رفتن به محتوای اصلی

حضرتِ عشق
09.12.2015 - 08:28

 

 

نسیم آسا گذر دیگر ندارد حضرتِ عشق

به هر سویی که دلبندی بخواند نامِ یاری

ستاره در طلسمِ سنگ می ماند فراموش

تو ای فریادِ خفته بر لبانِ دوخته؛ تنهایِ زندانی

همیشه روزگارت باد بیزاری

 

اگر رویَد گُلِ حسرت به دنجی یا کناری

چو آهِ سردِ سرگردان برآید

نگاهم کن که زیرِ برف می لرزم

تو با من مهربان باش

 

یکی عکسی ست در قابی کپَک زار

که هر دم نوبتی دارد دگرگون

چو قندیلی که بی نور است وُ واژون

ولی گویند اعجازِ زمان است

عقابِ قلۀ قاف است وُ پنهان است

چو شیرِ شرزه ای شوریده کمیاب...

صدا برخاست: پایان، برگه ها بالا

نخواندی درسِ قدرت، لال ماندی، لال وُ رسوا

چه چشم اندازِ پُر تشویشِِ شومی

درین شترنج ما ماتیم بی بازی!

 

جهان بیغولۀ غم پروری شد

 که در آن قمریانِ باغ می میرند

نه گنجشکی بشوید پَر؛ بنوشد آب

نه پروانه به دشت آید پری وار

تو با من مهربان باش

 

نه جنگل جان پناهِ برگِ پیر است

نه رودی می خزد خندان به راهی

نه خورشیدی بَرَد مَه را قلمدوش

نه تارایی درخشد در شبِ خاموش

تو با من مهربان باش

 

اگر آیینِ انسانی به سر آمد

اگر یک تن زِ عشقِ دیگری؛

شادان وُ شیدا نیست

اگر سیمرغ در آیینه پیدا نیست

تو با من مهربان باش

2015 / 12 / 9

 http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.