رفتن به محتوای اصلی

وقتی از حوضه ِ تئـوری، به پـراتیـک رفتم ...!
11.12.2011 - 15:56

 اگـر روزی روزگاری آموختم آنچه که می اندیشم علاوه بر اینکه آنرا برروی صفحه سفید و یا کامپیوتـر می نویسم، کمی هم به خود زحمت داده و یا اینکه لطف کنم آنرا از حیطه ِ تئـوری بیـرون بیاورم و در همان ذهنـم به آن جنبـه ِ پراتیـک بدهم! فکـر کنم خیلی ازمسائـل مُهـم سیاسی و اجتماعی ایـران برایم حـل خواهدشد چراکه تفاوت بین تئوریک و پراتیک هرچند در "مغـز" به روشنایی آفتاب مشخص می شود از این رو شاید در برخورد به پدیده ها، کمی تأمل بیشتری کنم!

 

برای روشن شدن موضوع عرض کنم، وقتـی از مبـارزه و سرنگونی سخن می گویم واژه هایی ماننـدِ  به امیدسرنگونی رژیم ... بالاخره این نظـام رفتنی است، به امیـد پیروزی مـردم ایـران، مـرگ بـر این، مرگ بـر آن، تنها راه مبارزه این است و یا آن است و غیره، چاشنی نوشته هایم می شود.

 

این آرزوها ادامه دارد و برای تحقق این امیـال می نویسم، بدون ایجاد حزب طبقه کارگر کاری از پیش نمی توان بـُرد!

یا بدون بسیج توده ها، نمی توان این حکومت را ساقط کرد!

یک موقع هم می نویسم، این فقط اعتصاب عمومی است که رژیم را فلج می کند!

جایی دیگر می نویسم، این نظام را بـدون مبارزه آنهم مسلحانه، نمی توان از پـا در آورد!

یا اینکه بدون اتحـاد و همبستگی، به قول معروف آب از آب تکان نمی خورد و اوضـاع به همین منـوال است که می بینیـم!

اینها نمونه ای از آلترناتیوهایی هستند که گـَه گاهی ازمغـز بنـده تـراوش می شود و مسلمأ هستند کسانیکه برای سـرنـگـونـی این رژیـم جنایتکار جمهوری اسلامی طـرح هایی مطـرح می کنند کـه همه و همه، یکی از یکی، قشنگتر و زیباتـر است.

 

حال، سعی میکنم به این آلترناتیوها (تئوری های ذکرشده) در ذهنـم جنبـهِ عملی بدهم بطور مثـال، وقتی از اتحاد کارگران سخن می گویم و از آنجائیکه خودم بهـر دلیلی نمی توانم به ایـران بـروم پس روی سخنم حتمأ به کمونیست های درون مـرز است یعنی اینکه:

ای رفقای درون مرز، با علم به اینکه بیش از 32سال است که رژیـم منفوری چون جمهوری اسلامی حکومت می کندبـرویـد به میان کارگـرهـا در کارخانه های مُتعـدد کشور! (البته اگر چنین آزادی هایی وجود داشتـه باشـد!) و حـق و حقـوق آنهـا را کـه نمی داننـد چیست بهشان یـاد بدهیـد! و آنهـا را تشویـق کنیـد که برای سرنگونی این حکومت قـرون وسطایی، با هم دیگر اتحاد کنند و نتیجـه اینکـه حـزب خود را بـوجود بیاورند! به همین سادگـی!

 

همان طور که ذکـر شدبهتـر است برای هـر تئـوری و یا نظـری کـه می دهـم حتـی المقـدور سعـی کنم در ذهنم به آن جنبهِ  عملی بدهم ولی بهـر که دوست دارید نمی شود هـر چه تـلاش کـردم به بُـن بست خوردم آخـه در فکـرم گفتم:

خوب، مثـلأ روشنفکـر کمـونیست مـا برود توی کـارخـانـه ِ ذوب آهن اصفهان یـا تراکتورسازی تبریز یـا نورد اهواز یا یا پالایشگاه آبادان و غیـره، که به کارگران چی بگویند کـه آنهـا خودشـان بقول معروف با پوست و خون خود لمس نکـرده انـد!؟

این یکی مثل اینکه خیلی درد سر دارد از خیرش گذشتم بروم سر ِ موضوع دیگری، شایـد بتوانـم بـه قول ام عمل کنم!

می نویسم اعتصاب عمومی علاج کار است، تا آمدم آنرا در فکرم عملی کنم یادم افتادبه اسانلو که در زیر چکمه های خونین جلادان جمهوری اسلامی و به خاطر حـق و حقـوق طبیعی سایر دوستـان رانندگان اتوبوس (نـه فقـط خـودش) اعتصاب می کند و درحالیکـه هـزینـه آنـرا هم می دهـد در چنـد کیلومتری آنطرف تـر، دوستان راننده اتوبوس، برای معشیت زندگی خود و خانواده، مشغول رانندگی هستنـد! (همراهی بقیـه رانندگـان اتوبوس سایـر شهرهای ایـران پیشکش!) یا درهمین عصر کنونی در حالی که رضا شهابی اعتصاب خود را در بدترین شرایط جسمی سپری می کند ولی سایر ...

 

شانـس آوردم دستور اعتصاب عمومی را صادرنکردم و گرنه بدطوری خیـط می شدم اینهم مثل اینکه سر سازگاری با من ندارد پس بی خیال!

بعضی وقتهـا هم فـریاد "اتحـاد و همبستگـی"ام بُلنـد می شود و می نویسم یـاران، تا با هم یکـی نشویم (مانند دوران خمینی جلاد) نمی توانیـم رژیم پهلوی را، ببخشیـد رژیـم جمهـوری اسلامـی را سـرنگـون کنیم.

 

خوب، حالا سعـی می کنم این تئـوری را هم در ذهنم  عملی کنم و به بینـم به همین سـادگـی که فـریـاد می زنم  "اتحـاد و همبستگـی"، در عمل می شود یا خیـر!

از این منظـر، میروم که با سایر دوستان و رفقـا برای سرنگونی رژیم ضـد انسـانی جمهوری اسلامی اتحادی بوجود آورم!

من که نظرم مثلأX است و دیگری Y و دیگری ...

در این راه بنـده تک نفر ِ البته با حزب و سازمانم، یک سر سوزن از X ام پائین نمی آیـم آن دوست و یا رفیق از Yاش کوتاه نمی آید، آن یکی همینطور و ....

بهتر است از این هم بگذرم مثل اینکه زمین و آسمان با بنده سر ِ سازگاری ندارد هر چه می خواهم یکی ازاین نظراتم را درعمل پیـاده کنم کـه متاسفانه همش به کوه بـرفی می خورد و آب می شود پس، بی خیال!

بهتـر است بـروم سراغ سوژه داغ جنـگ، که این روزها گویـا مُـد روز شده است، شایـد به نتیجه ای دست یابـم!

فکر کردم شاید همین فردایی، اسرائیل یا آمریکا و غیره بگویند:"

ما ایـران را می زنیـم! منظور کُتـک زدن نیست، بُمب باران کردن است!

خوب بنـده این حرکت خانمانسوز را به شدت هم محکوم و  هم امضـاء  می کنم و غیره، این از نظر تئوری! حال ازنظر عملی! آیابرای کمک به مردم سرزمین ام به آنجا سفر میکنم و خود را با هموطنان درخوردن بمب، شریک میکنم؟! اینهم مثل اینکه خیلی خیلی سخت شد پس بی خیال!

 

فکر کنید صبح بلند شدید و شنیدید که اسرائیل و یا آمریکا و ... می گویند:"

خانمها و اقایان، مُـژده که ماچند دقیقه پیش، سلاح های اتمی جمهوری اسلامی را زدیم و آنرا نابود کردیم".

اینجاست که این اجنبی ها در عمل، دو راه بیشتر برای بنده نمی گذارند که یا بگویم خوب کار کردید یا اینکه بگویم مرگ بر شما! واقعأ خیط شدم همش به در ِ بسته میخورم!

اصلأ چـرا جای دور بـروم! همین یکماه پیش (نه صدسال قبل) مگر امپریالیسم و غیـر امپریالیسم، با جنگنده های خود، لیبی را بمباران نوازشی نکرده اند!؟

برای بنده که همه جای جهان، وطن ام است و ... راستی، پس کـو آن تظاهرات ِ حتی، ضـد جنگ!؟

دوستان عرب فرهیخته که در این رابطه کاری نکردند منهم فقط به محکوم کردن کاغذی اکتفـاکـردم!

ای کاش حدالقل اعلامیه ای می دادم و از تمام نیروهای ضد امپریالیسم با حومه، می خواستم کـه علیه این حرکت خانمان سوزجنگنده های ناتو به پا خیزند ناگهان، درهمان فکـرم به پُشت سر ِخودم نگاه کردم دیدیم سایه ام هم پُشت سرم نیست واقعـأ که آدم باهوشی هستم و گـرنـه یـک لحظه فکرش را بکنید اعلام تظاهرات علیه جنگنده های ناتو می کردم! چه خیطی می شـدم.

اما نتجیه اخلاقی و جغرافیایی از نوشته خودم، کمی گیج ام کرد چراکه بهرحال می شود یکطورایی قبول کرد یک عده ایی بعنوان شاعر، استاد، دانشمند، نویسنده، تحلیلگر و فعال در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی و غیره اعلامیه و امضاء به مراجع بیت المللی از حقوق بشر گرفته تا اتحادیه اروپا و سازمان ملل و ... علیه جنگ صادر کنند ولی نیروی های کمونیست چرا امضاء جمع می کند، اینهم بی خیال، چراکه حوصله ِ دردِ سر ندارم و ازآن گذشته، بگذار هرکه دلش را به یک چیزی خوش کنـد! 

حقیقت اش می دانید چیه؟

این است که آخرین بارم باشد به خواهم نظراتم را حتی در همان ذهنـم عملی کنم پس بهتر است ماننـد 32سال که به عُمـرم اضافـه شد باز هم به همان روش 32 سال ِ ام ادامـه دهم آخـه، حـرف مـرد یکی است، خانـم هـا را نمی دانم!

شوخی کردم، همش که نبایدجدی نوشت، ناراحت نباشیدچراکه بالاخره یکروز این رژیم راعوض اش می کنند با پوزش، عوض اش می کنیم مگر عُمر هر نظام دیکتاتوری چند سال است!؟

طـول عُمـر آنهـا هم مثـل سـن ِ ما انسان هاست همانطور که مـا چه به خواهیم و یا نه خواهیم یـک روزی می میریم، حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی هم (بازتکرارمکررات) بالاخره یکروزی سـرنگـون می شود.

 

    یکشنبه 20 آذر 1390 – استکهلم

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.