تَسَلسل سکوت
از حجم چینی واژهها و مفاهیم
در انزوا نشستم شبانهها را
و شستشو دادم سایهای را با اشکهایم
که نشسته بود رو به افق
در قعر تاریکی بود
که به تسلسل سکوت فکر کردم
به آوازها و ترانههای خفته در گلو
به هر آن چه که بود و نبود
و گفتم
این عصر
عصر جنون است و همخوابگی با رباط
عصر تنهاییست و تخدیر افیونی حسها
در وادی انگارههای دروغین
در این عصر
کبودترین کفرهاست بر لبان من
و من به تسلسل سنگین سکوت فکر میکنم
به چشمهای کویری
به همان چشمهایی که هیچ گیاهِ آبزی نرسته در آن
[به نماز هزار رکعتیشان لعنت
همچنانکه به انعکاسِ نورهای پنهانی کتابهای مقدس]
من به تسلسل سنگین سکوت فکر میکنم
و در این انزوا پیراهن دغدغه را میپوشم
طنابت را بر گردنم بیاویز.
* * * * *
حضور تازیانه
اگر بگذارند
با هزار چشم برای تماشا
با هزار لب برای آواز
ترانهای خواهم خواند
با صدایی رسا و بیخلل
و خواهم کوچید و رفت
تا کرانههای دور
خواهم رفت ستارهفشان و شرابزای
به دیدن چشم ماه
آن سوی رنج و تنهایی خواهم نشست
و شب را خواهم سرود و فردا را
دشتها را خواهم سرود و دلها را
و مرگ را که در هاله کمرنگِ ماه، هفت رنگ است
اگر بگذارند
ای آمده از کوچ شادی
از کوچ خوشبختی
از کوچ عشق و رهایی
تو را خواهم سرود چون قناری که بهار را
اگر بگذارند
خواهم گریخت سوی آشیانه کبوترها
سوی مزارع گندم
با کتاب و دفتری در دست
کنار روشنایی دریا خواهم نشست
به جستجوی فرصتی برای دمی زیستن
برای نوشتن واژههایی برهنه
و سوی تو خواهم گریخت از این حصار
چون کوچ پرستوها در پاییز
آه... چه روزهایی که تو را سرودم و تو خاموش بودی اما
وسوسهام کن ای دل بی تاب
وسوسهام کن برای رفتن و شتاب
من پُر از حضور تازیانهام.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید