بر کسی پوشیده نیست که هر صنف از جامعه از مشکلات صنف خود بیشتر آگاه است ،تا اصناف دیگر؛ بنا براین معلمان بیشتر از هر صنف دیگری از مشکلات آموزش و پرورش، دانش آموزان و آموزگاران آگاهی دارند. معلمان ایران همواره دغدغهٔ تعلیم و تربیت کشور را به دوش داشتهاند. این دغدغه از سالهای پس از ۷۶ به طور گستردهتر و منسجمتر در قالب کانونهای صنفی معلمان خود را نشان داد. به طوریکه امروزه با وجود فشارهای گوناگون بالغ بر 50 تشکل صنفی در شهرها و استانهای گوناگون کشور به طور آشکارا و قانونی فعالیت خود را به نام شورای هماهنگی، شورای مرکزی و دبیرخانهٔ شورای هماهنگی ادامه میدهند. این تشکلها چه در دوران خاتمی و چه در دوران احمدینژاد با سرکوبهای تند و تند تری روبه رو بودهاند که حکایت سرکوبها مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما پرسش این است که :
این ستمها و بیدادگریهایی که به ناحق بر این انسانهای شریف روا داشته به چه خاطر بوده است؟ مگر معلمان ایران چه میخواهند؟ از دیدگاه نگارنده از آنجایی که معلمان یکی از مردمیترین گروههای اجتماعی هستند که خواستههایشان خواستهٔ مردم، آرزوهایشان آرزوی مردم و آرامش و آسایش آنان همانا به آرامش و آسایش مردم وابسته است لذا بزرگترین مشکل حاکمان، مردمی بودن و مورد اعتماد بودن معلمان است. گستردگی جغرافیایی، آگاهی اجتماعی، اعتماد مردمی، همدردی و همزبانی آنان با مردم ارتباط نزدیک آنان با مردم و در دست داشتن بیشترین نیروی مردمی یعنی دانش آموزان از جمله تواناییهایی است که معلمان دراختیار دارند و همین مسائل حاکمان را نگران کرده است. آنچه معلمان در طول دهههای گذشته از حاکمان خواستهاند همانا اعادهٔ حقوق مردم بوده است که گاهی این حقوق مردم با حقوق معلمان همراهی و پیوند داشته است. سوای از وظیفهٔ انسانی که معلمان نسبت به فرد فرد دانش آموزان جامعهٔ خود دارند، معلمان با افزون بر یک میلیون تن جمعیت خود دست کم یک میلیون فرزند در سر کلاسهای درس دارند و اگر بخواهیم بستگانشان را به شمار آوریم رقم قابل ملاحظهای از جمعیت دانش آموزی کشور را به خود اختصاص میدهد. آیا یک معلم میتواند با توجه به وظیفهٔ اجتماعی، انسانی و خانوادگی که نسبت به سرنوشت دانش آموزان وطن خود دارد بیتفاوت در گوشهٔ عافیت، آرام؛ بنشیند؟ باید پرسید آیا بخش مهمی از سرنوشت زندگی، خوشبختی یا بدبختی فرد و جامعه در پشت میز و در کلاس درس رقم نمیخورد؟ به طور خلاصه میتوان عمده مشکلات و مسائل پیش روی مسئولان دربارهٔ آموزش و پرورش کشور را به چند دسته زیر تقسیم کرد:
1- جلب اعتماد معلمان
۲-تدوین کتب درسی مناسب وباکیفیت
۳-شیوهٔ معرفی و ارائهٔ دروس انسانی به دانش آموزان
۴-مشکل دروس ورزش و هنر در مدارس
۵-اصل سیام قانون اساسی
۶-سیاست زدگی و علم گریزی در نظام تعلیم و تربیت کشور
جلب اعتماد معلمان:
یکی از مشکلات عمده ی حاکمان با معلمان سلب اعتماد است،کار معلمی کاری پرورشی، فرهنگی، کیفی، فکری وجدانی و هنری ست از ویژگیهای این هنر و اندیشه بلند مدت بودن و تا اندازهای اثر گذاری پنهان است. شیوهٔ کارکرد معلمان و آموزگاران را نمیتوان در کوتاه مدت و بطور خاص و با معیارهای عددی و ظاهری و کمی ارزیابی کرد. کار آمدی یا ناکارآمدی معلمان پس از ۱۲ تا ۲۰ سال در کل جامعه خود را نشان خواهد داد. کار پرورشی و فرهنگی مانند ساختن آفتابه نیست که بازرس و ناظر بتواند به سرعت آنرا ارزیابی، عیب یابی و برطرف کند. ارزش کار معلمی به ارزشی برمیگردد که جوامع برای نوع انسان و جامعه قائل هستند. ناکارآمدی معلمان کاری ناخودآگاه و گریز ناپذیر است که میتواند برخواسته از نارضایتی معلم باشد. در بیشتر موارد، نارضایتی اجتماعی معلم بطور ناخودآگاه تبدیل به سیلابی از ناهنجاری شده و دانش آموز را با خود میبرد. جامعهای که بخواهد شهروندان سالمی داشته باشد باید مادران و معلمان سالمی داشته باشد .
معلمان آخرین زنجیرهٔ اجرایی برنامههای آموزشی و پرورشی سیستم تعلیم و تربیت هستند که مستقیما باید مجری طرحهای سیستم باشند. همهٔ فعالیت کنندگان پشت پردهای که برای اجرای طرحهای آموزش و پرورش فعالیت میکنند اگر کارشان را صد در صد هم درست انجام دهند اما معلم به آن طرحها بیاعتنا باشد، همهٔ طرحها به هدر خواهد رفت. از اینرو باید میان معلم و ساختار حاکمیت اعتماد حاکم باشد.
تدوین کتب درسی:
در فرایند آموزش و پرورش کتابها ی درسی یکی از ابزارهای انتقال تمدن، فرهنگ، تجربه، آداب، تکنولوژی و بسیاری از علوم بشری میباشد. پرسش این است که چرا این کتابها سال به سال از حجم و محتوایشان کاسته میشود؟ و طول سال تحصیلی نیز از ۹ ماه در سال عملا به ۴ تا ۵ ماه کاهش مییابد؟ چرا مدرسه و علم و دانش قربانی انتخابات سیاسی کنکور و کمبود بودجه میشود از دید نگارنده دوره ۴ سالهٔ متوسطه در هر کدام از رشتهها ی تحصیلی از لحاظ محتوا فقط کار یک دورهٔ ۶ ماههٔ فشرده است که آموزش و پرورش سالانه با صرف صدها هزار میلیارد تومان و میلیونها نیروی انسانی آموزش دیده و در طول ۴ سال دورهٔ متوسطه آنرا آموزش میدهد که هم عمر جوانان را هدر داده و هم بودجهٔ کشور را نابود مینماید. دانش آموزان در پایان دورهٔ ۴ ساله از کمترین دیدگاه ادبی، اجتماعی، علمی، فلسفی جامعهشناختی، عمومی و حتی فنی و حرفهای برخوردار نیستند.
شیوهٔ معرفی و ارائهٔ دروس انسانی به دانش آموزان:
اگر یکی از کارکردهای دین را در جامعه تهذیب نفس، پاکی، پرهیزکاری و روشی برای جلوگیری افراد در انجام کارهای غیر اخلاقی وناهنجاری های اجتماعی بدانیم ، با توجه به اینکه سالهاست که در مدارس ایران علوم دینی در سطح گسترده و با حساسیت ویژهای تدریس میشود نه تنها بزهکاری، دروغگویی، کلاهبرداری و انواع رفتارهای خلاف اخلاق در جامعه کاهش نیافته بلکه چندین برابر نیز افزایش داشته است
ازدید نگارنده از آنجایی که انسان موجودی تربیت پذیر است،می توان او را به هر شکل دلخواه پرورش وتغییر داد، به استثنای تغییر در نیازهای زیستی وی ، حتی گاهی نیازهای فیزیولوزیک کمک بزرگی به بهبودرفتار انسانها می کنند.گاه می توان به کمک نیازهای زیستی انسان را از حیطه ی انسانی بیرون برد. واورا تبدیل به موجودی شبیه ربات کرد.
در هر صورت دوراه در پیش روی سیستم تعلیم وتربیت هست ،یابایدنخست در پی برطرف کردن نیازهای افراد جامعه بود،سپس به آموزش دین و علوم انسانی پرداخت یا آنکه در شیوهٔ آموزش دین در مدارس تجدید نظر کرد .
مشکل دروس ورزش و هنر در مدارس:
همانطوری که همکاران ارجمند (معلمان شریف ) میدانند ورزش و هنر در مدارس تبدیل به ساعت بیگاری شده است. همه ی علمای تعلیم وتربیت به نقش ورزش و هنر در پالایش و سلامتی جسم و روح انسان آگاهی دارنداما با کمال تاسف سیاست کلان آموزش و پرورش این نیاز و ضرورت را تشخیص نمیدهد. به رغم تاکید بزرگان تعلیم وتربیت بر اهمیت ورزش و هنر این رشتهها در سیستم آموزش و پرورش ایران تعطیل شدهاند.
اصل سیام قانون اساسی:
غیر دولتی کردن تعلیم و تربیت یکی دیگر از ستمهایی ست که مسئولان در حق مردم روا میدارند. قانون اساسی میثاق مردم و حاکمان است. آنهایی که خود را پاسبان حقوق مردم و مجری قانون میدانند خود نباید از جمله قانون شکنان باشند. اصل سی قانون اساسی هرگونه خصوصی سازی آموزش و پرورش را ممنوع دانسته است. همگان میدانند که بسیاری از دانش آموزان به خاطر نداشتن شهریه در مدارس خصوصی و حتی مدارس به اصطلاح دولتی، تحقیر میشوند ترک تحصیل میکنند یا عقدهای میشوند. پرسش این است که چه کسی یا چه کسانی باید پاسخگوی انحرافاتی باشند که ریشه در این تحقیرها توهینها و عقدههای دوران کودکی نوجوانی و جوانی دارد. آیا کی بود کی بود من نبودم از طرف مدیران آموزش و پرورش و مدارس میتواند پاسخ آیندگان را بدهد؟ آیا آموزش و پرورش به استاندارد بودن میز، کلاس، تخته سیاه، نور، فضای ورزشی، آزمایشگاه، کتابخانه و سایر امور آموزشی و پرورشی در مدارس آزاد و غیر دولتی توجه میکند یا مردم را در این باره آگاه مینماید؟
سیاست زدگی و علم گریزی در نظام تعلیم و تربیت کشور:
سیاست زدگی آموزش و پرورش و استفادهٔ مسئولان از دانش آموزان و معلمان برای اجرای برنامههای سیاسی، قبیلهای، موقت، حزبی، تشکیلاتی و محفلی از مشکلاتی است که در این نهاد آموزشی وجود دارد و سیستم آموزش و پرورش کشور را منحرف و استعدادهای میلیونها جوان ایرانی را به نابودی کشاندهاند. از معلمان و دانش آمنوزان نباید به عنوان ابزارهای سیاست استفاده کرد. معلمان ایران چه بطور پراکنده و چه در قالب کانونهای صنفی مبارزات گستردهای را با این ظلم و بیعدالتی داشتهاند و البته خود و خانوادههایشان هزینههای سنگینی را به عشق ایران و ایرانیان پرداخت کردهاند و امنیت و آرامش خویش را فدای هموطنان خود کردهاند .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید