از کی روی این سنگ
به خواب سنگی فرو رفته ای ؟
روزها و ماه ها سپری شد
فرفره سان چرخید و گذشت دهه ها
از کی روی این سنگ
به خواب سنگی فرورفته ای؟
روزها
کوتاه اند
رنگ خویش باخته
شبها
هرگز چنین طولانی نبوده اند.
رهرو اند
مردگان عریان
مرده ی هیچ راهی
چنین عریان نبوده است.
باران سپید میچینم
دانه دانه
خونین میشود
پست سکوت شب
گره میخورند
واژه ها
میشکفد مهتاب.
در این سوی
بوی خاک قرمز
در آنسوی
بوی تعفن شب.
من کیستم
تو کیستی
روی کدامین سنگ
به خواب سنگی فرورفته ای؟
لبخندت
به رنگ گیلاس
روی سینه ام
خون گل جنگلها و بیشه هایت
من شکوفه هایت را
چشم به راهم.
صخره ی زرد و
اشگ گوارای چشمه هایت
سایه گسترده اند
برمیگردم ببوسمت
من بهار را
چشم به راهم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید