رفتن به محتوای اصلی

روسیه، جمهوری اسلامی، و بشار اسد
06.10.2015 - 16:38

 

اهمیّت استراتزیک کشور سوریه برای روسیه

سرزمین خاور میانه و خاور نزدیک که مانند پُلی سه قارهء اروپا، آسیا و آفریقا را بهم وصل میکند، گذشته از اینکه گهوارهء فرهنگ و تمدن جهان امروز، و زادگاه دینهای بزرگ بوده و  هست، پیوسته هم میدان درگیری عقیدتی و دینی و زورآزمایی امپراطوریهای بزرگ باستان، یونان، ایران، و رُم قبل از میلاد، و در قرون وسطی هم میدان جنگهای دینی و صلیبی بین شرق و غرب، و از قرن 20 هم میدان رزم و مسابقات سیاسی و نظامی قدرتهای بزرگ جهانی و کشورهای منطقه و صحنهء نمایش تکرار جنگهای دینی ، اتنیکی و قبیله ای در قرن 21 میباشد.

کشور انگلستان در فاصلهء دو جنگ جهانی اوّل و دوّم  هژمونی کامل خاورمیانه را در اختیار داشت، کشور فرانسه در خاورمیانه قدرت رقابت با انگلستان را نداشت، کشور آلمان تا ظهور نازیسم هم در قدرت سیاسی خاورمیانه چندان نقشی را ایفا نمیکرد،

حضور آمریکا در خاورمیانه، با پیروزی خاندان آل سعود بر خاندان هاشمی آغاز میشود، سپردن استخراج ذخایر نفتی شبه جزیرهء عربستان به شرکتهای آمریکایی قدرت سیاسی انگلستان در ناحیه خلیج فارس را با گسستی چشمگیر مواجه کرد. خیزش ناسیونالیسم عربی و صیهونیستی در سرزمین فلسطینِ تحت قیمومیّتِ انگلستان، قدرتِ سیاسیِ استعمار انگلیس را با بحرانِ جدی روبرو ساخت.

اتحّاد جماهیر شوروی و آمریکای تازه نفس، در فروپاشی و برای کوتاه کردنِ دستِ انگلستان از خاور میانه، از خاور نزدیک، از سرزمین فلسطین، و از شمال آفریقا، در یک جبهه قرار گرفتند و در شکل گیری کشوری بنام اسرائیل با صف آرایی در مقابل انگلستان با هم کارت سبز را بالا بردند.

در نهایت با فشار سیاسی و نظامی، شوروی و آمریکا، انگلستان مجبور میشود موضوع سرزمین فلسطین و سرنوشت دو ملّت یهود و عرب را به سازمان ملل واگذار کند.

در چهاردهم  ماه مه 1947 میلادی* آندری گرمیکو* وزیر امور خارجهء اتحاد جماهیر شوروی در سازمان ملل در پشتیبانی از تشکیل کشور اسرائیل سخنانی ایراد کرد، و کشور اسرائیل تأسیس شد.

اتحاد جماهیر شوروی سابق و آمریکا در خاورمیانه در مقابل انگلستان نقشی دوگانه را باز میکردند، آنها از یک سو به ناسیونالیسم عربی دامن میزدند و مردمان عرب را بر علیه انگلستان در منطقه بسیج میکردند، از سویی دیگر با پشتیبانی از اسرائیل در مقابل مردمان عرب فلسطینی و لیگای عربی تحت رهبری انگلستان به بحران سازی اقدام میکردند.

تا سال 1955 میلادی اتحاد جماهیر شوروی سابق با تسلیحات نظامی خود، کشور اسرائیل را در مقابل جنگها با اعراب حمایت میکرد. از این تاریخ به بعد سیاست اتحاد جماهیر شوروی در مقابل کشور اسرائیل تغییر میکند و در جبههء کشورهای عربی قرار میگرد.

مهمترین دلیلِ چرخش سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی بسود اعراب را بیشتر بیرون رفتن کشور آلبانی از اردوگاه سوسیالیسم شوروی و پیوستن آن به جمهوری خلق چین نسبت میدهند.

 رویکرد کشور آلبانی به چین باعث شد، که اتحاد جماهیر شوروی پایگاههای نظامی و دریایی خود را در ساحلهای دریای میانه را از دست بدهد، در نتیجه ناوهای جنگی هواپیمابر و ناوهای زیر دریایی شوروی دیگر نمی توانست  در ساحلهای دریای میانهءِ آلبانی این متحّد سوسیالیستی خود لنگر اندازند. در همین راستا اتحاد جماهیر شوروی به سرزمین کشورهای عربی از جمله لبنان، مصر و سوریه در ساحلهای جنوب و شرق دریای میانه محتاج شد. و دست از پشتیبانی اسرائیل برداشت و در صفوف اعراب قرار گرفت.

هدف از بیان این پیشگفتار این بود که بر اهمیّت استراتژی سرزمین سوریه برای شوروی سابق و کشور روسیهءِ امروز پرده بردارد.

سیاستِ حکومتِ روسیهءِ امروز در خاورمیانه، ادامهءِ همان استراتژی اتحّاد جماهیر شورویِ سابق در این جغرافیای سیاسی میباشد. سیاست خارجی اتحّاد جماهیر شوروی سابق و روسیهءِ امروز  پیوسته بر دامن زدن جنگ و اختلاف بین اعراب و اسرائیل استوار بوده است، تا از حضور نظامی خود در خاورمیانه مشروعیّت ببخشد.

از این گذشته دریای میانه از گذشتهء دور تا به امروز از ویژگیهای ژئو پلتیک، اقتصادی، سیاسی، و به مناسبتِ شاهراههای آبی از اهمیّتِ برخوردار بوده، بویژه امروز که برای ترانسپورتِ موادِ انرژی برای کشورهای غربی از اهمیّتِ فوق العاده تری همسان با خلیج فارس و تنگهء هرمز برخوردار شده است، بنا بر این همهء  قدرتهایِ جهانی حضور نظامی و سیاسی خود را در دریای میانه امری امنیّتیِ نظامی و اقتصادیِ زیرساختاریِ مهّم ارزیابی میکنند.

 بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، کشور سوریه تنها سرزمینی است که روسیه میتواند در آنجا حضور نظامی داشته باشد تا در توازنِ قدرت در دریایِ میانه و در خاورمیانه تأثیر گذار باشد، بنا بر این تحکیم و پایداریِ حکومتِ بشار اسد آخرین شانس برای روسیه و وجودِ سرزمین کشور سوریه برای روسیه جنبهء حیاتی سیاسی و امنیّتی، و اقتصادی را دارد.

روابط جمهوری اسلامی و خاندان بشار اسد

آنچه این دو سیستم متضاد را در کنار هم میگذارد نقاط و اهدافِ مشترکی است که در چهار فاکتور میشود آنها را خلاصه کرد:

 1- برخورد سیاسی هر دو رژیم در مقابل دشمن مشترک، یعنی حکومتِ بعثِ عراق و شخص صدام حسین بود

 2- سیاست گزاری و منافعِ مشترک آنها در کشور لبنان و برخورد با آمریکا و اسرائیل در این کشور

3- دیدگاه و سیاست ورزی مشترک نظام جمهوری اسلامی و حکومت سوریه در بحرانِ خاور نزدیک یعنی کشور اسرائیل و مردم فلسطین میباشد

 4- هر دو رژیم دارایِ سیستمهایِ دیکتاتوری، یکی آخوند سالاری و دیگری خاندانی موروثی هستند که مشروعیّتِ خود را از مردم نمیگیرند.

علاوه بر چهار فاکتور مشترک در بالا مذکور، حکومت سوریه برای انتقام گیری از صدام حسین در جنگ هشت سالهءِ ایران و عراق، تنها کشور عربی بود که بر علیهِ ایران فعالیّتی نداشت و لوله های ترانسپورتِ نفتی کشور عراق را که از خاک سوریه میگذرد تا به دریای میانه برسد را در زمان جنگ بست در نتیجه خساراتِ فراوان اقتصادی به رژیم صدام حسین وارد آورد. رهبران نظام اسلامی تهران در مقابل این حرکتِ حکومتِ سوریه، مبالغ بسیار هزاران بار بیش از خساراتِ وارده بر این کشور را، در همهء عرصه ها جبران کرد و هنوز هم میپردازد. و امتیازات زیادی را به خاندان اسد هدیه کرده اند.

امّا با وجود حمایت همه جانبهءِ سیاسی، مالی و اقتصادی، نظامی جمهوری اسلامی از حکومتهای سوریه به رهبری خاندان بشار اسد، امّا این خاندان هیچگاه متحّد راستین منافع و امنیّت ملّی ایرانیان نبوده و نیست و پیوسته منافع ملّی خود و منافع کشورهای عربی را دنبال کرده و میکند.

کشور سوریه در سال 1991 میلادی بدون مشاورت با سران نظام جمهوری اسلامی در کنفرانس صلح مادرید با اسرائیل شرکت کرد. همچنین در سالهای 1995، 1999، 2000 میلادی در نشست های صلح با کشور اسرائیل به مذاکره پرداخت.

حکومتهای خاندان بشار اسد وقتی از مذاکرات خود با اسرائیل به نتیجه ای نرسید، دوباره به آغوش حکومتگرانِ نظام اسلامی بازگشت و پیمان نامهء تازه ای را امضاء میکنند مبنی بر اینکه:

 1- هر دو حکومت یعنی رژیم اسلامی تهران و کشور سوریه، فلسطینی های مسلمان رادیکال و حزب اللّه را تا حد امکان حمایت چند گانه کنند

 2- یک استراتزی مشترک بین دو کشور برای ساختن سلاحهای کشتار جمعی (هسته ای) تدارک ببینند

 3- هر دو کشور به عنوان کشورهای محور شرارت یک استراتزی دفاعی قوی را در مقابل غرب و در برابر هم پیمانان آنها در منطقه بنا نهند.

حکومت خاندانی بشار اسد از «شورای هماهنگیِ خلیج کشورهای عربی» ناحیهءِ خلیج فارس در سال 1981میلادی که برای مهار کردن قدرت سیاسی و نظامی ایران در ناحیّهء خلیج فارس بوده است، حمایت کرد. این شورا در نشستهای سالانهء خود که در شهر ریاض پایتخت کشور عربستان سعودی برگزار میشود هر ساله خواهانِ مالکیّت سه جزیره در دهانهء تنگهء هرمز ایران را دارند و از هر کوششی برای تغییر نام خلیج فارس کوتاهی نخواهند کرد.

 این شورا در سال 1991میلادی رسمأ از کشور سوریه و مصر در خواست عضویت کردند و هر دو کشور اصول این شورایِ پان عربیسم ضد ایرانی را امضاء نمودند، دیگر کشورهای عربی و اغلب کشورهای اروپایی و غرب هم از این شورا بدون واسطه و یا با واسطه پشتیبانی میکنند.

با شناخت از تاریخچهء عملکرد تزارهای روسی در مقابل کشور ما ایران، همچنین  سیاست خارجی شوروی سابق و روسیه امروز در خاورمیانه، و با تحلیل از سیاستها و اهداف حکومتهای کشور سوریه به رهبری خاندان بشار اسد، میتوان به روشنی گفت که سیاستهای اسلامگرایی و آشوب آفرینی نظام جمهوری اسلامی در خاورمیانه در جهت اهداف سیاستهای خارجی کشور روسیه، و کشورهای مانند سوریه و در جهت منافع پان عربیسم و بازیچهء دست قدرتهای غربی و کشور ترکیه بوده است که در هیچکدام از این سیاست گذاریها منافع و امنیّت ملّی ایران در نظر گرفته نشده است.

پدیده شومی که بعد از وقوع انقلاب اسلامی 57  در خاورمیانه پدیدار گشته، سپاه اسلام"داعش" است. که در شکل گیری آن نظام جمهوری اسلامی و روسیه سهم بسزایی را دارند.

 در این بی سرو سامانی در خاورمیانه، ارتش روسیه به حمایت از بشار اسد در سوریه وارد جنگ با سپاه داعش میشود نظام جمهوری اسلامی تهران از عملیّاتِ هوایی روسیه پشتیبانی میکند و نیروی نظامی سپاه پاسداران به سوریه میفرستد.

نیروی هوایی ترکیه، جنگنده ای از نیروی هوایی روسیه را مجبور به فرود آمدن میکند، "ناتو " به طرفداری از ترکیه با لحنی خشن در حالتِ اتمسفر جنگی به روسیه هشدار میدهد، داعش درخواستِ اتحّاد با ترکیه را مطرح میکند، داعش از کشورهای منطقه میخواهد تا ائتلافی را بر علیه روسیه و  نظام جمهوری اسلامی تهران سازماندهی کنند.

همزمان نظام جمهوری اسلامی در عراق دخالت مستقیم میکند، در یمن شیعیان را به جنگ با حکومت این کشور و بر علیه عربستان وامیدارد، در بحرین آشوب بپا میکند، با عربستان سعودی وارد جنگ دینی و عقیدتی میشود، با سرمایه های ملّی ایران سالهاست که شیعیان حزب الله لبنان را برعلیه کشور اسرائیل حمایت گسترده میکند. از گروههای تروریستی اسلامی مانند حماس و جهاد را حمایت میکند،

 آیا کسی هست که به این سئوال پاسخ دهد که عملکرد نظام جمهوری اسلامی از گذشته تا به امروز در خارومیانه و جهان پیرامونی به چه منظور و در کدام جهت است ؟ و اصولأ این نظام جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود  چه اهدافی را دنبال میکند !. کجاست این منافع و امنیّت ملّی ایرانیان ؟!.

گیریم که روسیه و نظام جمهوری اسلامی با شکست داعش سوریه را سراسر در کنترل خود در آوردند، آیا بشار اسد را نجات خواهند داد ؟. آیا کشورهای اروپایی و غربی، اسرائیل، ترکیه، و هم پیمانان دیگر کشورهای عربی آنها و جهان دمکراتیکِ امروز، و ارتش آمریکا و کشورهای عضو ناتو ساکت خواهند نشست و تماشگر عملیّات روسیه و نظام ولایت  فقیه در سوریه خواهند بود ؟

مشارکتِ مستقیم روسیه و سپاهِ نظام ولایت فقیه در سوریه، کلیه مناسبات سیاسی در خاورمیانه را بهم خواهد ریخت، تنها کشورهایی که در این میدان بازنده خواهند بود، روسیه و دستگاه نظام جمهوری اسلامی تهران است، که جور و ستم چنین سیاست گذاری های غلط بار دیگر بر دوش ملّت ایران فرود خواهد آمد.

پشتیبانی روسیه و پوتین از مردمان کُرد، و به رسمیّت شناختن خودمختاری آنها، نتیجهء عکس را خواهد داشت، و ملّت کُرد پشتیبانی معنوی و اخلاقی و افکار دمکراتیک جهانی را از دست خواهند داد و دست ارتش ترکیه را بر روی آنها برای کشتار و دربدری بیشتر باز خواهد کرد.

نظام جمهوری اسلامی با توافق هسته ای خود با غرب، این شانس را داشت که از انزوای جهانی بیرون آید و روشی قانونمند و متمدنانه را پیشهء خود کند،تا شاید به اقتصاد ورشکستهء کشور بهبودی ببخشند، برای نسل جوان بازار کار ایجاد کنند، در رفاه عمومی مردم قدمی بردارند، در رشد و توسعهء تکنولوژی تلاشی کنند، تا نفوذ کشورهایی مانند ترکیه و عربستان در منطقه را به حاشیه براند، امّا پشتیبانی نظام اسلامی از بشار اسد و قرار گرفتن آن در کنار روسیه و لشکر کشی به سوریه باعث خواهد شد که ایران دوباره در مقابل جهان غرب بایستد، و از مجموعهء خانوادهء جهانی همچنان منزوی باقی بماند. به عبارتی پروندهء بازنگری کشورهای اتحادیّهءِ اروپا و آمریکا در رفتار نظام جمهوری اسلامی دوباره مسدود خواهد شد،و پنداری که اصلأ توافق هسته ای صورت نگرفته است،

تا همین امروز هم عملکردِ روسیه و نظام ِجمهوریِ اسلامی باعث شده است که حکومت ترکیه و شخص اردوغان که منزوی شده بود، دوباره به سکوی تأثیر گذار خاورمیانه بازگردد و دیروز بود که از اردوغان در پارلمان اروپا در بروکسل با پهن کردن فرش قرمز استقبال کردند.

آنچه مسلم است، منافع ملّی و امنیّت ملّی ما ایرانیان با اسلامگرایی، با شیعه گری، با فرهنگ عاشورا ،تاسوعایی با سیاست گذاریهای حوزهء علمیّه ای و آخوند بازی، با  بحران و تشنج آفرینی، با همکاری و همسویی با روسیه، با محور قرار دادن سوریه و جنوب لبنان و نواز غزه، با سیاست فتح مکه و مدینه، با پشتیبانی از گروههای تروریستی اسلامی و طبقات عقب ماندهء در درون کشور و در خاورمیانه، با دشمنی با ملّت یهود و حکومت اسرائیل، با سیاست مسجد سازی در درون کشور و در اروپا، همچنین دخالت در کشورهای منطقه و مشارکت در جنگهای دینی و قومی تأ مین نخواهد شد. تضمین پاسداری از منافع و امنیّت ملّی ایران تنها و تنها در برپایی حکومتی دمکراتیک و سکولار، و تربیّت نیروی انسانی خلاق نسل جوان کشور و پیوستن به کاروان متمدن و پیشرفتهء جهان امروز است.

راه حلّ اساسی در سوریه برکناری بشار اسد این جنایتکار جنگی است که تا کنون بیش از 200 هزار نفر از شهروندان سوریه را به قتل رسانده است، با بر قراری یک حکومت  پلورالیسم دمکراتیک و سکولار بدون بشار اسد میباشد.

اگر در ایران حکومتی هست که خود را نمایندهء ملّت ایران مینامد، باید هرچه زودتر با بیرون آوردن تمامی پرسنل نظامی و غیر نظامی ایرانی از سوریه و لبنان و عراق، و هر چه زودتر با برکناری بشار اسد و با محاکمهء او در یک دادگاهِ بین المللی به عنوان یک جنایتکار جنگی با جهان دمکراتیک امروز همگام و همصدا شود. جلوی ضرر هر جا گرفته شود بسود است.

بطور قطعی هر گونه آسیبی که از طریق شرایط  بسیار خطرناک امروز و فردا در خاورمیانه بر سرزمین و ملّت ایران وارد شود، مسئول آن حکومتِ فعلی به رهبریِ شخص حسن روحانی است، چرا که ایشان رئیس جمهور برگزیدهء مستقیم مردم میباشد و ایشان پاسخگوی قانونی سیاست درونی و خارجی کشور است.

علی خامنه ای رهبر انقلاب برگزیدهء مردم نیست و ایشان هیچگاه به منافع و امنیّت ملّی سرزمین ایران اهمیتّی نداده و نخواهد. علی خامنه ای برای پوتین و روسیه همان محمد علیشاه قاجار است.

علی خامنه ای بخوبی میداند که فاصله گرفتن ایران از روسیه و چین و با برقراریِ روابط خوب ایران با غرب و تشنج زدایی در سیاست منطقه ای و خارجی خود، و با بر قراری آرامشی حتّی نسبی در درون کشور باعث خواهد شد که مقام ولایت فقیه و وجودِ او در فضای سیاسی ایران بی مصرف و بی مقدار شود و در عرصهءِ بیرونی هم اعتبار خود را از دست خواهد داد.

بنا بر این رمز ماندنِ خود در مسندِ قدرتِ خلیفه گری و سلطانی را همانا جنگهای دینی و قومی و بحران آفرینی و سرکوب در درون کشور و برپایی آشوب و تشنج در منطقه و جهان و هرچه بیشتر درگیر و منزوی کردن ایران با غرب و جهان دمکراتیک می بیند

| ماه اکتبر 2015| آلمان| ناصر کرمی|

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناصر کرمی
آرشیو نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.