تنها نيستى مرد. تنها نيستى. تو نماد گرسنگى و تشنگى ملتى هستى كه زبان در دهانشان خاموش مانده است. تو آب و نان قطع كرده اى و ما آب و نانت كرده ايم. بدنت دارد خشك مى شود اما در درونت اقيانوس ها در تلاطم اند. اقيانوس هايى كه هر قطره شان حكايت ملتى محكوم به آسيملاسيون و سكوت است. من آن راز را مى شناسم. زبانت را كه به سكوت واداشتند بدنت نيز همرنگ زبانت سكوت كرد. انديشه هايت را قدغن كرده اند، ذهن و مغز و زبانت را قدغن كرده اند، بگذار بدنت نيز آنها را قدغن كند. تو تاَويل خويش را از اين اعتصاب دارى. تو مى خواهى بگويى هرچه تا حالا از زبان و فرهنگ بيمارتان كه داشتيد بر تن فرهنگ من ريختيد و تن فرهنگ و مبانى مرا ناتوان كرديد پس گور پدر اين خورد و خوراكتان. تن تو جغرافياى مبارزه ى ملتى است كه دارد حقانيت و هويت و آزاديش را فرياد مى زند. تن تو جغرافياى رهايى است. تو اعتصاب مى كنى تا اعصاب زندانبانان انسانيت و آزادى را به هم بريزى. اعتصاب تو اعصاب مرا هم به هم ريخته است. اعصابم دارد ريتم بدن تو را مى گيرد. ريتم دگرگونى لذتبخش را. اعصابم دارد روى اعصاب خود و خدا و خدابندگان و خودبندگان راه مى رود.
بدينسان به قول شاعرى كه اسمش فراموشم شده، " .. و تنت ، وطنم " مى شود.
وجودمان را به اعتصاب تو پيوند مى زنيم يا رسول االلا!!!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید