجای چینی ها، که نه درعهد باستان بلکه درعصرمیانه بوجودآمد: ازاشکانیان ببعد.       

 3-عوضی گرفتنِ شوروی(کمونیستی:1917-1990)بجای روسیۀ تزاری، دراشغال بخشی ازآذربایجان شمالی و ارمنستان: ( قرارداد گلستان:1813 وسپس ترکمانچای:1827).

 4- مرثیۀ "پان ایرانیستی" خواندن به جدائی بلوچستان پاکستان وقسمت بزرگ کردستانش(ایران) درترکیه، عراق وسوریه، که بعد ازاسلام جزدر عصرسلجوقیان بزرگ (آلب ارسلان و ملکشاه)، هرگزجزوقلمروحکومت ایران نبودند.                                                                             

5- ادعاوتَوَهُم داشتنِ سیستم سکولار، درعهدِسُنت ایران وحاکمیت دینی. 

6- خانخانی یاملوک الطوایفی را، درکنارِسیستم ساتراپِ داریوشی قرار دادن، وسیستم خانخانی را که بفارسی میتوان"هرکه- شاهی"نامید، سیستم نامتمرکز قلمداد کردن، درحالیکه اصلا مرکزیتی( چه بصورت شاهنشاهی وچه بشکل پادشاهی) وجود ندارد، تابتوان سیستم خان خانی را، نظام غیر متمرکز خواند: بنابراین انتصابی است بی معنی، که ناشی ازخلط کردن موضوعات است و....                                                                

دراین راستا(قبول واصلاح خطاها، یادفاع مجدد ازآنها، باتکرارشان )، اصلاً نیازی به تشکراجباری، وفاقد صمیمیت شما وجود نداشت وندارد. این گوشه کنایه ها را لطفاً برای جای دیگرذخیرنمائید. دنیا راشهرکوران فرض نفرمائید.                                                                         

دراینکه شما با"علم غیب" و"روشن بینی"، درهمان بقول نادرست خودتان "تنها"جلسۀ اول پالتاکی، دریافتید که ضیاء صدرالاشرافی یک "تجزیه طلب آذربایجانی" است، بشما تبریک می گویم. هرچند، بدون ترس وطمع از کسی یادولت ودینی، خود را تاکنون فردی جمهوری خواه، لائیک ( ونه سکولار )، فدرالیست وخواهان عدالت اجتماعی ( درمعنایِ محوِ بیکاری و بینوائی ها، بایک ارادۀ اجتماعی ) می شناختم، ومی شناسانم. جالب اینکه بعضی استقلال طلبانِ( بقول مخالفان: تجزیه طلبان ) آذربایجانی، گاه مرا " ایرانچی " درمعنای خواستاربقاء ایران ( باسیستم فدرالِ مدرنِ ملی- جغرافیائی) لقب داده اند. دردنبالۀ "پیشداوری"ودرستربگویم "اتهام"- تان، درمورد اینکه درواقع، ضیاء صدرالاشرافی، نادانسته آنهم در" ته دلش"، " یک تجزیه طلب آذربایجانی" است، و بنابراین فاقدِ حُسنِ نیّتِ یک"معلم" است! آقای دکترنوری علاء، اگربه قول نادرست شما، درعالم سیاست، میخواستم "معلم" شوم ( بسبب نشرنکردن مقاله )، منطقاً، نیّت "معلم" خصوصی و"معلم" شخصی شما شدن را می بایستی می داشتم! هرچند بقول معروف،" غلط گیریِ " تاریخی- جغرافیائی و سیاسی نوشتۀ تان، همانند دونقد قبلی، ممکن است تَوَهُم "معلم" شدن را برای شما و بعضی از یارانتان ایجادکند. خوشبختانه ازداشتن چنین توهماتی("معلم" بودن یاشدن) ، بکلی بَری هستم، علتِ نقدِاین نوشته شما، که سومین نقدمن است، نه خواست "معلم" بودن یاشدن، بلکه تصورِنادرستِ داشتن، ازبینش سیاسی شما بود که درآخرنوشتۀ من آمده است (همینجا کپی می شود) و درآن نوشته بودم:" بجای جواب بمن، دربارۀ نکات آن (که با حسن نیت یک نقدکننده ونه معلم خصوصی ) نوشته شده بود، تعمق کنید"!               

آقای دکتراسماعیل نوری علاء، بقول"فروید":" آنچه را که میخواهید پنهان کنید ناخن هایتان از آن حرف میزنند".

من عمداً این متن را با آنکه امکانش را داشته ودارم، منتشرنکردم، امیدوارم بجای جواب به من (یعنی دفاع از خود)، درمورد نکاتِ مهم آن بیاندیشید و با دوراندیشانِ دلسوز، مشورت 
 نمائید. شما بعنوان یک سکولاردموکراتِ خواهان ایالات متحدۀ ایران، درکنارِتمام معتقدان به دموکراسی وسکولاریسم وعدم تمرکزخواهان قراردارید، نقد( درمعنای بیان حسن وعیب برای رفع عیوب و تقویت محاسن ) نوشته ها واعمال شما و یارانتان، بمعنی انتقاد (یعنی عیبجوئی وبیان عیبوبِ شخصی ) شما و یارانتان نیست. بنظر من تضعیف هرنیروی جدا مخالف جمهوری اسلامی، بنفع جمهوری اسلامی است، مگرآنکه عملکردهایش، باعث تشدید بی اعتمادی مزمن ایرانیان بهمدیگرشود که نتیجۀ، تک روی واعمال دیکتاتوری دررهبری است، و که این، همانا راه و رسم نظام حاکم جمهوری اسلامی ایران است

 این تصورنادرست شمادرموردِ من ونیزمن درمورد شما( که دارد اصلاح می شود! )، تاحدی طبیعی است: چون هرگزهمدیگررا ندیده و باهم تماسی مداوم درکارسیاسی نداشته ایم. تنها، هرازگاهی، بعضی نوشته های شما را آنهم درموارد خاصی می خوانم، وتنها سه نقد دراین مورد نوشته ام:        

اولین نقدرابه بخاطرجلسۀ مشترک پالتاکی شماویارانتان با" کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال"نوشتم تامواضع کنگرۀ ما، برای شما و یارانتان روشنترشود: که شایدپیشداوری ها را به حداقل تقلیل داده باشم ( آخرین نوشتۀ این ایمیل، که درسایت کنگره به چاپ رسیده ملاحظه شود).

دومین نقدرا که دارای عنوانِ: " نقد پیمان نامۀ عصرنو" است(ضمیمه ملاحظه شود)، سه ماه قبل ازاجلاس تان، برای اظهارنظر، نقد وتحلیل، دوست گرامیم" آقای دکتررضاحسین بُر" برایم فرستادند، ومن درایمیلی که ازجمله به ایشان فرستادم، نوشتم که تا سه ماه صبرمی کنم، تاجواب وعکس العمل دوستان " سکولاردموکرات" را ببینم، وچون مدت مقرربه اتمام رسیدوالزام اخلاقی منتفی شد، آنراباشرح بیشتر، منتشرکردم ودر تلوزیون میهن نیزقرائت شد:( لینک ها یا فایل ها قابل شنیدن است ). سومین نقدهم، بخاطرِاحساس خطری بوده وهست، که ازمنفرد شدن و به انزاوا کشیده گشتنِ کلِ جریان سکولارهای دموکرات، بخاطرچرخشِ "پان ایرانیستی" این جریان، وتکروی مدعی رهبر( امورفنی ) آن نوشته شد. هرچند مخاطبش شما بودید، اما نگرانی ازانزوایِ کل جریان، مرا وادار به نوشتن این نقد نمود، منظورومخاطب اصلی شما نبوده و نیستید.             

آقای دکتراسماعیل نوری علاء، چون حافظۀ موروثی خوبی داشته وهنوز دارم، درنشست پالتاکی شما و یارانتان با کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال( که احتمالاً ضبط شده آنراهم دارید )، بنابه خواست خودتان، موضوع بیشتردر موردِ نقدِاولِ من ازنوشتۀ شما (چاپ شده درسایت کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال: به تاریخ جمعه نوزدهم اوت یا اگوست سال 2011) دور زد، که چنانکه اشاره شد، متن آن درآخرهمین ایمیل، کپی شده است: و لینک آنرا هم ملاحظه می کنید

 http://www.iranfederal.org/fa/index.php?s=%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C+%D8%A8%D8%B1

درآن متن ودرآن گفتگوی پالتاکی، مطلبی که به "اشراق والهام" یا "روشن بینی" شما میدان دهد، وبه شما اِلقاء کند که: من(ضیاء صدرالاشرافی) آنهم در"ته دلم" فردی تجزیه طلبی بوده یاهستم، پیش نیامد. کمی به حافظۀ خود رجوع کنید! این تصوربرای شما، درنشست دیگرپالتاکی باکنگره ما:( تنها یک نشست نداشتید )، حاصل شد، که من، حضورنداشتم. درآن نشست با نمایندۀ آن روزِ"جنبش فدرال دمکراتِ آذربایجان" که سخنگوی اصلی آن نشست پالتاکی( فراموش شدۀ شما )هم بودند ( که هنوزهم فردی فدرالیست ملی جغرافیائی هستند)، بانمایندگان دوحزبِ کموله وحزبِ دموکراتِ کردستانِ ایران گفتگوداشتید. این جانشینی یا "فرافکنی" یک فرد(ایشان) بجایِ فردِ دیگر( من )، به قول کمال الدین اصفهانی: بنظرمی رسد که:  از " مطالع سحرِ" ( اشتغالات  سیاسی ) است.                                      

 درشرایط نامساعد کنونی، بخصوص به رعایت اخلاق( سیاسی ) درعالم سیاست، معتقدم تااعتمادِخدشه دارشده وبلکه درشُرفِ نابودی مان، را بشود اندکی جبران کرد، که بنظرمی رسداین بی اعتمادی مُزمن، نتیجۀ طولانیِ ( اشتباهات سیاسیِ ناشیِ ازخود خواهی ها، کوته بینی ها، پیشداوری های نادرست، و نیزخیانت ها و...) می باشد.                                          

 بسب نداشتن ایمیل تان، آنرا( همچون نامۀ خصوصی الکترونیکی ) به دوست مشترکمان آقای سعید بهبهانی فرستادم و این نوشته راهم، علاوه بر ایشان، به دوایمیلی که شما درجوابتان بمن، به ایشان هم فرستاده اید(؟!) بازمیفرستم: من (صاحبان محترم آن دوایمیل را) نمی شناسم!( این نکته را توضیح دادم تاهمانندِخطای ایمیلی شما تلقی نشود که سالها قبل، بجای آقای مصطفی هجری، ایمیل ایشان رابمن فرستاده بودید ). پس ازاین اگر ضرورتی پیش آید وفرصت زیاد تری داشته باشم، مثل سایرنوشته ها، به نقدِ آشکارِ( ازجمله بعضی نوشته های تان ) خواهم پرداخت.                 

 آقای دکتراسماعیل نوری علاء، چون درنوشتۀ تان بجای عنایت به اینکه "چه" نوشته ام، طبق معمول توجه کرده اید که "کی" نوشته است، جهت تکمیل پرونده ام، بقول معروف، "بعرض تان" می رسانم که: درعمرم حسادت را نشناختم و دردلم هم کینۀ کسی را جای نداده ام و نمی دهم، ولی همواره بادروغ، وعوام فریبی( وعوام فریبان دینی وسیاسی ) می ستیزم، انسانها را دوست دارم، به خودِافراد اهانت نمی کنم، اما به نقد نوشته ها وعقاید سیاسی ودینی شان می پردازم، البته بقول مولانا: " بی پرده( بدون گوشه وکنایه زدن ) وبی عدول"، وهمواره بارعایت ادب. اشتباه برای من همواره مرجوع است، و"جایزالخطابودن انسان" واصلاح خطا های خود را، حُسن بزرگ انسان وهنرِکمیابی درسطح مدعیان رهبری مان می دانم.  کسانیکه خطاهای مرا تذکردهند سپاسگزارشان بوده ومی باشم. فرانسوی ها مثل خردمندانه ای دارند که طنز(ضدِدینی) هم، همراه دارد:              

 فقط خدا وابلهان اشتباه نمی کنند.

باجملۀ آخرنوشتۀ تان " بگذاريد هردو درمواضع خود باقی بمانيم تا آينده نشان دهد که هريک چه درآستين داريم." موافقم و مرا بیاد شعر"ضلال مبین" بهارانداخت، که با ناخنکی برای مناسب شدن نقل می شود.           

 ضلال مبین بهار

بهترهمان بود که بمانیم هر دُوان

"تو" در"دلال" خویش و "من" اندر"ضلال" خویش

یا برعکس

"من" در"دلال" خویش و"تو" اندر"ضلال" خویش

بقول حافظ: ظاهراًحاجت تقریر وبیان اینهمه نیست

با همان احترام شما

ضیاء صدرالاشرافی

Date: Thu, 16 Jul 2015 20:13:28 +0000
From: newrely@yahoo.com
To: ziasadr@hotmail.com
CC: mihan@mihantv.com; drkianzad@yahoo.de; sedayeshoma@yahoo.com
Subject: Fw: Fwd: FW جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ و نقد کوتاه آن

جناب آقای دکترصدرالاشراف

ازاينکه وقت می گذاريد ومرا راهنمائی می فرمائيدلابدبايدبسيارتشکرکنم. امامن درهمان تنها جلسه ای که در گفتگو با کنگرهء مليت ها داشتم و عملکرد شما را درآن ديدم دانستم که

شما تنها در پی دانش آموختن وآموزاندن نيستيد؛ بلکه هر کجا بخواهيد کلام آدمی را کج و هر کجا لازم بدانيد معوج می کنيد اما ته دل تان سودائی جزتجزيه آذربايجان نداريد. درنتيجه چون درشماحسن نيت يک معلم را نمی بينم درکلاس درس تان هم حاضر نمی شوم.

درعين حال، من نه درمواضعم تغييری داده ام ونه برای دلخوشی گروهی سخن عوض کرده وآفتاب پرست واررنگ به رنگ شده ودرهرمحفلی بنا برذوق آن محفل سخن گفته ام. آنچه درمقالهء اخيرمورد نقدشماآمده نيزحرف تازه ای نيست و من ازهمان آغازقلمزدن دربارهء ضرورت فدراليسم، و نوع مناسب آن برای ايران، اين سخنان را بارها و بارها تکرار کرده ام: من با فدراليسم قومی ومليتی وزبانی ومذهبی مخالفم و آن را مايهء جنگ داخلی وتجزيه می دانم اما معتقد به «منطقه بندی» علمی کشورودادن حق خودگردانی (نه خود مختاری) به آن مناطق هستم. بگذاريد هردو درمواضع خود باقی بمانيم تا آينده نشان دهد که هريک چه درآستين داريم.

با احترام

اسماعيل نوری علا

===============

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»

اگرکسی«پيمان نامهءعصرنو» رابه دقت خوانده باشدمی بيندکه درآن هدف اصلی «جلوگيری  ازبازتوليد استبداد» و «استقراردموکراسی» است واستراتژی انتخاب شده برای رسيدن به اين هدف نيز آفرينش گاز انبری است که از«سکولاريسم» و«عدم تمرکزدرمديريت کشور» بوجود می آيد وحل مسائل قوميتی ـ فرهنگی ( همچون آموزش زبان مادری و...) در بندهای  ديگروبعنوان «مسائل ثانوی»مورد بحث قرارگرفته اند. همچنين دردوکنگره ای که تاکنون با نام کنگرهء سالانهء«سکولاردموکرات های ايران» برگزار شده کوشش برای حل مسئله مديريت نامتمرکز بوده است که مسئلهء اقوام را نيزدرکنارخود مطرح می سازد؛ و دراين نوع  طرح مسئله نيز تأکيد برخودگردانی استانی بوده است و نه بر، مثلاً، فدراليسم قوميتی

پيشگفتار    

همانطور که شايد مطلع باشيد، قراراست دوهفتهء ديگر، درچهارم و پنجم ماه ژوئيه ( يا جولای ويا يولی)، سومين کنگرهء سالانهء سکولاردموکرات های ايران درشهر فرانکفورت، با شرکت عموم علاقمندانی که خود را سکولار دموکرات می دانند و داوطلبانه، با خرج جيب خود، به اين شهر می آيند، برگزار شود.                                                               

کميتهء برگزاری اين کنگره، که نهادی غيرسياسی ومستقل ازکليهء سازمان های فعال اپوزيسيون است، مضمون کلی مباحث مظرح مطرح شده دراين کنگره را به يافتن پاسخی برای اين پرسش اختصاص داده که « چرا نيروها وشخصيت های سکولاردمکرات ايران هنوزعليه حکومت اسلامی مسلط برکشورمان با يکديگراتجاداتحادنکرده اند؟» کميتهء مزبور اين پرسش را درقالب چهارموضوع ودرچهارنشست به بحث گذاشته است[1]. يکی ازاين موضوعات به امر«ساختارمديريت نامتمرکزدرايران سکولاردموکرات» می پردازد و سخنران نخست جلسه نيز آقای کورش اعتمادی است که ساليانی است درامرچگونگی اينگونه ساختار مطالعه کرده و قلم زده است و به نظرمی رسد که لازم است به مباحث مطرح شونده دراين نشست توجه ويژه ای بشودعلی الخصوص که درسال های اخيربحث«حکومت نا متمرکزبعنوان پادزهری دربرابرروند بازتوليد استبداد» بصورت نامربوطی به مسئلهء اقوام ايرانی ومشکلات انکار ناپذير گوناگون فرهنگی،افتصادی اقتصادی واجتماعی آنان پيوند خورده وممکن است درآن نشست نيزتلقی برخی ازشرکت کنندگان آن باشد که قصدسخنرانان و شرکت کنندگان رسيدگی به مسائل مربوط به مشکلات اقوام گوناگون ايرانی است، حال آنکه نيت کميتهء برگزاری کنگره چنين نبوده است، بی آنکه مشکلات اين اقوام ( يا تيره ها ويامليت ها، به هراسمی که خوانده شوند ) مورد نظر نبوده باشد.                                  

واقعيت آن است که ازديدگاه سکولاردموکراسی (يادموکراسی صريحاً سکولار!) مشکل باز توليداستبداد به تمرکزقدرت دردست يک نفريا يک گروه و در يک نقطه از کشور مربوط می شود واين استبداد متمرکزاست که عوارض جانبی متعددی برای اقوام ايرانی ايجاد می کند و به نظرما سکولاردموکرات ها، باحل مسئلهء بازتوليد استبداد ازطريق ايجاد ساختارمديريتی نامتمرکزدرايران، آن مسائل نيز قابل حل هستند.                                                     
به عبارت ديگر، از نظر اعضاء کميتهء برگزاری کنگره، يکی از موانع اتحاد سکولار دموکرات ها فقدان نظرمشترک درمورد چگونگی پياده کردن اصل ساختار نامتمرکز است و دلايل اين فقدان است که درقالب بحث های مشترک نشست های کنگره می گنجد ونه رسيدگی به مشکلات اقوام ايرانی که خود نتيجهء وجود ساختارمديريتی متمرکزوسرکوبگراست
دوکنگرهء قبلی سکولاردموکرات ها فرصت های فراوانی را برای مطرح شدن مسائل و مشکلات اقوام ايرانی دراختيارنمايندگان آنهاگذاشته است اما، ازآنجا که حل مشکلات مطرح شده درآن دوکنگرهء قبلی منوط به حل مسئلهء باز توليد استبداد است، قراربرآن شده که در کنگره سوم موضوع ازديدگاه جلوگيری از بازتوليداستبداد ازطريق برقراری ساختارمديريتی نامتمرکز مورد بررسی قرار گيرد.                                                                    

از آنجا که اينگونه نزديگشت به مسئله حاصل کارهای نظری فراوان سکولاردموکرات های ايران است، من نيزترجيح داده ام جمعه گردی اين هفته به نظرات خود درمورد مسئلهء چالش برانگيز مزبور اختصاص دهم.                                                                

پديده ای تاريخی

ايران، بعنوان يک « پديدهء تاريخی »، دارای نام های مختلفی بوده است واحتمالاً خواهد بود 

ض.ص : پان ایرانیستها آرزو می کنند که باشد امپراتوری ايران، خاورميانهء غيرعربی، ض.ص: بنا برارزشهایِ نژادیِ" خاک وخون"، خاورمیانۀ غیرترکی را هم بایستی برآن می افزودید!

اتحاديهء آسيای جنوب غربی، ايران بزرگ، ايران متحد و، به گمان من، ايالات متحدۀ (برسياقِ "ايالات متحدهء امريکا")[2]ایران

ض.ص: درست ترومنطقی ترآن بود که ایران کنونی را همچون یک واقعیتِ "ملی- جغرافیائی " درنظرمی گرفتند ونه همچون « پدیدۀ تاریخیِ » متغیر، انتخابی وموردِاختلاف: درضمن، قاچ زین رابچسبید وبچسبیم:( ایران کنونی را بادموکراسی وارادۀ مردمانش حفظ کنید، یا حفظ کنیم ) سواری ( ایران بزرگ، ایران زمین سرورپزشکپور وایران وهمی چنگیزخان پهلوان ) پیش کشتان(و پیشکشمان) باشد: آقای«‌ چنگیز پهلوان‌  »، ” فصلنامۀ گفتگو “،(شمارۀ : ۳ )، فروردین (‌ ۱۳۷۳ )، صفحات (‌ ۳۸ و ۳۷ ): گسترش آن ایران بعنوان يک « پديدۀ تاريخی »، را چنین رقم میزنند

« از درون‌ چین‌ می‌آید، كشمیر وفلات‌ پامیر را در بَرمی ‌گیرد، به‌ آسیای‌ مركزی‌ كنونی‌ می رسد، كشورهای‌ این‌ حوزه‌ را به‌ انضمام‌ افغانستان‌، پاكستان‌ شامل‌ می‌ شود، ایران‌ فعلی‌ را درخود جای‌می ‌دهد، از اقیانوس‌ هند و دریای‌ عمان‌ و خلیج‌ فارس‌ و نواحی‌ ساحلی‌ آن‌ درهردو سو، خود را می ‌رساند به‌ قفقاز تا دریای‌ سیاه‌ و مدیترانه‌  ».

بقول مؤلف کلیله و دمنه: تا کور شود هرآنکه نتواند دید(اعم از کشورها و افراد)

جغرافيای اين پديدهء تاريخی گاه بسيارپهناوربوده و، مثلاً، ازض.ص:غرب هندض.ص:مرز رود سند تا مصررا در برمی گرفته وگاه، همچون امروز، مجموعهء کوچکی محسوب می شودکه تکه های کوچکی ازآن پديدهء تاريخی بزرگ را دربرمی گيرد[3]. آفرينش اين پديدهء گسترده را تنها نمی توان به تمايلات قدرت طلبی وامپراتوری سازی ( يا امپرياليسم کهن ِ) اقوام مختلف ايرانی نسبت داد. مسئلهء تنوع مکمل يکديگرعناصرمحيط زيست، سهولت رفت و آمدهای بلند، وجودِ اقتصادی که ازکنارهم قرارگرفتن بازارهای توليد و فروش کالاهای گوناگون ساخته می شده و نيزواقع شدن درميانهء آسيای شرقی واروپا، که « جادهء ابريشم » را آفريده

  ض.ص: جادۀ ابریشم رابرای فروش ابریشم شان چینی ها آفریدند ونه ماایرانی ها: ( نه ساکنان عهد باستان قبل از اسکندر، بلکه ساکنان عهد میانۀ ایران کنونی درآن زمان )، ابریشم، مثل: چاپ، قطب نما، وباروت کشف چینی ها است.

درکناراين واقعيت که «جزر و مد ِ» تکه تکه شدن و يکپارچه گشتن اين پديده درسراسرتاريخ بشری همواره درکاربوده ومنجربه پيدايش دولت های بزرگ ماد، هخامنشی، پارت، ساسانيان، غزنويان، سلجوقيان، مغولان، صفويه، و.... شده است.                                  

 ض.ص: نگرشِ همراه با تحریف تاریخی پهلوی(آریامهری) و پان ایرانیستی را، درحذف آگاهانۀ بخش مهمی از تاریخ ایران، بایدبه آقای دکترنوری علاء صمیمانه تبریک گفت: مادها که فدراسیونی ازچهارقبیلۀ تحلیلی زبان(هندواروپائی) مهاجراز قفقازودوقبیلۀ پیوندی زبان(تورانی یااورال التائیک: بودی اوی ها ومُغ ها ) که ازپیش ساکن در ناحیۀ همدان کنونی بودند، تنها ( 64 ) سال عمرحکومت مستقل داشتند( از614  تا 550 ق.م ). چرا نام ایلام، ( با دوهزارو دویست وده سال سلطنت: که ده برابرعمردویست وبیست سالۀ هخامنشی است )، گوتی(از دوهزار ودویست پیش ازمیلاد تا استوانۀ کوروش کبیرحضور تاریخی دارند)، کاسی( تنها پانصدسال به بابل سلطنت کردندکه بیش ازدوبرابرعمرهخامنشی است )، لولوبی، ماننا و اورارتو و... فراموش تان شده، خود باید توضیح دهید! عصرسلطۀ خلفا( سه خلیفۀ راشدین، بنی امیه و بخشی از بنی عباس ) را هم می بایستی ذکرمی کردید( که مردمان ایران، بجای استعمارگر، استعمارشده بودند). قابل تذکراستکه، حضورمغول ازجمله درایران (همانند مقدونیان: جانشینان اسکندر) بصورت مهاجم نظامی ( مردانه) بود

و اقوام مهاجروساکنی ( مرکب اززن ومرد بصورت ایلات، روستانشینان و شهر نشینان ) مانند اکثرسلسله های فوق بقول پان ایرانیست ها درایران ( زمین ) نداشته وندارد: ازایلامیها تا پارسها و ازاشکانی ها تا اعراب و سلجوقیان که همگی کوچ قبیله ای با زن و مرد بودند  
خود نشان ازنوعی گريزناپذيریِ سرگذشت مشترک ساکنان اين سرزمين پهناوردارد که در متن آن، و برعکس تصوری که درقرن بيستم بوجود آمده و تلقين شده، « يکپارچگی » حکم قاعده و « تجزيه » حکم استثناء را داشته است.                                                      

اگرچه پيدايش «ملت- دولت» های مدرن، تقسيم اين گستره دردوران استعمارو سپس دوجنگ بين المللی، وجامد شدن بيش از پيش معاهده ها ومرزهای سياسی کشورها، همگی و کلاً، موجب شده تا ازتکرارآن جزر ومد تاريخی جلوگيری شود امامسئلهء ايجاد «اتحاديه ها» بيان و نمود ديگری ازهمان جزر و مد است که درگذشته بصورت «پيمان بغداد» و «سنتو» جلوه گرشده و، اگراين جزر ومد، اجتناب ناپذيرباشد، می توان به پيدايش «اتحاديه» های آينده ای نيز انديشيد که آفرينشگر ديگربارهء «ايران بزرگ» خواهند بود

 ض.ص: گمان می کنم اگرچنین چیزی (که بسیارخوب است) تحقق پیداکند همان خاورمیانۀ بزرگِ " خانم کندلیزا رایس" باشد، تا خواب و رؤیای بی پشتوانۀ مادی، وسیاسی- نظامی پان ایرانیست های ما. آقای دکتراسماعیل نوری علا: دراین جهان درحال گلوبالیزه شدن که ما ( ایرانی ها ) هم، همانند بسیاری از کشور های عقب مانده و یا عقب نگه داشته شده، چرخ پنجم آن هستیم، برآن "رؤیا"، پان ایرانیست ها، تعبیرات مختلفی ارائه داده ومیدهند

  زمانی پان ایرانیستها، محمد رضا شاه ترسو را ( شاهنشاه ایرن زمین ) :

 می نامیدند که مرزهایش را جنابِ چنگیزپهلوان تعیین کرده است، لابد ازروی مرزهای امپراتوری هم نام وهم قیافه اش، چنگیزخانِ مغول 

وقتی آقای دکتراسماعیل نوری علاء یکی ازسه " صول دوش" آقای دکترحسن کیانزادرئیس اصلی و مرکزی" پيمان نامهء عصرنو" ( پان ایرانیستها ) باشند: به صفحۀ 13 ازضمیمه رجوع نمائید

بایستی چنین مجیز پانیستی را سردهند. چرا نه، مرزهای ایران (خیالی وحتی توهمی خود) را تا حد تصورات و رؤیا های پان ایرانیستی توسعه ندهند

  کوچک شدن فعلی ايران، آنگونه که بخشی ازآذربايجان اش درتصرف شوروی افتاده و اکنون مستقل شده،                                                                                         

ض.ص: آقای دکتراسماعیل نوری علا، این روسیه تزاری بود که ابتدا، گرجستان(1801) و سپس بخشی ازجمهوری کنونی آذربایجان را باعهد نامۀ گلستان(1813) ودرنهایت باعهد نامۀ ترکمانچای(1827) بخش باقی ماندۀ جمهوری آذربایجان را با جمهوری ارمنستان کنونی و ایالت نخجوان تصاحب کرد، و رود ارس مرز مشترک گردید. نمی دانم چرا گرجستان و ارمنستان را به سهویا به عمدودرهرصورت به خطا، فراموش فرموده اید.

و قسمت بزرگی ازکردستان اش بين ترکيه و سوريه وعراق تقسيم گشته                          

ض.ص: بازهم خواب ورؤیای پان ایرانیستی- نژادی می بینید، که بنا برآن " کردها هرجا باشند ایرانی هستند!" آنهم ازنوع ایرانی اصیلش( اینکه ایرانی، چه نوعش ایرانی اصیل است وچه نوعش غیراصیل، مدعیان توضیح نمی فرمایند؟!): ایران بعنوان مرکزامپراتوری، بعد ازملک شاه سلجوقی(1092)، کی سوریه وعراق و آنادولی ترکیه را، درتصرف خود داشت؟ که همه آنجاراجزو ایران محسوب می دارید، ولی ارمنستان وگرجستان را فراموش می فرمائید: شاید چون هردومسیحی هستندوتوسعه طلبی پان ایرانیسم تان، باعث نارضایتی کشورهای غربی ممکن است بشود،عمداً وبنابه "مصلحت نظام آینده" فراموش تان شده است؟

و نيمی ازبلوچستان اش درقلمروپاکستان واقع است، وبخش عمده ای ازترکمن صحرايش اکنون کشورمستقلی را تشکيل داده، نه پايان کاراست و نه می تواند جوازی باشد برای اينکه تکه های باقی ماندهء اين سرزمين ها هم از ايران امروزی مجزا شوند.

ض.ص: راستی چرا ازبکستان(سمرقند وبخارا) را فراموش کردیدازنظرمن، انديشهء واقعی موسوم به«پان ايرانيسم» نيز( که نه به شوونيسم قومی تعلق داردونه به تمايلات امپرياليستی، اما بوسيلهء مخالفان وحدت اقصادی ـ فرهنگی ِايران به هردوی اين پديده ها نسبت داده شده ) ازدرک همين جزر ومد تاريخی برخاسته است؛ بی آنکه بتوان وجود برداشت های غلوآميز برخی ها از گوهر واقع گرای اين نگاه را انکار کرد.                                              

ض.ص: خودپان ایرانیست ها، از جمله "سرور" پزشکپور مرحوم، مدعی بودند که آن نهضت، ازسنگ پرانی به کامیون های متفقین پا گرفته است، شما تاریخچه وسابقۀ آنرا تا ایرانِ باستانِ خودتان، ( تا ماد و هخامنشی ) کشانیدید. پان ایرانیست های ما، تئوریسینن صاحب ایدۀ جدیدی گیرآورده اند، مبارکشان باشد، اما دیروقت.  

آقای دکترنوری علا، برای تئوری بافی تان، نیازی به اتهام زدن وجود ندارد: به عرض شما برسانم که بنظرمن تمام"پان ها"دارای دوخصلت ظاهراًمغایر، ودرواقع مکمل یکدیگرهستند

اول: توسعه طلبی خارجی بامتحدکردن هم تباران- هم نژادان( پان آریانیسم وپان عربیسم، پان ترکیسم، پان آریانیسم وایرانیسم )، هم زبانان( پان اسلاویسم، پان ژرمنیسم وپان فارسیسم و...)

 هم دینان( پان اسلامیسم ) و هم قاره ها ( پان امریکانیسم و پان افریقانیسم )

دوم: خلوص گرائی داخلی که خصلتِ نازیستی وضد دموکراسی( ضد آزادی وضد برابری یعنی طرفداری از تبعیض های عریان و قانونی شده) تمام "پان ها" ناشی ازخصلت خلوص گرائی شان است.

تمام پان ها، گاه بانامهای دیگری چون داشناکسیون، صهیونیسم، نازیسم، استالینیسم و خمینیسم و... دارای این دوخصلت هستند.

 صرفنظر ازجنبۀ " توسعه طلبی خارجی" که جنبۀ مهاجم تمام " پان ها " است،  تنها آن که "سرنیزه، زندان، دولت وقانون" رادریک کشور، درانحصارودردست دارد، می تواند "پان" باشد ( درایران تنها پان آریانیسم، پان فارسیسم وخمینیسم وجود دارد، ملیت های تحت ستم آزادیخواه و برابری طلب هستند وکاربُرد "پان" درمورد آنها نشان ازبی اطلاعی وجهل، ویا تجاهل العارف گوینده ونویسندۀ آن می کند

  جنبۀ دوم"پان ها "که خلوص گرائی(داخلی)است: ازخالص کردن زبان می گیرد، تا برسد  به تصفیۀ فیزیکی واردوگاهای کاراجباری( نازی ها و کمونیست ها).

البته گفتنی است که جزخمینیسم، پان ایرانیسم وپان فارسیسم، تقلیدی نارس، ازهمان"پان ها" بوده وهست: بادر نظر گرفتن دوخصلت توسعه طلبی خارجی وخلوص گرائی نازیستی داخلی، پان فارسیسم و پان ایرانیسم، نارس بوده وهست زیرا: توسعه طلبی آن درادعا و آرزو مانده ( حداکثرش ازدرون چین تا مدیترانه، یا نوحه سرائی برای هفده شهرازدست رفتۀ قفقاز و.. )، ولی خلوص گرائی آن بصورت پان فارسیسم از (ه.ش1304 = 1925 م) درایران بصورت بیمارگونه ای، به زبان کُشی و فرهنگ ستیزی (از 1357=1979 به مذهب ستیزی) هم ادامه داده و می دهد.

مديريت نامتمرکز کشور                                                                                  

درکنار اين واقعيت می توان به واقعيت مهم ديگری نيز اشاره کرد و آن «اختراع» سیستم

ادارهء نامتمرکزاين گسترهء بزرگ است بوسيلهء گذشتگان اين مردم؛ سيستمی که آن هم نام های مختلفی را يافته و ازنظام «ساتراپی» گرفته تا نظام «خانخانی»                              

ض.ص: بازقاطی شدن ویا کردن مسائل، که نشان ازعدم دقت درشناخت ساختارسه گانۀ سنتی درایران دارد:

اول: حکومت یا سیستم شاهنشاهی یا باصطلاح عصرسلجوقی ملکان شاهی یا (ملک- شاهی) که همان سیستم فدرال سنتی است: ایلام، هخامنشی، اشکانی وسلجوقی چنین بودند

 جمعاً حدود 2200 سال طول کشیده است ). سیستم ساتراپی داریوش اول هخامنشی نوع متمرکز آنست ( همانند اتحاد جماهیرشوروی و چین فدرال کنونی ) و

دوم: حکومت یا سیستم پادشاهی یا حکومت متمرکز که ساسانیان و قبل و بعد ازسلجوقیان که حدود هزارودویست سال از تاریخ سرزمین ایران کنونی را شامل می شود

سوم: حکومت یا سیستم "خانخانی"، یا نظام"ملوک الطوایفی" که بفارسی میتوان واژۀ جدید "هرکه شاهی" را بکار برد: با انضمام دورۀ هفتصد و پنجاه سالۀ ایلامی (از 2850 تا 2100 ق.م)، و برزخ میان سلسله ها ، حدودهزاروچهارصدسال را در برمی گیرد.

بنا براین سیستم "خانخانی" همان نظام "ملوک الطوایفی" است وبه سیستم غیرمتمرکزازنوع فدرال سنتی درایران (شاهنشاهی) هیچ ربطی ندارد، سیستم خانخانی درنوعِ حدِاکثرِ خود، "دره بیگی" هم نامیده می شد.

اما "شاهنشاهی" و"ملکان شاهی"، و درشکل زیباترش "ملک شاهی"، سیستم ساتراپی و سیستم اتابکی( ازنظراستقلال اداری ) و نیزسیستم ممالک محروسه ( ازنظردفاع مشترک که به عهدۀ شاه شاهان یا شاهِ ملک ها است ) همه ناظر به سیستم فدرال سنتی هستند: اسم های گوناگونی هستند ناظربه واقعیت واحد. واژۀ ممالکِ محروسه ( کشورهای حفظ وحراست شده در برابر هجوم خارجی اولین باردرتاریخ ابن بی بی آل سلجوق بکاررفته است(صفحه 75) ودردورۀ قاجار برروی تمبرها وسکه ها و برروی اولین تمبر(رضاشاه پهلوی) هم قابل مشاهده است  و پديدهء «ممالک محروسهء ايران» جلوه های مختلفی داشته و، در واقع، همين سيستم است که درتظاهرات گوناگون محلی خود، نظامات فدرالی مدرن را درجهان امروزآفريده است؛ آن هم بصورت وجود يک دولت مقتدرمرکزی (دولت فدرال) و استقلال اداری و مالی و مديريتی استان ها (يا ايالات) که جلوه گاه ِ«وحدت درکثرت» است. قانون اساسی مشروطهء ايران جلوه گاه مدرن اين سيستم محسوب می شود که بدين منظورتهيه و اجرای قوانين ايالتی و ولايتی را برای ادارهء کشور پيش بينی کرده است.                                                 
در واقع، اگرنيک بنگريم می بينيم که سيرتجزيهء اين پديدهء تاريخی هميشه در آنجائی آغاز شده که سيستم ادارهء نامتمرکزکشوردرهمريخته و يک حکومت مرکزی مقتدرکوشيده است برای مسائل مديريتی مناطق مختلف کشورتصميم گيری متحدالشکل ومتمرکزانجام دهد. اين عمل ازيکسو موجب پيدايش نارضايتی و، از سوی ديگر، منجر به «بازتوليداستبداد» شده و تنش بين مرکز واستان ها موجبات قدرت گيری تمايلات گريز ازمرکزرا فراهم کرده است.

مسئلهء اقوام ايرانی                                                                                          

در يک چنان سرزمين پهناوری که در اين مقاله از آن با عنوان «ايران بزرگ» ياد می شود،  طبعاً مردمان رنگارنگی می زيسته اند ومی زيند که صاحب زبان ها، مذاهب، فرهنگ ها و باورهای گوناگون اندوسيستم فدرال باستانی وسنتی ايران اين رنگارنگی را پذيرفته وازتعدی  يکی ازاين مظهراجتماعی نسبت به بقيه جلوگيری می کرده است. اقتضای اين امر برقراری سيستمی بوده است که مذهب رسمی، زبان رسمی[3] واجباردريکسان سازی فرهنگی درآن جائی نداشته باشد

ض.ص: نیت امروزی تان قابل تقدیس است اماجنگ مذهب رسمی بخصوص اززمان داریوش اول ( آخرِ کتیبۀ بیستون ) و پسرش خشایارشا( کتیبۀ معروف به ضد دیو ) وجود داشته و تا به امروز هم ادامه دارد.

در نتيجه، می توان ديد که ايرانيان (درايران بزرگ و تاريخی)                                     

ض.ص: بایدازایلام شروع کردکه درایران کنونی قرارداشت دردورۀ هخامنشی، همانند سلجوقی ، از مرکز ایران، ما یک امپراتوری استعمارگرو اشغالگر بودیم، همچنانکه درزمان اسکندرمقدونی ودورۀ سه خلیفۀ راشدین وخلفای بنی امیه تا متوکل عباسی، وعصرمغول تا "منکوقآآن" مستعمره بودیم.

 می«سکولاريسم»ازنخستين مللی بوده اند که به وجودِنظامی قائل شده اند که امروزآن رابانام

شناسیم.

ض.ص: اگرفدرالیسم سنتی می گفتید وبه ایلام ارجاع می کردید، حرفی بود، آقای دکتر نوری علاء، کشورما، کی ( جزدرعهد مغول مهاجم: آنهم تا اسلام آوردن غازان خان ) سیستم سکولاریسم سنتی داشت؟!. به بیست وچهارسطرمانیفست مذهبی- نظامی استوانۀ کوروش کبیر که با نوزده سطر راهبان بابلی، جمعاً چهل وسه سطرناقابل است، هم نمی تواند حتی درصورت تفسیر- بنفسِ پرستندگان ومؤمنان ومتولی یانش، تاریخ جنگها وکشتارهای دینی ومذهبی پُررنگ کشورمان که نامش اززمان سلطان یعقوب آق قوینلو(1478-1490 میلادی) ببعد"ایران" است، را پوشاند.

 جالب اینکه مدعیان حقوق بشریش تنها به حقوق تمامیت ارضی را ازآن درک می کنند و زبانکُشی و نژاد پرستی را ( ازدورۀ آریامهر تاکنون، با تکیه به آن، استوانه که اغلب یکبارهم آنرا نخوانده اند ) تاکنون توجیه کرده اند

دريک سيستم سکولارِ« تاریخی » اقوام مستقردرسرزمين ايران بزرگ بصورتی دوستانه و تعاونی درکناروجواريکديگرزندگی کرده و تنوع فرهنگی خود را، تضمينی برای يکپارچگی اقتصادی ـ سياسی خود دانسته اند ض.ص: کاش چنین می بود.

سرزمين ايران بزرگ جايگاه زندگی اقوام گوناگون بوده وهرتکه از آن به نام قومی خوانده می شده است. کردها درکردستان (يا کرد- استان، يا استان کردها)، بلوچ ها دربلوچستان، ترکمن ها درترکمنستان، لرها درلرستان وپارس ها در پارسستان (که با تخفيف، اکنون استان فارس خوانده می شود)                                                                                  

ض.ص: اصلاًربطی به قوم پارس این زبان فارسی دری کنونی ندارد، و بعلاوه نام پارس بمعنی کناره یک واژه آسوری است و استان " پارسه " نیزهمانند " پارسوماش " یک ایالت ایلامی است، پیش ازمهاجرت ده قوم معروف به پارس با نامهای مشخص شان:

 پازارگاد ها، مارافی ها، ماسپی ها، مرد ها و... نگاه کنید به : رُمان گیریشمن، ایران ازآغاز تا اسلام، ترجمۀ محمدمعین،  نقشۀ 20 / و درمورد نام ده اقوام پارس: کلمان هوار" ایران آنتیک: باستان"بفرانسه ص:231 و نیزدرمورد نام شش قبیلۀ ماد وده قبیلۀ پارس، بنگرید به: ایرج اسکندری، درتاریکی هزاره ها، چاپ پاریس، ص:123

و غيره، ساکن بوده اند.                                                                                    

ض.ص: ما آذربایجانی ها باسایرترکها وترکمن ها را، شاید بخاطر باج دادن به پان ایرانیسم، فراموش کرده اید، بعلاوه ، گیلک ها، مازندرانی ها وخراسانی ها هم فراموشتان شده چون با قافیه (ستان) نمی خواند

اما اين سکونت موجب آن نمی شده که حرکت مردمان ايران درميان استان های مختلف کشورمتوقف وکند شود؛ و هرچه به سوی امروز آمده ايم شاهد اوج گرفتن روند مهاجرت ها درميان اقوام ايرانی بوده ايم. يک بلوج بلوچ مانعی برای سکونت درکردستان نمی ديده و يک مازندرانی خودرا درخوزستان غريبه حس نمی کرده است؛ حتی اگراز لحاظ زبان ومذهب با اهل محل متفاوت بوده باشد

بدينسان، رفته رفته تقسيمات کشوری واستان بندی سرزمين، باحفظ نام های تاريخی مناطق گوناکون کشور، ازاختصاص يافتن به سکونت گاه های اقوام به درآمده و راه را براختلاط مردمان ايران، به لحاظ تجارت و روابط اداری وسیاسی دولت های مدرن و نيزازدواج و مهاجرت های شغلی وغيره گشوده است. اين امرمولد يک واقعيت مهم وامروزی است: ديگر بين«مسائل خلص خاص قومی» و«مسائل مديريت استانی»ارتباطی ارگانيک وجود ندارد.          

 ض.ص: خوشابه حال ما یاشما و نمی توان اين دومسئله را با هم يکی گرفت وبه حل همزمان آنها پرداخت بلکه لازم است رسيدگی به امرمديريت، برحل مشکلات قومی اولويت يابد. ض.ص:راحت شدند بهمين سياق می توان ديد که اگرچه مسئلهء ازميان برداشتن سيستم بازتوليداستبدادباروندگريزناپذيرايجادحکومت نامتمرکزپيونددارد، اماچنين پيوندی بين ازميان برداشتن سيستم بازتوليد استبداد بامسائل قوميتی وجود ندارد و ای بسا طرح مسائل قوميتی در جوف مسئلهء برقراری سيستم مديريتی نامتمرکز خودموجب بازتوليداستبداد، آن هم بصورت منطقه ای و استانی، شود ض.ص : باید از پان ایرانیست ها رفع نگرانی شود.

ديدگاه سکولار دموکراسی ايرانی                                                                     

اگرترکيب«سکولاردموکراسی ايرانی» را برخاسته ازمقتضيات خاص سرزمينی به نام ايران بزرگ به ناميم ض.ص:وسط دعوا نرخ طی شد که ازطريق آن،                                  

- از يکسو، ازسلطه و برتری جوئی اهل مذاهب وزبان هاوقوميتی خاص برديگرمردمان این

سرزمين جلوگيری می شود و،                                                                         

- از سوی ديگر، ازطريق ايجاد نظام دموکراتيکی مبتنی براعلاميهء جهانی حقوق بشر، به ايجاد نظامی نامتمرکز که روند بازتوليد استبداد را متوقف می سازد می انجامد،آنگاه ملتفت می شويم که چرا درديدسکولاردموکرات های ايران، عناصری چند، به شرح زير، بهم پیوند 
می شويم که چرا در ديد سکولاردموکرات های ايران عناصری چند، به شرح زير، بهم خورده و ترکيبی باستانی را ازنواحياء می کنند:                                                       

- سکولاريسم

- دموکراسی
 - حکومت نامتمرکز
 - جلوگيری از بازتوليد استبداد
ض.ص: وقتی زبانی ممنوع التحصیل می شود وخود اهالی جز بصورت مزدوران حکومت بر سرنوشت خویش حاکم نیستند، مسائل فرهنگی را حکومت دیکتاتورو تامیت گرا، مبدل به

مسائل سیاسی می کند وکوشندگان آنرا (بنام تجزیه طلب) به زندان میاندازد،این وعده های سرخرمن، اعتمادی جلب نمی کند. استبداد با پان ایرانیسم بازتولیدخواهد شد مگربا فدرالیسم ملی –جغرافیائی جلئ آنرا همانند هندوستان بگیریم

 ض.ص:خیلی مبارک است (- جدائی مسائلِ فرهنگی ـ قوميتی از مسائل سياسی ـ اقتصادی
(- اولويت يافتن مسائل سياسی ـ اقتصادی

 اجتناب از حرکت به سوی سيستم های نامتمرکز قوميتی يا زبانی يا مذهبی

 ض.ص: این هم مبارک است
 - حفظ صميمانهء همهء ارزش ها وهنجارهای فرهنگی اقوام ايرانی
سه سال پيش، ترکيب اين عناصر به نگاشته شدن «پيمان نامهء عصر نو» 
انجاميد[4] و براساس اين پيمان نامه چندين سازمان سکولاردموکرات ايرانی بوجودآمد. اگر کسی اين پيمان نامه را به دقت خوانده باشد می بيند که در آن هدف اصلی «جلوگيری از باز توليد استبداد» و «استقرار دموکراسی» است و استراتژی انتخاب شده برای رسيدن به اين هدف نيز آفرينش گاز انبری است که از

«سکولاريسم» و «عدم تمرکز درمديريت کشور» بوجود می آيد و حل مسائل قوميتی ـ فرهنگی (همچون آموزش زبان مادری و...) دربندهای ديگر و بعنوان «مسائل ثانوی» ض.ص: این هم خیلی مبارک است مورد بحث قرار گرفته اند. همچنين در دو کنگره ای که تاکنون با نام «کنگرهء سالانهء سکولاردموکرات های ايران» برگزار شده کوشش برای حل مسئله مديريت نامتمرکز بوده است که مسئلهء اقوام را نيز درکنار خود مطرح می سازد؛ و در اين نوع طرح مسئله نيز تأکيد بر خود گردانی استانی بوده است و نه بر فدراليسم قوميتی

 ض.ص : به پان ایرانیست ها و بخشی ازجبهۀ ملی های افراطی وشاهی اللهی های مانده و منجمد شده دردوران سلطنت پهلوی، اطمینان خاطردادید، اگراین روند پیش رود، میتوان پیشبینی کرد که دراجلاس های بعدی برای هماهنگی و تکمیل سیستم

 تدابیر زیراتخاذ شود:""پیچ و مهره های عوضی


حل مسائل زنان را بعهدۀ مردان  - 
حل مسائل کارگران را به عهدۀ سرمایه داران  - 
حل مسائل ملیتهای محکوم ومحروم را به عهدۀ ملیت مرکزگرای فارس  - 

وحل مسائل مذهبی را هم بعهدۀ مدعیان رهبری مذهب رسمی شیعه واگذارنمائید. 

آقای دکترنوری علاء درهمین اجلاس فرانکفورت، اگربجای آن هموطن مرکزگرای فارس، مسئولیت بقول خودتان (اقوام ایرانی!) را، بیکی ازچهارعضوازملیت ها محول می کردید، مطمئن باشید که هرچهار نفر شرکت فعال می کردند: و دیگردراجلاس اخیرتان، دوعضو شرکت نکرده: آقای جُما بورش، آقای دارا صالحی زاده ، با دوعضوشرکت کرده،: آقای دکتررضا حسین بُر وآقای پرویزضرغامی، که فعالیتِ چندانی، مثل نشست های سابق نداشتند زیرا هردودرعمل" زیب جلال " بودند.  

برای ناظران عاقل واهل بصیرت، چه پیغامی برای انزوای سکولارهای سبز، ازاین رساتر وهولناک تر میتواند باشد.

در آستانهء برگزاری سومين کنگره                                                                    

امسال، در 4 و 5 ماه آينده (جولای) سومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران در شهر فرانکفورت آلمان برگزارمی شود. موضوع اصلی و واحد کاراين کنگره يافتن پاسخی به اين پرسش است که «چرا سکولاردموکرات های ايران هنوزمتحد نشده اند؟» کنگره دارای چهار نشست است ودرهرنشست يکی ازجنبه های پرسش کلی مزبور موضوع بحث قرارگرفته است:                                                                                                       

1. موانع وضرورت اتحاد
2. اتحاد در برابرحضورحکومت اسلامی در صحنه های بين المللی
3. اهميت حفظ تماميت ارضی ايران درعين توجه به مسائل حکومت نامتمرکز
 4. تفاوت گذاری بين مسائل اينجائی واکنونی با مسائل آنجائی وفردائی (يا خارج و داخل)

همانگونه که مشاهده می شود، کميتهء برگزاری کنگرهء سوم نشست خاصی را برای رسيدگی به مسائل فرهنگی ـ اجتماعی اقوام اختصاص نداده و نشست سوم کنگره را بيشتر به مسئلهء برقراری حکومت نامتمرکز درعين حفظ تماميت ارضی ايران اختصاص داده است. ض.ص: بازهم به پان ایرانیست ها وجبهۀ ملی و شاهی ها اطمینان خاطرمیدهد.

ازنظرکميتهء برگزاری، يافتن پاسخ هائی به پرسش کلی کنگره، آن هم درحوزه های چهار گانهء فوق، می تواند سرآغاز نوعی نگرش «واقع بينانه» و «امروزی» به مسائل مبتلابه کشورض.ص :ازنظرشما وسرورآقای دکترحسن کیانزاد محسوب شود؛ با اين پيش فرض که مسائل قوميتی ـ فرهنگی جزو«موانع ساختاری» اتحاد نيروهای سکولاردمکرات ايرانی محسوب نمی شوند؛ چراکه بنياد گزاری قانون اساسی آينده برمفاداعلاميهء جهانی حقوق بشر و الحاقات به آن می تواند تضمين کنندهء حل اينگونه مسائل باشد

ض.ص: خاطرجمع باشند(اقوام یا تیره ها یا ملیتها) که دراعلامیه حقوق بشرحق وحقوق آنها آمده است، جای نگرانی نیست آنهم بامجریان متلون المزاجی که دُم خروس انحصارطلبی و منم منم گوئی شان، هنوزبقدرت سیاسی نرسیده پیداست

آقای دکتراسماعیل نوری علاء، بقول "فروید":" آنچه را که میخواهید پنهان کنید ناخن هایتان از آن حرف میزنند".

من عمداً این متن را با آنکه امکانش را داشته ودارم، منتشرنکردم، امیدوارم بجای جواب به من (یعنی دفاع از خود)، درمورد نکاتِ مهم آن بیاندیشید و با دوراندیشانِ دلسوز، مشورت 
 نمائید. شما بعنوان یک سکولاردموکراتِ خواهان ایالات متحدۀ ایران، در کنارِ تمام معتقدان به دموکراسی وسکولاریسم وعدم تمرکز خواهان قراردارید، نقد( درمعنای بیان حسن وعیب برای رفع عیوب وتقویت محاسن ) نوشته ها واعمال شما و یارانتان، بمعنی انتقاد (یعنی عیبجوئی وبیان عیبوبِ شخصی ) شما و یارانتان نیست. بنظرمن تضعیف هر نیروی جدا مخالف جمهوری اسلامی، بنفع جمهوری اسلامی است، مگرآنکه عملکردهایش، باعث تشدید بی اعتمادی مزمن ایرانیان بهمدیگرشود که نتیجۀ، تک روی واعمال دیکتاتوری دررهبری است، و که این، همانا راه و رسم نظام حاکم جمهوری اسلامی ایران است

بنظرمن تضعیف هرنیروی جدا مخالف جمهوری اسلامی، بنفع جمهوری اسلامی است، مگرآنکه عملکردهایش باعث تشدید بی اعتمادی، شود که نتیجۀ تک روی و دیکتاتوری در رهبری است، وکه این همانا راه و رسم نظام حاکم جمهوری اسلامی ایران است.   
____________________________________________
ض.ص، زیرنویس:                                                                                       

1. برای اطلاع از دقايق برنامهء کنگره(ض.ص: سکولاردموکرات های ایران) به سايت کنگره(ض.ص: سکولاردموکرات های ایران) درپيوند زيرمراجعه کنيد:                    

2. در اين مورد رجوع کنيد به مقالهء «ايالات متحدهء ايران، پاد زهرتجزيه واستبداد» به همين قلم درنه سال پيش (2006). اين مقاله وديگر نوشتارهای من درمورد اين موضوع بصورت يک کتاب اينترنتی در پيوند زير قابل دسترسی است:                                     
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/ES.Articles.On-Federalism.htm

 3. در مورد ازدست رفتن بخش های عمده ای ازايران رجوع کنيد به اين مقاله از دکتر رضا حسین بر:                                                                                                   
http://www.newsecularism.com/2010/08/30.Monday/083010.Reza-Hosseinbor-Clergies-and-disintegration.htm

 office4. از نظر من، واژهء «رسمی» ترجمه غلطی است از واژهء فرنگی 

 به معنای دفتر و اداره می آيد، وباید آن را «اداری» ترجمه کرد و نه «رسمی».

 استofficial چرا که اين واژه در پيند پيوند با واژهء  

(ض.ص: متاسفانه سطرها درکپی کردن بهم خورد، از روی قرائن اصلاح شد: اشتباه مرجوع است) بنا براين زبان فارسی نيز «زبان رسمی» ايرانيان نيست و «زبان اداری» آنان محسوب می شودکه وحدت مديريت کلی کشوررا ممکن می سازد و نبايد آن را جايگزينی برای زبان های مادری اهالی ايران دانست

 ض.ص: من این عبارت را بکارمی برم  وتکمله اش این که: هرزبان جانشین ( بقول شما جایگزینی )، مبدل به زبان قاتل می شود: درکنفرانس انجمن پژوهشگران ایران( درهلسینکی فنلاند) که آقای دکتراسماعیل نوری علاء ازطریق انترنت شرکت داشتند، هم گفتم و ایشان هم شنیدند .

5. اين پيمان نامه را در پيوند زير بخوانيد:                                                                            

http://isdmovement.com/movement.docs.d

 

======================

آقای دکتر اسماعیل نوری علاء

با آرزوی موفقیت تان در رسیدن به آرمان سکولار- دموکراسی: (دموکراسی بمعنیِ آزادی های قانونی مبتنی برحقوق بشر و برابری انسانیِ شهروندان: برابریدرمعنای رفع هرنوع تبعیضِ: جنسیتی، زبانی، مذهبی وتباری- نژادی و اقتصادی ) درچهارچوبِ "ایالات متحدۀ ایران". 

***

آقای دکتراسماعیل نوری علاء که میخواست برای برقراری سیستم فدرال مدرن" ایالات متحدۀ ایران" را بوجود آورد، ازجمله با کنگرۀ ملیت های ایران فدرال تماس گرفتند، امری که کاملاًمنطقی بود، زیراهمین صاحبان فرهنگ های مختلف محروم ومحکوم از1304ه.ش(1925م) یعنی: / از

تُرکان آذربایجانی، کُردان کُردستان، لُرهای لرستان واعراب خوزستان گرفته تا بلوچ ها بلوچستان وترکمن های استان گلستان( ترکمن صحرا ) / هستند که می توانندنیروی خودرا، جهتِ ایجادِحاکمیت ملی شان درچهار چوب ایران فدرال، دراختیارنیروی مدافعِ حقوقشان، قراردهند.           

به این منظورچندنشست پالتاکی هم، با" کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال"  برگزارشد، اما کاربه نتیجه نرسید.                                            
ایشان حالا تحقق آرمان خود، درمورد دموکراسی سکولاردرچهاچوب "ایالات متحدۀ ایران" را، ازپان ایرانیست ها طلب می کنند.              

آقای دکترنوری علاء                                                           

 عقلاًومنطقاً، تمرکزگرایانِ مدعی توسعه طلبی، یعنی پان ایرانیست ها، هرگز به عدم تمرکز، حتی ازنوع " دکترنوری علائیِ" آن، هم، راضی نخواهند شد و به آن تن درنخواهند داد.                                       

ملیتهایِ تحت ستم (درمعنای ساب نی شین) / وبقول شما، وپان ایرانیست ها واکثریت همفکران جبهۀ ملی، واغلب سلطنت طلبان( جزشخص آقای رضاپهلوی ): "اقوام" یا "تیره ها" / هم، باتوجه  به ماهیتِ انحصارطلبانۀ "زواراین امام زاده" وجهت گیری بیش ازپیش "پان ایرانیستی" سکولار- دموکراتها، مطمئن باشید که هرگزبه آن دخیل نخواهد بست.                

نتیجۀ منطقی این چرخشِ رهبرانه وتکروانه، منزوی شدن هرچه بیشتر این دموکراسی خواهیِ سکولارخواهدشد، شماکه ازدموکراسی خواه کردن وسکولارنمودنِ جریان سبز( برهبری میرحسین موسوی وکروبی )، سَر-خورده شدید، ترس آنستکه این بارنیز، موفقیتی بدست نیاید، وبر یأس عمومی مخالفان جدّی جمهوری اسلامی درایران، وسرخوردگی شما و یارانتان افزوده شود.                                                           

درنشستِ فرانکفورت( 4 و 5 ژوئیه: جولای 2015 ) هم امورمربوط به ملیت ها یا اقوام، بیک هموطن فارس، واگزار گردیده بود که طبعاً موردِ شناخت و اعتماد " نودسال، مارگزیدگان " محروم کشور، یعنی ملیت ها  ( بقول مدعیان تافتۀ جدا بافته: اقوام یا تیره ها ) قرارنخواهد گرفت.       

درحالی که این امر، به یکی ازچهارتن ازاعضاء مهم، که همگی ریشۀ ملیتی دارند، می توانست محول شود:                                          

آقای پرویزضرغامی(ازعشایرجنوب)، آقای دکتررضاحسین بُر( بلوچ )، آقای جُمابورش( ترکمن )، آقای دارا صالحی زاده (کُرد). بنا براین قابل پیش بینی است که بااین سوء مدیریت، بخشی ازاعضاء رسماً یا محترمانه وعملاً کناربکشند وشما بمانید و پان ایرانیست هایتان.                       

محول کردن دفاع ازحقوق ملیت ها یااقوام، به یک هموطن مرکزگرا، که دردِستم فرهنگی:( زبانی ومذهبی ) را هرگز نچشیده، واحساس نکرده است، درست مانند آنستکه، دفاع ازحقوق زنان را تنها به مردان، و دفاع ازحقوق کارگران را به سرمایه داران محول سازیم.                       

درضمن دراین شرایط حاد وبحرانی، که گلوبالیزلسیون جهانی سرمایه بر سیاست جهانی حاکم است: ازیکسو درکشورهای مرکز، وبرای صاحبان سرمایه وصنعت، نیازبه امنیت وآرامش است، وازسوی دیگر، دربخشی از کشورهای حاشیه ( که ایران مانیزدرهمان حوزۀ بحرانی قراردارد ) فعلاً سیاست تخریب، به جان هم افتادن کشورها( هشت سال جنگ عراق وشرکا باایران ) وحتی جنگ داخلی( اهالی یک کشور: سوریه ولیبی ) پیش می رود، تا " فرایندِ تخریبیِ خلاق " بقول شومپیتر، تحقق یابد که توسعۀ دیگران، درخود، و نیزدرما را به همراه دارد، براستی اگر بموقع ( مثل مصر )هوشیار نباشیم و " نه جُنبیم"، بافاجعه های بزرگتری ممکن است روبرو گردیم.                                                              
بعنوانِ فردی جمهوری خواه وفدرالیست که خواهان دموکراسی( آزادی و برابری: درمعنای رفع هرنوع تبعیض )، سکولاریسم و عدالت اجتماعی ( با ارادۀ ملی، جهتِ محوبیکاری وفقردرحدبینوائی: با تأمین کار، بهداشت، تحصیل وحداقل معیشت ) درایران بوده وهستم، همیشه هرفرد و یا هرجریانِ دموکرات وفدرالیست راهمسو باخود ودوستان خویش، جهت براندازی رژیم جنایتکار وتمامیت خواهِ جمهوری اسلامی درایران میدانم، بنابراین همواره( نه به انتقاد: عیب جوئی و بیان نقاط ضعف) بلکه به نقد ( محاسن ومعایب ) جهت رفع عیوب وتقویت جنبه های مثبت تفکرو عملکرد- شان پرداخته ومی پردازم.                                           

امید وارم باپندگیری ازاشتباهات گذشته ورفع وجبران آنها،درجهت آرمان اصلی خود که دموکراسی سکولاردرچهارچوب و کادرِ"ایالات متحدۀ ایرانِ" آینده است با معتقدان واقعی آن، و نه مخالفان جدیش همراه شوید.  

با مهر و دوستی
 ضیاء صدرالاشرافی       ، 

=============================
Subject: جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام» و نقد کوتاه آن
Date: Thu, 2 Jul 2015 20:23:17 -0400

 http://news.gooya.com/politics/archives/2015/06/198558.php

================

درپیوند یا ضمیمه(سنجاق) بالا، متنی که با کمی اضافه در تلوزیون میهن خواندم را میتوانید بخوانید

======================

http://www.youtube.com/watch?v=I7zwdOIW_AE

نقدی بر پیمان نامه عصر نو بخش اول

                        saeed Behbahani·828 vidéos

http://mihantv.com
دکتر ضیاء صدر الاشرافی در برنامه هفتگی خود در تلویزیون میهن

=========================

http://www.youtube.com/watch?v=4B091J7f7VQ

نقدی بر پیمان نامه عصر نو بخش دوم

saeed Behbahani·841 vidéos

http://mihantv.com

دکتر ضیاء صدرالاشرافی در برنامه هفتگی خود در تلویزیون میهن به تحلیل مسائل مختلف میپردازد

http://www.youtube.com/watch?v=_tqkAxBSAsQ 

اَشکال هویت و تکلمه ای برمقاله دکتر اسماعیل نوری علا

mihantv1· 496 vidéos
http://mihantv.com 

دکترضیاء صدرالاشرافی در برنامه هفتگی خود در تلویزیون میهن به موضوع هویت میپردازد
=================

http://www.puyeshgaraan.com/Esmail.htm

خانۀ اسماعیل نوری علا

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

یاسین اهوازی
سایت کنگره ملیت های ایران فدرال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.