رفتن به محتوای اصلی

جادّه
16.10.2016 - 21:32

 

 

 

جادّه، اى رگ ترديد و اميد

نه سوارى نه پيامى ز تو اينجا نرسيد

رختم از حوصله ى صبر به صد ژنده شد

بختم از فاصله ها باز شبى تيره شد .

باغِ آئينه و آب

پشت اين پنجره ها

با صدائى پُر آواز قنارى هر دم

گم شده هاى مرا مى خواند .

شرمِ شبگير و شميم

ياد نارنج و هواى خوش گيسوى برنج

داروگ هاى ترانه،

خوشِ بارانى ها

توى اين تاريكى

در اتاق يخ قنديلى ها

خواب خسته ى مرا مى راند .

خلوت ما شده پُر

يكسر از بوته ى چاى

عطر ديوار پر از ياس سپيد

بوى ريحان و درخت ازگيل .

دست باران زده ى ماهيگير

به در و پنجره ى بسته ى من مى كوبد

مادرى با سبد بابونه

توى چشمش پُر احساس علف

به منِ غم زده مى خندد باز

بى پر و بال درين خانه ى غم

مى كنم باز،  هواى پرواز .

 

 

فرخ ازبرى- آلمان

١٥ اكتبر ٢٠١٦

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرخ ازبری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.