این تازه اول راه است. همهچیز از روز جمعه شروع شد؛ از نقطه پایان نامنویسیها. از نقطه آغاز بیمها و دلهرهها. از جایی كه یك طرف در بیم سبد رای خود است و طرفی دیگر در هراس از تایید صلاحیتش. یك طرف دلهره ائتلاف دارد و طرف دیگر دل به تكرار پیروزی دیروز خود بسته است. یك طرف «وضع موجود» را میخواهد و یك طرف «مجلسی دیگر». دماسنجهای سیاسی اما دمای «تغییر» در فضای سیاسی را نشان میدهند.
نه صفكشیها شبیه روزهای پیروزی اصولگرایان است و نه امیدشان به این پیروزی پررنگ. باهنرِ منصرف شده و حدادعادلِ نگران هیچ نشانی از صلابت انتخابات دوره نهم در اردوگاه اصولگرایی باقی نگذاشتهاند. پرچم «استقلال» علی لاریجانی هم كه باری است روی بارهایی كه اكثریت مطلق سه دوره مجلس این روزها روی دوش میكشند، به این امید كه تبدیل به «اقلیت» نشوند. اقلیت یك دهه گذشته اما نگران صدور مجوزش برای ورود به بازی است؛ اصلاحطلبانی كه موج «ثبت نام» به راه انداختند امیدوارند كه بتوانند با همان موج، حالا شاید قدری هم كوتاهقدتر در لیستهای انتخاباتی حاضر باشند. نزدیكان احمدینژاد میگویند مجلس بعدی مجلس طرفداران حسن روحانی است و سخنگوی اصولگرایان زنهار میدهد كه اگر «ائتلافی» در كار نباشد كشتی اصولگرایان «غرق» خواهد شد. در این فضا هیچكس مطمئن به نظر نمیرسد. هیچكس اطمینانی به آینده ندارد كه فردای روز هفتم اسفند چه خواهد شد. بیمها و امیدها همزمان زنده ماندهاند تا هفتم اسفند متفاوت از اسفندهای قبل از مجالس هفتم و هشتم و نهم باشد؛ زمانی كه شاید بازگشت اصلاحطلبان و از دست رفتن اكثریت اصولگرایان باشد. البته فقط شاید.
انصراف باهنر؛ دماسنج انتخاباتی اصولگرایان
یك تصمیم در میانه كارزار رقابتها اوضاع و احوال «اكثریت» این روزهای مجلس را روشن میكند؛ انصراف محمدرضا باهنر. «لابی من» اصولگرایان عطای مجلس دهم را به لقایش میبخشد. اما چرا؟ باهنر یك حرف كلیدی دارد؛ «من فكر میكنم خودمان هم كم كم باید فرصت را به جوانان بدهیم. البته هنر این است كه یك قهرمان قبل از اینكه مدال طلایش را از دست بدهد خودش تشك را ببوسد و كنار بكشد. » آیا قرار بود مدال طلای باهنر در اسفند 94 رنگ ببازد؟ چرا كه نه. او انتخابات مجلس ششم را تجربه كرده است؛ جایی كه مدال طلایش برای چهار سال از سینهاش دور شد. باهنر باخت تا 16 سال بعد، یعنی برای همین دو سه ماه آینده تصمیمی بگیرد كه حداقل «بازنده» نباشد. باهنر همین چهار سال پیش هم برای ورود به بهارستان نهم به سختی افتاده بود. همینكه جایگاه او در فهرست نمایندگان تهران به ترتیب آرا جایگاه سیزدهم باشد برای مردی كه خود را «كارگردان» جمع اصولگرایان میداند خیلی هم جایگاه خوبی نیست. آن هم در رقابتی كه سر تا ته آن رنگ اصولگرایی داشت. رقابت مجلس نهم با این ترتیب اگر برای باهنر «باخت» محسوب نمیشد، «برد» بزرگی هم در كارنامه او نبود. باهنر حالا خود به میدان نمیآید. تصمیم او نشانه بیم و هراس یك جریان سیاسی است؛ جریانی همسو با باهنر كه نمیخواهد چون او «تصمیم» بگیرد. تصمیم باهنر از همان «دماسنج»های سیاسی است كه میتواند دمای اسفند اردوگاه اصولگرایان در اسفند را «سردتر» از روزهای زمستان نشان دهد. باهنر میدانست كه «مدال طلای» او - اگر مدال طلا باشد- در اسفند از دستش خارج میشود. هر چند كه دیروز در نخستین اظهارنظرش بعد از انصراف از كاندیداتوری گفت كه «اینبار من خیالم راحت است كه اصولگرایان برنده انتخابات هستند و به همین دلیل ضرورتی ندارد من حضور داشته باشم» اما مگر وقتی برای انتخابات مجالس هفتم تا نهم، تمام قد وارد صحنه شد از بیم شكست اصولگرایان بود؟
او خود نیز میداند اینبار دیگر انتخابات مجلس با سه دوره قبل متفاوت است و به همین موضوع هم اعتراف میكند؛ «در مجالس هشتم و نهم اصلاحطلبان امید و نفس گرمی برای انتخابات نداشتند اما اینبار با نفس گرم آمدند و برای هر كرسی پنج تا شش نامزد دارند.» او یك بار حضور امیدوارانه اصلاحطلبان را در مقابل خود و رفقایش با تجربه شكست پشت سر گذاشت و «امیدواری» این روزهای جریانی متشكل از همان اصلاحطلبان و برخی اعتدالیون باز هم همان خطر «شكست» را تداعی میكند. شكستی كه سال 78 به فاصله دو سال بعد از شكست انتخاباتی اصولگرایان در ریاستجمهوری هفتم رخ داد و اینبار هم باهنر و همفكرانش دو سالی هست كه مشغول هضم تجربه شكست در انتخابات ریاستجمهوری هستند. تازه آن روزها اردوگاه باهنر و یارانش اردوگاهی مستحكم بود. برای خودش دری داشت و دیواری. ستونهای آن هنوز استوار ایستاده بودند و اطرافش جز یك صدا شنیده نمیشد. حالا اما همه اینها فقط خاطراتی برای اصولگرایان است. جریانی كه از همگرایی آن فقط در نامی خلاصه شده. هر كسی توانسته خیمهای در اطراف آن به پا كرده و «سهم»های خرد شده سیاسی حالا مسیر «ائتلاف» را به سنگلاخی بدل كرده است. لاریجانی پرچم «استقلال» برافراشته و اطرافیانش هم زیر سایه «ائتلاف اصولگرایان» جایی برای خود نمیبینند. حدادعادل به نمایندگی از آنها كه «ائتلاف» را فریاد میزنند، زنهار میدهد كه اگر اتفاق نظری نباشد، «پایان» اصولگرایی از راه خواهد رسید. حضور چهرههای موثر هنوز هم هزار و یك اما و اگر دارد. این روزها اصولگرایی از راهی رسیده پر از نقض پیمان؛ از واگراییهای انتخابات مجلس نهم و ریاستجمهوری یازدهم گرفته تا قول و قرارهای پارلمانی بر سر تصمیماتی مثل برجام. هر جایی اول سخن از «تصمیم مشترك» بود و نهایتش ختم به «بیانیه» علیه همدیگر میشد. باهنر اما گویی هوشمندانه از این خیمهگاه لرزان خود را بیرون كشیده تا اگر «سقوطی» حادث شود، آواری بر سر او نریزد. او حالا تكیه بر جای حبیبالله عسكراولادی زده است، زعیم سالهای نهچندان دور اصولگرایان. «استاد» سیاسیون راستگرا در ایران. «استاد» هم روزهای آخر حرفش چندان خریداری نداشت، پس دیگر حرجی بر جانشین او نخواهد بود. وقتی تازه رسیدهها حرف عسكراولادی و آیتالله مهدی كنی را زمین زدند، زمین زدن حرف امثال باهنر خیلی سهلتر از این حرفها خواهد بود. رقیب جدید در هیات ائتلافی از اصلاحات و اعتدال از راه رسیده و در اردوی رفقا خبری از «ائتلاف» نیست. باهنر كنار میكشد تا كنار كشیدن او زنگ خطری برای اصولگرایان باشد. «كارگردان» بازیهای سیاسی اصولگرایان حسابگری را خوب بلد است؛ اینجا هم «شجاعانه» كنار میكشد تا «عاقلانه» همان مدالهای طلای خود را برسینه حفظ كند. بقیه اصولگرایان دیگر اما چون او خیلی به «طلا» و «نقره» نمیاندیشند.
پرچم استقلال لاریجانی؛ تیری در قلب ائتلاف اصولگرایی
پرچم «استقلال» علی لاریجانی تنها پرچم استقلال یك فرد نیست؛ درست مثل معنای انصراف باهنر. او هم نزدیكانی دارد و یارانی؛ چهرههایی كه چون خود لاریجانی دیگر خیلی خود را مقید به بازی جریان اصولگرا نمیدانند. این هم شاید از بازیهای روزگار اصولگرایان باشد؛ كسی كه سال 84 اصولگرایان بیشترین حسن نظر را برای ریاستجمهوری او داشتند حالا شاید با «اغیار» هم ائتلاف كند. خودش كه نه، نزدیكانش. گو اینكه شعار «استقلال» لاریجانی پژواك صدای استقلال بزرگان دیگری چون ناطق نوری در این جریان است. آنها این «استقلال» را بر زبان نیاوردند و علی لاریجانی از آن دم زد، درست در میانه تلاشهای اصولگرایان برای «ائتلاف». لاریجانی «مستقل» میآید اما این به معنای «تنهایی» نیست. همان عصر جمعهای كه او مهمان خانه كاظم جلالی شد تا دست راستش در مجلس را از كنارهگیری از انتخابات منصرف كند، معنایش این بود كه لاریجانی چشم امیدی به دیگران هم دارد. همان اصولگرایانی كه بعد از انتخاب دولت یازدهم توسط طیفهای تندروتر مجلس «وكیل الدوله» خطاب شدند. همانها حالا در سكوت حركت آرام را به سمت یك لیست انتخاباتی شروع كردهاند. از یاران لاریجانی در مجلس، چهار نفر به تهران آمدهاند؛ بهروز نعمتی، كاظم جلالی، عوض حیدرپور و حسین سبحانینیا. بقیه هم كه در شهرستانها ماندهاند زیر سایه ائتلاف اصولگرایان نرفتهاند. نمونهاش امثال جواد جهانگیرزاده هستند. لاریجانی لیست خودش را میخواهد؛ این نزدیكترین گزینهای است كه به ذهن میآید؛ لیستی كه شاید آنقدرها هم مستقل نباشد، لیستی كه شاید در ائتلاف با هواداران «دست راستی» دولت به وجود آید. اما هر چه كه باشد این لیست و نیروهای آن جایی در «ائتلاف» اصولگرایان نخواهند داشت. لاریجانی میخواهد بین اصولگرایان و اصلاحطلبان، جایی دنج و مطمئن برای ادامه حیات سیاسی؛ جایی كه هم اصلاحطلبان در یك انتخاب اجباری او را به خیلیها ترجیح خواهند داد و هم میتواند از سبد اصولگرایان برای خود و اطرافیانش رای جمع كند.
اصلاحات؛ حركتِ بیم و امید
در اردوگاه اصلاحطلبان اما هوا تغییر كرده؛ دیگر همهچیز سرد و بیروح نیست. دیگر جمود و ایستایی حضور ندارد؛ هم خورشید «امید» به این اردوگاه گرما میدهد و هم باد «بیم»ها گاه و بیگاه میوزد. هر چه هست آنها پیش از بازی نتیجه را وا ننهادهاند. میخواهند از «خورشید امید» حرارت بگیرند و اردوگاه خود را در برابر باد «بیم»ها استوار كنند. با صفی بلند، چند برابر دورههای قبل وارد انتخابات شدهاند. آنها دو سال پیش سهامدار اصلی پیروزی 24 خرداد بودند، حداقل در صندوقهای رای. حال دنبال سهم خود از مجلس دهم میگردند؛ مجلسی كه سه دوره آن را نا امیدانه به رقیب واگذار كردند. صف چهرههای شاخص آنها حتی طولانیتر از صف اصولگرایان است. همهچیز اما این نیست؛ مجوز صلاحیتها كه بیاید شاید صف آنها كوتاه شود. اما چقدر كوتاه؟ این را كسی نمیداند. گو اینكه خود اصلاحطلبان هم نمیخواهند به پاسخ این سوال بیندیشند و پیش از هر اتفاقی درباره آن «پیشگویی» كنند. صفهای طولانی آنها برای ثبتنام یعنی بگذار تا میشود «امید» زنده بماند؛ امیدی كه نقش بر آب شدن آن شاید بزرگترین «امیدِ» اصولگرایان برای مجلس دهم باشد. اما تا همینجا هم اصلاحطلبان خیلی از «ژنرال»هایشان را همان پشت در حوزههای ثبت نام جا گذاشتهاند، جایی كه فاصله زیادی با حوزههای رایگیری دارد. اغلب سیاسیون دست اول اصلاحات نیامدند چون تكلیف آمدنشان از قبل مشخص بود؛ از افرادی چون محمدرضا خاتمی گرفته تا چهرههایی نظیر رضا فرجیدانا. همه آنها كه میدانستند نتیجه كارنامه «صلاحیت»شان چه خواهد بود. آنها نیامدند تا اگر اصلاحطلبان به میدان آمده مجوز «احراز صلاحیت» را گرفتند، خود در مجلس دهم تبدیل به ژنرالهای سیاسی جدیدی شوند برای بر پا نگه داشتن آینده اردوگاه. یك بار آنها در مجلس ششم با چهرههای كمتر شناخته شده وارد شدند و چهار سال بعد مجموعه بزرگی از نیروهای سیاسی داشتند.
انتخابات تهران؛ رقابت بعد از صلاحیت
هر چقدر هم رقابت در شهرهای دیگر گرم باشد، رقابت بر سر كرسیهای تهران چیز دیگری است؛ سی كرسی با صدها مدعی. مدعیانی آنقدر پر تعداد كه حتی رقابت بین آنها قبل از بر پا شدن صندوقهای رای و هنگام بسته شدن لیستها آغاز میشود. تا اینجای كار همه جریانها برای لیست سی نفره تهران خیلی بیشتر از ظرفیت كرسیها، سرریز كاندیدا دارند. ولی باز هم همان ماجرای «صلاحیت»ها است كه تكلیف این نامزدهای «سر ریز» را مشخص میكند. جایی كه اگر اصلاحطلبان بتوانند آنقدر نامزدهای خود را از مرز «صلاحیت» بگذرانند كه فهرست سی نفره تهران پر شود، اصولگرایان هم مجبور خواهند بود تا جای ممكن با تعداد لیستهای كمتری وارد میدان رقابت شوند؛ لیستهایی كه اگر تعداد آنها «یكی» نباشد بعید است از دو لیست هم فراتر رود. اما رد صلاحیت اصلاحطلبان همان موقعیت مقتضی برای رویش فهرستهای اصولگرایانه خواهد بود؛ فهرستهایی كه تا همین انتخابات مجلس نهم تعداد آنها به سیزده رسیده بود. سیزده لیست اصولگرایانه. اصولگرایان آنقدرها درباره صلاحیتها خیال راحتی دارند كه نهایت ماجرا برایشان به اندازه چند فهرست رنگارنگ نامزد باقی بماند؛ حالا یكی تندتر و یكی معتدلتر. از همین روست كه آنها چون اصلاحطلبان «ائتلاف» خود را به بعد از اعلام نتیجه بررسی صلاحیتها واگذار نكردهاند و با خیال راحت از این جنبه قضیه، فقط «دلواپس» وحدت هستند؛ اتفاقی كه برای اصلاحطلبان كاملا برعكس است، آنها كه هنوز خود را در موضعی نمیبینند كه برای رقابت به جان هم بیفتند تنها چشم به روز اعلام نهایی نتیجه صلاحیتها دوختهاند تا بعد از آن بتوانند فهرست خود را اعلام كنند؛ فهرستی كه باید دید بعد از آن روز چه كسانی در چارچوب آن باقی ماندهاند و چه كسانی راهی به آن پیدا نكردهاند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید