رفتن به محتوای اصلی

ایران با فاجعه ی " فقدان فهم " روبروست
13.02.2016 - 18:57

 

 

 

 

فقدان فهم سیاسی در ایران واقعیتی انکار ناپذیر است. ایران تلاش می کند که سیاست را تابع فرهنگ و دین سازد. کشورهای بحران زده ی خاورمیانه نیز همین مشکل را دارند. آنها به جای برتری امر سیاسی ، به برتری امر فرهنگی، دینی و زبانی می اندیشند. در خصوص ایران بعضی ها از مشروطه به عنوان چربش امر سیاسی بر فرهنگ یاد می کنند اما چرخش مشروطه به مشروطه ی مشروعه و راسیسم پهلوی و امر دینی را نمی توانند توجیه کنند. مشروطه اطاعت فرهنگ از امر سیاسی نیست بلکه بر خلاف آن، اطاعت بی قید و شرط امر سیاسی از فرهنگ و نژاد پرستی است. به گلوله بستن ستارخان در تهران سلطه ی فرهنگی و آمریت سلطنتی بر سیاست و تغییر بود. ایران ظرفیت و قابلیت این را ندارد که امر سیاسی را محور زیست قرار دهد. 
در امر فرهنگی ایران به غایت باستانگرا و راسیست است و از درک ذهنیت های مختلف و درهم پیچیدگی فرهنگ های گوناگون عاجز می باشد. برداشت ایرانیانی که که با زبان فارسی صحبت می کنند با برداشت آنهایی که در ایران هستند و با زبان ترکی و عربی صحبت می کنند در همه ی زمینه ها متفاوت است. اگر به قول آن نویسنده دموکراسی را حاصل سرنوشت یکسان و داشتن حس ملی مشترک بدانیم در اینصورت باید اذعان داشت که با این وضعیت،  نزول اجلال دموکراسی بر ایران تصوری بیش نیست. چه شباهت و اشتراکی بین جلوه ها و نمادهای فرهنگی پارسیان با جلوه ها و نمادهای آزربایجانی وجود دارد؟ یکسانیِ سرنوشت زندانبان و زندانی در چیست؟ وقتی هنوز در ایران روابط فرهنگ حاکم و فرهنگ های محکوم جاری است چگونه می توان جهانی شدگی مفاهیمِ نداشته را به مذاکره نشست؟ 
ایران نمی تواند از " من " بگذرد و به ما و دیگری برسد. اگر امر سیاسی و امر فرهنگی را متاثر از یکدیگر قلمداد کنیم می توانیم از فلسفیدن در ساحت سیاست بهره برده و ایران را به مثابه شعر مولوی بدانیم ؛ " روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم. " اندیشگیِ ایران غافل از احوال خویشتن است و برای همین به ما و دیگری نمی رسد. توان اندیشیدن به ما و دیگری را ندارد. عروس گردانی مجسمه ی فردوسی در قلمرو فرهنگ ها و زبانهای دیگر آیا چهره ی افتراق و جدایی مفاهیم نیست؟

ایران با فاجعه ی " فقدان فهم " روبروست.  دوستداران فلسفه ( ایران فیلسوفی نداشت و ندارد ) سعی دارند عرصه های سیاست و تاریخ و فرهنگ را به اندرونی دستگاههای مفهومی هگلی بکشانند و فقدان فهم در خویش را به نوعی پر کنند و بفهمند، اما غافلند از اینکه عدم سبقه ی تاریخی اندیشگی و بهتر است بگویم به دلیل سبقه ی تاریخی "فقدان فهم "، در این خصوص در جا می زنند و به شاعری و میرزا بنویسی روی می آورند. 
در خوانشِ اوضاع و احوالِ اندیشگی امروز ایران به این نتیجه می رسیم که ایران گرفتار دو بیماری ناعلاج است؛ فرسودگی سیاست و واماندگی فرهنگ. فقدان فهم نتیجه ای بهتر از این  ندارد و نخواهد داشت. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.