رفتن به محتوای اصلی

ناسيوناليسم و مليت ايرانی، چرا؟ و چگونه؟
نقدی بر مناظره دكتر سيد جواد طباطبائی و دكتر حسين كچوئيان
04.04.2016 - 23:02

 

چندي است كه ستیز با ناسيوناليسم و ميهن پرستي ايراني در مطبوعات توسط روشنفكران ديني و عالمان ديني باعث بحث و جدل هايي شده است. در اين ميان عده اي از متفكران و عالمان، ناسيوناليسم و ميهن پرستي را نقطه مقابل دين و مذهب قرار مي دهند، تا آنجا كه بعضي از اين آقايان، ميهن پرستي را كفر و يا كار حيواني (در دنباله خواهد آمد) مي دانند و يا بعضي از اين حضرات با توهم توطئه هاي «خود ناباورانه» تمام مقوله هاي ايراني را در طول تاريخ به بيگانگان، ترجيحا به غربي ها، نسبت مي دهند.

در شماره اول فصل نامه روايت، پرونده اصلي به «ناسيوناليسم و مليت ايراني» پرداخته است كه مناظره ايست بين دكتر سيد جواد طباطبائي و دكتر حسين كچوئيان در باب تضاد عناصر ايراني. در سالهاي گذشته درباره ي ناسيوناليسم و فرهنگ و انديشه و تاريخ ايران گفتارهايي چه به صورت كتاب و چه به صورت مقاله و سخنراني را از طرف آقاي دكتر طباطبائي شاهد هستيم. ايشان اين مقوله ها را نه با نگاه ايدئولوژيك بلكه با نگاه پژوهشگرانه اي كه دارد و به قول خودش به راز و رمز ماندگاري و جاودانگي ايران كاملا واقف است و به انديشه ي ايرانشهري اعتقاد دارد. در مقابل، آقاي دكتر كچوئيان ناسيوناليسم و ميهن پرستي ايراني و تمام جنبش هاي اجتماعي و ديگرگوني هاي ايران را در طول تاريخ به بيگانگان ترجيحا به غربي ها نسبت مي دهد و به نظر آقاي دكتر كچوئيان اگر غربي نبود هيچ جنبش انقلابي در ايران به وقوع نمي پيوست. (در دنباله به گفته آقاي دكتر كچوئيان اشاره خواهد شد).

 

ناسيوناليسم و ميهن پرستي غربي ادعاي آقاي دكتر كچوئيان حداقلش از قرن هفدهم پا گرفت و كشورهاي غربي ناسيوناليسم را به يك ايدئولوژي سياسي و سلطه در راستاي تصاحب و تجاوز به كشورهاي همديگر تبديل كردند و اروپايي ها از اين واژه در برتر انگاري خود در جهت قومي و نژادي و بيشتر در باب سلطه گري و استعمار از آن استفاده كردند و تا آنجا كه در قرن بيستم به خاطر جنگ هاي قومي و نژادي و برتري طلبي، واژه ي ناسيوناليسم مورد نفرت جهانيان شد و اين واژه را مترادف فاشيسم، شونيسم به ملت گرايي افراطي تعبير كردند.

اما روايت ناسيوناليسم ايراني مقوله ي ديگريست. درست برخلاف ناسيوناليسم هاي غربي، كساني كه به تاريخ و فرهنگ و ادبيات ايران آشنايي داشته باشند مي دانند كه: علاقه داشتن به خانه و كاشانه و زادگاه به وطن و ميهن در ايران قدمتي به درازناي تاريخ ايران دارد و حالا ما صحبت از اسطوره هاي ايراني نمي كنيم كه ما را به باستان گرايي و اوهام پرستي متهم كنند اما واقعيت اين است ميهن پرستي ايراني ها ريشه در اسطوره هاي ايراني دارد. ناسيوناليسم ايراني را به غربي ها نسبت دادن نهايت جفا و بي مهري به تاريخ و فرهنگ ايراني و نا آگاهي از گذشته تاريخ ايران است.

 

در بحث ناسيوناليسم ايراني، آقاي كچوئيان به اتفاق طيفي از روشنفكران ديني و بعضي از علما اعتقادي به مقوله ي ايران از هر نوع (فرهنگي، تاريخي، هويتي و ميهني) ندارند و گاها در بعضي مواقع هم فرهنگ و تاريخ ايران را مورد تحقير و تخطئه قرار مي دهند و اصلا منكر وجودي مقوله اي به نام ايران و فرهنگ هويتي آن هستند. به خاطر اين كه خوانندگان بيشتر از نظرات اين طيف از روشنفكران آگاه شوند نظري مي اندازيم به نوشته ها و اظهارات اين روشنفكران و بعد مي پردازيم به نظرات آقاي دكتر كچوئيان.

يكي از اين آقايان مي فرمايند: «من نمي دانم اصلا ايران كجاست؟ و چيست؟». اگر براي امثال اين آقا ايران (عشق به مردم و فرهنگ و عاطفه و ايراني بودن) معني ندارد چه چيزي مي تواند براي ايشان معني داشته باشد. اين آقايان كه خود را صاحب نظريه ي آرمان شهر ديني و مدينه فاضله مي دانند اگر بخواهند تئوري و نظريه خود را در يك جايي پياده كنند در كجا تئوري شان را پياده مي كنند؟ در لاهوت و ناسوت كه نمي شود يك تئوري را پياده كرد هر چقدر هم كه آن تئوري به قول آنها معنوي و الهي باشد بايد در يك سرزميني مادي اش پياده كرد. اگر آقايان اعتقادي به سرزميني به نام ميهن و وطن نداشته باشند نظريه هاي آرمان شهر خودشان را در كجا پياده مي كنند؟

يكي ديگر از اين آقايان مي فرمايند: «صحبت كردن از وطن پرستي و ميهن پرستي كار حيواني است».

من نمي توانم در برابر اظهارات اين آقا چيزي بگويم، فقط مي توانم به حديثي از حضرت محمد (ص) اشاره كنم كه فرمود: «حب الوطن من الايمان».

يكي ديگر از اين آقايان در بحبوحه انقلاب سرمست از پيروزي، خليج فارس را به عرب ها مي بخشيد و خليج عربي و اسلامي اش مي ناميد و آن كارهاي فضاحت باري كه با سرهنگ قذافي داشته و اظهارنظر عقده گشائي هايي كه از كورش و حرف هاي آكنده از جعل و تحريف و دروغ كه در اثر عصبيت ديني و قومي نوشته و پر از كذب و افسانه و اكاذيب و اباطيل است.

يكي ديگر از اين آقايان مي فرمايند كه : «اصلا چيزي به نام ايران وجود ندارد و نوروزي هم در كار نيست عيد ما بايد عيد غدير خم باشد». خوب ملاحظه مي فرماييد اين آقايان در كجاي جهان ايستاده اند به شناسنامه يشان مهر هويت كدام كشور را زدند كه با اعتماد به نفس كامل مي خواهند آداب و سنت هاي هزار ساله ي ايران را از بين ببرند. خوب شما چه طرفي از اين كار مي بنديد. و به جاي اين آداب و رسوم و سنت هاي ايراني چه ايدئولوژي هاي وارداتي را به جاي آنها خواهيد گذاشت. در سالهاي گذشته در اين مملكت ميلياردها ساعت به اتفاق نزديك به 60 كانال راديويي و تلويزيوني توام با مساجد و منابر و .... تبليغات درباره اسلام انجام گرفته، چند نفر در اثر تبليغات شما به اسلام مشرف شدند؟ ده نفر؟ 100 نفر؟ 1000 نفر؟ و ....       

عليرغم اينها با توجه به اينكه مدت سي سال است مقاله ها، كتاب ها و سخنراني بر عليه ايران و سنت ها و آداب و رسوم ايراني در هم نوايي با ايران ستيزان انجام شده است، نزديك به هفت و يا هشت كشور (دولت و ملتش) عيد نوروز را به عنوان عيد ملي شان قرار داد و بعضي از اين كشورها در سازمان ملل متحد به نوبت ايستادند عيد نوروز را كه نماد و سمبل ايران و ايرانيت است به نام خودشان ثبت جهاني كنند. جاذبه هاي فرهنگي و تمدني ايران اگر از اسلام بيشتر نباشد كمتر هم نيست.

در طول تاريخ اسلام و ايران ، ما عزيزاني مجتهد و فقيه زياد داشته ايم كه فقاهت و اجتهادشان بيشتر از شماها بود. آنها اگر مي خواستند آداب و سنت هاي ايراني را حذف كنند برايشان مثل آب خوردن بود، اگر فتواي آنها را روي سنگ مي گذشتند سنگ آب ميشد. اما آن عزيزان اين كار را نكردند اگر آنها اين كار را مي كردند مي دانستند نه از اسلام چيزي بر جا خواهد ماند و نه از ايران. برعكس اين كارها، آن فقيهان و مجتهدان دعاي يا مقلب القلوب براي عيد نوروز نوشتند و قرآن را وسط هفت سين نوروزي قرار دادند. چرا ........ همسويي با ايران هراسان آب به آسياب ايران ستيزان مي ريزند. آقايان چه سودي از اين كار خواهيد برد؟ پس فرق شما با سلفي ها، وهابي ها و ايران ستيزاني كه به طبل اضمحلال ايران مي كوبند در چيست؟

بار عاطفي ميهن پرستي ايراني كه در بين اقوام ايراني از بدو تاريخ به جا مانده با هيچ يك از ناسيوناليسم هايي از نوع غربي و وارداتي ادعايي آقاي كچوئيان قابل مقايسه نيست. در تاريخ گذشته ايران، هر چيزي و هر شخصي كه تاثيري در تاريخ و زندگي اجتماعي ايران داشته مي تواند نماد و سمبلي از ميهن پرستي و ناسيوناليسم باشد. (در طول اين مقاله به اين نمادها اشاره خواهد شد).

فرمايشات آقاي دكتر كچوئيان در اين مناظره در سه بخش خلاصه مي شود و در دنباله، حقير سعي مي كنم  با بضاعت كمي كه دارم اين موضوعات را مورد بررسي و كنكاش قرار دهم.

اول: آقاي كچوئيان در اين مناظره بيشتر از 20 بار ادعا كرده است كه: «ملي گرايي و ميهن پرستي ايراني و جنبش هاي اجتماعي ايران را در طول تاريخ به غربي ها نسبت مي دهد و ميهن پرستي را برگرفته از غربي ها مي داند». (روايت صفحات 150/148/147/146 و در تمام بخش هاي مناظره).

دوم: آقاي كچوئيان در مناظره اش اين مسئله را پنهان نمي كند و افسوس مي خورد كه چرا ايراني ها مثل ساير كشورهاي مسلمان، عرب نشدند و چرا سلسله هاي ايراني مثل سامانيان، طاهريان و صفويان نمادهاي ايراني را ترويج كرده اند، و از سويي، خودشان را از خلافت اسلامي (؟) جدا كردند. (روايت صفحات 151/149 و ...)

سوم: به گفته ي آقاي كچوئيان، در ايران، از ابتدا يك جريان اجتماعي طردكننده هويت اسلامي وجود داشته كه واقعا هم قوي است و توانسته تا الان خودش را زنده نگه دارد مثل شعوبيه كه اسلام را طرد مي كردند. (روايت صفحات 150/149 و در تمام متن مناظره)

آقاي كچوئيان بارها  و بارها هويت اسلامي را در برابر هويت ملي قرار مي دهد و تمام تضادهاي اجتماعي را در طول تاريخ به ملي گراها و ناسيوناليست ها نسبت مي دهد و هويت ايراني را نفي و طرد مي كند و به نظر ايشان ايراني جماعت اصلا فاقد هويت ملي است. باز ناراحت اين مسئله است كه چرا «تمام كشورهايي كه در مواجهه با اسلام قرار گرفتند هويت فرودستي نسبت به اعراب داشتند فقط ايران بود كه امپراطوري و موقعيت فرادست نسبت به اعراب داشت». (روايت ص 151).

اين حرف ها را بايد كسي بزند كه هيچ گونه آشنايي با هويت و فرهنگ ايراني نداشته باشد، آقاي كچوئيان كه مدعي است «همه چيز را درباره ايران مي خواند». بايد كه به فرهنگ و تاريخ ايران آشنايي داشته باشد. فرادستي ايرانيان نسبت به اعراب علت هاي متعددي مي تواند داشته باشد. ايران خيلي چيزها دارد كه خيلي از كسان متوجه آن چيزها نيستند. بهتر است براي روشن شدن مطلب به دو جمله از استاد مطهري درباره ايران نقل شود. «دو مطلب قطعي است يكي اينكه ايران قبل از اسلام داراي تمدن درخشان با سابقه ي طولاني داشته و ديگر اينكه اين تمدن و فرهنگ را به صورت تلطيف شده و پرورده به اسلام تحويل داد». و باز در اين كتاب از استاد مطهري ميخوانيم، ايشان با كمك گرفتن از نظرات دانشمندان متذكر مي شود كه: «اكثر صنايع و هنر و تمدن اسلام اقتباس از هنر و تمدن ايراني قبل از اسلام است».  

و اين را هم بايد گفت كه بعد از اسلام در قرون نخستين اسلامي علوم اسلامي از قبيل حديث، تفسير قرآن، كلام، فلسفه، تصوف و عرفان توسط ايراني ها انجام گرفته و پي ريزي شده است پس تهمت هاي «طرد كننده اسلام» به ايرانيها نمي چسبد. آقاي دكتر كچوئيان انتظار داشت كه ايران با اين فرهنگ و تاريخ مشعشع اش در برابر عرب ها فرودست باشد!  از افتخار ايراني ها همين بس كه در تاريخشان دوره ي جاهليت و بت پرستي نبوده و ايراني ها اولين قوم خداپرست بودند كه به وحدانيت خدا ايمان داشتند. وقتي در قرون سوم و چهارم آن پراكندگي ها در اسلام به وجود آمد عرب ها به قوميت گرايي جاهلي برگشتند، مسلمانان غير عرب را عجم و مفلوك لقب دادند و عصبيت هاي قومي و جاهلي را به جاي اصل اسلامي ان اكرمكم عنداله و عدالت و برابري و برادري قرار دادند. ايراني ها از آن موقع حساب اسلام خودشان را از عربها جدا كردند، وقتي عرب ها تهمت رافضي و مجوس و آتش پرست به نهضت شعوبيان به امثال فردوسي را زد از همان زمان آتش عشق ميهن پرستي ايراني ها شعله ور شد و فرهنگ دين تمدن و هويت ايراني را با اسلام آميخته و اسلام را به رنگ بوي ايراني درآوردند و اسلام سره را از اسلام قومي و نژادي جاهليت جدا ساختند و تا آنجا كه اگر فرهنگ و تمدن ايران را از اسلام جدا كنيم از اسلام چيز كمي خواهد ماند.

معاويه در نامه ي معروفي كه براي زياد ابن اميه والي عراق مي نويسد: «مراقب ايراني هاي مسلمان باش هرگز آنها را با عرب ها هم پايه قرار نده، از ايراني ها زن بگيريد آنها حق ندارند از عرب ها زن بگيرند، عرب ها از ايراني ها ارث ببرند آنها از عرب ها ارث نبرند، كارهاي پست به آنها واگذار شود، ايراني ها در صف اول نماز حاضر نشوند». آقاي دكتر كچوئيان آيا اين، آپارتايد اسلامي عربي نيست؟ البته اين دوران هم فرق زيادي با هزار سال پيش نكرده است همان مسلمانان با جهش ژني جاهليت عربي شان با انواع و اقسام اسلامشان از وهابي، سلفي، القاعده، تكفيري و ... با اسلحه انتحاري، ايرانيان را با تهمت رافضي، مرتد، بدعت گذار در عراق، سوريه و لبنان لت و پار مي كنند.

آن كساني كه هويت مذهبي را در برابر هويت ملي و ايراني قرار مي دهند و يا منكر هويت ملي ايراني هستند هيچ نفعي نخواهند برد، ايراني ها همانطوري كه به اسلام عشق مي ورزند همان اندازه هم احساسات پاك ملي و ميهن پرستي دارند و از هر دو عنصر در برابر ظلم و ستم و تحقير و استعمار استفاده مي كنند. نمونه اش انقلاب مشروطيت بود كه فقها و مجتهدين از احساسات ملي و ناسيوناليستي و مذهبي را به موازات هم در بين مردم استفاده مي كردند. به خاطر اين كه اين موضوع بيشتر روشن شود به دو نمونه اشاره مي شود:

تلگراف زير از طرف علماي اعلام فقيهان و مجتهدين ساكن نجف در زمان مشروطيت به ستارخان و باقرخان ارسال شده است. «از جان فشاني هاي كه غيور و فداكاراني كه از باده ي محبت دين و وطن سرمست و سر از پا نشناختند موجب افتخار و مباهات ايرانيان شدند در كمال جسارت عرضه ميداريم، اي جان نثاران مملكت اسلامي و اي كساني كه ناموس وطن محترم از بي عصمتي اغيار محفوظ داشتيد و اي كساني كه نام رفته ي شش هزار ساله ي ايران را زنده نموده اند و اي كساني كه در حفظ ملت و شرف و قوميت از خود گذشتيد و ... ».

 

و نمونه ديگر جنگ ايران عراق بود. اين جنگ با توجه به شعارهاي ضد ايراني صدام از قبيل رافضي، مجوس، بدعت گذار و دشمني ديرين كه با ايران و ايراني داشت و خودش را سردار قادسيه مي ناميد، اين جنگ، به يك جنگ ملي ميهني تمام عيار تبديل شد كه تمام ايراني ها اعم از هر مذهب و هر قومي: شيعه، سني، ارمني، مسيحي، زرتشتي و يهودي (در اين مورد مي توانيد به پرونده هاي بنياد شهيد مراجعه كنيد) حمله كرده و طومار صدام را كه پرچم پان عربيسم در دست گرفته بود در هم پيچيدند.

آقاي دكتر كچوئيان در مناظره بارها ذكر مي كند كه ناسيوناليسم ايراني ريشه در غرب دارد با اين همه انگار در گفته ها و اظهارات خودش شك كرده و باز مي پرسد كه: «روايت هاي ناسيوناليسم و ملي گرايي و باستان گرايي از كجا آمده اند» و باز «ببينيم اساسا مسئله مليت در ايران از كجا پيدا شد» و باز مي پرسد «جوهره ي بحث هاي ناسيوناليسم از كجاست». در جواب آقاي دكتر كچوئيان بايد گفت كه : عشق به خانه و كاشانه و در نهايت به سرزمين و وطن و زادگاه از جايي نيامده بلكه اين عشق در فطرت انسانها نهفته است. علاقه داشتن به وطن و سرزمين نه فقط در بين انسانها بلكه دفاع از لانه و كاشانه در بين موجودات هم يك امر شناخته شده است. انسانها در يك محيط و خانه و سرزمين امن مي توانند به زندگي شان ادامه دهند خانه و وطني كه هر لحظه بيم خراب شدن و تصاحب كردن و حمله و غارت توسط بيگانگان مي رود. زندگي در ميهن و وطن ناامن چه مفهومي مي تواند داشته باشد و اين هم مستلزم و دغدغه وطن پرستي و علاقه داشتن به زادگان و هم ميهنان مي تواند معني پيدا كند. وطن پرستي ايراني هم برخلاف گفته ي آقاي دكتر كچوئيان از غرب نيامده بلكه ميهن پرستي هم در طول تاريخ در نهاد هر ايراني سرشته شده است. آن چيزي كه مسلم است اين است كه ملي گرايي و ناسيوناليسم هيچگونه منافاتي با دين و مذهب نداشته است.

آقاي دكتر كچوئيان بدون اينكه تعريف جامعي از هويت ديني داشته باشد و يا مشخصه هاي هويت ديني را معلوم كند با عصبانيت تمام مي فرمايند كه مفهوم هويت ايراني بايد خرد شود بخوانيد: «به اعتبار چهارچوب فكر ديگري كه دارم بگويم بايد اين مفهوم (هويت ايراني) خرد شود بگويم كه اين مفهوم بسيار مانع ايجاد كرده و آن تزاحمي كه بين اسلام، ديانت كه از اول تاريخ اسلامي وجود داشته ايجاد كرده و مانع شده كه درست حسابي و كامل هويت ديني پيدا كنيم نه تنها اين مفهوم را ارزشمند ندانم بلكه بخواهم آن را از بين ببرم». البته مسير هويت ايراني و هويت اسلامي در ايران برخلاف گفته هاي آقاي دكتر را مي رساند همان طوري كه گفته شد و در دنباله خواهد آمد هويت اسلامي و هويت ايراني در طول تاريخ با هم باليدند. بعضي ها اين هماهنگي و تلفيق ايرانيت و اسلاميت را بر نمي تابند و آقاي دكتر كچوئيان هم مشخص نمي كند اگر ملي گرايي و هويت ايراني مانع نمي شد. امثال ايشان چه نوعي از هويت اسلامي را صاحب مي شدند چون كه ما شاهد انواع و اقسام اسلام ها هستيم. از بدو ورود اسلام به ايران، ايراني جماعت با استفاده از فرهنگ و تمدن گذشته اش چنان با ظرافت تمام هويت ايراني را با هويت اسلامي پيوند زد كه خيلي ها هم هنوز انگشت به دهان مانده اند. خوب است اشاره اي به اين ظرافت هرچند كوتاه داشته باشيم.

قبل از اينكه مذهب شيعه به مذهب رسمي ايران بدل شود در آذربايجان سالي يك بار مراسم«سياوشان» برگزار مي شد. در اين مراسم بر بي گناهي و مظلوميت سياوش به سوگ مي نشستند. وقتي مذهب شيعه به مذهب رسمي ايرانيان بدل شد سوگ سياوش تبديل به مراسم عاشورا شد و هر سال بر مظلوميت امام حسين سوگواري مي كردند و در همان روزها كه شاه اسماعيل صفوي در تبريز تاج گذاري مي كرد خطبه اي به زبان فارسي ايراد نمود بدين مضمون كه: من فرزند جمشيدم، من فرزند فريدونم، من فرزند حيدرم و . . . بدين ترتيب پيوند انكارناپذيري از گذشته ايران و هويت ايراني با هويت اسلامي پديد آمد. زورخانه كه، مكاني از نماد و سمبل قهرماني و جوانمردي و عياري ايراني است حضرت علي (ع) با رستم دستان، نماد پهلواني و جوانمردي است زنگ زورخانه با اشعار حماسي فردوسي كه در پيشوايي امام علي آورده شده است خوانده مي شود:

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت

شير خدا و رستم دستانم آرزوست

مولوي

به تيغ تيز در شبديز آن كردي كز آن صد يك

نه حيدر كرد در صفين نه رستم كرد در توران

                                             مجير بيلقاني

اگر يك روز گذرتان به موزه ي رضا عباسي افتاد تابلوها قهوه خانه اي و مينياتورهاي نقاشان ايراني را ملاحظه بفرمايند درخواهيد يافت كه هنرمندان ايراني هويت ايراني و هويت اسلامي را توامان در تابلوهاي نقاشي به ظهور رسانيدند. در پرده هاي نقاشي قهوه خانه ها، سياوش براي اثبات بي گناهي اش با پرچم سه گوش قرمز رنگي با شعار نصر من اله و فتح الغريب از آتش مي گذرد و يا در يك پرده نقاشي ديگر رستم عازم جنگ با دشمن است روي سينه اش كلمه يا حسين شهيد نقش بسته است و يا در ادبيات تغزلي ايران، خون و مظلوميت سياوش را با خون امام حسين گره زده اند. بيشتر داستانهاي مردمي و فولكلوريك كه بعد از اسلام نوشته شده بيشتر داستانهاي پهلواني و عياري و ميهن پرستي ريشه در تاريخ و اسطوره هاي قديمي ايراني دارند كه گزارندگان اين داستانها از قبيل سمك عيار، خاوران نامه ، داراب نامه و ... كه بيشترشان در مجامع عمومي و قهوه خانه ها خوانده مي شد به رنگ و بوي اسلامي درآورده و تعريف مي كردند. شما فكر نكنيد كه اين هنرمندان و نقاشان و نويسندگان از سر نا آگاهي به ايران و اسلام اين آثار را به وجود آوردند برعكس آگاهي هاي آن هنرمندان از اسلام و ايران از خيلي از كساني كه ادعايي داشتند بيشتر بود. راستي اين همه آثار هنري و ادبي در ايران كه نمادي از ايرانيت و اسلاميت است خبر از چه مي دهد؟

باز آقاي دكتر كچوئيان با تقبيح و تحقير از ايران مي فرمايند كه: «آيا مفهومي از گذشته به نام ايران وجود داشته كه داراي نوعي وحدت بوده باشد؟ چه پاسخ هايي به محيط پيرامون خود داده است؟». اين ادعا نهايت بي اطلاعي و بي خبري از تاريخ و فرهنگ ايراني است. اينها همان حرف و حديث هايي است كه ايران ستيزان هر روز در بوق و كرنا مي دمند و ادعا مي كنند كه تا زمان رضا شاه كشوري به نام ايران وجود خارجي نداشته و نام ايران را هم انگليسي ها به رضاشاه ديكته كردند. اگر منظور آقاي دكتر كچوئيان به محيط و پيرامون، كشورهاي عرب مسلمان باشد بايد خدمتتان عرض شود كه كلهم اجمعين تمام كشورهاي عربي 50 يا 60 سالي نيست كه از قيموميت انگلستان بيرون آمده اند. آنها نه دولت هستند نه كشور و نه ملت، هنوز هم زندگي شان بي شباهت به زندگي قبيله اي دوران جاهليت نيست. هر كدامشان روايتي از اسلام دارند و توي سر همديگر مي زنند و با آن آدم كشي هاي انتحاريشان آبرويي براي اسلام نگذاشتند.

آقاي دكتر كچوئيان خطاب به آقاي دكتر طباطبايي ميگويد: «آقاي دكتر ما چون عوام هستيم و سطح فهم و فرهيختگي ما خيلي پايين است همه چيز را مي خوانيم».

من با كمال معذرت از آقاي دكتر كچوئيان عرض مي كنم شما همه چيز را مي خوانيد اما نه درباره ايران! اگر همه چيز را درباره ايران مي خوانديد يكطرفه قضاوت نمي كرديد چه بسا كه طور ديگري درباره ايران فكر مي كرديد. ايران خيلي چيزها دارد كه خيلي اشخاص از اين چيزها با خبر نيستند. بيخودي نيست كه آقاي دكتر طباطبايي مي فرمايند: «ايران يك راز است»! و اين راز را براي بعضي ها هنوز هم راز سر به مهر است.

آقاي دكتر كچوئيان در جايي با كنايه و تحقير ناسيوناليسم ايراني را به «درباري هاي و دانشگاهيان و ارتشي ها و كارمندان و .. » نسبت ميدهد. چنان از ميهن پرستي با تحقير ياد مي كند كه انگار ميهن پرستي گناه نابخشودني است. كدام دين، كدام قانون، كدام قرارداد اجتماعي، ميهن پرستي را مذموم و گناه شمرده است. در تاريخ گذشته ايران، دغدغه ميهن پرستي، ايراني ها را رها نكرده است و اين ايراني ها از هر طبقه اجتماعي كه بودند برداشت هاي متفاوتي نسبت به فهم و درك موقعيت هاي اجتماعي خود داشتند اما در مجموع آنها به وطنشان عشق مي ورزيدند. و حالا از كساني ياد مي كنيم كه ميهن پرستي آنها الگوي تمام عيار براي تمام ايرانيان در طول تاريخ شده است. عارفان و حكماي ايراني در موضوع وطن پرستي، جدا از ساير مردم ايران نبودند، با اينكه عارفان و حكيمان ميهن را از نوع مادي و سرزميني نمي دانستند وطن خود را عالم قدسي مي دانستند، اما بودند عارفان و حكمايي كه از نوشته هاي آنها بازمانده، علاقه شان را به سرزمين و زادگاه و ميهنشان كتمان نمي كردند . عطار شاعر معروف از حب الوطن مي گويد:

تو فكندي ز وطن دور مرا، دستم گير

كي چنين بي دل و بي صبر ز حب الوطنم

و يا مولوي مي فرمايد:

در سفر گر روم بيني يا ختن

از دل تو كي رود حب الوطن

مولانا جلال الدين قصد داشت در موقع مرگ در خاك وطن آرام گيرد و به خاطر بعد مسافت از قونيه تا خراسان (بلخ) اين امر امكان پذير نبود و به خاطر علاقه اي كه به شمس تبريزي داشت تبريز را وطن خود مي دانست ولي فرمود كه هركسي كه به جانب ما ميل كند تحفه ي او بايد خاك پاك سرخاب تبريز باشد و چنين حكايت كنند كه خاك بسيار از سرخاب تبريز جمع شد و وصيت فرمود كه: «خاك را در قبر من پهن سازند كه من هم در خاك تبريز آرميده باشم». با آنكه عارفان و حكما وطن را عالم قدسي مي دانستند اما بودند عارفاني كه در دفاع از ميهن تا پاي جان با متجاوزان جنگيدند. شيخ نجم الدين كبري، عارف بزرگ از آن عارفاني بود كه در حمله تاتار به خوارزم خرقه پوشيد و در برابر تجاوز دشمنان تا پاي جان ايستاد. عين القضات همداني يكي ديگر از عارفاني بود كه در زندان بغداد در رساله اي به برادران و همشهريان خود نوشت. سمعاني مي گويد آن رساله را ديدم اگر آن رساله را بر سنگ خواندندي سنگ را در هم مي شكست. عين القضات در آن رساله مي گويد: چگونه ياران خويش را فراموش كنم و شوق خويش را به زبان نياورم و حال آنكه پيغمبر خدا گفته حب الوطن در فطرت انسانها سرشته شده است و از همدان و از كوه الوند سخن مي گويد و عاشقانه شعر مي سرايد». از وطن پرستي عارفان و حكما كه بگذريم فرهنگ و ادبيات بويژه شعر، ميدان فراخي بود كه در رشد ميهن پرستي ايراني نقش بسزايي داشت. شاعران ايران براي تعلقات ملي و ميهني و وطن پرستي چنان ساختاري از شعر و ادب ايراني پديد آوردند كه حتي مردمان بيسواد و عامي هم شعرهاي وطنيه ي شاعران را سمبلي از ميهن پرستي مي دانستند و آنها را حفظ مي كردند. از فردوسي كه نمادي از غيرت و حميت و هويت ايراني است كه بگذريم ايران در شعر شاعران ديگر هم جلوه هاي از وطن پرستي موج مي زند.  بيشتر شعرهاي وطني در قرون سوم و چهارم هجري زماني بود كه اعراب و تركان هويت و مدنيت ايراني را به سخره مي گرفتند و بدترين تهمت و افترا را نثار ايراني ها مي كرد و همان زمان بود كه نهضت شعوبيه در راس آنها فردوسي طشت رسوايي عرب هاي همچون امويان و عباسيان و ... كه باعث تكه پاره شده اسلام بودند از پشت بام انداخت. در همان زمان اسدي طوسي بعد از فردوسي پرچم وطن پرستي را در آذربايجان به اهتزاز درآورد.

مزن زشت بيغار، ز ايران زمين

كه يك شهر از آن به ز ماچين چين

از ايران جز آزاده هرگز نخواست

خريد از شما بنده هر كس كه خواست

در بالا متذكر شديم كه فردوسي و شاهنامه نخستين جلوگاه قوميت و هويت ايراني است. در قرن پنجم هجري دوهزار و پانصد كيلومتر دورتر از توس در گنجه ي آذربايجان، نظامي گنجوي و خمسه اش كم و كسري از فردوسي و شاهنامه نداشت نظامي خودش را پيرو و ادامه دهنده راه فردوسي مي داند و با سربلندي تمام مي گويد:

همه عالم تن است ايران دل

نيست گوينده زين قياس خجل

چونكه ايران دل زمين باشد

دل ز تن به بود يقين باشد

و يا

زمين عجم گورگاه كي است

در او پاي بيگانه وحشي پي است

 

و بالاخره كساني كه مي گويند وابستگي به آب و خاك و سرزمين مادري اصل شونيستي است جوابش را از اديب پيشاوري بگيرند

تو اي مرتنت را مراغه نخست

نبوده مگر اندرين خاك و رست

نخستينه خاكي كه غلطيده اي

در آن و آن مرغ، چريده اي

ز پستان او بوده اي شيرخوار

ز بستان او چيده اي سيب و نار

فراموش مكن پاس اين دايه را

سپاس آور اين گاو پرمايه را

ترا دايه ي مهربان مادر است

خورش خانه ي توست خواليگر است

ترا مهر تو مايه ي دين بود

پيغمبر چنين گفت چونين بود

سرزد چون تو اين بهره كم داري يا

كه خود را مسلمان نپنداري يا

بي مناسبت نيست كه در اين بخش به يكي ديگر از عناصر شعري كه در عرفان ايراني تجلي پيدا كرده و در روح و جان ايراني ريشه دوانيده و به يك نماد و سمبل ايرانيت بدل شده اشاره اي بشود. در قرن ششم هجري، عارفي در هرات كه شهره ي آفاق بود سئوالاتي منظوم از مشكلات اصحاب اشارت طرح كرده و به قصبه ي شبستر در آذربايجان كه سه هزار كيلومتر از هرات فاصله داشت فرستاد.

ز اهل دانش ارباب معني

سئوالي دارم اندر باب معني

كسي كو حل كند اين مشكلم را

نثار او كنم جان و دلم را

شيخ شبستري عارف شوريده آذربايجان در جواب آن عارف با هزار بيت شعر عرفاني نه فقط آتش به جان عارفان خطه ي خراسان بلكه به جمله عارفان عالميان زد و اسراري كه در پرده نهان بود از پرده بيرون انداخت كه تا حال روشني دهنده راه سالكان است. و خاقاني شيرواني موقع برگشت از سفر حج توقف كوتاهي در مداين، پايتخت پيشين ساسانيان داشت. خاقاني قصيده معروف خود «هان اي دل عبرت بين   از ديده نظر كن هان...» را براي عبرت ديكتاتورها و ظالمان زمان خود سرود كه درس عبرتي باشد براي ظالمان زمان كه اينقدر ظلم در حق مردمان انجام ندهند. خاقاني هنوز به مسقط الراس خود شيروان نرسيده بود كه اين قصيده در اقصي نقاط شرق و غرب و شمال و جنوب آن زمان ايران ورد زبان مردمان گرديد. آقاي كچوئيان آيا مفهومي بهتر از اين از گذشته ي ايران سراغ داريد. اگر اينها سمبل و نماد هاي تجلي روح ايراني و اتفاق و اتحاد و وحدت سرزميني و فرهنگي و هويتي ايران نيست پس چيست؟ كدام ملت و كشوري را در هزار سال پيش سراغ داريد همچون وحدت سرزميني و فرهنگي داشته باشد! حالا آن عزيزاني كه در اين مقال به عنوان ميهن پرست و ناسيوناليسم ياد شد چگونه مي توانستند «هويت قبلي ايران را كه ديانت در آن وجهه ي مهمي داشت نفي و زمينه ي گسترش غرب را مهيا كنند». در هزار سال پيش غربي به اين صورت وجود نداشت و اگر هم بود اصلا مفهوم ناسيوناليستي و ميهن پرستي در پيش غربي هاي آن زمان ناشناخته بود پس ايران چطور مي توانست ناسيوناليسم و ميهن پرستي را از روي دست غربي بخواند و يا اقتباس كند؟ آقاي طباطبايي درست مي فرمايند كه ما ايرانيها «يك ملت و يك كشور» هستيم و مشخصه هاي يك ملت و يك كشور هم از هزاران سال پيش بواسطه ي هدايت هاي (فرهنگي، ادبيات، دين، تاريخ ، سرنوشت مشترك و آرزوهاي مشترك) شكل گرفته و همانطوريكه در بالا اشاره شد و ميهن پرستي ايراني هم ريشه در اين عناصر دارد.

آقاي كچوئيان خطاب به آقاي دكتر طباطبايي مي فرمايند كه: « چرا ديگران مثل شما درباره ايران بحث نمي كنند؟ چون شما ساختار وجوديتان به يك ارزشهايي مرتبط است آنها شما را در اين جهت سوق ميدهد». اگر آقاي دكتر طباطبايي اجازه بدهند اين سوال را من جواب ميدهم اميدوارم كه جواب درستي داده باشم. بلي درست است آقاي دكتر طباطبايي ساختار وجوديشان به ارزشهاي ايراني بودن مرتبط است. ميدانيد كه آقاي طباطبايي يك آذربايجاني است و آذربايجان هم از آتورپات تا ستارخان مركز ميهن پرستي و از خود گذشتگي و دفاع از ارزش هاي ناسيوناليسم و آزادي خواهي ايراني است.  و اين هم دو علت مي تواند داشته باشد. اول اينكه اگر هويت ( جامعه شناسان هنوز هم به يك تعريف درست و جامعي از هويت نرسيدند)  ايراني را عناصري از دين، فرهنگ، تاريخ و ساير مشخصه هاي هويت ملي بدانيم به شواهد تاريخ گذشته از قديمي ترين ازمنه، هويت ايراني در آذربايجان شكل گرفته و تكوين يافته است. آذربايجان در ميدان هاي جنگ هويتي و فرهنگي در برابر فرهنگ اجانب و بيگانگان سرفراز بيرون آمده و دژ شكست ناپذير در برابر هويت بيگانگاني همچون يوناني ها، رومي ها، عرب ها، تركان، مغول ها، عثماني ها و روس ها و يك تنه با آنها جنگيده و نگذاشتند فرهنگ بيگانه به آنها چيره شود.

دوم اينكه سرزمين آذربايجان در طول ساليان متمادي در معرض تهاجم و تاخت و تاز اقوام گوناگون قرار گرفته و در اين تاخت و تازها و تهاجم، خصيصه ي ذاتي خود را كه همان تسليم نشدن در برابر دشمن را به منصه ي ظهور رسانيده است. پايداري در برابر دشمن از رمان مادها و تجاوز آشور و از حمله ي يوناني ها و رومي ها و عرب ها، آذربايجان را فولاد آبديده كرده است. آذربايجاني جماعت در طول تاريخ با هول و ولا زندگي كرده و آب خوش از گلويش پايين نرفته و هميشه شاهد بود كه مهاجمان لقمه نان را از دهان زن و فرزندانش بيرون بكشند. آذربايجاني بلاگردان ايران و سپر دفاعي در برابر متجاوزين بود. بيخود نيست كه آذربايجان را سنگر استقلال ايران و نگهبان هويت ايران و ايرانيت لقب داده اند. اگر سايرين براي ايران جان ببازند آذربايجاني براي ايران سر مي بازد، اگر ساير ايراني ها در طول تاريخ، زندگي راحتي داشته اند و آسان سر به بالين گذاشتند از صدقه سري آذربايجاني ها بوده است و به خاطر همين است كه بعضي ها واقعا از درك واقعيت ساختاري وجودي ميهن پرستي آذربايجاني ها عاجزند.

 

حالا به خاطر اين كه بعضيها، گفته هاي بالا را شعار تلقي نكنند به دو نفر از آذربايجاني باغيرت و ميهن پرست در زمان ما اشاره اي مي شود كه شاهد گفته هاي مذكور باشد. در جنگ ايران و عراق دو تن از سرداران ميهن پرست آذربايجاني معروف به نام هاي شهيد باكري و شهيد شفيع زاده با چنگ و دندان خوزستان را از چنگ يك ديوانه ي عرب مثل صدام نجات مي دهند و آزادش مي كنند. در مقابل يك غير آذربايجاني كه هيچگونه حس و حالي از ميهن پرستي برايش متصور نيست مي گويد كه: «اگر ما خوزستان را از دست بدهيم بهتر از آن است كه حافظ اسد را از دست بدهيم». اكنون خوانندگان درباره ي نظرات ميهن پرستي آقاي كچوئيان و اين آقا و ميهن پرستي آذربايجاني ها خود قضاوت كنند.

شيلر شاعر آلماني ميهن پرستي و ناسيوناليسم را به تركه ي خميده اي تشبيه مي كند كه در پي تحمل ها و تحقيرها به يكباره از جا در مي رود و همچون سيلي به گونه دشمنان و تحقيركنندگان وارد مي آورد». مي دانيم كه فرمانروايان ديكتاتور هيچ گونه ميانه ي خوبي با مقوله ميهن پرستي ندارند، اما زماني كه ايدئولوژي خودشان كاري را از پيش نمي برد و عاجز از دفاع از ميهن و سرزمين مي باشند به احساسات ميهن پرستي جوانان وطن پناه مي برند. از اين نمونه ها در طول تاريخ بويژه در تاريخ ايران زياد داشته ايم.  ايراني ها در طول تاريخ وقتي از نظر نظامي و جنگي نتوانستند بر قوم مهاجم پيروز شوند در مدت كوتاهي توانستند آيين و سنت هاي باشكوه خود را به رخ پيروزمندان بكشند و قوم غالب را در مدت كوتاهي استحاله قومي و فرهنگي كنند. در اين مورد يوناني ها، عرب ها، ترك ها و مغول ها مثال خوبي هستند. آنهايي كه روح ملي گرايي ايراني را در مردم بيدار كردند و روح ايراني را در پوشش فرهنگ، عرفان، فلسفه، ادبيات و بالاخره هويت ايراني را زنده نگاه داشتند به سمبل ها و نمادهاي ميهن پرستي و ناسيوناليسم بدل شدند و ميهن پرستي را به يك عنصر نوستالژيك تبديل كردند و حسرت گذشته هاي دور را با آينده ي طلايي خود پيوند زدند.

آقاي كچوئيان به موضوعي اشاره مي كند كه هر چند ربطي به ميهن پرستي و ناسيوناليسم ندارد. اما چون ايشان تمام تضادهاي اجتماعي امروز را تلويحاً به ملي گراها و ناسيوناليست ها نسبت مي دهد بايد به نحوي جواب داده شود اما قبل از پرداختن به جواب خاطر نشان مي شود كه در مدت چهل سال گذشته مسئوليت نوشتن يك دفتر انديكاتور را هم به ملي گراها واگذار نكردند و از اين نظر دامن ناسيوناليست ها و ملي گراها از ناهنجاري هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي كه بوجود آمده بري و پاك است.

آقاي كچوئيان مي فرمايند: «بحث اين نيست كه خدا را كجا بگذارد، بحث اين است خدايي كه در درون فرد وجود دارد چگونه بايد در قبال او عمل كند». برخلاف گفته هاي آقاي كچوئيان، خيلي مهم است كه ما خدا را كجا قرار دهيم كه هميشه خدا حاضر و ناظر اعمال ما باشد. خيلي وقت است كه ما خدا را از قلبمان خارج كرده ايم و در طاقچه خانه مان قرار داديم. روزي 5 بار به طرف او مي ايستيم بقيه اوقات چون كه خدا در قلب ما نيست و خدا را حاضر و ناظر اعمال خود نمي بينيم هركاري كه دلمان خواست مي كنيم. مثلا اختلاس، دزدي، رانت خواري مثل آقاي خاوري ها و ديگران اختلاس هايي هم چون 5000 ميليارد دلار و 3000 ميليارد دلار و ... و اين آخر 585000 ميليارد تومان توسط 500 نفر عزيز دردانه كه در تمام امتحانات ايدئولوژيك اسلامي نمره قبولي گرفتند و از اشخاص متعدد گواهي مسلماني آوردند، اين عزيز دردانه ها هر يكي 125 ميليارد تومان بيت المال از بانك ها اختلاس كردند ببخشيد وام گرفتند و پس نمي دهند. مي گويند گردنمان كلفت، نه زور دولت به آنها مي رسد نه زور قوه قضائيه، و اين نتيجه همان است كه خدا را از قلبمان درآورده شيطان را به قلبمان وارد كرديم. از آن بالاتر در خيابان ها كه راه مي رويد اگر دقت كنيد تعداد شعبات بانك  ها و شعبات موسسات قرض الحسنه از تعداد نانوايي ها و خواربارفروشي ها بيشتر است و اين شعبات قرض الحسنه به شغل شريف صرافي، نزول خواري و پول شويي مشغول هستند و بي انصافي هم نكردند اسم اين موسسات را به نام نامي معصومي مزين كردند كه آن معصومين عمر شريفشان را در مبارزه با نزول خواري و امر به معروف گذرانيده است. خوب نتيجه عمل اين به اصطلاح قرض الحسنه ها و بانك ها يك اقتصاد ورشكسته، توليد صفر، فقر به تمام معني و غارت تمام عيار بيت المال و پايين آمدن سن روسپي گري زير 13 سال و ... كه مي توانيد آمار اينها را و ناهنجاري اجتماعي را از بهزيستي بپرسيد.

حالا براي حسن ختام موضوع ميهن پرستي، قطعه شعري با حس و حال وطن پرستي از يك شاعر آذربايجاني آورده مي شود .

وطن هر چند گويي آب و خاك است                 ولي پاكان ز سودايش هلاك است

چه راز است اين كه جان آفتابي                       اسير آمد به مهر جان آبي

ميان خاك و خون رازي نهان است                   كز آن آگه، نه هر آلوده جان است

در آن ميدان كه از خون سواران                       بر آيد خاك، رنگ لاله زاران   

شود فاش آنچه بين خاك و خون است               قلم حيران، زبان اينجا زبون است

وطن تنها نه شهر و كوه و دشت است                وطن هستي، هويت، سرگذشت است

وطن شور شراره «شاهنامه» است                    يل دشمن شكار شاهنامه است

وطن را انفس و آفاق بنگر                             به چشمه «حكمت الاشراق» بنگر

وطن باشد حريم آشنايي                             ز بيدل تا نظامي تا سنايي

وطن غيرت، شرف، از خود گذشتن                 وطن ... تاريخ را با خون نوشتن

وطن، هستي، هويت، خاك و خون، جان         وطن اين است ايران... آري ايران

تنيده ياد تو در تار و پودم                          بود لبريز از مهرت وجودم *

 

* کاظم آذری سیسی، نویسنده و پژوهشگر در ایران است.

 

کانال تارنمای ایران گلوبال در تلگرام:

https://telegram.me/IranGlobalinfo

 

 

 

 

                                                                                                                                                    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.