رفتن به محتوای اصلی

"جز فارسی همه ی زبانها را از بین می بریم"- قصۀ کوشاد
21.07.2016 - 01:19

 

 

کوشاد 1

 

 نمیخواهم با دید و تجارب امروزی به نقد کسروی بپردازم.
جایش  نیست. اینجا میکوشم "سایه- روشنی" های یک نوجوان را در برخورد با کوششهای کسروی اندکی تصویر کنم. تا شاید خواننده خود تشخیص
دهد مشکل کسروی با جامعه ی دیروز و امروز چه بود و چیست.

در نوجوانی با معلمین و شاگردانی که طرفدار مکتب کسروی بوده و " کوشاد"- جمع کوشنده-ای، را تشکیل داده بودند آشنا و دوست شدم.
کتابهای کسروی را مطالعه میکردند و از او به عنوان « راهنما» نام میبردند.به تدریج تعداد زیادی از آثار راهنما را خواندم .
 او برای بکارگیری زبان فارسی "پاک" خیلی تأکید میکرد. نثر مخصوص اش را تقلید میکردیم ، میکوشیدیم به سبک او و حتی بهتر از او بنویسیم.
مبارزه اش با خرافات، و زحماتش برای نگارش جانفشانی های مردم در انقلاب مشروطیت خیلی به دلم می نشست. ولی با برخی از نظریاتش 
در مورد ادبیات، کتابسوزی، و غیره موافق نبودم. بیش از هرچیز کشته شدن او به دست ارتجاع سیاه، داغ به دلم میگذاشت . در هرحال او راهگشای
مبارزه و آشتی ناپذیر با تاریکیهای زندگی و جامعه  ی ما بود. همه او را دوست داشیم و ازش میاموختیم. روی «تئوری زبان آذریش» تحقیق میگردیم .
و از آلودگیهای خرافی دین که روشن کرده بود رها بودیم . با جملات آغازین" تاریخ مشروطه ایران" احساس میکردیم او زبان گویای انسانها درد مند و بیشکوه است:
« در جنبش مشروطه...کارها را این دسته ی بیشکوه و گمنام پیش بردند و تاریخ باید به نام اینان نوشته شود... مردم ایران گرفتار پراکندگی اندیشه اند، و شما ده تن را
دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت...»
مگر ما خود کودکان همین مردمان گمنام و بیشکوه نبودیم؟ مگر مردمان ما دچار پستی خویها و سستی آگاهیها نبودند؟

Missing media item.
دوستانم گاهاً  به زبانی صحبت میکردند که برایم ناشناخته و و در عین حال جالب بود . در آن خصوص کتابی خواستم، گفتند «  صبر کن پیدا میکنیم ...» 
کنجکاو و علاقمند شده بودم ببینم چیست. کسروی اینجا و آنجا چیزهایی پیرامونش نوشته بود
و در صحبت ها  عنوان « حقايق عن اسپرانتو» نیز به میان میامد.
 ولی چیزی نبود که به درد من بخورد.
بالاخره
 « خود آموز زبان اسپرانتو» به دستم رسید. با دکتر زامنهوف و کار و ایده اش آشنا شدم. و به یاری دوستانم کم کم شروع کردم به آموختن آن.* 

از سوی دیگر شیفته ی فولکلور زبان خود بودم. داستانها و ترانه ها و بایاتی ها و  تاپماجا ... و عبارات شعر گونه ی  و اشعار بازیهای ایام کودکی
که  با آنها بزرگ شده بودم مرا با خود می بردند. آنچه می یافتم میخواندم و چیزهایی هم مینوشتم.
 
 
فولکلور 
 عطش روح کودک و نوجوان با زبان فولکلورسیراب میشود؛  و آن میتواند دردریای متلاطم زندگی برای او تکیه گاهی چون ضخره های مستحکم باشد  :
 
نکاتی از فولکلور را به اشاره و در ارتباط با دنیای کودک و نوجوان مورد توجه قرار بدهیم.
بازیها:
 
1-Kim gələr کی میاد
 این بازی در میان کودکان قشقایی هم  وجود دارد.
از طرف ما کی بیاد؟ **?Bizdən sizə kim gələr - گروه اول(کودکان دست در دست هم زنجیر بسته اند)
از طرف شما اسلان ( درنا) میاد Sizdən bizə ...Əslan..(.Durna...) gələr -گروه دوم( زنجیر)
کسی که به سوی گروه دیگر میدود زنجیر گروه را پاره میکند. در صورت عدم موفقیت نوبت گروه دوم میرسد که سئوال کند.
Missing media item.
 
 
 بازی  کی میاد
در میان بزرگسالان ترکمن:
 
----
 
2- Bezitdimə آخرین توان -آخرین نفس
 
son güc-son nəfəs
( زحمت، تمام قدرت-آخرین توان -خستگی ، پایان حوصله . آخرین رمق) در جملات گوناگون.
اسم از مصدر bezitdirmək
( از bezətmək=bezitmək خسته کردن، به مفهوم حوصله را سربردن، گرفتن آخرین توان ) 
 Bezitdime=Bezitdimə در تلفظ کودکان به جای ə در آخر واژه  e نیز میاید.
 
 .....Mən ...çərərəm... burdan ...ora ...bezitdime... qarqa dil ... su bulbulu-
من از اینجا ... تا آخرین نفس... با صدای کلاغ ... بلبل جویبار، فریاد میکشم...                      
تا جمله تمام بشود بچه باید یک نفس بدود و خود را به مقصد برساند. وگرنه بازنده است. 
----
3-
 :Pellə-dəstə الک-دولک
Çilik-dəstə
Çilik-ağacı
گفت و گو هنگام بازی : 
 
!Gədə, pellə mil durub-پسر، پیل معلق ایستاده! ( پیل : چوب کوچک)
Gədə, özüm demişəm- پسر، برو کنار، خودم گفته ام
 
وووو
 
چیستانها: 

!Əyə bilirsən de
 
- آیاغی یوخ-  yeriyir
 پا ندارد-راه میرود
-ایلان :  مار
*
- بالاجا künbəz - قاپیسی یوخ   
گنبد کوچک-در ندارد 
-یوموتا: تخم مرغ
*
- بازاردان آلدیم بیردنه-ایچینده وار مین دنه
از بازار یه دونه خریدم- توش هزارتاست
-نار:  انار
....
ترانه:
 
Tut ağacı dəyiləm-Her gələnə əyiləm
Əyil öpüm üzündən -Mən özgəsi dəyiləm
ووو داستانها.
 
درخت توت نیستم  -  که بهر رهگذری خم شوم
خم شو رویت را ببوسم- من غریبه نیستم.
 
--- 
از نوشته ها: 
 
داغلار دولی گولونن-چیچک اینن گولونن
قوی کونلوموز بیر اولسون-وطن دولسون گولونن.
کوهها پراست از گل- از غنچه و گل
بگذار دلهامان یکی گرد- تا وطن پرگل شود
*
باهاردا گول اوللام-خچادا بول بول اوللام
آزادلیق یولوندا-یانارام کول اوللام.
 
در بهار گل میشوم-در باغچه بلبل
در راه آزادی- میسوزم -و- خاکستر میشوم
وووو
 Missing media item.
Ludwik Lejzer Zamenhof 
 سازنده ی زبان اسپرانتو-از لهستان
 
 
کوشاد 2
 
چند سال بعد نقد اندیشه های « راهنما» ماهها ما را درگیر خود کرد، در همه ی زمینه ها، به ویژه  زبان: 
دوستی آمد و گفت « راهنما نوشته زبان ترکی  باید نابود بشود» و نقل قول زیر را برایم توضیح داد.
گفتم «  بؤیوک سهو الیر!» اشتباه میکه-خیلی هم بزرگ...!
 
« این آرزوی ایرانیان است. آرزوی همگی ماست. ما این را به یاری خدا از پیش خواهیم برد و همه‌ زبان‌ها را جز فارسی از میان خواهیم برداشت. من كه در این جا ایستاده‌ام زبان مادرزادی من تركی بوده ولی همه می‌دانند كه چه كوشش‌هایی به كار می‌برم كه آن زبان از ایران برافتد. تركی برافتد، عربی برافتد، آسوری برافتد، ارمنی برافتد، كردی برافتد و ...»
 
منبع : ص 81 نشریه پرچم( تجدید چاپ انتشارات خاوران در سال 1383)
 
در نتیجه، بعد از مدتها بحث و جدل  نظریه  ای در کوشاد مطرح شد:
-   زبان اسپرانتو برای ایجاد احساس و ارتباط   بین مردم جهان ایجاد شده، کسی حق ندارد با تکیه به آن  زبانهای دیگر را از بین ببرد؛
 بر این اساس نیز دیوانگی ست  اگر بگوییم،  در ایران به جز فارسی همه‌ ی زبان‌ها را باید  نابود کنیم.
هر زبانی زیباست. و یاد گرفتن اش هم اختیاری .کسی حق ندارد زبانی را از بین ببرد. یا به دیگری تحمیل کند. یا زبانی جعلی بتراشد.
فارسی هم برای ما یک زبان تحمیلی ست. چون اختیاری نیست. چون با تکیه به آن، زبانهای دیگر را نابود میکنند...
 
با این نقدها دانسته شد اندیشه ی کسروی مبنی بر نابودی زبانها وجانشین کردن فارسی به جای آنها نه تنها درست نیست بل
خیلی هم ضد انسانی ست. 
به دنبال این بحثها کوشاد راه خود را از مکتب کسروی جدا کرد. و وارد مکتب دیگری شد...
نفهمیدیم چه چیزی یاری نمود که ما ضمن توجه به نکات مثبت مبارزات کسروی از مکتب او خداحافظی کنیم . حالا نمیخواهم با دید و تجارب امروزی
به این مسئله بپردازم. که جایش  نیست. اینجا کوشیدم سایه روشنی از وضعیت آن ایام از دید یک نوجوان تصویر کنم.
یادگار کسروی پیش من زبانی ست که کمی یاد گرفتم. و اینکه با تمام انتقادهایم  به اندیشه هایش، هنوز هم دوستش دارم . غیر از این دو نکته مبارز بودنش،
جست و جوگریش، کوشش در کنار انسانهای بیشکوه و در حقیقت تاریخ ساز باشکوه ایستادن و بسیار نکات سازنده ی دیگر را هنوز هم از او دارم. او براستی 
نخستین آموزگار ما بود.
ادامه دهندگان راه کسروی شدند حکومت، استادان دانشگاهها و تاریخدانها  و زبانشناسان و ادیبان و شاعران و سیاستمداران و ... کوشیدند در
همه ی عرصه های علوم اجتماعی کار نابودی زبانها را با ایجاد تئوریهای شبه علمی و بیگانه با دانش پیش ببرند، و هنوز که هنوز است  
رستم وار علیه زبانها، این دیوان در همه جا حاضر، بیرحمانه میرزمند.
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.